در نظام بودگی

  • پرینت
 
سجاد رستمی‌پور
بنياد زندگی سياسي انسان مسلمان
اشــــاره در مطلب پیش‌رو ابتدا اشاره‌ای به چند نوع ورود به رابطه‌ی سیاست و زندگی می‌شود و پس از آن به هدفی اشاره می‌شود که اسلام از اهتمام به سیاست دنبال می‌کند. نویسنده در شرح این موضوع بیان می‌دارد که سیاست و تشکیل نظام سیاسی برای هدفی دیگر نیست و اگرچه نتایج و ثمرات متعددی بر تشکیل نظام اسلامی مترتب است اما هدف اصلی از تشکیل نظام اسلامی همانا تشکیل نظام سیاسی اسلامی است. بر همین اساس می‌توان پی ‌برد که جوهره‌ی اصلی سیاست در زندگی از نگاه دینی «درنظام‌بودگی» است.

بررسی سبک زندگی مسلمان در حوزه‌ي سیاست را در سه رویکرد می‌توان پی ‌گرفت. اولین رویکرد بررسی قالب‌هایی است که یک مسلمان آن‌ها را ظرف زمانی‌ـ‌مکانی و ارزشی فعالیت سیاسی خود قرار می‌دهد.

هدف در این بررسی پیدا کردن این قالب‌ها و حدود فراگیری آن‌ها در اجتماع است و اینکه کدام بخش‌های زندگی مسلمان ـ‌خواه در حوزه عمومی یا شخصی‌ـ مختص یا متضمن کنش سیاسی هستند. برای این بررسی لازم است معنای کنش سیاسی ابتدا فهم شود. رویکرد دوم، فهم وجوه سیاسی زندگی است. این رویکرد عمیق‌تر از رویکرد اول است و پیش‌فرض آن، وجود وجهی سیاسی برای تمام زندگی یک مسلمان است که باید کشف شود. پس لازم است تعریف امر سیاسی مشخص شود تا بتوان نشان داد که یک عمل کاملاً شخصی چه وجهی معطوف به سیاست می‌تواند داشته باشد و با توجه به خصلت‌های نظام‌های اقتدارگرا و آفت‌های آن، چه تفاوتی بین این تلقی از نفوذحداکثری قدرت، با وضعیتی که نظام‌های اقتدارگرا پیدا می‌کنند وجود دارد. و رویکرد سوم، تقسیم سبک‌های زندگی به سیاسی و غیرسیاسی است؛ یعنی سؤال از اینکه آیا سبک زندگی یک مسلمان می‌تواند از نوع سیاسی باشد یا نه، و بررسی الزامات آن و تفاوت‌های آن با دیگر سبک‌ها.

 از مقایسه‌ي رویکرد اول با رویکرد دوم و سوم پی‌می‌بریم که ارتباط آن با سبک، به‌عنوان منظومه‌ای نظری و منسجم از ارزش‌ها و مسائل و راه‌حل‌ها کم‌تر از آن دو است. در این رویکرد بر اساس هدفی که اسلام برای سیاست‌ورزی دارد، و از زاویه‌ی بایسته‌های یک مسلمان در رابطه با سیاست، به گمانه‌زنی در مورد قالب‌هایی که آن اهداف را تأمین می‌نماید می‌پردازیم و با تعیین سنجه‌ای که بر اساس همان جهت بایسته است، به تمیز قالب‌های متناسب با این معنا و قالب‌های نامتناسب اقدام می‌نماییم. به این ترتیب فهرستی از این قالب‌ها به دست خواهد آمد. در اینجا لازم است به کنش سیاسی، به‌عنوان بخشی از زندگی نگاه شود و نه به‌عنوان یک حرفه‌. در واقع باید تفاوت سبک زندگی دینی و غربی را در همین نکته دید که در طرح کلان زندگی غربی، سیاست به‌عنوان یک حرفه تعین می‌یابد و مختص سیاسیون و عناصر حزبی است. در واقع برای بررسی زندگی سیاسی به سبک مدرن، باید رویکرد سوم را در پیش گرفت. در سبک زندگی دینی، کنش سیاسی در بستر یک زندگی فهم می‌شود و از اینرو باید قواعد عام زندگی فرد را در این حوزه نیز یافت.

چیستی هدف خاص اسلام در حوزه‌ی سیاست سؤال مهمی است که از منظر سبک زندگی پاسخی متفاوت از آنچه تا به ‌حال بیان ‌شده است، می‌یابد. حوزه‌ی سیاست حوزه‌ی قدرت است؛ در نتیجه، هدف در آن با هدف اخلاقی یا اجتماعی اسلام متفاوت (و هماهنگ و نه‌متعارض) است. اما از منظر سبک زندگی این تفاوت‌ها را باید در بستر زندگی به‌عنوان یک کلیت دید. در این صورت انتظار می‌رود اسلام به‌عنوان فراگفتمان، نظم منطقی این تفاوت‌ها را لحاظ نماید. اگر سیاست متعلق به حوزه‌ی قدرت است، هدف اسلام در حوزه‌ی سیاسی تحقق ساختار مطلوب اسلام برای جریان قدرت در جامعه است. این ساختار مطلوب نظام ولایت است.

در طرح کلان زندگی غربی، سیاست به‌عنوان یک حرفه تعین می‌یابد و مختص سیاسیون و عناصر حزبی است

ساختار نظام ولایت به ارتباط نهادهای حقوقی و رسمی دولتی و حکومتی اشاره ندارد، بلکه در اینجا ساختار یعنی مجموعه‌ی ارتباطات بین عناصر داخلی جامعه‌ي اسلامی یا همان آحاد امت اسلامی و مراتب و سطوح آن که مشتمل بر رابطه‌های ولایت و در رأس آن ولایت فقیه است. منطق تحول و منطق همسازواری عناصر درونی این ساختار که همان آحاد مؤمنین هستند، واجد کارکرد اقامه‌ی کلیت دین است. این کارکرد سیاسی نیست، بلکه ذات ارتباطاتی که این ساختار منتظم، اقتضا می‌کند که این کارکرد به ‌وجود آید. به‌عبارت بهتر، کارکرد سیاسی این ساختار حفظ خود نظام است که خود مهم‌ترین امر است. پس به‌طور اجمال می‌توان گفت «درنظام‌بودگی» هدف دین از زندگی مسلمین در حوزه‌ي سیاسی است که در قالب حکم فقهی اوجبیت حفظ نظام تئوریزه شده است و بر همین اساس بالاترین وظیفه‌ی آحاد مؤمنین است. در اینجا می‌توان گفت سبک زندگی منظری نوین است که به فهم کلیت دین کمک می‌کند؛ زیرا در منظرهای سنتی و غیرسیستمی، این هدف دین، منفک از هدف دین در حوزه‌ی اخلاق، اقتصاد و فرهنگ لحاظ می‌شود. اما منظر سبک زندگی به یک معنا حوزه‌ي سیاست را راه‌گشای دیگر حوزه‌ها قرار می‌دهد؛ چراکه «درنظام‌بودگی» موجب کشیدن اهداف اقتصادی و فرهنگی انسان مسلمان، زیر چتر نظام‌مندی است؛ چه آنکه غیرسبک‌مندی زندگی او مستلزم بخشی‌نگری در هر یک از حوزه‌هاست و بخشی‌نگری مستلزم التقاط و در نتیجه بی‌ثباتی در کلیتی حقیقی به نام سبک زندگی است.

قالب‌های زندگی سیاسی، فرد را در کلیت نظام سیاسی فعال نگه می‌دارد. ویژگی این فعال ‌ماندن درنظام‌بودگی آن است که فرد با درک صحیح از کلیت معرفت دینی، به فلسفه‌ی اخلاق سیاسی دینی التزام می‌یابد و بر اساس آن با دیگر عناصر اجتماع به‌عنوان عناصر سیاسی تعامل می‌کند. ثمرات این تعامل، تکامل فهم دین در سطح چگونگی‌ اداره‌ی نظام سیاسی و صیانت از جهت‌گیری‌های نظام و پالایش نظام سیاسی است.

از منظر ادبیات مفهومی رایج سبک زندگی، تعیین سرنوشت نمی‌تواند کنش سیاسی به‌عنوان هدف زندگی سیاسی فرد تلقی شود؛ چراکه نظام‌وارگی در این نگاه ملحوظ نیست. از منظر فضای مفهومی کنونی سبک زندگی، تعیین سرنوشت مبتنی بر فردیت است و از اینرو زندگی سیاسی به شکل‌گیری اقلیت و اکثریت منفعتی منجر می‌شود؛ در نتیجه دین و مردم‌سالاری را مقابل هم فرض می‌کند و یا برای رفع این تقابل و تعارض، به قرائت‌های متکثر و نه متکامل از دین  روی می‌آورد. اما در نگرشی که سبک زندگی و سیاست را مبتنی بر نظام‌واری می‌بیند، تعیین سرنوشت ثمره‌ای از درنظام‌بودگی است؛ یعنی بیش از آنکه تعیین راهبردهای اداره‌ی نظام، سرنوشت آن را تعیین کند، فرد با تعیین کیفیت حضور خود در نظام، سرنوشت نظام را رقم می‌زند، و راهبردهای اداره نیز مبتنی بر این کیفیت حضور افراد پیش می‌رود. در واقع، به‌جای آنکه فرد برنامه‌های عینی نظام را تعیین کند و این برنامه‌های عینی متلون و احیاناً متعارض ـ‌که قبلاً بر یک پایه هماهنگ نشده‌اندـ بی‌ثباتی را به ارمغان ‌آورد، افراد با قرارگرفتن در نظام، ربطی مستحکم و هماهنگ‌کننده به عناصر نظام می‌بخشند و در نتیجه، راهبردهای اداره نظام ‌ـ‌که همان راهبردهای بالفعل‌سازی ظرفیت‌ها و تئوریزه‌ کردن جهت‌گیری‌ها و ابداعات است‌ـ ربط مستحکم با دیگر عناصر سبک زندگی یک مجموعه‌ي انسانی می‌یابد. حال آنکه در مورد سیاست‌ها یا برنامه‌ها لزوماً چنین نیست و سیاست‌ها و برنامه‌ها می‌توانند با مقتضای سبک زندگی بیگانه باشند.

بنا بر آنچه گذشت، سؤال از قالب‌های سبک زندگی سیاسی، سؤال از قالب‌های درنظام‌بودگی است. به‌تعبیر جامعه‌شناختی، سؤال از نقش‌های سیاسی‌ مختلفی که فرد می‌پذیرد، و یا سؤال از سیاسی ‌بودن نقش‌هایی که یک فرد دارد؛ یعنی چندوچون سیاسی‌ بودن نسبتی که فرد با دیگری ـ‌‌اعم از افراد و جایگاه‌ها و امور‌ـ برقرار می‌سازد. مثلاً آیا نقش پدری، فرزندی، یا همسری یک نقش سیاسی است؟ نقش معلمی چطور؟

در یک نگاه وسیع، همه‌ی این نقش‌ها می‌تواند کارکردهای فعالِ درنظام‌بودگی را، یعنی تکامل فهم دین در سطح چگونگی‌ اداره‌ی نظام سیاسی، صیانت از جهت‌گیری نظام و پالایش نظام سیاسی، تأمین سازد. پس می‌توان با این نگاه وسیع، هر رفتاری را سیاسی و هر نسبت و قالبی را نیز سیاسی دانست. در نتیجه، ابزار لازم برای قید زدن به رفتارها و نسبت‌ها و تهیه‌ی فهرست عناصر اصلی سیاست، مأخوذ از سبک زندگی است. در سبک زندگی، هر عنصری از زندگی، واجد کارکرد یا کارکردهای مشخصی است که اگر نباشد، ارتباطات برقرار نمی‌شود و معنابخشی مختل می‌گردد؛ مثلاً خانواده در منظر سبک زندگی، عنصری باکارکرد سیاسی نیست و انتظار نمی‌رود که در خانواده، کارکردهای سیاسی برشمرده‌شده تأمین شود؛ آنچه از خانواده انتظار می‌رود، انجام کارکردهای خود، مقید به عدم تعارض با کارکردهای قالب‌های سیاسی است؛ مثلاً خانواده نباید انزوای سیاسی را تبلیغ کند. این سخن به‌معنای آن نیست که خانواده در انجام کارکردهای خاص خود (حمایت، تربیت و پرورش) اثرات سیاسی برشمرده‌شده را ندارد؛ کارکرد را نباید با اثرات و ثمرات  یکی دانست.

بعضی از قالب‌هایی که واجد کارکرد سیاسی هستند عبارتند از نماز جمعه، امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، انتخابات، انجمن‌های دینی، بسیج، نهادهای مشورتی، دانشگاه، بازار و...؛  بررسی این قالب‌ها از این منظر که هر یک چه ظرفیت‌هایی برای قرار دادن فرد در وضعیت درنظام‌بودگی دارد، به‌نحوی که کارکردهای سیاسی داشته باشد، مستلزم پاسخ به این سؤال است: آیا کنش فرد در هر یک از این نهادها و قالب‌ها معطوف به تأثیر بر دیگران در بستر ارتباطات است به‌نحوی که تفقه مؤمن و بصیرت برآمده از تدبر او در قرآن و روایات را در عبارات صورت‌بندی‌شده، در قالب تئوری‌های عام نظام اداره، مورد بهره‌برداری قرار دهد؟ اگر نماز جمعه محملی برای کنش افراد به این کیفیت است می‌توان آن را قالب رفتار سیاسی دانست.

سبک‌مندی قالب‌های مذکور، مستلزم بروز تفاوت قالب سیاست در نظام دینی و غیردینی است. ارزش‌هایی چون آزادی بیان، سهله سمحه ‌بودن، شفقت و اصلاح‌طلبی اصولی هستند که در ذات قالب‌های برشمرده‌شده مکنون است. اصولاً چالش امنیتی ناشی از تجدید نظرطلبی و دگراندیشی که در صورت اصلاح‌طلبی نمایان می‌شود، وجه تحدید آزادی است؛ حال آنکه در این قالب‌ها، فرض بر این است که کنش سیاسی در چارچوب دیانت مستلزم پایبندی به اصول فکری و رفتاری مزبور است. تضمین تحقق این فرض، همانا تحقق کلیت سبک زندگی اسلامی است.