فاصله از تقدیر تاریخی

  • پرینت
فاصله از تقدیر تاریخی -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 4 نفر
 
تاریخ‌‌نگاری ناسیونالیستی در ایران معاصر
تاریخ‌‌نگاری ناسیونالیستی در ایران معاصر
اشــــاره ناسیونالیسم، ایدئولوژی اجتماعی و سیاسی و نوعی آگاهی جمعی و شالوده‌‌ای برای با هم زیستن حوزه‌‌هاي سیاسی و قومی است که حسب هویت زبانی و مذهبی و اقلیمی، مبتنی بر یک خویشاوندی کهن و برخوردار از پیوندی آرمان‌‌گرایانه و هدفمند هستند. این مقوله ابتدا در غرب، خاصه در قرون هجده و نوزده میلادی از پی انقلاب کبیر فرانسه و ایده‌‌پردازی‌‌های کسانی چون روسو، منتسکیو و دیگران و سپس در شرق از جمله در مصر و ترکیه و ایران، ظهور کرد و در زمینه‌‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی جلوه‌‌های متفاوتی پیدا کرد. تاریخ‌‌نگاری و نوع نگاه مورخین ايراني به پدیده‌‌های تاریخی از منظر ناسیونالیستی، منجر به شرح و بسط این رویدادها، با نمودي خاص شده است که در متن زير به اختصار آمده است.

ناسیونالیسم بواسطه‌‌ي جاذبه‌‌ها و قابلیت‌‌هایی که در انسجام بخشی و وحدت‌‌آفرینی و یکپارچه‌‌کردن گروه‌‌های متفرق قومی و نژادی و زبانی با ایده‌‌آل‌‌های مختلف، خاصه در سرزمین مبدا خود داشت، توانست در حد بسیاری از حیث گستردگی و تأثیر، موج‌آفرینی کرده و نقش چشمگیری در ایجاد و استمرار نهضت‌‌های اجتماعی ملی‌‌گرایانه ایفا نماید. ایجاد حس وفاداری و دلبستگی افراد به نژاد، زبان،آداب، عادات و سنت‌‌ها و ارزش‌‌های اجتماعی و باور به برتری مظاهر تمدنی و فرهنگ خودی بر دیگر ملل از خصیصه‌‌هایی بود که از قبل ایمان به این ایدئولوژی جدید در باورمندان آن ایجاد شد.

مهم‌‌ترین عامل رشد ملی‌‌گرایی و ناسیونالیسم در سده‌‌هاي اخير، ایجاد یک آرمان و هویت ملی برای ملیت‌‌های مختلف نو ظهور بود. در قرون وسطی جریان عمومی زندگی مردمان حول محور و جهتي چرخش داشت، که پایه و مبناي آن، ایمان دینی ملهم از آیین مسیحیت بود. ضعف سلطه‌‌ي نظام کلیسا و تضعیف آرمان‌‌های مورد تبلیغ و تأیید آن، که مقبولیت عام یافته و وحدت‌‌آفرین بود، عملاً خلأ این عامل اثر گذار را محسوس کرد. فقدان آرمان مشترک که تهییج و تحریک توده‌‌ها و آحاد مردم را سبب شود و فداکاری و ایثارگری سربازان را در مصاف با دشمن توجیه کند. اين امر خواسته یا ناخواسته شرایطی را ايجاد نمود که زمینه‌‌ي شکل‌‌گیری و رشد ناسیونالیسم را فراهم کرد و این دو جریان در سیری متوازن و متقارن، ملیت‌‌ها و ملت‌‌های نو ظهور را هویت‌‌های مستقلی با آرمان‌‌های جدید برآمده از ناسیونالیسم بخشید.

وجود روح ناسیونالیستی در مفهوم واحد سیاسی و جغرافیایی ایران، غرور نژادی، زبان، آیین و آداب مشترک، تصور حاکمیت واحد و باورمندی برتری نژادی عموماً در فرهنگ کهن ایرانیان وجود عینی داشت. این استعداد بالقوه‌‌ی  تاریخی و قابلیت مستعد اجتماعی سبب شد که تفکر ناسیونالیستی غربی، در ایران ريشه‌‌دارتر  نضج یافته و نمود پیدا کند. تاریخ‌‌نگاري ناسيوناليستي، متفاوت از نگاه رسمی و مقبول جاری جامعه‌‌ي آن مقطع از  تاریخ ایران، شیوه‌‌ي نگارش دیگری را در این عرصه تجربه کرد و تجلی داد، و آثار متفاوتی را نسبت به قبل خلق کرد.

 

  پیدایش ناسیونالیسم ایرانی و نمود آن در تاریخ‌‌نگاری

 حسب آموزه‌‌های ناسیونالیسم رو‌‌به‌‌رشد غربی که در مؤلفه‌‌های آگاهی‌‌بخشی به حاکمیت ملی و رسمیت بخشیدن به اراده‌‌ي ملی به عنوان منشاء شروع قدرت و نفی حکومت‌‌های استبدادی و تعصب در باورمندی برتری نژادی جهت یافت و جریان پیدا کرد، اندیشمندان و روشنفکران ملت‌‌ها و فرهنگ‌‌های متأثر از این نحله‌‌ي فکری، ضمن درک تمایز ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه‌‌ي خود با شرایط نو ظهورِ حاصل آمده از این تأثیر‌‌پذیری در غرب، در صدد برآمدند، با تأسی از بینش و روش اندیشمندان و روشنفکران متداول در آن جوامع، در جامعه و وطن خود نیز به اقدامات مشابه دست زده و به نتایج مشابه برسند. اگر چه حسب تفاوتی که در ماهیت این نهضت در غرب و شرق وجود داشت هرگز آن نتایج مشابه منتج نشد.

با حذف برخی مؤلفه‌‌های ناسیونالیسم نوین و چشم‌‌پوشی از مبنا و معیارهای آن، بايد توجه داشت، نمونه و زمینه‌‌هایی از این نحله‌‌ي فکری و اجتماعی در تاریخ حیات فکری ایرانیان وجود داشته است. ایرانی‌‌ها خود را مردمی از نژاد آریا می‌‌دانستند و به آن می‌‌بالیدند (فصیحی، 1372 ،153)، اگر چه این گرایش و تمایل ملی‌‌گرایانه به تمامی با آنچه به‌‌عنوان ناسیونالیسم در قرون 18 و 19 اروپایی جدید مطرح شد، یکی نبود، اما در پیشینه‌‌ي تاریخی، نمونه‌‌هایی از آن، امکان ظهور یافته و به گونه‌‌های ادبی و اجتماعی جلوه کرده بود. از آن جمله نهضت شعوبیه و تفاخر به ایران و ایرانیت، و مظاهر ملی زبان فرهنگ و آیین خودي در برابر قوم غالب و استیلای همه جانبه‌‌ي آن، یعنی اعراب بود که در سده‌‌ي هفتم میلادی در پی سقوط امپراتوری ساسانی حاصل شده بود. نمودهای روشن این ایران‌‌گرایی و پرداختن به ایران و مفاخر آن و بزرگ‌‌نمایی ایرانیت در شاهنامه- خاصه در  اواخر آن - هویداست. (فرای‌‌، 1385، 5)

مهم‌ترین عامل رشد ملی‌گرایی و ناسیونالیسم در سده‌های اخیر، ایجاد یک آرمان و هویت ملی برای ملیت‌های مختلف نوظهور بود

این خصیصه و روحیه در اعصار جدید، خاصه هم‌‌زمان با مشروطیت با روی کار آمدن پهلوی‌‌ها احیاء شده و در اشکال مختلف نمود عینی یافت. از جمله‌‌ي این نمودها، اهتمامی بود که دانش‌‌آموختگان جدید در امور کتابت و تألیف، خاصه در تاریخ‌‌نویسی و تجسس وقایع و رویدادهای متأثر از این جریان از خود بروز دادند.

از جمله نمودهای تاریخ‌‌نگاری ناسيوناليستي، توجه به گذشته، خاصه ایران باستان و مظاهر آن، از جمله احیاء مراکز منسوب به پادشاهان باستانی و هویت بر آمده از اسلوب‌‌های ایرانی پیش از اسلام است که در قالب باستان‌‌گرایی و ناسیونالیسم ارائه می‌‌شد و ایرانیت در چارچوب باستان‌‌گرایی معنایی تازه ‌‌یافت. ویژگی این ملی‌‌گرایی ایرانی، تاسي از تجدد غربي و يا ميل به پيوند با انديشه‌‌ي ترقي است (کچویان، 1384، 88). ملی‌‌گرايي ایرانی با دو ويژگي، تمایل به حاکمیت ملی و گرایش به مدنیت غربی بر می‌‌گردد (آدمیت، 1349، 160) به دیگر سخن طرح هویتی اولیه‌‌ي مورخین ناسیونالیست اجزا و اقسام متفاوتی داشت که یکی از آن‌‌ها باستان‌‌گرایی یعنی احیای هویت باستانی ایران و تجلیل و  تمجید افراطی از مفاخر باستانی بود (کچویان ، 1384، 86) سرآغاز این موج، آثار فتحعلی آخوندزاده و آثاری چون نژادنامه‌‌ي رضا قلی خان هدایت بود. نامه‌‌ي خسروان جلال الدین میرزا فرزند فتحعلی شاه و آيینه‌‌ي اسکندری از میرزا آقاخان کرمانی که جملگی نمونه‌‌هایی از این گرایشات بود، عمدتاً پیرامون یک کانون معین و جهت‌‌دار  ایجاد شده بود.

تثبیت جریان تجددخواهی حاصل از استقرار مشروطه در ایران، حجم قابل توجهی از تلاش‌‌های فکری و فرهنگی روشنفکران آن عصر را متأثر از موج ملی‌‌گرایی رو به رشد نو ظهور، و متوجه برجسته‌‌نمایی تاریخ باستان كرد. آن‌‌ها از این منظر بر آن شدند تا با نگارش تواریخ ناسیونالیستی هویت ملی را، در  قالب هویت باستانی ایرانیان معرفی نمایند. لذا این نحله‌‌ي فکری به‌‌عنوان عاملي اثرگذار و شاخص در جریان تاریخ‌‌نگاری آن مقطع و دوره‌‌های بعد از آن، خاصه در عهد پهلوی شد.

کسانی چون میرزا فتحعلی آخوند‌‌زاده، میرزا آقا خان کرمانی، میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی، جلال‌‌الدین میرزاي قاجار و بعد ناظم والسلام کرمانی، احمد کسروی، عباس اقبال، مهدی ملک‌‌زاده، محمود محمود از نخستین افراد شاخص بودند که ضمن تأثیرپذیری از تحولات نوین و نمادین مغرب و با تأسی و تأثیر از اندیشه‌‌ها و آراء ناسیونالیستی و آموزه‌‌های ملی‌‌گرایانه، آثار قابل توجهی را در تاریخ‌‌نویسی از خود به یادگار گذاشتند (آژند، 1380،189 - 193).

گرایش ناسیونالیستی و نمودهای خارجی آن در ایران با گذر از عصر مشروطه و تحولات بین‌‌المللی ناشی از جنگ اول جهانی و پیامدهای آن به عهد رضا شاه پهلوی رسید، حکومت پهلوی که خاستگاه خود را در ایدئولوژی آریایی می‌‌دید، مبدأ تاریخ تمدن در ایران را، از عهد بلند آوازگی باستانی آن، از روزگار کوروش هخامنشی گذاشته، و در این راه، مجدانه و به تعمد شرایطی پدید آورد که متجددین ایرانی بتوانند گفتمان تازه‌‌ای به‌‌نام ناسیونالیسم آریایی را صورت‌‌بندی کنند. گفتمان جدید گاه به افراط، متمرکز در نقد دین و توجه به هویت تاریخی موجود بود. در گفتمان ناسیونالیستی این دوره در جهتی هماهنگ با گفتمان اولیه، اعراب مسلمان و تا حدی ترک‌‌ها به عنوان «دیگری»و  «بيگانه»  تلقی شده که نه فقط عامل انهدام شکوه و شوکت باستانی ایرانیان بلکه مسئول انحطاط دوره‌‌های بعدی هم  معرفی می‌‌شدند. چیزی که در نگاه اسلام‌‌گرایان و مورخین با دید و محوریت اسلام، نژادگرایانه تلقی شده و بر همان اساس مفاخر صرفا بر آمده از تلقی منبعث از اثر بخشی خاک و خون و ویژگی‌‌های نژادی، زبان و فرهنگ و غیره را  مذموم می‌‌دانستند(نقوی، 1369، 101) و ضمن اهتمام به وطن‌‌دوستی که آنرا احساسی غریزی طبیعی و انسانی می‌‌دانستند با ناسیونالیسم که آنرا یک ایدئولوژی، یک مکتب و شبه مذهب به حساب می‌‌آوردند در قالب زبان و قلم، عناد و مخالفت می‌‌ورزیدند (مطهری، 1385، 58). اما علی‌‌رغم آن، جریان ناسیونالیستی در دو جبهه‌‌ي ملی و دولتی در اشکال مختلف اجتماعی و فرهنگی خاصه تاریخ‌‌نویسی تا پایان حکومت پهلوی دوم تداوم یافت، جشن‌‌های2500 ساله شاهنشاهی محمدرضا پهلوی و تبدیل و تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی از نمودهای عینی و غایی  آن بود.

 

  شاخصه‌‌های روشی در تاریخ‌‌نگاری ناسیونالیستی:

با لحاظ کردن تفاوت‌‌هايی که در دید، فراوانی، عمق و کیفیت کار مورخین ناسیونالیست از ابتدا تا کنون وجود دارد، یک رویه و روشي خاص در پیروان این شاخصه‌‌ي تاریخ نگاران معاصر، خاصه در انواع و موارد آغازین آن قابل مشاهده است.

از مهم‌‌ترین ویژگی‌‌های روشی تاریخ‌‌نویسی ناسیونالیستی فاصله گرفتن از «تقدیر» و «مشیت» و جایگزین کردن «خرد» و «عقلانیت» در طرح و تحلیل داده‌‌ها و پدیده‌‌های تاریخی و  تبیین سیر حوادث و اتفاقات بشری در دوره‌‌ها و سده‌‌های مختلف بود. حسب تحولاتی که در مغرب زمین پیرو انقلابات صنعتی و اجتماعی و تغییر در گفتمان غالب فلسفی و تحلیل مناسبات انسان و جهان اتفاق افتاده بود و تأسی و بهره‌‌ای که این مورخین خاصه آغازگران این جریان- که پیش‌‌تر مذکور آمد- از آن گرفتند، نوع نگاه این مورخین متفاوت شده و این تفاوت در تألیفات و تواریخ ایشان نمود پیدا کرد. بررسی علی و علمی و تحلیل عقلانی رویدادها و فاصله گرفتن و یا کنار گذاشتن عامل مشیت متأثر از نگاه سنتی پر سابقه‌‌ي دین مدارانه، خود امری محتوم و مسلم تلقی می‌‌شد، رویکرد و افق جدیدی پیش روی مورخان نهاده و آثار متفاوتی از این نگرش نو پدید آمد و بازتاب‌‌ها و واکنش‌‌های متفاوتی را از پی آورد که تا به امروز مورد مناقشه است. این آثار از حیث مضمون، منابع، اسناد و سبک نوشتاری تا به آن روزگار فاقد نمونه‌‌های مشابه بودند. (آژند 1380 ، 189)

تأسیس مراکز تحقیقی متعدد در شناخت فرهنگ، زبان و تاریخ ایران از سوی دول غربی خاصه روس و انگلیس و حضور مورخین شاخص و سرشناس در آن‌‌ها، تاریخ‌‌نگاری نوین حاصل آمده به‌‌دست مورخان مذکور را از حیث سبک و روش از خود متأثر کرد. (آژند، 1380 ،180) به‌‌علاوه  ترجمه‌‌ي کتاب‌‌های مربوط به تاریخ ایران به‌‌دست  این مورخان –که غالباً زبان فرانسه یا انگلیسي می‌‌دانستند –این روند را عمق بیشتری بخشید (آدمیت، 1346، 20) رمزگشایی از کتیبه‌‌های باستانی از جمله بیستون، دستمایه‌‌های باستان‌‌گرایانه را فزونی داد و باستان‌‌گرایی و تقدیس و ستایش و اهتمام افراطی به گذشته را در این مورخان بیشتر و عمیق‌‌تر کرد.

حکومت پهلوی که خاستگاه خود را در ایدئولوژی آریایی می‌دید، مبدأ تاریخ تمدن در ایران را، از عهد بلند آوازگی باستانی آن، از روزگار کوروش هخامنشی گذاشته، و در این راه، مجدانه و به تعمد شرایطی پدید آورد که متجددین ایرانی بتوانند گفتمان تازه‌ای به‌نام ناسیونالیسم آریایی را صورت‌بندی کنند

توجه تاریخ‌‌شناسان به تألیف تاریخ ایران بر تاریخ‌‌نگاری ایران تأثیر قابل توجهی گذاشت، ترجمه‌‌ي کتاب‌‌های تاریخی و الگوگیری از سبک نگارش غربی، از جمله اهتمام در ساده‌‌نویسی و دقت علمی، توجه به اسناد و منابع، پرداختن به تاریخ گذشته و باستانی و تاریخ‌‌نویسی وارد عرصه‌‌ي جدیدی شد. از جمله‌‌ي این مورخان فتحعلی آخوندزاده بود که تاریخ‌‌نویسی سنتی را از حیث روش تاریخ‌‌نویسی مورد نقد جدی قرار داد. میرزا آقاخان کرمانی دیگر نویسنده‌‌ي ناسیونالیست بود که به تاریخ‌‌نگاری علمی رو آورد و ضمن نقد تاریخ‌‌نگاری سنتی هدف تاریخ‌‌نگاری را احیای ملت و سعادت اقوام دانست. (آدمیت، 1346، 14) وی تاریخ‌‌نگاری را از حیث روش، بر خلاف سنت جاری تاریخ‌‌نگاری موجود، منحصر در بررسی تحولات اجتماعی و جریان‌‌های تاریخی کرده  و از آن میان بنیادهای سیاسی و پدیده‌‌های اجتماعی را در تاریخ ایران مورد مداقه و تفحض قرار داد. (آدمیت، 1346 ، 16) وی تاریخ را جریانی در توالی حوادث می‌‌دانست و بر آن بود که حوادث نه در خلاء وقوع می‌‌یابند و نه اسرار آمیزند، بلکه قانون منطقی ترتب علت و معلول حاکم بر سلسله حوادث است و هر حادثه‌‌ي تاریخی حادثه‌‌ي دیگری را به دنبال می‌‌آورد. تنها از این نظرگاه است که قضیه و حادثه‌‌ای می‌‌تواند محتوم و پرهیزناپذیر باشد وگرنه هیچ واقعه‌‌ای اجتناب‌‌پذیر نخواهد بود (آدمیت 1376، ج 2، 13)  دیگر مورخ این جریان، ناظم الاسلام کرمانی به همان سبک، تاریخ بیداری ایرانیان را که نمونه‌‌ای از تاریخ‌‌نگاری علمی به سبک جدید بود نوشت(آژند، 1380، 189، 190). روند روبه رشد تاریخ‌‌نگری نوین ایرانی در فاصله‌‌ي سال‌‌های پس از سقوط قاجارها و روی کار آمدن پهلوی‌‌ها و اهتمام آن‌‌ها به ایجاد و استمرار مؤسسات آموزش عالی تداوم یافته، از قِبَل آن، مورخین، از جمله سعید نفیسی، احمد کسروی، غلامرضا رشید یاسمی، عباس اقبال آشتیانی نمونه‌‌های ویژه‌‌ای از تاریخ نویسی ناسیونالیستی را حسب نگرش نوین تاریخ‌‌نگاری در ایران ارائه کردند. (افشار 1380، 418)

آراء و اندیشه‌‌های ملی‌‌گرایانه‌‌ي این اندیشمندان در قالب کتب و مجلاتی نو ظهور چون یادگار، کاوه، آینده و مجله‌‌ي بررسی‌‌های تاریخی با دیدی علمی و انتقادی به تجلیل داده‌‌های تاریخی می‌‌پرداختند. (فرمانفرمائیان، 1360، 124) حسن پیرنیا با تألیف کتاب تاریخ مفصل ایران باستان، تاريخي مبتنی بر تحلیل رویدادها ارائه كرده و وقایع گذشته را با نگاه نو نوشت (افشار، 1380، 422- 423) احمد کسروی با نوشته‌‌های تاریخی خود که با رویکرد ناسیونالیستی و محوریت خرد فارغ از مشیت تحریر می‌‌شدند، به هویت ملی، تحلیل حوادث تاریخی و نقد منابع توجهی خاص داشت. در عین حال از بسیاری از داده‌‌های تاریخی از آنرو که آن‌‌ها را  افسانه‌‌سرایی می‌‌پنداشت فاصله گرفت و تواریخ را با سال‌‌شمار هجری شمسی مورد اهتمام قرار داد. وی، مشروطه را حد فاصل تاریخ جدید و قدیم ایران می‌‌شمرد (فرمانفرائیان، همان). محمد علی فروغی هم در نوع نگارش خود، تحلیل‌‌گرایانه به تمدن و با دیدی ناسیونالیستی، به فرهنگ، عادات و آداب مردم و ملل و هم علل ظهور و سقوط سلسله‌‌ها پرداخته است(افشار، 1380، 421).

دیگر نویسندگان اين نحله‌‌ي نگارشي، كساني چون محمود محمود و مهدی ملک‌‌زاده است که گرایشات ناسیونالیستی دارند و تألیفات خود را بر پایه‌‌ي اسناد و براساس سلسله مباحث منطقی قرار دادند. غلامرضا رشید یاسمی نیز نخستین رساله در تاریخ‌‌نگاری را به‌‌عنوان آیین‌‌نامه‌‌ای در نگارش تاریخ نوشت(افشار، 1380،424). عباس زریاب خویی، عبدالحسین زرین کوب، ایرج افشار و دیگران هم  این روند را رشد داده و تداوم بخشیدند.

از موارد قابل توجه دیگر در این رویکردها  «نقادی» و  انتقاد از گفتمان غالب فکری، حاکمیت، باورهای دینی و سنت‌‌های اجتماعی است که در آثار ناظم‌‌الاسلام، کسروی، میرزا آقاخان کرمانی، ملکم، و دیگران مشهود است. این جریان، خاصه در روزگار پهلوی اول که باستان‌‌گرایی، اسلام‌‌ستیزی و تجددخواهی و نوگرایی، هم، وجهه‌‌ي همت دولت‌‌مردان و حاکمیت قرار گرفت و هم، ایده‌‌آل تاریخ‌‌نویسی نوع ناسیونالیستی آن بود به نوعی هم‌‌سویی با گفتمان تاریخی و فرهنگی دستگاه حاکمه و  حاکمیت رسید، این هم‌‌سویی، همراهی‌‌هایی را به دنبال آورده و این دو جریان خواسته یا ناخواسته در ضمن التفات به اهداف مشترک، یکدیگر را تقویت کرده و به همان نسبت رویکرد نقادانه‌‌ي آن‌‌ها در این مقطع رو به ضعف نهاد.

 

 

منابع

- ميرزا فتحعلي، آخوند زاده (1364). مكتوبات به كوشش م صبحدم(محمد جعفر محجوب )، آلمان مرد امروز.

- فريدون آدميت، «انحطاط تاريخ‌‌نگاري در ايران»، سخن، سال17، ش1(فروردين 1346).

------------- ،(1363)،  انديشه‌‌هاي طالبوف تبريزي، تهران، خوارزمی .

------------- ،(1357)، انديشه‌‌هاي ميرزا آقاخان كرماني تهران، خوارزمی.

------------ ، (1349)، انديشه‌‌هاي ميرزا فتحعلي آخوند زاده، تهران، خوارزمي

- احمدي، حميد (1383)، ايران: هويت، مليت، قوميت، تهران، موسسه‌‌ي تحقيقات و توسعه علوم‌‌انساني.

- ايرج ،افشار (1363)، سواد و بياض، تهران، مرکز

- بهار، (1321) محمد تقي‌‌، سبك‌‌شناسي، تهران، امیرکبیر

 - بيدگلو، رضا (1380)، باستان‌‌گرايي در تاريخ معاصر ايران، تهران، مركز.

- شكوري، ابوالفضل (1371)جريان‌‌شناسي تاريخ‌‌نگاري‌‌ها در ايران معاصر، قم بنياد تاريخ انقلاب اسلامي.

- قاجار، جلالدين ميرزا (1906)، نامه‌‌ي خسروان، لاهور، چاپ‌‌سنگي.

- كچويان، حسين (1384)، تطورات گفتمان‌‌هاي هويتي ايران، تهران، نشر ني.

- عباس‌‌ امانت «پور خاقان و انديشه‌‌ي بازيابي تاريخ ملي ايران: جلالدين ميرزا و نامه خسروان» در ايران‌‌نامه، سال 17(زمستان1377).

- فرمانفرماييان، حافظ(1360)، «تاريخ‌‌نگاري ايران در سده‌‌هاي نوزده م و بيستم ميلادي» در تاريخ‌‌نگاري در ايران: مجموعه مقالات، مترجم يعقوب آزند، تهران

- مطهري مرتضي(1374)، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، صدرا .

- نيكي، آر كدي،(1369)، ريشه‌‌هاي انقلاب ايران، ترجمه‌‌ي عبدالرحيم گواهي، تهران، قلم، ج اول.

- زكريايي، محمد علي(1378)، جامعه‌‌شناسي و روشنفكري ديني، تهران، آذريون، ج اول

- ملكم خان رساله نوم و يقظه به نقل از موسي نجفي (1378)، مقدمه‌‌ي تحليلي تاريخ تحولات سياسي ايران(دين، دولت‌‌، تجدد)، تهران، منبر، ج اول.