دام تقلیل تاریخی دین

  • پرینت
دام تقلیل تاریخی دین -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 1 نفر
 
دکتر سید موسی دیباج
نسبت تاریخ اسلام و دینداری مسلمین
اشــــاره آیا سیاق مورخان مسلمان در رجوع به تاریخ اسلام می‌تواند از سنخ رجوع تاریخ‌نگاران غربی به تاریخ باشد؟ از آنجا که به نظر می‌رسد فهم رایج مسلمانان از اعتقادات دینی، مبتنی بر نوعی روایت از تاریخ است، آیا دینداری مسلمانان بر آگاهی از رویدادهای تاریخی استوار است؟ آیا میان دینداری مسلمانان و دانستن تاریخ اسلام نسبتی برقرار است؟ هرچند حقیقت دین، تاریخی نیست، به این معنا که در گذر زمان کامل نمی‌شود، اما تحقق آن در دنیا، در زمان صورت می‌پذیرد؛ از این رو آیا آگاهی از تاریخ اسلام ضروری نیست؟ این‌ها مسائلی است که در گفت‌وگو با دکتر سید موسی دیباج محل پرسش قرار گرفته است.

  فاهمه‌ی تفکر تاریخی ما درباره‌ی دین، چه نسبتی با عینیت تاریخی و زندگی دینی ما دارد؟

قبل از پرسش شما، من از شما می‌پرسم آیا ما شعور تاریخی خود را باید در پیوند با شعور تاریخی کل مطلقی بدانیم که این کل مطلق، مطلق هگلی و غربی است یا آنکه کل تاریخی ما مطلق از مطلق غربی و به‌اصطلاح لابشرط از مطلق و روح کلی غربی است؟ تفکر تاریخی و شعور تاریخی را نباید آنگونه تعریف نمود که متمایز از شعور تاریخی اروپایی و هگلی نباشد. در اندیشه‌ی هگلی، روح خداوندی آنجا که در تاریخ از راه آگاهی بشری نمایان می‌شود، روح است. این اندیشه‌ی فلسفی مساعد برای بسط دیدگاه تاریخی است که در عین حال تثلیثی وکلیسایی است؛ اما از نظر کلام و هرمنوتیک اصیل قرآنی، پذیرفتنی نیست. فاصله‌ی تنزیهی اسماءالله و صفات و افعال با مظاهر اسماءالله و صفات و افعال الهی در هرمونتیک توحیدی یک اصل بدون خدشه و غیرِقابل انکار است. روح در این هرمنوتیک مطلق، در اصل ربوبی و الهی است و به الله بازمی‌گردد و نه انسان؛ ولو این انسان مسیح باشد (قل الروح من امر ربّی).

بنیاد خودانگارانه‌ی سوژه و ابژه‌ی اروپای مسیحی با سوژه و ابژه‌ی مصطلح مربوط به خودآگاهی تاریخی ما فرق می‌کند و از آن متمایز است. برای خودآگاهی ما در تعریف نفس‌الامری آن، عینیت تاریخی اهمیت دارد که در ذیل مظاهر و مجاری و مرائی اسماءالله تاریخی مطرح می‌شود. رخدادهای جهان همه شئونی از مظاهر اسماء و صفات الهی‌اند که تحقق یافته و به‌اصطلاح، به مرتبه‌ی تحقق عینی و این جهانی درآمده‌اند.

 

  چه نقدهایی بر فهم ما از تاریخ اسلام و فهم تاریخی ما از متن دین وارد است و این فهم چه آسیب‌هایی داشته است؟

باید «تاریخ اسلام» را در کلیتی متمایز از «تاریخ دیگری» اعم از تاریخ یونانی و رومی و اروپایی و یا تاریخی هندی بدانیم. مرجع اسماء و ادوار این تاریخ‌ها متفاوت است. برای ما کتاب خداوند اولاً و بالذات قرآن است و نه کتب دیگر و نه کتاب مقدس هندو و سروده‌های ودایی و نه اساطیر پُررمزوراز هندی. اگر مورخان هندی همچون مورخان اروپایی آگاه و آزاداندیش می‌بودند، آن‌ها نیز فارغ از تعصبات مذهبی و قومی و میهنی، به کتاب و دین ما غبطه می‌خوردند.

برخلاف روح غربی، مورخ مسلمان در کار رجوع به تاریخ و تکرار آن، در پی یافتن چیزهای بیش‌تر و انضمامی ساختن حقیقتی ایمانی نیست که از پدران ایمانی او به ارث رسیده باشد؛ زیرا حقیقت اسماءالله توحیدی با تاریخ کمال و فزونی نمی‌یابد، بلکه تاریخ مترتب بر جلوه‌های ادنی آن حقیقت است

من شخصاً در مقایسه‌ی ادوار و اسماءالله تاریخی قرآنی با ادوار هندی آنگونه که مرحوم فردید مطرح می‌کرد، هیچ دلیلی نمی‌بینم. این کار جز تبعیت از کار برخی شرق‌شناسان نیست و حاصلی جز تقلید خام و بی‌پشتوانه‌ی علمی و نظری و فلسفی ندارد. علاوه بر این که منابع کلامی و روایی و قرآنی ما هرگز جواز چنین ورود و ابداعی را صادر نفرموده است. اینگونه تتبعات، همچون مقایسه‌ی حقایق ودایی و دارمایی و حقیقت محمدیه (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کار مردان سیاست هم باشد کار مؤمنان حقیقی به دیانت و وحی مقدسه‌ی اسلام نیست.

درک حقیقی تاریخی از اسلام، ملازم با نفی تقدس این روح کلی غربی است. بنابرین فهم اصیل تاریخی از کتاب خدا، از دین اسلام و از حقیقت محمدی (ص) با شیوه‌ای تنزیهی از تمامیت تاریخی غربی فاصله دارد و بر همین اساس، برخلاف روح غربی، مورخ مسلمان در کار رجوع به تاریخ و تکرار آن، در پی یافتن چیزهای بیش‌تر و انضمامی ساختن حقیقتی ایمانی نیست که از پدران ایمانی او به ارث رسیده باشد؛ زیرا حقیقت اسماءالله توحیدی با تاریخ کمال و فزونی نمی‌یابد، بلکه تاریخ مترتب بر جلوه‌های ادنی آن حقیقت است.

 

  آیا دین مبین، دارای کلیتی تاریخی است؟

مسلماً نه دین مبین و نه شرع مقدس در تاریخ تمامیت نمی‌یابد. منشأ اصالت و تمامیت دین را در جای دیگری غیر از تاریخ یا جغرافیا باید جست‌وجو کرد. میرچیا الیاده پنج دین جهانی را عظیم‌الشأن معرفی می‌کند. مسلماً میرچیا الیاده در این انتخاب، معیارها و موازین جغرافیای سیاسی و فرهنگی را بیش از مقوله‌ی هرمنوتیک اصیل دینی مدنظر قرار داده است. آیا بودا که از شاخه‌های کیش هندوست که اینک در ورای مرزهای هند، آسیای جنوب شرقی چین و ژاپن پیروان میلیونی دارد، می‌تواند مصداق عنوان دین به همان معنی باشد که از نظر ما درباره‌ی اسلام و یهود صادق است؟ آن در اصل بیش‌تر یک آیین اخلاقی است که مبتنی بر اعتدال و میانه‌روی و عقل سلیم است؛ در حالی که ما دین اسلام را که دین مکارم اخلاقی است و آیینه‌ی «بُعِثتُ لِاُتَمّم مکارم الاخلاق»، نمی‌توانیم به هیچ روی آن را به یک آیین اخلاقی تقلیل دهیم. این دین مبین است که ورای اصل توحید و اصل نبوت و اصل معاد دیگر دینی نیست. در مقابل در آیین بودا سخنی از وجود و خدا و روح نیست.

حقیقتاً دین توحیدی در غایت امر به بازگشت و تقلیل تاریخی انسانی و اگزیستانسی تعریف نمی‌شود. این رمز هرمنوتیک قرآنی و امتیاز آن بر هرمنوتیک غربی است. اساس در چنین هرمنوتیکی، اساس «وحی و کلام خداوندی» است و کتاب خداوند تا تاریخ فاهمه و شعور انسانی.

 

  ما چه نیازی به دانستن تاریخ اسلام داریم؟ چه نکاتی را در نوشتن تاریخ اسلام باید توجه کنیم تا در قوام بخشیدن به دینداری ما مؤثر باشد؟

این پرسش بنیادی است. چرا ما باید «تاریخ اسلام» را بدانیم در حالی که در ایمان ما به خداوند و پیامبر او و در اعمال و وظایف دینی ما این دانش بالضروره وارد نیست؟ هر کسی که در هر زمانی و در هر گوشه‌ای از جهان به خداوند ایمان آورده و کتاب او را بپذیرد مسلمان محسوب می‌شود و دانستن «تاریخ اسلام» یا «تاریخ اسلامی» شرط ایمان و یا اسلام کسی نیست. آگاهی از تاریخ اسلام نسبتی مستقیم با دینداری ما ندارد. بسیاری از اقوام تازه‌مسلمان در اروپا هستند که بسیار مؤمن‌تر از امت‌های کهنه‌ی اسلامی‌اند و در دینداری بر دیگران سبقه دارند و اثر دینداری آن‌ها برای اسلام و تاریخ اسلام مفیدتر و وسیع‌تر از کهنه‌مؤمنان و مسلمانان دیگر خواهد ماند و احتمالاً آن‌ها با مجاهده‌ی خود، بیش از دیگران اصالت تاریخ اسلام را در برابر کلیت تاریخ اروپا حفظ خواهند کرد.

معذالک نباید غافل بود که چنانچه از امر «تاریخ اسلام» و «تاریخ اسلامی»، علم و دانستن آن و یا کتابت و خواندن آن بازبمانیم، دیگران برای ما «تاریخ اسلام» را خواهند نوشت و البته در این نوشتن تاریخ ما به دست دیگران، این تاریخ دیگران است که اصل می‌گردد و اساس تفسیر قرار می‌گیرد و متن تاریخ اسلامی همچون حاشیه‌ای بر دیگر تاریخ که همان تاریخ مسلط غربی است، ظاهر می‌شود. کما اینکه مورخان و مفسران تاریخی غربی در شناخت تاریخ اسلام، قرآن و تاریخ امم مسلمان، قصدشان اکثراً حفظ و صیانت از تاریخ و هویت و تمدن اروپایی و غربی بوده است. رجوع کنید به پدیدارشناسی هگل تا دریابید که به‌رغم تفسیرهای بدیع او از برخی مناسک دینی اسلام، چگونه تاریخ اسلامی را همچون امری مقدماتی و هنوز نامتکامل در کلیت و تمامیت تاریخ غربی تعبیه و تفسیر می‌کند.