توقف در اعتدال

  • پرینت
 
توقف در اعتدال
پايان عصر منازعات ايدئولوژيک در انتخابات‌هاي ايران
اشــــاره ما در انتخابات ايران بر سر چه چيزي مجادله مي‌کنيم؟ برخي بدبينانه مي‌گويند که نزاع فقط نزاع قدرت است؛ يعني فقط قرار است قدرت ميان اين دسته و آن گروه جابه‌جا شود. آن‌ها مي‌پرسند که تفاوت احزاب و جريانات سياسي در عمل و در اجراي برنامه‌هايشان چيست؟ آيا آن‌ها آرمان‌ها و تصوير مطلوب متفاوتي در نظر دارند؟ آيا هر کدام دستگاه و بدنه‌ي کارشناسي متفاوتي دارند؟ در زمانه‌ای که نزاع‌ها ميان ليبراليسم و سوسياليسم در سطح کارشناسي از ميان رفته و دولت‌هاي سوسياليست ناب و ليبرال محض وجود ندارند و هر يک متناسب با اقتضائات عملي از يکديگر چيزي اخذ کرده‌اند و ما هم که داعيه‌ي طرح و اداره‌ي اسلامي داشته‌ايم، در سطح کارشناسي و اجرا و برنامه‌ريزي چيز چنداني براي گفتن نداريم، اين پرسش جدي‌تر مي‌شود که اکنون انتخابات براي ما، انتخاب ميان چه چيزهايي است؟

چرا جریان موسوم به اعتدال رأي آورد؟ این رأي نشانه‌ي چه بود؟ آیا پیروزی آن‌ها در انتخابات حاصل برنامه‌ها و راه متفاوت در چشم‌انداز جامعه و اداره‌ي کشور بود؟

یا تجربه و سابقه‌ي کاری بهتری داشتند؟ یا به قدرت اقناع‌‌کنندگی این جریان باز‌می‌گشت؟ آیا آنچه که اکثریت در کاندیدای منتخب یافتند، در بقیه‌ي کاندیداها نبود؟ آرایش کاندیداها چه ماهیتی داشت که در مجموع جریان موسوم به اعتدال از میان آن‌ها قابلیت بیش‌تری برای انتخاب شدن داشت؟ رقابت در انتخابات‌های ایران عرصه‌ي منازعات و مجادلات ایدئولوژیک است و بیش‌تر از آنکه سخن از مسئله‌شناسی و افق متفاوت در حل مسائل و اداره‌ي متناسب باشد، سخن از اثبات اهداف و منافع احزاب و گروه‌هاست. لذا ادعا و وعده‌ها و شعارهای سیاسی کار را پیش می‌برد و سرنوشت انتخابات بسته به شرایط روان‌شناختی سیاسی کشور است.

اما در انتخابات اخیر به‌نوعی، بوی پایان این منازعات به مشام می‌رسید. از سویی جریان موسوم به اصولگرایی شرمنده از تهور مدیریتی نماینده‌ي خود بودند و دریافته بودند که تنها با روحیه‌ي انقلابی نمی‌شود کاری کرد و همچنین دست این جریان در عمل از الگو و فکر اداره خالی است و آنگونه که گمان می‌کردند با جریان رقیب در عرصه‌ی عمل تفاوتی ندارند و از سوی دیگر جریان رقیب می‌دید که حرف تازه‌ای جز عمل گذشته برای آینده ندارد و مشی بر نحو گذشته را کم‌خطرترین راه درمی‌یافت. بدین‌سان گرایش جریان رقیب به نحوه‌ي عمل آن‌ها در اداره، فرصت متفاوت بودن را از آن‌ها می‌گرفت و عملاً تفاوت در شعار را که ملاک غیریت در فلسفه‌ي تفکیک جریان‌های سیاسی ایران است، منتفی می‌ساخت. بدین‌سان شعار، کم‌ارزش یا بی‌ارزش شده بود و شاید توسل به نماد، که گنگ‌تر از شعار است، از این جهت باشد.

عملکرد دولت نهم و دهم در به وجود آوردن شرایط سیاسی اخیر نقش اصلی را داشت. این جریان که با بلند کردن شعار عدالت با مضمون کنار گذاشتن و انکار سابقه‌ي گذشته به صحنه آمد، تجربه‌ي تازه‌ای در عرصه‌ي اداره‌ي کشور بود؛ و خطرپذیری متهورانه‌ای بود در فهم اینکه آیا می‌شود به گونه‌ای دیگر بود و دیگرگون شدن چه شرایطی را می‌طلبد. جریان دولت خدمتگذار از فاصله‌ی میان شعارهای انقلاب و وضع عملی آن استفاده کرد و با به دست گرفتن شعار تحول و ما می‌توانیم، سعی کرد راه متفاوتی باز کند. در این میان شعار «می‌توانیم» سخنی کلیدی بود برای درک ماهیت‌ این دولت. ما می‌توانیم، یعنی دولت‌های قبلی نتوانسته‌اند و خسته شده‌ایم و این ما هستیم که می‌توانیم. اگر فکر می‌کردیم که توانسته‌ایم و کرده‌اند، «ما می‌توانیم»، موضوعیت و قابلیت شعار شدن را نداشت.

با ارزیابی عملکرد دولت نهم و دهم چند نکته برای جریان‌های سیاسی حاصل شد؛ یکی اینکه اداره‌ي کشور به هر شکل دلخواه ما امکان‌پذیر نیست. ما در شرایطی هستیم که اقتضائات خاص خودش را دارد و اگر این اقتضائات رعایت نشود و نخواهیم آن را بپذیریم، وضع آشفته و پریشان‌تر خواهد شد. شاید برای چنین سنجش و قضاوتی، این دولت از همه شایسته‌تر بود؛ چراکه این دولت در اهدافش از بقیه‌ی جریانات، بنا به قول مشهور، افراطی‌تر یا به تعبیر بنده، خالص‌تر بود و اگر می‌شد، در عمل متفاوت مي‌بود؛ چراکه این دولت اراده‌ي آن را داشت و می‌توانست در عمل متفاوت باشد.

بدین‌سان یک‌بار دیگر متذکر شدیم که دست جریان‌های اصولگرا از طرح ساماندهی جامعه بر اساس افق انقلاب خالی است و آنچه که جریان‌های اصلاح‌طلب از غرب به سوغات دارند، مشکل چنداني از ما حل نمی‌کند؛ هم به دلیل وضع کنونی غرب و دولت‌های غربگرا و هم به دلیل اینکه دولت اخیر در عمل بسیاری از آن فرامین را که حتی دولت‌های قبل از اجرایشان واهمه داشتند، انجام داد: مانند هدفمندی یارانه‌ها و حذف یارانه‌ها که از دستورات اقتصاد نئوکلاسیک است.

در چنین شرایطی، نزاع‌های ایدئولوژیک چندان معنادار نیست و جز تعصب توخاليِ حزبی، رفاقتی و قبیله‌ای، چیزی ندارد. نزاع ایدئولوژیک زمانی به اوج خود می‌رسد که در ابتدای تجربه‌ي تاریخی راهی هستیم و شوق به پیاده‌سازی آرمان‌های خود داریم. وقتی که فرصت داده شد و تجربه‌ای اندوخته شد و سنجش میزان و امکان آرمان‌ها در عمل صورت گرفت، دیگر نزاع‌های ایدئولوژیک فروکش می‌کند. اکنون در کشور ما جز تفاوت‌هایی جزئی در عرصه‌ي سیاست خارجی و اقتصاد، تفاوتی در چشم‌اندازها دیده نمی‌شود؛ نه افقی و نه طرحی از آینده؛ جز همانچه کشورهای دیگر کرده‌اند و می‌کنند.

از اين رو، رقابت انتخاباتی اخیر، انصراف از تغییر بود؛ چراکه سخن کاندیداها، معطوف به طرحی از آینده نبود، بلکه تبری از دولت گذشته بود. هر یک به نحوه‌ای به این کار می‌پرداختند و زمانی که چنین شد آن کس که بهتر توبه می‌کند، با این جهت هماهنگ‌تر است. و چون دولت گذشته انکار دولت‌های قبلش بود پس این رد جدید به نحوی اثبات گذشته‌ها نیز بود و با روی کار آمدن وزرا و مدیران سابق این ادعا تأیید شد. دولت‌های کاندیداها، غیر از بی‌افقی، بی‌ایدئولوژی هم بودند؛ زیرا تنها می‌خواستند وضع موجود را سامان دهند و بسنده کردن به سامان امور، برگشت از تغییر است؛ چراکه هر تغییری در افقی صورت می‌گیرد و وقتی که افق نباشد تغییر هم نیست.

پیروزی گفتمان اعتدال پیروزی یک گفتمان و یک جناح نبود بلکه خواست واقعی و عملی همه بود. در شرایط امتناع نزاع ایدئولوژیک که جز تعصب چیزی نمانده و افقی پیش رو نیست، همه بر حاکمیت جریانی که روش عمل او تناسب بیش‌تری با واقعیت جامعه داشت رضایت دارند، چراکه مخاطرات کمتری دارد

البته هیچ کاندیدایی نمی‌گوید که قصد تغییر ندارد که اگر بگوید و بگوید که می‌خواهد کاری نکند جز کارهای روتين، و قصد تغییر ندارد، حضورش بی‌معنا و بی‌محل می‌شود. اما اینکه سخن از تغییر به معنای حقیقت تغییر و قصد آن است حرف دیگری است و تأملی بیش از آنچه در ظاهر پیداست می‌طلبد. کاندیداها چه چیز را از تغییر مراد کردند و رو به سوی چه مقصدی داشتند و با چه وسیله‌ای مهیای آن می‌شدند؟ این‌ها شروط فهم حقیقت تغییر است. می‌توان با چهار مؤلفه میزان اختلاف کاندیداها را سنجید. در این سنجش روشن می‌شود که این کاندیداها نه‌تنها با هم اختلاف اندکی داشتند، بلکه در عمل با احمدی‌نژاد نیز اختلاف آنچنانی نداشتند.

 

  مسئله‌شناسی:کاندیداها چه چیز را مسئله می‌دانستند و برای ارائه‌ي برنامه‌ي خویش از کجا شروع می‌کردند؟

بیکاری، تورم، بی‌ثباتی مدیریتی، بی‌نظمی اقتصادی مالی و بداخلاقی، عمده‌ي مسائل تمامی کاندیداها بود که به آن اشاره داشتند. مگر دولت قبل به اين‌ها توجه نداشت؟ مگر دولت قبل همِّ خود را مصروف این شاخص‌ها نکرده بود؟

 

  ریشه‌یابی مسائل:چه چیز را سبب وضع کنونی می‌دانستند؟ و چگونه این وضع را تحلیل می‌کردند؟

فصل مشترک همه‌ي آنان در تبیین چرایی وضع کنونی، بی‌تدبیری، بی‌اخلاقی و بی‌تقوایی بود. خطاب «بی‌تدبیری»، دلالتی بود بر اینکه قرار بود تدبیری شود برای فضایی دیگر؛ پس این فصل مشترک نشان می‌داد که باید تدبیر دیگری در میان باشد. اما آیا در واقع، ریشه‌ي مشکلات، در این موارد بود. آیا دولت احمدی‌نژاد بی‌اخلاق و بی‌تدبیر و بی‌عقلانیت بود؟ یا اگر بود، آیا لزوماً کانديداهای ديگر در اين مسائل بهتر بودند؟ اساساً اخلاقی که مد نظر است، چیست؟ مگر می‌شود دولتی تدبیر نداشته باشد؟‌ اینکه تدبیر این دولت بر خلاف تدبیرهای سابق بود که دلیل بی‌تدبیری نیست، بلکه اتفاقاً معیاری برای تدبیر است.

 

  افق‌پردازی:کاندیداها در چه افقی به حل مسئله می‌پرداختند؟

در برنامه‌ها، مسائلی طرح شد و راه‌حل‌هایي هم ارائه شد، ولی نه کشف مسائل و نه ارائه‌ي راه‌حل‌ها، در افق خاصی بود و نه هیچ افق جدیدی تصویر مي‌شد. روزمرگی و کوته‌بینی سبب شد که تمام راه‌حل‌ها بدون توجه به وضع تاریخی ارائه شوند. بهبود معیشت و خردمندی و عقلانیت و تدبیر و اخلاق و تقوا که هیچ افقی از آینده در برابر ما نمی‌گشود و تنها اوصافی بودند که بیش از اینکه خبر از آینده داشته باشند، ناقد وضع گذشته بودند. مسائل، در طرحی دیده می‌شوند و حل آن‌ها هم در همان طرح است.

عدم توجه به افق، مشکلات بعدی را در پی خواهد داشت. سردرد انسان با قرص مسکن نیز خوب می‌شود ولی این بهبود جزئی ممکن است منجر به سرطان شود. نگاه جزئی‌نگر و نظر مکانیکی در امور، منجر به انتزاع مسائل و راه‌حل‌ها شده است. اگر قرار بود تمام این مشکلات حل شوند و مسائل مذکور تمام مشکلات ما باشند، چگونه است که غرب که در این مسیر زودتر و بهتر از ما وارد شده، نتوانسته است به توفیق برسد.

 

  راه‌حل:جنس راه‌حل‌ها چگونه بود؟

سرانجام چنین تفکراتي نیز معلوم است که برای حفظ موضع خود تنها به اصلاح طرح‌های قبلی دست می‌زنند. راه‌حل‌های سیاسی اقتصادی فرهنگی، همه ذیل طرح‌های دولت گذشته، و البته برای خالی نبودن از عریضه، با کمی اصلاح ارائه می‌شدند. گویی که تنها يک نزاع سیاسی با دولت احمدی‌نژاد داشتند. در این انتخابات به جایی رسیده بودیم که تفاوت اصلاح‌طلبی و اصوالگرایی به شخصیت‌ها بازمی‌گشت و نه به ایده‌ها. نه‌اینکه در موارد فوق اختلاف نظر نبود، اما این اختلاف نظر در در دایره‌ي کوچکی اسیر شده بود؛ تا حدی که اين مقدار اندک از اختلاف نظر، حتی در درون دولت احمدی‌نژاد نیز وجود داشت.

با توجه به یکسانی کاندیداها در موارد فوق و عدم اختلاف نظر جدی، آرایش کاندیداها نیز به فهم ماهیت آن‌ها کمک می‌کرد. در این میان، جریان موسوم به گفتمان انقلاب اسلامی که علی‌القاعده شایسته‌تر بود که از طرحی دیگر سخن براند به روشن شدن ماهیت کاندیداها بیش‌تر از بقیه کمک می‌کرد. این جریان که با جریان اعتدال، بیش‌ترین درگیری را داشت، امتداد راه دولت احمدی نژاد بود؛ البته نه در راهکارها بلکه در روش و سیاق کاری. سیاقی که ویژگی آن این بود که بدون توجه به اقتضائات و مناسبات سیاست پا به این عرصه گذارد و شئون این بازی را رعایت نکند. این جریان که ادعای طرحی دیگر را می‌کرد و سخن از حیات طیبه می‌‌گفت، به کلی‌ترین امور بسنده می‌کرد و به مخاطرات و تجربه کاری نداشت. آن‌ها در عمل، تنها نیت خالص و اعتقاد به مبانی دینی را مهم می‌دانستند و طرد و انکار دیگران. از این رو، توسل به شعارهای کلی امکان‌پذیری طرحی دیگر را غیرِقابل دسترس می‌کرد و زیر سؤال می‌برد و البته، از سوی دیگر شعارهایی کلی، نه اختیاری و خودآگانه بلکه ناخودآگاهانه، حاصل و نشانه‌ي این بود که بنا به شکست طرح‌های احمدی‌نژاد هر طرح دیگری نیز از پیش شکست‌خورده و غیرِعملی است. پس از آنجا که هرچه طرح کلی‌تر بود، احتمال شکست کم‌تر مي‌شد، به سوی طرح‌های کلی رو آوردند و در عین حال ناخواسته آن‌ها را از طرح بودن‌ خارج می‌کردند. گفتمان انقلاب هرچند که در ظاهر رد احمدی‌نژاد بود ولی یک گام عقب‌تر بود. این جریان هیچ‌گاه شجاعت و ابتکار عمل احمدی‌نژاد را نداشت و در مقابل آن، حرکت را به ایستادگی تقلیل داد. بدین ترتیب، شعار «ما می‌توانیم» به «ما ایستاده‌ایم» فروکاسته شد و عدالت به آزادسازی ظرفیت‌ها تبدیل شد. سخن جهان‌شمولی که نسبتی و تعلقی به هیچ تاریخی و جغرافیایی ندارد و به همین سبب بی‌معنا گشت و وجه تمایز گروهي را که هیچ کس را قبول نداشت، از بین برد. لذا بیش از آنکه شعار و برنامه، وجه تمایز باشد، جریان‌ها و جنس آدم‌هایش وجه تمایزش بود. گفتمان موسوم به انقلاب اسلامی ناخواسته و حقیقتاً بر این دلالت داشت که هر طرح کلانی بر نوعی بی‌تدبیری استوار است و هزینه و مخاطراتی تحمیل می‌کند. بی‌اعتمادی به دیگران و حضور افراد بی‌سابقه، در عین ناب‌گرایی این جریان، بی‌تجربگی و ناوارد بودنش را القا می‌کرد. از این رو، همزمان شدن به دست‌گیری شعار تحول‌خواهی و بی‌تجربگی و ناواردی و بی‌نسبتی با سیاست و اداره، در این جریان، بیش از پیش امکان تحول را منتفی می‌کرد و چنین القا می‌نمود که تحول‌خواهی، سخن و آرمان افراد بی‌تجربه و خام و بی‌مسئولیت است و آهسته، عدم اعتماد به این جریانات را تلنگر می‌زد. این وضعیت، چشم‌انداز تحول را در دل‌ها سست می‌کرد و در نتیجه همگی ناخواسته در دام محافظه‌کاری می‌غلتیدند. بدین‌سان، گفتمان انقلاب ناخواسته دلیلی بر تناسب بیش‌تر گفتمان اعتدال با وضعیت روان‌شناختی ما بود و بدینگونه او که مخالف‌ترین بود، بیش‌تر مدد رساند.

پیروزی گفتمان اعتدال پیروزی یک گفتمان و یک جناح نبود بلکه خواست واقعی و عملی همه بود که البته در این گفتمان، صداقت بیش‌تری (نه به معنای اخلاقی، بلکه به معنای شفافیت فکری) یافته بود. در شرایط امتناع نزاع ایدئولوژیک که جز تعصب چیزی نمانده و افقی پیش رو نیست، همه بر حاکمیت جریانی که روش عمل او تناسب بیش‌تری با واقعیت جامعه داشت رضایت دارند؛ چراکه مخاطرات کم‌تری دارد. اعتدال، از حیث روان‌شناختی، صادق‌تر از بقیه‌ی جریانات یا گفتمان‌ها بود.

به همین خاطر هم هست که اعتدال چیزی ندارد جز پذیرش آنچه هست و عدم مطالبه‌ي طرحی دیگر. این جریان بیش از طرح فکر جدید، بازگشت به شیوه‌ي عمل گذشته، و نه حتی شعارهای گذشته است؛ چراکه شیوه‌ي عمل گذشته امتحان پس داده است، اما غافل از اینست که شرایط، دیگر آن شرایط نیست.

احمدی‌نژاد می‌خواست از این وضعیت رها شود؛ از این وضعیت ناچاری و ضرورت‌های تاریخی. به همین خاطر به نیروهای جدید رو آورد ولی شرایط و مخاطراتش را نمی‌دانست و به خاطر همين ندانستن موفق نبود. آرمان دیگرگونگی سست شد و قبح و شرم تن دادن به وضعیت موجود و بازگشت به گذشته شکسته شد.

ترس از تغییر و حفاظت در برابر آن با بازگشت به گذشته، تقدیر این انتخابات را رقم زد. مسئله اینست که ما حداقل در بین کاندیداها اراده‌ي تغییر نداشتیم. و بی جهت نیست که گزینه‌اي انتخاب شد که میانه‌ی همه بود؛ به طوری که هر جریانی، آن را به خود منتسب می‌کند. اراده‌ي تغییر به آسانی صورت نمی‌گیرد و با شعار و هیاهو مهیا نمی‌شود. البته رأي به احمدی‌نژاد رأي به تغییر بود؛ ولی بدون توجه به هزینه‌هایش و بدون توجه به دشواری‌هایش قدم در این راه گذاشتیم. مردم، بدون مسئولانِ بااراده و پخته، پای در این راه نمی‌گذارند.