رخداد و بازگشت آینده‌ی دیگر

  • پرینت
رخداد و بازگشت آینده‌ی دیگر -
امتياز: 4.8 از 5 - رای دهندگان: 16 نفر
 
ایران
دو آینده‌گی جمهوری اسلامی، در پرتوی دو نسبت حقیقت ـ قدرت

ما اغلب از زبان مقامات سیاسی و اجرایی جمهوری اسلامی ایده‌هایی را می‌شنویم که تمنای قدرت‌مند‌شدن از آن برمی‌خیزد و این قدرت‌مند شدن برای هر کشور و ملتی ضروری است. به‌طور مشخص وقتی می‌پرسیم که چرا وضعیت آرمانی محقق نشده است و وضع کنونی چنین است، آن‌ها شما را به فردای قدرت‌مندشدن احاله می‌دهند.

این جمله را بارها شنیده‌ایم که ما پس از انقلاب درگیر جنگ شدیم، بعد درگیر تحریم و مشکلات اقتصادی دیگر؛ اگر اندکی صبر کنید یک به یک بر مشکلات غلبه خواهیم کرد و وضعیت دیگری خواهیم داشت. اوج تجلی این ایده در سند چشم‌انداز خود را نشان می‌دهد. ترسیم فردایی که همه‌چیز بهتر و یا حتی خوب خواهد بود. فعلاً از پرداختن به این‌که جامعه‌ی مطلوب تصویر شده در سند چشم‌انداز چه نسبتی با جامعه‌ای که در سال‌های اولیه‌ی انقلاب طلب می‌شد، دارد، می‌گذریم. تا این‌جا حرف و ایده‌ منطقی و موجه است و شاید نباید با آن مخالفتی کرد، اما مشکل کجاست و چرا مردم نمی‌توانند این سخن ظاهراً منطقی و موجه را بپذیرند؟

وقتی از عدم تحقق جامعه‌ی آرمانی مردم انقلاب گلایه می‌کنیم، تحقق آرمان‌ها منوط به کسب قدرت می‌شود. «جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه» ابزاری است برای تحقق «آرمان‌ها و اصول قانون اساسی». در این نگاه می‌توان با کسب سطح بالایی از قدرت به آن آرمان‌ها دست یافت. قدرت یک‌پارچه، متمرکز، یکتا و تجمیع‌پذیر است. هم‌چنین این قدرت یک‌پارچه می‌تواند به‌وسیله‌ی ابزارها و روش‌های مختلف تجمیع و در راستای تحقق یک وضعیت آرمانی با ابزارهای مختلف به‌کارگیری شود. واضح است که «هویت انقلابی و اسلامی» وصف قدرت ما تلقی می‌شود و نه خود قدرت. یعنی قدرت در جای دیگر است و هویت ما در جایی دیگر.

واضح است که این تمایز هدف و وسیله، یا همان هدف و برنامه‌ی دانش مدیریت، در این‌جا کاملاً پذیرفته شده است؛ یعنی ابزارانگاری قدرت. در واقع گویی ما با قدرت‌ها مواجه نیستیم، بلکه صرفاً با قدرت مواجهیم. هم‌چنین گویی که قدرت در یک جا است و آن‌ها و آن چیزهایی که تحت قدرت قرار می‌گیرند، در جایی دیگر؛ یعنی ماهیت قدرت شبکه‌ای و رابطه‌ای نیست؛ قدرت مطلق است و در چارچوب نسبت‌ها و روابط نمی‌گنجد. هم‌چنین در این منظر همواره می‌توان قدرت را ذخیره و در موقع لزوم مصرف کرد. اکنون لازم است که این حرف‌ها را در سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های کشورمان به‌صورت مصداقی‌تر نشان دهیم.

مثلاً می‌بینیم که جمهوری اسلامی در عرصه‌هایی بسیار قدرت‌مند ظاهر می‌شود و در عرصه‌هایی بسیار بسیار ناتوان است. مثلاً در ماجرای بحران سوریه، در سطح یک ابرقدرت ظاهر می‌شود و مقتدرانه اهداف مد نظر را به پیش می‌برد، به‌طوری که یک ائتلاف قدرت‌مند و ثروت‌مند منطقه‌ای و بین‌المللی لااقل از رسیدن به بخش عمده‌ی اهدافش ناکام می‌ماند. در نگاه و منظری که توضیح داده شد، کشوری با چنین اقتداری باید بتواند در همه‌ی ساحات و عرصه‌ها این‌چنین قدرت‌مند و موفق ظاهر شود. اما در سویه‌ی دیگر ماجرا، سال‌هاست از مدیریت کیفیت و قیمت خودروهای تولید داخل ناتوانیم؛ سال‌هاست که در شهرسازی‌هایمان نکات و هماهنگی‌های اولیه و مقدماتی‌ای مثل زمان‌بندی برق‌رسانی، آب‌رسانی و گازرسانی با زمان آسفالت‌کردن خیابان ناتوانیم. وقتی به ساحت فرهنگ می‌رسیم، هم‌چون کودکی بی‌چاره در تحقق خواست‌هایمان یکسره ناتوانیم. چرا چنین است؟

در جهان جدید قدرت وجه خاصی یافته است و بدون قدرت بسیاری از کارها ناممکن است و پیش نمی‌رود. اما این قدرت یا قدرت‌ها همگی نسبتی با یک حقیقت دارند. اگر مدرنیته تجلی یا ظهور خاصی از حقیقت است، نوعی نظام حقیقت ـ قدرت خاص خود را تولید کرده است. آن‌چه ما را با دشواری مواجه کرده است این است که ما میان امکان حیات و بقا در فضای مدرن و گذر از مدرنیته و رسیدن به عالمی دیگر دچار سردرگمی شده‌ایم. ما دو نوع آینده داریم؛ آینده‌ای که ذیل جهان مدرن و تداوم حیات ذیل مدرنیته قابل فهم است و آینده‌ای که در آن‌جا ما به عالمی و زمانی دیگر می‌رویم. لذا به‌درستی برای بقا و مقاومت، رو به فناوری و تکنولوژی و علم و اقتصاد آورده‌ایم. اما گویی در میانه‌یراه فراموش کرده‌ایم که سودای نهایی ما «عالمی دیگر» بوده است. در واقع انقلاب اسلامی و نهادها و نظاماتی که پس از آن در یک نسبت خاصی تولید قدرت کردند، تجلی نسبتی دیگر از قدرت و حقیقت بودند. ماجراهای 8 سال جنگ، ماجراهای رویارویی این دو نسبت از حقیقت و قدرت بودند. اما درست زمانی که ما جنگ و انقلاب و وقایع آن سال‌ها را«معطوف به قدرت» می‌فهمیم، و اراده می‌کنیم که این قدرت را افزایش دهیم، ناگهان این نسبت و قدرتی که تولید می‌کرد، فرومی‌پاشد. مثلاً آن‌چه گفته می‌شود که تداوم جهاد در دوران پس از جنگ، در عرصه‌ی اقتصاد و کار اقتصادی است، مثال بارز به هم خوردن این نسبت و معادله است؛ جایی که دیگر جهاد و مبارزه بی‌معنا می‌شود و فقط منطق نفع‌جویی است که می‌تواند اقتصاد را کارآمد کند. حضور و مبارزه‌ی نیروهای شهادت‌طلب «مدافعان حرم» برای نظام جمهوری اسلامی اقتدار می‌آفریند، لیکن آن عنصر خادم و مخلص اولاً در یک نسبت با خدای خود چنین کاری می‌کند و کار او معطوف به هیچ اقتدارخواهی شخصی و یا ملی‌گرایانه نیست. او رضای الهی و رضای امامش را مدنظر دارد؛ در لحظه‌ی مواجهه با مرگ فقط این رضاست که او را از چنین امر خطیری باز نمی‌دارد.

اراده به تولید اقتدار اقتصادی و یا سیاسی و فرهنگی! ممکن است؛ لیکن ذیل نسبت دیگری از حقیقت و قدرت (یا ذیل ظهور دیگری از حقیقت و قدرت). آینده‌ی ما، همان ظهور نسبت ما با این جلوه‌های حقیقت و قدرت است. اقتدار علمی، تکنولوژیک و اقتصادی هرچند ما را در آینده‌‌ی مدرن به پیش می‌برند، اما ما را به آینده‌ای دیگر در عالمی دیگر نخواهند برد. نمی‌توان در چنین عالمی یکسره ضرورت آینده‌نگری و چشم‌انداز داشتن را ضرورتاً نفی کرد، اما آن چشم‌انداز دیگر کجاست؟ آن آینده‌ی دیگر از کجا خواهد آمد و ما چگونه می‌خواهیم به آن آینده‌ی دیگر برسیم؟ شاید این آینده را نتوان طراحی کرد و برایش «سند چشم‌انداز» نوشت، اما لااقل باید نسبت به آن متذکر شویم. شاید راه رسیدن به این آینده‌ی دیگر از طریق همین پاک کردن غبارها بگذرد.

البته این آینده‌ی دیگر در جای دیگری نیست؛ کمااین‌که آن رخداد جنگ 8 ساله، در همین‌جا اتفاق افتاد؛ در آن لحظه‌ی رخداد، ساختارهای اقتصادی و تکنولوژیک جهان برای لحظاتی سستی‌ها و حفره‌های خود را نشان دادند. در این‌جا بود که آن نسبت دیگر حقیقت ـ قدرت توانست این جهان اقتصادی ـ تکنولوژیک را لااقل برای لحظاتی ترک کند. برای طرح آینده‌ای دیگر، باید به آن لحظه‌ی رخداد جنگ بازگشت و اندیشید که چگونه چنین نسبتی با جهان اقتصادی ـ تکنولوژیک برقرار شد و سعی در دریافت این امر داشت که شرایط امکان تکرار چنین نسبتی چیست. باز هم باید متذکر شد که اراده‌ی تعمیم و بازتولید آن وضعیت، ناممکن خواهد بود؛ چرا که چنین نسبتی با لحظه‌ی رخداد جنگ، باز نسبتی در همین جهان تکنولوژیک است.

آن‌چه درباره‌ی قوت و ضعف سیاست‌های جمهوری اسلامی گفته شد، شاید ذیل چنین تفسیری قابل فهم باشد. مسئله‌ی آینده، مسئله‌ی تداوم جهان تکنولوژیک و یا گذر از آن است. لذا آن ناتوانی‌ها دو منشأ دارد: یکی این‌که آن عقل متناسب با جهان تکنولوژیک در این کشاکش به‌خوبی قوام نمی‌یابد و آینده‌ی تکنولوژیک به‌درستی پیش نمی‌رود (مثال ناتوانی در تولید خودرو و شهرسازی)؛ دو این‌که ما می‌خواهیم با نسبت تکنولوژیک قدرت ـ حقیقت امر غیرتکنولوژیک را توسعه دهیم؛ مثلاً با رسانه فرهنگ دینی را ترویج دهیم (نه این‌که این امر ناممکن باشد، بلکه این نسبت باید وارونه شود؛ جهان تکنولوژیک و امر تکنولوژیک می‌بایست ذیل نسبت دیگری از حقیقت ـ قدرت قرار بگیرند). لذا با مدیریت استراتژیک و آینده‌پژوهی می‌خواهیم با «هویت انقلابی و اسلامی» الهام‌بخشی دینی داشته باشیم. مسئله این است که بدانیم این دو آینده، دو آینده‌اند.

 

ارتباط با ما:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

مطالب مرتبط:

چشم‌انداز تمدنی

آیا چشم‌انداز، آینده‌ی ما را خواهد ساخت؟

چشم‌انداز، رمانتیسم و رئالیسم سیاه

تقدیر تکنولوژیک ایران آینده

آینده‌ی ما، آینده‌ی اکنون ماست