تاریخ برای همه یکسان نیست. قسمتی از تاریخ برای بعضی حکم پدر و مادری را دارد که آرامآرام کودکشان را تربیت میکنند و آداب صحیح زیستن را به او یاد میدهند. این تأثیرِ قهری تاریخ بر بشریت است و به سیر تکوینی و فطری بشر مربوط میشود. شاید این تنها وجه مشترک تأثیر تاریخ در همهی تمدنها باشد. ما در این مقاله از این نحوهی پیوند جوامع با تاریخ، با نام «حافظهی تاریخی» یاد کردهایم.
گاهی تاریخ، آنقدر پست و بیارزش میشود که فقط وسیلهای برای توجیه و تقویت پایههای تمدن جدید تلقی میشود. متأسفانه این نسبت توهمانگیز، سالهاست که بر نگاه بشریت به تاریخ، سایه افکنده و حجاب فهم تاریخ شده است. در مقابل این نگاه سطحی به تاریخ، نگاهی وجود دارد که به ما وسعتی به وسعت تاریخ میبخشد و دوستیها و دشمنیهای ما را عمیق میکند. نگاهی که تشیع در طول تاریخ به دنبال آن بوده است. دیدگاههای دیگری نسبت به تاریخ وجود دارد که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست.
نکتهی مهم و اساسی اینجاست که ماهیت و ذات تاریخ، تابع نسبتی است که انسانها با تاریخ برقرار میکنند. تاریخ، یک ماهیت و یک ذات واحد ندارد. حادثهی تاریخی عاشورا برای کوفیان، حافظهی تاریخی شد و برای شیعیان، جبههای که با ورود به آن، خود را بازتعریف کنند؛ اما همین حادثه برای شرقشناسان و روشنفکران، قصهای از جنگهای عصر عقبماندگی است. پس یک تاریخ میتواند، سه ماهیت مجزا داشته باشد. در این مقاله سعی کردهایم، ذات و ماهیت تاریخ را از مقایسهی این سه تأثیر متفاوت تاریخ، به دست آوریم.
حافظهی تاریخی
همانطور که حوادث مهم زندگیمان، ما را تغییر میدهند، حوادث مهم تاریخی هم جوامع را تغییر میدهند. مثلاً مردم دنیا بعد از جنگهای جهانی، دیگر تمایلی به جنگ و خونریزیهای گسترده ندارند. یا مثلاً کوفه تا سالها بعد از عاشورای 61 هجری، هرگز آرام نگرفت و حاکمان نتوانستند کوفه را همچون سالههای قبل از شهادت امام حسین (علیهالسلام)، رام و خاموش نگه دارند.
برخی حوادث، اثری کوتاه و گذرا دارند و برخی حوادث تا قرنها در حافظهی تاریخی بشر خواهند ماند. برخی حوادث در حد یک جمعیت کوچک هستند و برخی دیگر بهاندازهی همهی بشریت بزرگند. گاهی حوادث اساساً تاریخی نیستند، هرچند ممکن است دامان یک ملت را بگیرند؛ مثل زلزلههای بزرگ. و برخی حوادث عمیقاً تاریخ سازند و تأثیر بسیار عمیقی بر روی حافظهی تاریخی ملتها میگذارند؛ مثل محاکمهی گالیله در کلیسا. گاهی هم یک ملت حافظهی تاریخیاش را از دست میدهد و مثل کودکی بیتجربه میشود. کشورهای در حال توسعه عموماً به چنین وضعی دچار شدهاند.
تاریخ در نگاه بشر غربی
گاهی یک ملت تاریخ را علیه خود میداند. دکارت، کمال بشر را سوژه شدن (سوژه یعنی کسی که عالم را به نفع خودش تغییر میدهد) میدانست و بربریت را در برابر سوژه قرار میداد. گذشتهی تاریخ بشر، مصداقی از بربریت بود که باید از آن آزاد میشد و رشد میکرد و به توسعه میرسید. در این نگاه، بشر همواره از پستی به کمال حرکت میکند و تاریخ، سیر خطی کمال بشری انگاشته میشود. دکتر داوری این نحوهی تلقی تاریخ را وهم بشر امروز میداند و مینویسد: «این تاریخ و ترقی تاریخی هم چیزی جز وهم او نیست و با معنایی که بشر، به جهان و به وجود خود میدهد، مناسبت دارد» .
در خدمت و خیانت تاریخنگاران
تاریخنگار میتواند امانتدار باشد و یک ملت را از بحران هویت نجات دهد و ممکن است خیانت کند و با تحریف تاریخ، حافظهی تاریخی یک ملت را مخدوش نماید. مثلاً برخی تاریخنگاران روشنفکر، تلاشهای فراوانی نمودهاند تا نقش دین را در تحولات تاریخ معاصر ایران، کمرنگ جلوه دهند. این کار باعث میشود اعتماد مردم به دین، از بین برود و مردم دین را منجی خودشان ندانند. یعنی علل و عوامل اصلی حوادث را تحریف نمودند تا به اهدافشان برسند.
متأسفانه این تصرف و تغییر ناصواب تاریخ، منجر به پدید آمدن دانشی شد به نام فلسفهی تحلیلی. فلسفهی تحلیلی هر چند بهشدت تحت تأثیر افکار پوزیتیویسیتی است، ولی در آینده میتواند ما را در ارائهی تصویری صحیح از تاریخ یاری رساند.
فلسفهی تحلیلی
فلسفهی تحلیلی شاخههای زیادی دارد. یکی از مهمترین شاخههای فلسفهی تحلیلی به علل و عوامل حوادث مهم تاریخی میپردازد.
تاریخنگاری مثل فیلمبرداری است که فقط نقطههای کوچکی از تاریخ را میتواند منعکس کند و اگر ملاک صحیحی وجود نداشته باشد، نقطههای کم اهمیت، پررنگ نشان داده میشوند و نقاط مهم و کلیدی تاریخ به فراموشی سپرده خواهند شد. فهم علل، باعث میشود حوادث تاریخی بهخوبی فهمیده شوند.
پس فلسفهی تحلیلی از این جهت میتواند ما را در فهم صحیح تاریخ، یاری کند. برای نمونه، تاریخ صدر اسلام را با این پیشفرض که علل اصلی حوادث، ایمان میباشد، مرور میکنیم.
ظهور اسلام
بیشک ظهور اسلام یکی از بزرگترین حوادث تاریخ بشریت است که توانسته تأثیری ژرف و عمیق در حوادث هزار و چهارصد سال گذشته بگذارد. برای فهم دقیق تاریخ صدر اسلام لازم است تأثیر دین را بر مردم بررسی نماییم تا بتوانیم تحلیلی صحیح از اوضاع آن مقطع دریابیم.
مؤمنین، مهمترین پدیدهی سالهای اول تبلیغ اسلام هستند. محتوای تبلیغی نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) که شامل آیات و روایات است، کاملاً این موضوع را تأیید مینماید؛ روایات زیادی که مرحوم شیخ صدوق در کتاب توحید جمعآوری نموده و همچنین سورهای مکی که محتوای یکدست، پیرامون ایمان دارند. مثل آیات سورهی شمس که پیرامون حوادث قیامت است و در جهت تولید مؤمنین نازل گشته و روایات زیادی که پیرامون گفتن کلمه «لا اله الا الله» از زبان نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) نقل شدهاند.
در کنار گسترش ایمان، شاهد پدیدهی کفر و انکار نیز هستیم که این دو جریان روزبهروز پررنگتر شدهاند و حوادث قبل از مدینه را میتوان با استفاده از این دو کلیدواژه (ایمان و کفر) تحلیل نمود.
بعد از استقرار حکومت در مدینه شاهد پدیدهی نفاق نیز هستیم. منافقین کسانی بودند که در دلشان کفر و انکار بود ولی بهظاهر مسلمان شده بودند. نازل شدن چندین سوره از قرآن شاهد این مدعاست:
«إِذَا جَاءَک الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّک لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یعْلَمُ إِنَّک لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکاذِبُونَ» (هنگامی که منافقان نزد تو آیند میگویند: ما شهادت میدهیم که یقیناً تو رسول خدایی! خداوند میداند که تو رسول او هستی، ولی خداوند شهادت میدهد که منافقان دروغگو هستند).
اگر از این پدیده غافل شویم بسیاری از حوادث تاریخ صدر اسلام را نمیتوانیم درک نماییم. حوادث بعد از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و جنگ قدرت بر سر خلافت و اختلافات گسترده در جهان اسلام و جنگها و دشمنیها با اهل بیت پیامبر (علیهمالسلام)، همگی ریشه در جریان نفاق دارد.
پدیدهی دیگری که در مدینه ظهور کرد، مسلمانانی بودند که نه مؤمن بودند و نه منافق. آیهی 18 سورهی حجرات دلالت بر به وجود آمدن این گروه است:
«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکمْ» (بادیهنشینان گفتند: «ایمان آوردیم» بگو: «ایمان نیاوردهاید، لیکن بگویید: اسلام آوردیم» و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است).
روایات زیادی نیز مؤید وجود چنین مسلمانهایی است. در واقع جریان نفاق و مسلمانانِ سست ایمان مکمل همدیگر هستند. مثلاً حادثهی کربلا در واقع صحنهی نمایش هر سه گروه مسلمین است: جریان سست ایمانی کوفی، منافقین و مؤمنین خالص.
کوفیها منافق نبودند ولی در پازل جریان نفاق قرار گرفتند و امام زمانشان را به شهادت رساندند. یزید در دلش نفی همهی اسلام بود و مشکل اصلی حکومتِ خود را، ایمانِ مؤمنین میدانست. امام حسین (علیهالسلام) و یارانش نیز مصداق جریان ایمان بودند.
مرجئه و خوارج و اهل سنت
خوارج معتقد بودند همین که کسی گناه کرد، از اسلام خارج شده و کافر میشود. در این تحلیل، قسمتی از جامعهی مسلمین که نه منافق بودند و نه کافر، جزء کفار محسوب میشدند و حتی برخی مؤمنین نیز در برابر دین اسلام قرار میگرفتند. خوارج با نگاه تنگنظرانهی خود، بهسرعت رادیکال شدند و امام علی (علیهالسلام) را به شهادت رساندند.
مرجئه نیز دایرهی ایمان را آنقدر بزرگ کردند که معتقد شدند هیچ گناهی مسلمان را از حالت ایمان خارج نمیکند. این تحلیل نیز منجر به لاابالیگری شد.
اغلب اهل سنت نیز معتقد شدند جریان نفاق مربوط به مقطع حکومت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در مدینه است و با رحلت ایشان، جریان نفاق هم نابود شد. این دیدگاه عملاً جامعهی مسلمین را بستر توطئهی منافقین کرد.
بنابراین، ایمان، کلید تحلیل حوادث تاریخ صدر اسلام است. اگر به ایمان توجه نکنیم نمیتوانیم تصویر روشنی از تاریخ صدر اسلام ارائه دهیم. لذا فلسفهی تحلیلی میتواند ما را در فهم حوادث مهم تاریخی یاری رساند؛ هرچند امروزه فلسفهی تحلیلی آنچنان گرفتار جریانهای پوزیتیویسیتی شده که ظاهراً نمیتوان علل حوادث تاریخ را در ایمان مردم جستوجو کرد. متأسفانه فلسفهی تحلیلی در قرن اخیر بهانهای شده است تا روشنفکران، تاریخ ایمانی و معنوی جوامع اسلامی را تحریف کنند.
دستهی سوم و مهم از مسائلی که مورد توجه فیلسوفان تحلیلی است، به رابطه ی علی در تبیین تاریخی مربوط است. اکثر فلاسفهی تحلیلی، از زاویهی تئوری علیت فلسفهی علم پوزیتیویستی، با این مسائل برخورد میکنند. اساس این نظریه، فرضهای هیوم در مورد علیت است .
ماهیت تاریخ
ماهیت تاریخ همان نسبتی است که بین انسان و تاریخ وجود دارد. این نسبت در همهی ملتها و همهی زمانها یکسان نبوده و نیست. مثلاً غالب مردم امروز، نسبت سستی با تاریخ دارند و تاریخ را گذشته و کودکی خود میدانند و یا وسیلهای برای ساختن آینده. پس ماهیت تاریخ در سایهی حاکمیت تمدن غرب، به چیزی شبیه به موزهها تبدیل شده که میتواند پاسخی به کنجکاوی ما باشد.
اما شیعیان نسبتی عمیق با تاریخ اسلام برقرار کردهاند. امام خمینی (ره) مردم امروز ایران را ادامهی صحابهی مؤمن و شهید پیامبر میدانست و یاران انقلابیش را با یاران امام حسین (علیهالسلام) در عاشورای 61 هجری مقایسه میکرد. انگار که یک جنگ است، در یک زمان و با یک دشمن و در یک جبهه. هر دو برای یک چیز میجنگند و پیروزیهای دیگری را از خود میدانند.
شاید این عمیقترین نسبتی باشد که میتوانیم با تاریخ داشته باشیم. پس ماهیت تاریخ صدر اسلام با مؤمنین چیزی فراتر از حافظهی تاریخی است. در حافظهی تاریخی، حوادث بر روی ما تأثیری ناخودآگاه دارند و ما را پختهتر میکنند و چراغ راه آینده میشوند؛ ولیکن در نسبت ایمانی با تاریخ، ما به وسعت تاریخ میشویم و دشمنانمان تا همهی تاریخ گسترش مییابند و همرزم همهی مؤمنان تاریخ میشویم و در همهی جنگهای مؤمنین علیه کفار و منافقین سهیم خواهیم شد.
قرآن نیز بر این نسبت صحه میگذارد و اثر مهم تاریخ را ازدیاد ایمان میداند. آنجایی که تأثیر تلاوت قرآن را زیاد شدن ایمان معرفی مینماید و چون بخشی از قرآن نقل تاریخ است، لذا نقل تاریخ میتواند در جهت ازدیاد ایمان ما قرار بگیرد. همچنین در بیشتر داستانهای تاریخی مطرح در قرآن، بر ایمان و یا کفرِ شخصیتهای تاریخی تأکید شده است. مانند آیهی 12 سورهی کهف که اصحاب کهف را جوانانی مؤمن معرفی میکند.
البته مؤمن میتواند با برخی حوادث تاریخی نسبت ایمانی داشته باشد و با برخی نسبت حافظهی تاریخی. ولی بشر غربی با هیچ حادثهای نسبت ایمانی و عمیق ندارد. پس ماهیت و هویت تاریخ که پرسش اصلی فلسفهی تاریخ است، بسته به ارتباط و پیوند تاریخ و بشر، متفاوت است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.