شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (66-67) شماره یازدهم نظام اجتماعی مقولات اداره به مثابه شیوهی زیستن
مقدمه
وقتي در تحلیلهایمان جامعه را شامل عرصههای مختلف سیاست، اقتصاد، فرهنگ و ... میدانیم، پس سیاست و دولت را چيزي غير از (بهمثابه جزئي مقتدر و کنترلکننده) جامعه میدانیم. اما آیا همیشه تاریخ و در همه جا چنین تلقی از جامعه و سیاست وجود داشته است؟ مثلاً در نظر ارسطو سياست، عين جامعه بود. اما در زمانهي ما که دولت چيزي غير از ما و جامعهي ماست و سياستورزي و دانشمند سياستبودن به يک پيشه بدل شده است، دولتها به کمک کارشناسان خود و تأسيس پيدرپي ساختارهايي که بسطدهندهي قدرت دولت و سازوکاري هستند براي ادارهي جامعهاي که اکنون غيري است که بايد کنترل شود، ميخواهند جامعه را کنترل کنند. لذا وقتي به محيط پيرامون خود مينگريم به تعداد بسيار زيادي سازمان و نهاد و اداره مواجه ميشويم که هر کدام ميخواهند جنبهاي از زندگي ما را اداره کنند. تا جايي که برخي گفتهاند، عصر ما عصر سازمانهاست. در عصر جدید، نهادها و سازمانهاي پرشماري و گستردهای وجود دارند که همهي عرصههاي زندگي ما را رقم ميزنند. از بدو تولد که در بیمارستان (از اجزای نهاد درمانی و بهداشتی) چشم به جهان میگشاییم و در قبرستانی که شهرداریها آن را آماده کردهاند، چشم از جهان فرو میبندیم. در کودکستان و مدرسه و دانشگاه و تحت هدایت و برنامههای وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم، آموزش میبینیم و تربيت میشويم. در کارخانه یا بخش خدمات دولتي و يا خصوصي مشغول به کار و کسب اقتصادی میشویم. دوران کودکی و فيلمها و تفريحات ما را هم رسانهها و نهادهاي فرهنگي تدارک ديدهاند. اما شايد همين چند ده سال پيش فرد در اتاق خانهاي به دنیا میآمد و در دامن مادر تربیت میشد و بازی کودکانهاش در کنار برادران و خواهران و بچههای همسایه بود و در مزرعه یا کارگاه پدری کار می کرد و در قبری که یکی از اهالی و یا متولی قبرستان برایش مهیا میکرد، آرام میگرفت. نه اينکه جامعه فاقد هر نوع سازمان باشد، اما ضربان حیاتی امور در دست سازمانها نبود و تصور اينکه کاري به طريقي جز از طريق دولت، سازمان و بوروکراسيهاي دولت انجام شود، چندان دور از ذهن و غيرقابل تصور نبودو شدت وابستگی بهشدت کنونی نبود. کار به جايي رسيده است که وقتي دولتها ميخواهند خطمشي يا سياستي را اجرا کنند، دانشمندان اين حوزهي مطالعاتي طيفي از بوروکراسيها تا نهايتاً گروههاي مردمي را به عنوان مجريان سياست به دولت معرفي ميکنند و در عمل هم اکثر امور را بوروکرسيها بر عهده ميگيرند. اما آيا اين تنها راه ممکن براي ادارهشدن امور ماست و راهي جز اين قابل تصور نيست؟
ادارهي غيراداري
نظافت شهر در گذشته، تقسيم آب در روستاها، آموزش و تحصيل در مکتبخانه و حوزهي علميه، دريافت خمس و زکات و هزينهکردن آن، امور مربوط به بهداشت و پزشکي و سلامت و...، همگي در گذشتهاي نهچندان دور از طرقي اداره ميشدهاند که کمتر شباهتي به شيوهي اداره کردن از طريق ادارات و سازمانها داشته است. تأمين کالاهاي مورد نياز افراد جامعه هنوز هم از طريق خريد و فروشهايي غيراداري و غيرسازماني انجام ميشود، هرچند همانها نيز ذيل ادارات و سازمانهاي کلانتر انجام ميشوند، اما به هر حال ما تفاوت بقالي و سوپرمارکت را با اداره و سازمان ميفهميم. ما تفاوت فروش غيراداري با اداريشدن خريد و فروش را در مراکز فروش دولتي ديدهايم. مسافرتهاي مختلف گروهي که متشکل از جمعي خويشاوندي يا دوستانه است، ماهيت متفاوت پيشبردن کار از راهي جز اداره را نشان ميدهد، اين تفاوت زماني بهتر فهم ميشود که اين سفرهاي دوستانه را با سفر کردن از طريق شرکتهاي گردشگري و يا مسافرتهاي رسمي اداري مقايسه کنيم.
ادارهي اداري
چند دهه است که دولتها ادارهي همهي امور را در دايرهي مسئوليت خود ميبينند و نميتوانند نسبت به آن بيتفاوت باشند. از اينرو هر موضوع، امر و پديدهاي در حيطهي مسئوليت يکي از سازمانهاي کلان و وزارتخانهها تعريف ميشود و آن سازمان يا وزارتخانه از طريق ادارات مختلف خود براي ادارهي اين امور، سياستگذاري، برنامهريزي، ابلاغ و اجرا را پيش ميبرد و بايد در قبال امور ذيربط پاسخگو باشد.
لفظ «اداره» يا «سازمان»، هرچند بيشتر اسم مکان تلقي ميشود، اما بهجرئت ميتوان گفت که بهاندازهي صدها کتاب دربارهي تمدن و تفکر با ما سخن دارد. «اداره»، واحد ادارهکردن است؛ اما ادارهکردن بهسبکي خاص. امور را به طرق مختلفي ميتوان اداره کرد و يکي از آن طرق، طريق «اداره» و «سازمان» است. هر کدام از قواي سهگانه، متشکل از تعداد زيادي واحدهاي اداري رسمي است: دفتر، نهاد، دبيرخانه، ستاد، سازمان، مرکز، شورا، اداره کل، وزارتخانه و... . کلانترين ساختار براي تقسيم وظايف دولت وزارتخانه است. دولت امور مهم را که خود را مکلف و محق به ورود به آنها ميداند، در قالب وزارتخانهها بر عهده ميگيرد. گاهي براي بيان اينکه که دولت نشان ميدهد که براي امري اهميت زيادي قائل است، وزارتخانه يا يک سازمان مستقل را ايجاد ميکند؛ مثلاً دولت اصلاحات وزارتخانهي رفاه را تشکيل داد يا دولت نهم سازمان هدفمندکردن يارانهها را تأسيس کرد. گاهي هم براي طلب امر مهمي از دولتها، مطالبهي تأسيس يک وزارتخانه ميشود؛ مثلاً درخواست وزارتخانهي امر به معروف و نهي از منکر را مکرر شنيدهايد. در اين نگاه هر امري را بايد از طريق «اداره»، اداره کرد و «اداره» طريق هر کاري است. به بيان ديگر تأسيس يک سازمان (بوروکراتيک)، ابزار اجراي سياست دولت است و اهتمام دولت براي انجام يک کار از طريق تأسيس يک سازمان متجلي و پذيرفته ميشود.
آيا «اداره» ميتواند از عهدهي همهي مسئوليتهاي دولت برآيد؟
اکنون سخن ما دربارهي اين نيست که محدودهي اختيار و مسئوليت حکومت چقدر است و آيا مطلوب است حاکميت و دولت در قبال همه چيز مسئوليت داشته باشد يا خير. در اينجا سخن دربارهي اين است که آيا سلولي به نام «اداره» يا «سازمان» ميتواند از عهدهي همهي مسئوليتهاي دولت برآيد؟ اين اطلاق و تماميت دربارهي کارآمدي قالبي به نام اداره در کجا اثبات شده است و از کجا آمده است؟ اين تصور که با تأسيس يک سازمان يا وزارتخانه و يا سپردن امور به به ادارات ذيل آنها، همهي آنچه در امر اداره کردن انجام شدني است و انجام ميشود، چقدر سابقه دارد و مبتني بر چه آموزههايي به وجود آمده است؟ آيا نمونهاي از موضوعات و امور را در جامعه نميتوان يافت که «اداره» در ادارهکردن آن ناکارآمد باشد؟ اين تلقي که نسبت اداره با توليدات کشاورزي و پرورش دام، پژوهش، آموزش و پرورش انسان، نماز، نظافت شهر و همهي امور نامتناجس و متضاد ديگر، نسبتي يکسان دارد، چگونه به وجود آمده است؟
اينکه ما تاکنون چنين پرسشهايي را طرح نکردهايم، و اکنون نيز ممکن است بسياري اين سؤالات را بيمعني و بيهوده تلقي کنند، ناشي از آن است که «اداره» يا «سازمان بوروکراتيک» را فاقد ذات ميدانيم. مادامي که تصور ما از «اداره» اين باشد که اداره هيچ ذات، اقتضاء، مبنا و لوازمي را از حيث اداره بودن ندارد و همهي اينها تابع شرايط و تصميم و ارادهي ما است، امکان طرح پرسشهاي فوق منتفي است و پرسشهايي مهمل محسوب خواهند شد.
شايد بررسي ميزان کارآمدي اداريکردن و بوروکراتيزهکردن در انجام برخي امور مبتني بر تجربيات گذشته، بتواند راه را براي طرح اين پرسشها فراهم کند. براي مثال، اينکه روزي ما به اهميت نقش خانواده و ارتباطات خويشاوندي در شئون مختلف حيات اجتماعي پي ببريم و آنگاه با تأسيس وزارتخانهي خانواده تلاش کنيم که امور مربوط به آن را سامان دهيم، ميتواند در فهم اينکه وزارتخانه تا چه حد ميتواند موضوع خانواده را سامان دهد، به ما کمک ميکند. اينکه چرا سازمان تبليغات اسلامي هيچ نقشي در هيئات مذهبي و مساجد ندارد و در مواردي که سعي کرده است نقشي ايفا کند، بيش از پيشبردن، موجب اخلال شده است، يک نمونه از تجربههاي گذشته است. برخي از برنامههاي مذهبي که توسط دستگاهها و ادارات مختلف و ذيل مناسبات اداري برگزار ميشود نيز بهخوبي نشان ميدهد که اداره و سازمان بوروکراتيک نسبت به چه اموري کارآمد نيست.
مسئلهي ديگر که ميتواند در فهم «اداره» به ما کمک کند مطالعهي اين است که امور مختلف در فرآيند انتقال از بسترهاي غيراداري به ادارات و سازمانها، دستخوش چه تغييراتي ميشوند؟ و آيا هر امري با هر شکل و شمايلي ميتواند وارد اداره شود يا بايد خصوصياتي را به خود اضافه کند و بسياري خصوصيات ديگر خود را نيز کنار بگذارد تا در قالب اداره قابل تعريف باشد؟ به عنوان مثال افطاريدادن در ماه رمضان قرنها در سنت ما وجود داشته و با خصوصيات خاصي برگزار ميشده است، چند سالي است که عمل به اين سنت علاوه بر مقياس فردي و خانوادگي، در مقياس سازماني و اداري شيوع فراواني يافته است، اما افطاري با همان خصوصيات گذشته نميتواند اداري شود و براي همين تغييراتي در آن حاصل شده است. اين تفاوت در شکل تصميمگيري، انگيزهي تصميم، فرد تصميمگيرنده، افرادي که دعوت ميشوند، تأمين هزينه، خريد لوازم، تهيهي مقدمات و پذيرايي و غذاي افطاري، افراد تهيهکنندهي مقدمات و غذا، تاريخ افطاري، فاصلهي زماني افطار و شام و... کاملاً بارز است.
ممکن است گفته شود اين تفاوتها امري طبيعي است و سخن گفتن از آن، تکرار بديهيات است. روشن بودن اين سخن از آن رو است که ما امروز مثال افطاري را در پيش روي خود ميشناسيم و به سادگي آن را درک ميکنيم. اما اين اتفاق در امور متعدد ديگري رخ داده که ديگر چندان براي ما بديهي و قابل درک نيستند. آموزش، تربيت فرزند، اشتغال، خانهسازي، خلق اثر هنري، پژوهش، بهداشت، ماليات، انجام فعاليتهاي صنعتي، راهسازي و کشاورزي از اموري هستند که چون تماماً اداري و سازماني شدهاند، براي ما امکان تصور اينکه اين کارها از طريقي غير از بوروکراسي سازماني و به صورت غيراداري انجام شوند، وجود ندارد. ما نميتوانيم ارزيابي دقيقي از جنبههاي مثبت حذفشدهي آن صورت ديگر انجام امور داشته باشيم و همهي اينها به اين بازميگردد که هر امري به هر شکلي در اداره نميگنجد. عدم درک ذات ادارهي بوروکراتيک است که موجب ميشود که مثلاً براي تقويت و ترويج صلهي ارحام، برخي مسئولين و سياستگذاران پيشنهاد دهند که جمعهاي فاميلي ذيل NGOها ثبت شوند.
آيا ميتوان بديلي براي اداره و هدايت از طريق سازمانهاي بوروکراتيک ارائه داد؟
سازمانها رئيس، معاون، مشاور، مديرکل، مدير، کارشناس و نيروي خدماتي دارند. گردش مالي، نوع روابط، نحوهي سياستگذاري، شکل برنامهريزي، شيوهي ابلاغ و اجرا در همهي آنها مشابه است. بودجهاي مصوب، خرجهاي تعريفشده، نحوهي کنترل کارمندان، لوازم اداري، شکل ورود و خروج، ژست کارمندي در ردههاي مختلفش و فهرستي بيپايان از اين دست را ميتوان با شباهت بسيار عجيبي در ادارات دولتي يا خصوصي مشاهده کرد. اما براي شناخت ماهيت چيزي به نام اداره يا سازمان بوروکراتيک، بايد بتوانيم ادارهکردن، اقدامکردن، اجراکردن، پيشبردن، تبليغکردن، تجارتکردن و آموزشدادن را از طريقي غير از شيوهي سازماني و اداري تصور کنيم.
يکي از نمونههاي بديل اداره، مسجد است که اساساً روش بديل و سازمان متناسب با امور فرهنگي (با فرض و نگاهي حداقلي به جايگاه و کارکرد مسجد) است. آيا توجه و تمرکز بر مساجد بهجاي فرهنگسراها و ادارههاي ارشاد و ساير معاونتهاي فرهنگي وزارتخانهها و سازمانها و ادارات، نميتوانست کارآمدتر باشد؟ آيا قرار دادن يک مسجد جامع (مرکزي) نميتوانست محور امور فرهنگي در کشور قرار گيرد؟ و نميشد بهجاي ايجاد بوروکراسي اداري در سراسر کشور، امور فرهنگي را از طريق مساجد سراسر کشور در پيوند با مسجد جامع شهرها، در ارتباط با مسجد جامع استان، پيش برد. آيا نميشد وزارت ارشاد جاي خود را به يک مسجد ميداد؟ در شرايط کنوني روشن است که نميشود اما شايد ميشد شرايط را براي چنين ساختاري فراهم کرد. اگر بهجاي وزرات ارشاد و ادارههاي ارشاد استانها و شهرستانها مساجدي عهدهدار امور ميشدند، بسياري از فعاليتهاي ناشناختهي ديگر ممکن و محقق ميشد و شايد در همين جابجايي بسياري از مسائل فرهنگي حل ميشد. بهخصوص اگر اين ارزيابي را بپذيريم که بسياري از فعاليتهاي فرهنگي کنوني بيش از تأثير مثبت، اثرات منفي فرهنگي به دنبال دارند.
روشن است که مثال فوق يک پيشنهاد اجرايي نيست، بلکه براي طرح زوايهاي براي انديشيدن است که آيا بهتر نيست حداقل در برخي موضوعات به جاي وزارتخانهها و سازمانها و ادارات به طراحي قالبهاي ديگر توجه کنيم. البته بهشرط آنکه در اين انديشيدن قالبي مثل مسجد را به وزارتخانه تقليل ندهيم و بهجاي استفادهي صحيح از قالبهاي ديگر، براي کارآمد کردن آن قالبها، مجدداً ماهيت اداره را در قالبهاي ديگر همچون مسجد اقامه نکنيم. مديريت و ادارهي همهي امور با اداره و سازمان ميتواند مورد سؤال قرار گيرد و انديشيدن به اينکه کدام موضوعات را نميتوان با اين دستگاه و شيوه (که خود متضمن نوعي نگاه و طرز فکر است) اداره کرد و هر يک از موضوعات چه قالبي را ميطلبد، ممکن است براي ادارهي مناسب بسياري امور ، مثل حوزهي فرهنگ، ثمربخش باشد.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.