عهد ما و ساحت شرقی وجود

  • پرینت
عهد ما و ساحت شرقی وجود -
امتياز: 1.0 از 5 - رای دهندگان: 1 نفر
 
یوسفعلی میرشکاک
وضعیت دین و شعر در زمانه‌ی سیاست‌زده‌ی ما
اشــــاره شايد بتوان گفت که شعر از معدود چيزهايي است که از گذشته براي ما «باقي مانده» است. اگر روح فلسفه و علم و سياست و فرهنگ ما را ترک کرده است، اما شعر به‌هرنحو و صورتي که شده، همراه ما مانده؛ اگرچه چندان از گزند روزگار در امان نمانده است. شعر با ماست اما ما چندان توجهي به اين ساحت از وجودمان نمي‌کنيم و چشم به سياست و سياست‌بازان و اصحاب رسانه دوخته‌ايم تا ببينيم وقتي گردوخاک جنگشان خوابيد چه فردايي براي ما هويدا مي‌شود؛ اما از اين نکته غافليم که جنگ اساسي در شعر سر مي‌گيرد و اظهار وجودِ ستيهنده‌ي ما (بدون گرد و خاک) در «ستيز شاعر با خويشتن و جهان» است که رخ مي‌دهد و صورت مي‌بندد.

هیچ قومی را نمی‌توان یافت که «منش» خود را در یک ساحت محدود و مشخص متجلی کرده باشد. تقریباً تمام ساحات دینی، اساطیری، ادبی و هنری، در تجلی منش اقوام مختلف همراهند، اما از «ساحت غالب» می‌توان سخن گفت؛

چنانکه می‌توان ادعا کرد فی‌المثل اقوام اروپایی به دو ساحت فن و فلسفه دلبستگی بیش‌تری داشته‌اند و اقوام شرقی منش خود را بیش‌تر در شعر و دین متجلی کرده‌اند. غربت فلسفه در شرق و بی‌اعتنایی به آن آشکار است و گواه نمی‌خواهد و از این حیث -بی‌اعتنایی به فلسفه- چین و ماچین و هند و ایران و شام و مصر و... الخ همداستانند یا بهتر است بگوییم همداستان بوده‌اند؛ زیرا در صد سال اخیر اقوام شرقی در نسبتی که با تمدن غرب پیدا کرده‌اند، از ساحات پیشین منش و بینش خود فاصله گرفته‌اند و هرچند تکاپوی اغلب این اقوام در راه پیوستن به مبادی فکر و فرهنگ و تکنولوژی غرب، از مصرف و تقلید فراتر نرفته، اما به وضعی منجر شده که نمی‌توان در باب منش و بینش آن‌ها با قاطعیت سخن گفت. کشورهای شرقی غالباً در حاشیه‌ی جهان مدرن قرار دارند و جز یکی‌دو کشور همچون ژاپن و چین که از حیث تکنیکی شریک تاریخ غرب شده‌اند، دیگران پایگاه ثابتی در عرصه‌ی تمدن تکنیکی ندارند. کره‌ی جنوبی با تکیه به امریکا راه توسعه‌ی صنعتی را در پیش گرفته است و کره‌ی شمالی که یادگار عصر جنگ سرد و از بقایای توسعه‌طلبی شوروی است، به قیمت تبدیل مردم آن سامان به موجوداتی مکانیکی، در صنایع نظامی پیشرفت کرده و به بمب هسته‌ای دست یافته‌ است. هندوستان و پاکستان علی‌رغم عقب‌ماندگی همه‌جانبه، به صلاح‌دید غرب صلاح هسته‌ای دارند، اما بیرون از این دایره در زمره‌ی پیرامونی‌ترین جوامع جهان سومند. کشورهای عرب‌زبان نیز همچون سرزمین‌های ستمدیده‌ی آفریقایی شریک همین تقدیر جهان سومی‌اند و نسبت دادن آن‌ها به ساحت شرقی وجود (دین و شعر) دشوار است. حقیقت شرق در بسط و نشر تمدن غرب، روز‌به‌روز پوشیده‌تر می‌شود. این پوشیدگی و مستوری به‌حدی است که در اغلب کشورهای اسلامی جز با صدای اذان و حضور برخی گنبدها و مناره‌ها، تفاوتی میان غرب و شرق نمی‌توان یافت. در خاور دور نیز جز برخی معابد یا تردد راهبان بودایی نشانه‌ای از تمدن شرق به چشم نمی‌خورد. از همین رو سخن گفتن از ساحت شرقی وجود، غالباً یادکرد گذشته است؛ گذشته‌ای که یا سپری شده یا در حال سپری‌شدن است؛ به‌عبارت دیگر جز بر مدار فقدان یا بحران، از ساحت شرقی وجود نمی‌توان سخن گفت.

در اینجا پرسشی پیش می‌آید که نسبت ما با مواریث و سنن دینی و قومی در چه وضعی است؟ آیا در سرنوشت دیگر کشورهای شرقی شریکیم؟ پاسخ به چنین پرسشی بسیار دشوار است. اگر به انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس بنگریم، چنین به نظر می‌رسد که ما از تقدیر جهان سومی کشورهای شرقی آزاد شده‌ایم؛ اما اگر به وضع معشیت و بسط‌ و نشر تمدن تکنولوژیک و تقلید از غرب بنگریم، چنین به نظر می‌رسد که قوم ایرانی به نوعی دوپارگی و انشقاق دچار شده است و از یک طرف در صدد حفظ دین و رعایت سنن دینی است و از طرف دیگر مغلوب حرص مصرف و مقهور مناسبات تکنیکی است. حتی می‌توان گفت در ایران صورت غالب مردم به همان راهی می‌روند که فرد منتشر در همه‌جای جهان سالک این راه است و یک امت دینی لابه‌لای همین صورت غالب، بر مدار اسلام و انقلاب و ولایت می‌گردد. آیا جنبش‌های اسلامی که در دیگر کشورهای دور و نزدیک سر بر آورده‌اند به همین موقف و منزل‌گاهی خواهند رسید که هم‌اکنون ما در آن قرار داریم؟

مشکلات ما ناشی از پرمدعایی در نسبت با اسلام است. ما برخلاف قول و فعل حق، می‌خواهیم همه‌ی مردم دنیا را هدایت کنیم و همواره به نجات صورت غالب آدمیان نظر داریم، که این منظر حداکثری خلاف رأی حق در قرآن کریم است

هنوز تکلیف این جنبش‌ها قطعی نشده است؛ ولی آنچه مسلم است مردم در اغلب کشورهای اسلامی متمایل به اقامه‌ی عدل و احکام دیانت مقدس اسلامند، فارغ از اینکه در عالم تکنیک و مصرف تکنیکی، اقامه‌ی عدل ممکن باشد یا نباشد و احکام چگونه با تمدن تکنیکی قابل اجرا هستند یا نیستند. کشورهای اسلامی در راه انقلابند. اما ایران، انقلاب را پشت سر گذاشته است و هم‌اکنون در حال تردد میان دین و دنیاست و هنوز تکلیف خود را با این تردد معلوم نکرده است. مسلماً اگر دنیا همان دنیای صد سال پیش بود، این تردد نیز پیش نمی‌آمد؛ اما از روزگار مشروطه تا بهمن ماه 1357، دنیا و مناسبات دنیوی غالباً از بیخ‌و‌بن دگرگون شده‌اند و تقلید از غرب در تمام ساحات چنان نهادینه شد که اکنون در تمام عرصه‌ها، دنیا در برابر دین قد علم می‌کند و پنهان و آشکار خواهان تسلیم دین و مماشات اهل دیانت است. آیا در چنین وضعی می‌توان گفت که ایرانیان همچنان از حیث فرهنگی بر مدار دین و شعر می‌گردند؟ مسلماً هنوز صورت غالب ایرانیان در دایره‌ی تعلق به دین و دیانت به سر می‌برند و هنر شایع و غالب قوم ایرانی شعر است و تأمل در نحوه‌ی دینداری و شاعری این قوم نشان می‌دهد که همچنان به مذهب تشیع پایبند و مهیای جهاد اصغرند؛ اما تنازع دنیا و دین در عرصه‌ای اتفاق می‌افتد که رفع آن مستلزم جهاد اکبر است؛ عرصه‌ی تنازع دنیا و دین، «معشیت جمعی» است که بر مدار میل به تصرف و تملک می‌گردد. این میل هرچند همیشه وجود داشته است، اما در تمدن تکنولوژیک به ساحت اصلی وجود بشر مبدل شده و عرصه را بر دیگر ساحات تنگ کرده است، چندان که هرکس تمایلی به تصرف و تملک نداشته باشد، از متن زندگی به حاشیه‌ی آن رانده خواهد شد.

آیا شاعران می‌توانند هم مقهور میل به تصرف و تملک باشند و هم به ندای آسمانیان و ایزدیان گوش بسپارند. شاعر باید عین آزادی و آزادگی، و از هرچه رنگِ تعلق دارد، رها باشد. چگونه می‌توان هم نیوشای ندای وجود بود و هم در عین حال وابسته به تعلقات؟ شاید در وادی انقطاع از حق و حقیقت بتوان کسانی را یافت که فارغ از پروای وجود و درد و عدل، دعوی شاعری دارند و شعر به‌اصطلاح گسسته می‌گویند. اما این وجه از شعر و شاعری که روز‌به‌روز بسط و گسترش بیش‌تری پیدا می‌کند، نسبتی با هویت قومی و دینی ایرانیان ندارد و منادی هیچ حقیقتی نیست و در نهایت از حدیث نفس و طرح تمناهای نفسانی فراتر نمی‌رود و در شمار سرگرمی‌های ژورنالیستی است. آیا انسان مؤمن و متعلق به ذات دیانت می‌تواند میان احکام دینی و میل به تملک و تصرف به نحوی تفاهم برسد؟ به عبارت دیگر می‌توان ظهور مؤمنانی را متوقع بود که از حیث ظاهر وابسته به طرح تکنیک و عین عقل تکنیکی باشند و از حیث باطن در نسبت با ساحت قدس ثقلین؟! کمال عقل تکنیکی بندگی و بستگی دنیوی و فراغت از حق و حقیقت است. اگر دنیا در منظر پیامبر اسلام قابلیت تحویل به امر مقدس را داشت، آن حضرت صلوات‌الله‌علیه نمی‌فرمود: «حبُّ الدنيا رأس كلّ خطيئه». حضرت حق سبحانه‌و‌تعالی می‌فرماید: «أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ». دنیا در بهترین وضع مزرعه آخرت است (الدنیا مزرعه الآخره). آیا می‌توان چنان منظری یافت که در عین پرداختن به عقل تکنیک و نتایج و توابع این عقل به عقل آخرت‌اندیش ملتزم باشد؟ اینگونه پرسش‌ها غالباً بی‌پاسخ می‌ماند؛ نه‌تنها از آنرو که پاسخ مثبت یا منفی نیازمند تهور است، از آنرو که با طرح «عقل تکنیک» و مدینه‌ای که بر اساس این عقل بنیاد شده باشد، عقل عاقبت‌اندیش از متن به حاشیه رانده می‌شود.

در حالی که عقل تکنیک در کشورهای اسلامی از مرحله‌ی اخذ و اقتباس و تقلید فراتر نرفته، تمام وجوه و شئون مادی و معنوی حیات مسلمانان را متزلزل کرده است، چگونه می‌شود توقع داشت که این عقل به مرحله‌ی تأسیس برسد و در عین حال مشکل‌ساز نباشد؟ ما هم‌اکنون بی‌آنکه معلوم شده باشد چرا باید امور مقدس را تا سر حد رسانه‌های دیداری متنزل کرد، گمان می‌بریم طرح عوالم دینی و معنوی در فیلم و سریال باعث تقویت اعتقادات مردم می‌شود. صرف نظر از اینکه چنین منظری به معنای قراردادن امر مقدس در عداد سرگرمی‌های روزمره است، نشان می‌دهد که دیگر در پی جست‌وجوکردن هویت دینی و قومی خود در شعر نیستیم. آیا آینه‌ی شعر دیگر زنگار خورده است و چهره‌ی ما را نشان نمی‌دهد؟ آیا شاعران بزرگ مرده‌اند و قرار است سینماگران، جای فردوسی و مولوی و حافظ و بیدل را بگیرند؟ یا ما در حال دیگرشدن و دگر‌دیسی هویتی هستیم؟ مسلماً در شهرهای جدید نمی‌توان در پی هویت قومی بود، این هویت در وضع کنونی، که از معماری گرفته تا لباس به تقلید از غرب تدارک می‌شود، از نحوی تعصب عامیانه یا زبان و لهجه فراتر نمی‌رود؛ بنابراین شاهنامه کارکرد خود را از دست داده است. لاجرم اساطیری که توسط سینمای جهانی ساخته و پرداخته می‌شوند جایگزین اساطیر قومی و ملی شده و مخاطب -به‌ویژه کودک و نوجوان- را مجاب می‌کند که خود را شهروند دهکده‌ی جهانی به شمار بیاورد و نه‌تنها در پی فراگرفتن زبان ساکنان اصلی دهکده باشد بلکه از هر حیث به تقلید از آن‌ها بپردازد. این وضع فرجامی جز ناخرسندی از خود و پیرامون خود و خوارانگاشتن مواریث خودی و تعظیم توانمندی‌های بیگانه ندارد و بی‌تردید به هویت دینی صدمه وارد می‌کند.

مسلماً هنوز صورت غالب ایرانیان در دایره‌ی تعلق به دین و دیانت به سر می‌برند و هنر شایع و غالب قوم ایرانی شعر است اما تنازع دنیا و دین در عرصه‌ی«معشیت جمعی» اتفاق می‌افتد که رفع آن مستلزم جهاد اکبر است

پیش از آنکه تمدن جدید فراگیر شود، هویت قومی و هویت دینی در میان ایرانیان غیرِقابل تفکیک بودند، اما طی صد سال اخیر این دو اندک‌اندک از یکدیگر فاصله گرفته‌اند تا آنجا که هویت قومی رو به فراموشی نهاده و هویت دینی علاوه بر محدودشدن در معرض اتهام مخالفت با آزادی و دموکراسی است و سنن دینی از عوامل عقب‌ماندگی شمرده می‌شوند و روز‌به‌روز این پندار باطل شیوع بیش‌تری پیدا می‌کند که شرط پیشرفت علمی و تکنیکی و رسیدن به رفاه و عدالت اجتماعی اعراض از اسلام است. گروهی نیز برای مقابله با این پندار، تمام شئون مقدس اسلام را به علم و عقل تکنیکی ارجاع می‌دهند. فرجام این نحوه از مقابله با دشمنان دین و دیانت به تفاهم‌رسیدن با ابا‌حه است. در چنین بینشی علم و عقل تکنیکی داراي چنان قدرت و اصالتی تلقی شده‌اند که دین و دیانت باید با آن‌ها هماهنگ شود تا از معرض اتهام (ضدیت با علم و عقل) بیرون آمده و در موقف موافقت با علم و عقل و پیشرفت قرار بگیرد. اینجاست که دین به‌جای اینکه عطف به آخرت باشد، صورت ایدئولوژیک پیدا می‌کند و معطوف به امور دنیوی می‌شود. فراموش نباید کرد که علم و عقل تکنیکی از بدو پیدایش تا کنون، نه‌تنها بار دنیا را -که بر دوش آدمی است- سبک‌تر نکرده‌اند، بلکه موجب شده‌اند بشر جز حیات دنیوی خود دغدغه‌ای نداشته باشد. تطبیق دین و علم و عقل تکنیکی نیز به این معناست که امر مقدس به امر دنیوی و متدانی تحویل شود. به هر حال تا پیش از در افتادن به ورطه‌ی مدرنیته، دین و شعر از آنرو مهم‌ترین صورت‌های هویتی ما بودند که ما را در به‌یادآوردن عهدی که با حق سبحانه‌و‌تعالی داشته‌ایم یاری می‌دادند. شعر -به معنای اصیل کلمه- تذکردهنده‌ی عهد الست است و دین نحوه‌ی تجدید عهد با حق و به‌منزل‌رساندن بار امانت را به انسان می‌آموزد. مسلماً همچنان دین و شعر علی‌رغم غلبه‌ی تجدد و مصرف‌زدگی و شیوع تمدن تکنیکی، در همان ساحتی هستند که پیش از این قرار داشته‌اند، اما عهد صورت غالب ما با دین و شعر سستی گرفته است و گناه این سست‌عهدی متوجه سیاست و سیاست‌زدگی است. تلقی ایدئولوژیک از اسلام موجب شد که صورت غالب مردم توقع داشته باشند تمام مشکلات آن‌ها پس از انقلاب حل شود یا با رفتن این مدیر و آن وزیر و رئیس جمهور تازه، همه‌ی امور سامان پیدا کند اما علاوه بر اهمال و کاهلی و ندانم‌کاری اهل سیاست، دشمنی قدرت‌های غربی به‌ویژه امریکا و محدودیت‌هایی که بر ما تحمیل کردند -و همچنان تحمیل می‌کنند- مانع برآمدن توقعات صورت غالب مردم شد. لاجرم سست‌عهدی و بی‌عهدی و بدعهدی رونق گرفت. ولی این وضع نمی‌تواند به ذات اسلام و عهدی که مؤمنان حقیقی با حضرت حق و ساحت قدس ثقلین دارند، صدمه‌ای وارد کند، زیرا به حکم «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» حقیقت دیانت مقدس اسلام فراتر از آن است که نیک و بد اعمال اهل سیاست و ایدئولوژی‌زدگی برخی مدعیان فرهنگ دینی بر آن اثر بگذارد، یا مانع تجدید عهد جوانان با ثقلین باشد. «يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء» حضرت حق است و حق سبحانه‌وتعالی در هدایت‌کردن یا گمراه‌کردن بندگان خود، تابع نیک و بد اعمال سیاسی عمر و زید نیست؛ هرچند می‌توان این اعمال را هم، چون دیگر امور عالم به مکر حق جل‌و‌علاء ارجاع داد.

شاید مشکل یا مشکلات ما ناشی از پرمدعایی در نسبت با اسلام باشد. ما برخلاف قول و فعل حق، می‌خواهیم همه‌ی مردم دنیا را هدایت کنیم و همواره به نجات صورت غالب آدمیان نظر داریم، که این منظر حداکثری خلاف رأی حق -تعالی و تقدس- در قرآن کریم است. اگر به خواتیم اغلب آیات کلام‌الله بنگریم، خواهیم دید که اکثریت همواره به فقدان عقل و شعور و ایمان نسبت داده می‌شود. بنابراین شاید هنگام آن فرارسیده باشد که در سیر به سوی حق، بیش‌تر به عهد خود و امانت خود بیندیشیم؛ در آن صورت خواهیم دید که بدعهدی ایام، آزمون است و می‌توان با توکل به خداوند و تمسک به ساحت قدس ثقلین، پاسدار عهد خود بود و از این آزمون و دیگر آزمون‌های آخرالزمان سربلند بیرون آمد، ان‌شاء‌الله. در چنین چشم‌اندازی، هم ساحت شرقی وجود بی‌گزند به نظر می‌رسد و هم نسبت ما با دین و شعر بر همان مُهر و نشانی است که همیشه بوده است.