سبک زندگی غیر دموکراتیک دموکراتیک

  • پرینت
سبک زندگی غیر دموکراتیک دموکراتیک -
امتياز: 4.5 از 5 - رای دهندگان: 2 نفر
 
سبک زندگی غیر دموکراتیک دموکراتیک
تأملي در رابطه‌ی سبک زندگی با دموکراسی
اشــــاره کشورهاي در حال توسعه هرچه تلاش مي‌کنند و اصلاحات ساختاري انجام مي‌دهند تا دموکراتيک باشند، باز هم از نظر کشورهاي غربي دموکراتيک به حساب نمي‌آيند. اگر دموکراسي تنها نوعي نظام سياسي بود، شايد صدور آن به کشورهاي غيرِغربي تا اين اندازه با موانع متعدد روبه‌رو نمي‌شد و ارزيابي دموکراتيک‌ بودن يا نبودن يک کشور نيز تا به اين حد پيچيده نبود. مثلاً ممکن است از سبک زندگي دموکراتيک سخن به ميان آيد و سبک زندگي در کشوري را غيرِدموکراتيک بپندارند اما اين نوشته بر آن است تا نسبت ديگري ميان سبک زندگي و دموکراسي را واکاوي کند.

رابطه‌ی سبک زندگی با دموکراسی چیست؟ هم «پاسخ» دشوار است و هم «گفتنِ پاسخ» دشوار. گفتن پاسخ دشوار است زیرا قبل از اینکه پاسخ شما شنیده شود، می‌خواهند بدانند شما می‌خواهید با دموکراسی مخالفت کنید یا می‌خواهید آن را بستایید.

ادعا این نیست که موضع گوینده نسبت به دموکراسی خنثی است و هیچ موضعی، منفی یا مثبت، ندارد. از هر فکری موضعی حاصل می‌شود اما بر این اساس نمی‌توان تفکر را به موضع‌گیری تحویل کرد. برای مخالفت یا موافقت با یک موضع می‌توان له یا علیه آن موضع گرفت اما اگر موضع بر تفکری بنا شده باشد، هم موضع موافق و هم موضع مخالف، اوضاع را آشفته‌تر و مصائب را بغرنجتر می‌سازد. برای موافقت یا مخالفت با تفکر، به میان آوردن چیزی از جنس تفکر لازم است.

اما پاسخ نیز دشوار است. زیرا ما کم‌تر به نسبت‌هایی از این دست می‌اندیشیم، آنقدر کم که وقتی از رابطه و نسبت سبک زندگی با دموکراسی سخن می‌گوییم، پیش از آن باید برای خود و دیگران روشن سازیم که این رابطه و نسبت چطور موجودی است؛ ما تصوری از رابطه و نسبت میان سطحی از حیات به نام سبک زندگی با مؤلفه‌ای به نام دموکراسی ـ‌که متعلق به سطحی دیگر به ‌نام نظریات اجتماعی است‌ـ نداریم. به ‌عبارت دیگر، ما پیش از آنکه به سؤال اصلی «رابطه‌ی سبک زندگی با دموکراسی چیست؟» پاسخ دهیم، باید به این سؤال پاسخ دهیم که «چه چیزی رابطه و نسبت است و چه چیزی رابطه و نسبت نیست؟». نوشته‌ی پیش رو تلاشی برای پاسخ به سؤال دوم است؛ یعنی سخن درباره‌ی این است که اساساً بر چه چیزی می‌توان نام «رابطه و نسبت» میان سبک زندگی و دموکراسی، نهاد.

 

  سبک زندگی دموکراتیک و غیرِدموکراتیک

در نگاه نخست به‌نظر می‌رسد نظریه‌ی دموکراسی را بتوان دارای مؤلفه‌ها و مختصاتی دانست که حضور این مؤلفه‌ها و مختصات در امور مختلف می‌تواند وصف دموکراتیک را به آن امور بدهد. در نتیجه برای دریافتن نسبت دموکراسی با سبک زندگی، می‌توان از سبک‌های زندگی دموکراتیک و سبک‌های زندگی غیرِدموکراتیک سخن گفت. همچنین مؤلفه‌ها و بخش‌های مختلف سبک زندگی را می‌توان متصف به اوصاف دموکراتیک و غیرِدموکراتیک کرد.

تعامل افراد در یک خانواده می‌تواند تعاملی دموکراتیک باشد. شرایط و امکان‌ها برای خرید کالا در فروشگاه‌ها نسبت به دموکراسی یکسان نیست، برخی الگوها با دموکراسی تلائم بیش‌تری دارد و برخی روش‌ها و الگوها برای توزیع و فروش کالا مغایر خصوصیات برآمده از دموکراسی است. یکی از عناصر محوریِ نظریه‌ی دموکراسی، حق انتخاب است. روشن است که اگر یک جوان، امکان تصمیم‌گیری برای ادامه‌ی تحصیل یا ترک تحصیل را نداشته باشد، و یا برای ازدواج محکوم نظر بزرگان باشد و قدرت انتخابی نداشته باشد، نمی‌توان سبک زندگی او را دموکراتیک دانست. از سویی امروزه شاهد هستیم که یک فرد برای انتخاب مواد مصرفي خود در صبحانه، صدها گزینه پیشروی خود دارد و منعی برای انتخاب هیچ‌کدام نیست، برای شستن موی سر خود صدها نوع شامپو در دسترس اوست، برای رفت‌وآمد، وسایل نقلیه‌ی مختلف و متنوعی وجود دارد، برای گذراندن اوقات فراغت، تقریباً هیچ گزینه‌ای وجود ندارد که به ذهن انسان امروزی خطور کند و شرایط تا حدی که ممکن بوده برای او فراهم نشده باشد. این فهرست را برای هریک از امور روزمره می‌توان ادامه داد، نتیجه آنکه امکان انتخاب در سبک زندگی کنونی بسیار بارز است و چنین سبکی از زندگی را می‌توان هماهنگ با اندیشه‌ی دموکراسی دانست که حق انتخاب برای افراد به ‌رسمیت شناخته می‌شود.

اگر دیدگاه منتقدان دموکراسی را مورد دقت قرار دهیم، می‌بینیم که آنان در پشت پرده‌ی حق انتخاب و حاکمیت مردم، حاکمیت رسانه و سرمایه را طرح می‌کنند. هرچند حاکمیت رسانه و سرمایه بی‌نسبت با نظریه‌ی دموکراسی نیست، اما حاکمیت رسانه و سرمایه بخشی از نظام و ساختار دموکراسی است و اکنون سخن درباره‌ی نظریه‌ی دموکراسی است و نه ساختار و نظام دموکراسی. البته با لحاظ چنین نگاهی می‌توان به جست‌وجوی پشت‌پرده‌ی انتخاب‌ها در سبک زندگی پرداخت. انسان امروزی می‌تواند هرآنچه را که اراده و تمنا می‌کند در میان گزینه‌های روبه‌روی خود بیابد اما امکان‌های او برای اراده و تمنا، دايره‌ی او را برای این تمنا و اراده بسیار محدود کرده است. او البته می‌تواند از بین صدها طعم آدامس یا نوشیدنی هرکدام را بخواهد انتخاب کند اما هرگز امکان اندیشیدن به سبکی دیگر از زندگی که معنا و جایگاه نوشیدن در آن متفاوت باشد را ندارد. بنابراین باز هم شاهد نوعی هماهنگی میان سبک زندگی و دموکراسی هستیم.

برابری انسان‌ها از مقومات نظریه‌ی دموکراسی است. انسان‌ها دارای مراتب نیستند که برخی بر برخی دیگر ترجیح داشته باشند. به‌صورت ذاتی کسی اولویتی بر دیگری ندارد. تردید نمی‌توان کرد که اگر در سبکی از زندگی مرد، به‌صرف مرد بودن دارای حقوقی باشد و زن، به‌صرف زن ‌بودن از آن حقوق بی‌بهره باشد، آن سبک از زندگی با دموکراسی در تعارض قرار دارد. بدیهی است که اگر در جامعه‌ای افراد به‌صرف داشتن یک‌سری اعتقادات دارای حقوقی باشند و دیگران به‌صرف داشتن عقایدی دیگر، نه ‌تنها از آن حقوق محروم که موظف به پرداخت مالیات باشند، آن جامعه مبتنی بر دموکراسی سامان نيافته است.

من در یک سو، فاعلی مختار و زندگیِ من در سویی دیگر، موضوعی در برابر من است و من، از همه‌ی جهات بر این موضوع، محیط و مسلط هستم و می‌توانم و باید آن‌ را شکل دهم

اندیشه‌ی دموکراسی متصل به این تفکر است که نمی‌توان عقاید و اندیشه‌ها و خواست‌ها را متصف به حق و باطل ساخت. انسان‌ها همه محترم هستند و عقاید و اندیشه‌ها و تمایلات و خواسته‌هایشان قابل احترام است. البته خواسته‌ی کسی نباید متعرض به حقوق دیگران شود اما چنین نیست که انتخاب یک نفر، مطابق با حق و انتخاب مقابل آن باطل باشد. از این رو اگر کسانی در زندگی خود معتقد باشند که افراد به‌خاطر تغییر عقاید باید مجازات شوند، در سبکی متعارض با اندیشه‌ی دموکراسی زیست می‌کنند.

حق و باطل در زندگی دموکراتیک راه ندارد و همه‌ی خواست‌ها و تمایلات محترم هستند. چنین نیست که بتوان کسی را به‌خاطر علاقه به رنگ آبی تقدیس و تجلیل نمود و دیگری را به‌خاطر علاقه به رنگ سبز تقبیح و تکفیر کرد. هر فردی در زندگی خود علايق و سلايقی دارد که ممکن است با دیگری متفاوت باشد، هیچ‌کدام را نمی‌توان نابحق یا به‌حق دانست، همه به یک میزان قابل احترام هستند. هر کسی الگویی را برای ازدواج ترجیح می‌دهد و هیچ الگوی مرجع و معیاری وجود ندارد که بتوان با استناد به آن، برخی الگوها را ارزشمندتر از برخی دیگر دانست. البته بر اساس ارزش‌های مورد قبول هر فردی یا گروهی می‌توان الگوها را ارزیابی کرد اما باید توجه کرد که این ارزش‌ها مطلق نیستند و از فردی به فرد دیگر و از جامعه‌ای به جامعه‌ی دیگر تغيير مي‌کنند.

تساهل و تحمل از اصول هم‌نشین با دموکراسی است. رأی و نظر و اراده‌ی برگزیده و غالب، ارزش ذاتی بالاتری از رأی و اراده‌ی اقلیت و مخالف ندارد و صرفاً خواست اکثریت آن را ترجیح داده است. برای همین اراده‌ی مخالفِ اراده‌ی غالب و حاکم، به ‌هیچ ‌وجه نباید حذف شود و یا نادیده گرفته شود. مخالف باید بتواند عقاید خود را بیان کند و حق انتقاد داشته باشد و باید از سوی اراده‌ی حاکم و غالب تحمل گردد. اگر در سبکی از زندگی اموری غیرِقابل نقد و ارزیابی تصور شود و یا اموری مقدس محسوب شود و تعصب بر آن، چنان شدید باشد که با مخالفان رفتاری خشونت‌آمیز صورت بگیرد، می‌توان آن نوع زندگی را متعارض با دموکراسی دانست. در خانواده‌هایی که الگوهای ازدواج، روابط و... غیرِقابل نقض هستند و با ناقض برخورد خشونت‌آمیز می‌شود، شاهد سبکی غیرِدموکراتیک از زندگی هستیم. شما باید بتوانید آزادانه از محصولاتی که مصرف می‌کنید و خدماتی که دریافت می‌نمایید انتقاد کنید و ارائه‌دهندگان این محصولات و خدمات باید در مقابل نقد شما تساهل و تحمل داشته باشند.

اندیشه‌ی دموکراسی مبتنی بر این دیدگاه است که انسان‌ها صاحب درک و شعور هستند و تشخیص و اراده‌ی آن‌ها محوریت دارد. چنین نیست که انسان برای گذران زندگی و سامان سیاست و اجتماع خود نیازمند مرجعی برتر باشد که اراده‌ی او مسلط بر اراده‌ی افراد باشد. انسان‌ها خود صاحب تشخیص هستند و هیچ‌کس نباید فهم و تشخیص خود را مسلط بر دیگران قرار دهد. چنین دیدگاهی در زندگی نتیجه‌ای روشن دارد. در زندگی فردی نیز تشخیص انسان اصالت دارد و نمی‌توان تشخیصی برتر را بر زندگی مسلط کرد. به‌ عبارت دیگر، هیچ مرجعی بر تشخیص انسان در امور زندگی تقدم ندارد. اینکه یک مجموعه و آداب به‌عنوان اموری غیرِقابل تردید به ‌نام سنت یا عرف یا دین یا... دارای جایگاه و مرتبه‌ای برتر از تشخیص آدمی قرار داده شود، سبکی از زندگی را رقم می‌زند که نمی‌توان آن ‌را هماهنگ با دموکراسی دانست.

سازوکار تعامل و تصمیم‌گیری در خانواده، یا میان خویشاوندان یا در ادارات و سازمان‌ها می‌تواند بر اساس تشخیص یک یا چند نفر صورت بگیرد هرچند دیگران مخالف باشند؛ مثلاً در خانه، پدر تصمیم بگیرد که با چه کسانی باید رفت‌وآمد کرد و یا برای تفریح، به چه مکان‌هایی نباید رفت. ممکن است سازوکار تصمیم‌گیری مبتنی بر مشارکت افراد مختلف در خانواده و غیر آن باشد. هریک از این شیوه‌های تصمیم‌گیری در زندگی خانوادگی و اداری و سازمانی، نسبتی با نظریه‌ی دموکراسی دارد.

 

  نظریه‌ی دموکراسی و زندگی به‌مثابه سبک زندگی

می‌توان برای بررسی نسبت دموکراسی و سبک زندگی بر همین سیاق ادامه داد و اوصاف و مختصات و مقومات دموکراسی را در مقولات و مصادیق مختلف سبک زندگی ردیابی نمود و آن‌ها را متعارض یا متلائم با دموکراسی تشخیص داد. اما اگر نتوانیم نسبتی عمیق‌تر میان سبک زندگی و دموکراسی را دریابیم، تبیین‌های فوق بیش از بازی‌های فکری در زمین مدرنیته نیست. لازم است در سطحی کلان‌تر و عمیق‌تر به نسبت میان دموکراسی و سبک زندگی توجه کرد. وقتی نظریه‌ی دموکراسی با همه‌ی اوصاف و مقومات و مختصاتش مورد توجه قرار گیرد؛ وقتی به بنیان اصلی دموکراسی یعنی اصل مالکیت، حاکمیت، تسلط و تصرف بر و در سرنوشت اجتماعی و سیاسی خود، توجه شود؛ و از سوی دیگر، نوع نگرش به زندگی به‌صورت کلی مدنظر قرار گیرد؛ درمی‌یابیم که تفاوت‌ها میان سبک‌های مختلف زندگی در تعیین نسبت آن با دموکراسی چندان اهمیت ندارد. آنچه تعیین‌کننده‌ی نسبت سبک زندگی و دموکراسی است، اصل صورت‌بندی زندگی به‌مثابه سبک زندگی است و سبک‌های مختلف زندگی، خواه دموکراتیک و خواه غیرِدموکراتیک، نسبتی واحد با دموکراسی دارند.

اگر مرادمان از سبک زندگی معنای لغوی آن باشد -که مطابق آن، انسان‌ها همیشه و در هر تمدنی دارای سبکی از زندگی بوده‌اند- سخن فوق قابل قبول نیست. اما اگر سبک زندگی را به‌معنای اصطلاحی آن، که محل اصلی طرح بحث سبک زندگی است، مراد کنیم، نمی‌توان انسان را در همه‌ی دوره‌های تاریخی دارای سبک زندگی دانست. بلکه سبک زندگی یک صورت‌بندی جدید از زندگی است و انسان مدرن در نسبتی جدید با زندگی، سبک زندگی را پدید آورده است. توجه به خصوصیات سبک زندگی به‌مثابه صورتی جدید از زندگی، نسبت سبک زندگی و دموکراسی را صرف‌نظر از تنوع سبک‌ها روشن می‌سازد. برای این منظور مفهوم‌شناسی سبک زندگی و توجه به زمینه‌های طرح مفهوم سبک زندگی ضرورت دارد که در این نوشته نمی‌توان به آن پرداخت. به اختصار، منزلت، تمایز، هویت، شأن، منش، ذائقه، سلیقه، فردیت، مصرف و ترجیح از جمله مفاهیمی هستند که هنگام جست‌وجو از معنای اصطلاحی سبک زندگی، با آن‌ها سروکار داریم.

مروری بر تعاریف سبک زندگی و مفاهیم هم‌پیوند با آن، نشان مي‌دهد که زندگی این ‌بار در برابر من نهاده شده است و من در یک سو، فاعلی مختار و زندگیِ من در سویی دیگر، موضوعی در برابر من است و من، خارج از مفاهیمی مبهم و رازآلود، به‌صورت روشن از همه‌ی جهات بر این موضوع، محیط و مسلط هستم و می‌توانم و باید آن‌ را شکل دهم و سامان بخشم. حال دیگر زندگی چیزی نیست که من در آن واقع باشم بلکه زندگی چیزی است که من آن را شکل می‌دهم؛ زندگی موضوع تصرف من است و من مالک و حاکم بر آن هستم. از سوی دیگر مرجعی برتر و فراتر و مسلط برای تعیین هیچ‌یک از شئون زندگی قابل فرض نیست و از این ‌رو، این افراد هستند که با تعلق در هویت‌های جمعی که خود انتخاب می‌کنند، با سلیقه و انتخاب خود، سبکی از زندگی را ترجیح می‌دهند و با خلاقیت و ابداع خود، فردیت خود را متعین می‌سازند. سبک زندگی مرجع و محط تکثر و تمایز است و تکثر و تمایز افراد و گروه‌ها به‌ آن ارجاع داده می‌شود. در اینجا تکثر متعلق به هیچ وحدتی نیست که تنوع‌ها و تکثرها با ارجاع به آن، به‌عنوان تکثر و تمایز تشخیص داده شوند و ارزیابی گردند بلکه تکثرها و تمایزهای مبتنی بر سلايق و علايق، تماميت دارند. همه‌چیز، تنوع‌ها و تکثرها و تمایزها است و یکی از لوازم فقدان مرجعی که تکثرها و تمایزها به آن ارجاع داده شود، برابری همه‌ی این تمایزها است.

ارزش‌گذاری و رتبه‌بندی و قائل ‌شدن به مراتب و درجات برای تمایزها، بیگانه‌ترین نگاه با فضای مفهومیِ سبک زندگی است. سبک زندگی اصالت اراده، خواست، تمایل، سلیقه، ذائقه‌، منافع و انتخاب افراد و گروه‌ها و برابری همه‌ی آن‌ها با هم است؛ و این یکی از عوامل دشواری درک مفهوم سبک زندگی برای ما است. ما وقتی از سبک زندگی سخن می‌گوییم نخستین چیزی که به آن رهنمون می‌شویم، اصول و قواعدی برای زندگی است. برای همین نه‌ تنها بر برابری امری مثل فقه و اخلاق با سبک زندگی تأکید می‌کنیم بلکه از طرح مفهومی مثل سبک زندگی تعجب می‌کنیم و نمی‌توانیم مقوله‌ای منحاز از قواعد را به نام سبک زندگی تشخیص دهیم. حال آنکه سبک زندگی اساساً بر منحل ‌بودن قواعد و اصیل ‌بودن اشکال متکثر بنا شده است. اشکال متکثری که متکثر و متمایز هستند و وجهی برای توجهی فراتر از این تکثرها در میان نیست. در اینجا تنها یک خصوصیت است که سبک زندگی را از دموکراسی متفاوت می‌سازد. در دموکراسی نیز تکثر رسمیت و اصالت دارد و امری فراتر از آن ملحوظ نیست اما در عمل چاره‌ای برای محدود کردن منافع و آزادی‌ها به قید یکدیگر (و نه قیدی دیگر) وجود ندارد و از این رو اکثریت بر اقلیت ترجیح داده می‌شود. اما در سبک زندگی این تزاحم بسیار کم‌تر پیش می‌آید و در بسياري موارد لزومی برای ترجیح اکثریت بر اقلیت وجود ندارد. هر فرد و هر گروهی سبک زندگی متمایز و مختص خود را انتخاب می‌کند؛ حتی اگر هیچ دو سبکی مشابه هم نباشند.[1]

پايان سخن آنکه، نسبت میان دموکراسی و سبک زندگی را باید در صورت‌بندی زندگی به‌مثابه سبک زندگی دید. جاری ‌شدن مختصات دموکراسی در ساحت زندگی، صورت جدیدی به زندگی داده که با اصطلاح سبک زندگی از آن یاد می‌کنند. بنابراین سبک‌های زندگی، خواه در روش ازدواج و مصرف و تفریح و پوشش و شغل و تغذیه و... مبتنی بر الگوهای هماهنگ با دموکراسی باشند و خواه، روش‌های غیرِدموکراتیک را برگزیده‌ باشند، ماهیتاً رابطه‌ای وثیق با دموکراسی دارند و با آن هماهنگ و هم‌جنس هستند. مردم در طول تاریخ همیشه زندگی کرده‌اند اما سبک زندگی نداشته‌اند. معادل نظریه‌ی دموکراسی در عرصه‌ی زندگی، خودِ سبک زندگی است.

 

 


[1]- البته بهرغم این سخن، زندگی در سراسر جهان رو به سوی سبکی واحد دارد. این حقیقت نشان از آن دارد که در مقام تحقق سبک زندگی مؤلفههایی دخیل هستند که سبک زندگی را در بنیان، تبدیل به امری متعارض با ظاهر آن میسازند، همچنانکه به اعتقاد بسیاری، دموکراسی در عمل، دقیقاً ضد خود را پدید میآورد، و البته این اتفاق در مقام عمل را نمیتوان بینسبت با مقام اندیشه دانست.