رفراندوم؛ تنش‌زایی یا تنش‌زدایی

  • پرینت
رفراندوم؛ تنش‌زایی یا تنش‌زدایی -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 6 نفر
 
تنش‌
ضرورت توجه توأمان به افق بنیادی و افق‌ واقع‌گرایانه در طرح رفراندوم

در باب مفاهیم سیاسی همواره می‌توان در بنیادی‌ترین سطح بحث کرد. این سطح بنیادی با این پرسش وضوح می‌یابد که آیا فلان ترتیب و راه‌حل سیاسی می‌تواند به ارتقا یا حفظ زندگی خوب منجر شود؟ این همان پرسشی است که «رشته»‌ی فلسفه سیاسی معمولاً خودش را حول آن صورت‌بندی می‌کند. در همین راستا مثلاً می‌توان پرسید: آیا رفراندوم یا به‌طور کلی‌تر رأی اکثریت مردم می‌تواند ما را به سمت تصمیمات درست (یعنی تصمیماتی که باعث حفظ و ارتقای زندگی خوب شوند) هدایت کند؟

این پرسش مهمی است که بایستی به آن پاسخ گفت. اما اگر بخواهیم واقع‌گرا باشیم، این پرسش و پرسش‌هایی از این دست تمام ماجرا نیستند. عرصه‌ی سیاست واقعی معمولاً نه در پیوند با حقیقت زندگی خوب، بلکه در پیوند با «ضرورت‌ها» سر و شکل می‌یابد. از همین رو مواجه ساختن صرف عرصه‌ی سیاسی با این پرسش‌های بنیادی در بیش‌تر موارد به تولید بحرانی بی‌درمان در این عرصه منتهی می‌شود: یعنی شما با استانداردهای والای فلسفه‌ سیاسی‌، یک رژیم یا یک عمل سیاسی را به نقد می کشید، اما خروجی آن نه اصلاح آن رویه در راستای هدف تعیین شده (زندگی خوب)، بلکه تولید بحران‌های بیش‌تر و ناشناخته است.

از همین رو عرصه‌ی سیاسی هم‌چنین بایستی در افق مفهوم «تکثر رژیم»ها فهمیده شود. یعنی ضرورت‌ها و هم‌چنین بخت، هر کشور یا شهری را به سمت رژیم و یا ترتیبات سیاسی مشخصی هدایت می‌کند که محک زدن سرسختانه و مداوم آن با استاندارد والای زندگی خوب کار بی‌حاصل و چه‌‌بسا مضری است. چراکه این نقد و محک، رژیم مدنظر را به سوی رژیم آرمانی هدایت نمی‌کند، بلکه چه‌بسا به نوعی فروپاشی «بی‌حاصل» منتهی شود. از همین روست که مثلاً کتاب سیاست ارسطو به‌طور کلی به دو بخش رژیم‌های واقعی و رژیم آرمانی (یا به قول خودش رژیمی که به‌واسطه‌ی دعای انسان حکیم متحقق می‌شود) تقسیم می‌شود. ارسطو وقتی در بخش رژیم‌های واقعی از ترتیبات و اعمال سیاسی صحبت می‌کند، آن‌ها را نه با معیار والای رژیم خوب، بلکه در وهله‌ی اول با معیار ایجاد صلح و هارمونی می‌سنجد (البته معیار دوم او نزدیک کردن رژیم یا ترتیب مدنظر «تا حد ممکن» به رژیم یا ترتیب مطلوب است). یعنی این‌که آیا فلان ترتیب در فلان رژیم و شرایط سیاسی به نتایج مطلوبی منجر می‌شود یا خیر؟ ممکن است این عمل یا ترتیب در یک رژیم یا شرایط سیاسی به تولید هارمونی منجر شود، و در رژیم دیگری به بحران، تنش و تفرقه. از همین رو، من بررسی رژیم‌ها و ترتیبات سیاسی براساس معیار والا را «افق بنیادی» و بررسی آن‌ها براساس هارمونی و شرایط واقعی را «افق واقع‌گرایانه» می‌نامم.

به نظر می‌آید که در بررسی بحث رفراندوم نباید این افق واقع‌گرایانه را از نظر دور داشت. مسلماً مباحث بنیادی الزامی و چه‌بسا اجتناب‌ناپذیر هستند. در افق بنیادی، حامیان رفراندوم به دو گروه تقسیم می‌شوند. اول کسانی که غایت سیاست را زندگی خوب و اخلاقی انسان می‌دانند و معتقدند که تصمیمات مستقیم اکثریت مردم در قالب نوعی عقل جمعی بهتر از همه می‌تواند این هدف را متحقق کند. این نوع استدلال معمولاً در بین حامیان قدمایی دموکراسی رواج داشت. گروه دوم که امروزی‌تر هستند، ارتباط سیاست با زندگی نیک و اخلاقی در معنای فربه‌ی آن را رد می‌کنند و معتقدند که هدف سیاست ارضای خواسته‌ی بیش‌ترین تعداد افراد یک جامعه است. در این نگاه، رفراندوم و یا هر ترتیب مشابه آن فارغ از این‌که به چه چیزی منجر شود می‌تواند مطلوب باشد؛ چراکه خواسته‌ی اکثریت را بیان می‌کند. از آن‌جایی‌که یکی از مهم‌ترین معیارهای ارضای خواسته‌ی مردم ابراز نظر خودشان در این مورد است، می‌توان گفت که ترتیباتی مثل رفراندوم اساساً مطلوب هستند (توجه کنید که نظریات این گروه صورت‌های پیچیده‌تری مثل قاعده‌ی فایده‌گرایی جان استوارت میل و یا ترکیب فایده‌گرایی و مطلق‌گرایی کانتی را به خود می‌گیرد). از طرف دیگر مخالفان این ترتیبات با تأکید بر نقش مهم فضیلت (سیاسی، فکری و اخلاقی) در تصمیمات سیاسی، اتکا به ترتیبات «اکثریتی» در سیاست را از اساس نامطلوب می‌دانند، چراکه طبیعت امور همواره به‌گونه‌ای است که اکثریت فاقد فضیلت‌ند.

این افق بنیادی و مواضع مربوط به آن همواره مهم بوده، هستند، و باید باشند. شما همواره باید از افقی بنیادی به سیاست نگاه بکنید. اما نباید افق واقع‌گرایانه را از یاد برد. این دو افق به نوعی مکمل هم هستند. افق واقع‌گرایانه رفراندوم را به مانند بسیاری از ترتیبات سیاسی دیگر به‌مثابه ترتیبی می‌بیند که «می‌تواند» باعث تولید تنش و یا تنش‌زدایی شود. این مسئله خصوصاً آن‌جایی جالب می‌شود که به غیر از مورد دموکراسی‌های مستقیم یا شبه‌مستقیم، رفراندوم خیلی اوقات به‌مثابه مکانیسمی برای حل تعارض و تضاد مطرح می‌شود. مثلاً هنگامی‌ که بین قوا اختلاف می‌افتد، یا مثلاً یک قوه، خصوصاً قوه‌ی مقننه متهم به سوء استفاده می‌شود (به‌گونه‌ای که رویه‌های رایج قانونی نمی‌توانند آن را حل و فصل کنند) پای رفراندوم وسط می‌آید. رفراندوم در بسیاری از کشورها چنین نقشی را بازی کرده است، و به‌خوبی توانسته نقش واقع‌گرایانه‌ی تنش‌زدایی را ایفا کند. اما نکته این‌جاست که لزوماً هر آن‌چه در یک رژیم سیاسی دیگر باعث تنش‌زدایی می‌شود، نقش مشابهی را در رژیم‌های دیگر بازی نمی‌کند. به عنوان مثال بسیاری از مکانیزم‌هایی که در رژیم سیاسی چین تنش‌زدا هستند، در لیبرال دموکراسی آمریکا عمیقاً تنش‌زا هستند. در بعضی رژیم‌ها مداخله‌ی یک رهبر کاریزماتیک تنش‌زداست، اما همین مکانیزم در لیبرال دموکراسی تنش‌زاست.

این الگوی واقع‌گرایانه آن‌جایی مهم‌تر می‌شود که همان‌طور که گفته شد، رفراندوم ماهیتاً یک مکانیزم حل تضاد است. حال شما دچار یک تضاد و تنش هستید. آیا معقول است از ترتیب و مکانیزمی استفاده کنید که خودش تنش‌زاست و یا درباب تنش‌زدا بودن و نبودن آن در رژیم شما «تردید» وجود دارد!؟ شما در هنگام تنش و تضاد نباید «آزمایش» کنید، نباید ریسک کنید، بلکه بایستی سعی کنید از مکانیزم و ترتیباتی استفاده کنید که در رژیم شما آزمایش خود را پس داده‌اند. اصل بنیادی افق واقع‌گرایانه همین است: در هنگام تنش نباید از الگوها و مکانیزم‌هایی استفاده کرد که ممکن است خودشان به‌طور مضاعف تنش‌زا باشند. ممکن است کسانی فکر کنند این ترتیبات پیشنهادی به‌طور بنیادی مطلوب هستند. باشند یا نباشند مهم نیست. استفاده از ابزار تنش‌زا در شرایط تنش (حتی اگر براساس یک باور بنیادی مبنی بر مطلوب بودن آن ابزار و برای رسیدن به هدفی مطلوب باشد) همه را متضرر خواهد ساخت. باور کنید سیاست امر پیچیده‌ای است. خیلی پیچیده.

 

*دکتری اندیشه سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس

 

ارتباط با ما:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مطالب مرتبط:

طرح مسئله‌ی همه‌پرسی

نشانه‌ی بحران سیاست‌گذاری

رفراندوم؛ خوانشی ازوتریک از اصلی دموکراتیک

بحران خاموشی اراده‌ی عمومی

آیا دموکراسیِ حقیقتاً مردمی ممکن است؟