ناآشنا و غریببودن زبان و ادبیات فرهنگستان نزد غیرفرهنگستانیها را من قبول دارم اما علت پیدایش این مسئله مستند به دلایلی است که اگر در ترازوی قضاوت منصفانه قرار بگیرد شاید تا حدی یک امر طبیعی باشد آن دلایل عبارتند از:
اولاً؛ اگر درکنشدن یک ادبیات از ناحیهی دستور زبان باشد، میتوان با اندک آشنایی نسبت به ادبیات مذکور، آن را به زبان مخاطب ترجمه کرد تا آنچنان که هست درک و فهم شود. اما اگر درکنشدن مفاهیم به اختلاف مفهومی از ناحیهی منطقها بازگشت کند؛ یعنی طرفین مفاهمه از پایگاه منطقی مختلفی بخواهند با یکدیگر تفاهم کنند، در این حالت اصل انتقاد به «دوگانگی منطق تولید مفهوم» بازگشت دارد نه به ادبیات بکار گرفته شده. لذا عمدهی مطلب این است که منطق جدیدی توسط فرهنگستان پیشنهاد شده است که باید به منطقهای دیگر ترجمه شود؛ در آن صورت، زبان و ادبیات فرهنگستان به مخاطبین آسانتر منتقل میگردد.
ثانیاً؛ سیر تکاملی علم بیانگر این مطلب است که غامضبودن و درکنشدن منطق، زبان و ادبیات مکتب فکری علامه حسینی (ره) فقط مختص به فرهنگستان نیست، بلکه شامل هر منطق جدید دیگری که عرضه می شود نیز خواهد بود. از طرفی طرح فکر نو و جدید با پذیرهها و دانستههای دانش مورد پذیرش پیشین تفاوت دارد. این مشکل همواره در سرفصل تحولات مربوط به تاریخ علم نیز وجود داشته است و منحصر به ادبیات و زبان فرهنگستان هم نبود؛ برای مثال مرحوم ملاصدرا (ره) وقتی که نظریهی فلسفی اصالتالوجود را عرضه داشتند، تا حدود صد سال پس از ایشان اندیشهشان مهجور ماند و بعد از گذشت این مقدار زمان بود که افکارشان در جامعه مطرح و شنیده شد.
ثالثاً؛برای فهم درست و نقد علمی متون پیچیده نیاز به تحمل ابهام و سعهی صدر جامعه علمی در فهم فکر جدید و بدیع میباشد. شایسته است محققان و متفکرین عصر حاضر نیز مثل علمای سلف که برای فهم یک متن بارها آن را مطالعه میکردند و همراه با دقت عقلانی از ابزار توسل نیز استفاده میکردند تا به فهم صحیح از مطلب نایل آیند، این مشی را بیشتر مورد توجه قرار دهند.
رابعاً؛ ایجاد تفاهم و پیوند زبانی در این مقیاس نیازمند صرف زمان مناسب خود می باشد و نباید عجله کرد.
خامسا؛ًهر تحقیقات نظری علیالخصوص در سطح فلسفهی منطق و متدولوژی علم، نیاز مبرم به تحقیقات کتابخانهای گسترده دارد؛ به اضافه اینکه چنانچه تحقیقات نظری ناظر به کاربرد عینی در مقیاس وسیع اجتماعی باشد (چنانکه فرهنگستان نیز تحقیقات نظری خود را در این راستا میبیند) نیاز به تحقیقات میدانی دارد که فعلاً از حد توان منابع انسانی و اقتصادی فرهنگستان خارج می باشد.
سادساً؛فرهنگستان علوم اسلامی، مفاهیم تأسیسی خود را به عنوان ابزار کاربردی جریان دین در عینیت جامعه برای مقیاس تمدنی ارائه می کند؛ در این راستا تمام همت و تلاش خود را در زمینهی «اسلامیبودن، تلائم منطقی و کاربرد عینیِ» مباحث خود به کار میگیرد که این خود از یکسو باعث گسترده، عمیق و پیچیدهشدن این مباحث شده است و از سوی دیگر چون باید با مبانی اسلام موافقت قطعیه داشته باشد به آسانی نمیتوان به صورت غیرقاعدهمند مفاهیم کاربردی را به اسلام نسبت داد؛ لذا نفس تولید این دسته مفاهیم در یک روند زمانبر ممکن میشود چه رسد به اینکه بخواهیم آن را به جامعه منتقل کنیم.
البته باید پذیرفت اضافه بر دلایل پیشگفته در توجیه منطقی غریببودن زبان تفاهم، ادبیات فرهنگستان به شکل مناسبی به مخاطبین منتقل نمیشود و برای حل این معضل راهکارهایی وجود دارد که از جملهی آن ایجاد فضای تطبیقی در حوزهی تعامل و تفاهم علمی است. البته تطبیق نیز سطوحی دارد؛ به عنوان مثال تطبیق در سطح نتایج و محصولات علمی این امکان را به وجود میآورد که ذهن، کارآمدی مفهوم یا حرف جدید را درک کند و سپس از طریق بیان آثار و پیامدهای مفاهیم جدید میتوان مخاطب را به این واقعیت رهنمون نمود که معنا، مفهوم و غرض این دسته مفاهیم چه بوده است که توانسته کارآمدی خاص را طرح نماید. آنگاه میتوان از رهگذر بهوجودآمدن فهم درست از مفاهیم به چیستی منطق حاکم بر آن نیز پی برد.
بنابراین برای ایجاد تفاهم علمی دو دسته فعالیت لازم است که یکی مربوط به ساختار درونی فرهنگستان است که باید کوشش کرد ادبیات و زبان فرهنگستان را از طریق فرآیند تطبیق به زبان موجود نزدیک کنیم و دیگری مربوط به حوزهی بیرون فرهنگستان است که باید با استفاده از فضای آزاداندیشی و کرسیهای نظریهپردازی، امکان دسترسی، پاسخگویی و تحمل ابهام را در جامعهی علمی ارتقا داده و زمان تفاهم با آنان را کاهش بخشیم.