جنگ تاریخ‌ها

  • پرینت
 
جنگ تاریخ‌ها
نسبت توسعه و تاریخ

توسعه را چگونه معنا می‌کنیم؟ چگونه به توسعه می‌نگریم؟ آیا با داشتن آخرین تکنولوژی روز، توسعه‌یافته‌ایم؟ جواب نظریه‌پردازان توسعه منفی است و شاخص‌های دیگری برای آن آورده‌اند. آیا با داشتن حکومتی دموکرات توسعه‌یافته‌ایم؟ باز هم جواب منفی داده خواهد شد، حتی با وجود اقتصادی با نرخ رشد بالا، توسعه‌یافته نیستیم. اکنون توسعه را تغییر در سیاست، اقتصاد و فرهنگ معنا می‌کنند. توسعه، صرف شاخص‌های اقتصادی نیست بلکه همه جانبه است و شاخص‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را هم به آن افزوده‌اند.

توسعه حرکت است با غایتی مشخص حرکتی از وضع موجود به وضع مطلوب که همانا مدرن شدن است. توسعه به‌عینه قابل رؤیت نیست بلکه حرکتی است تاریخی که در نظام اجتماعی و در قالب شاخص‌ها و نظریات ‌اجتماعی تجلی می‌یابد و برآمده از آرمان‌ها، ایده‌ها و تمایلات اجتماعی است که با تاریخ تناسب دارد. بنابراین برای شناخت توسعه نباید فقط به شاخص‌هایی همانند دموکراسی در سطح نظام اجتماعی و به نظریه‌پردازی‌ها در سطح نظریه‌ی اجتماعی رجوع کرد. این حرکت را باید در نسبت با تاریخ شناخت تا تفاوت حرکت اجتماعی خود را دریابیم. تاریخ و باطن اجتماعی ما با تاریخ و آرمان‌های غرب چه تفاوتی دارد؟ بنابراین توسعه یک حرکت همه جانبه است که هم جامعه (ظاهر و باطن) و هم انسان را به سمت مدرن شدن پیش می‌برد.

در بسیاری از کتب دلایل طرح بحث توسعه را جلوگیری از نفوذ کمونیسم، قدرت گرفتن امریکا و استقلال کشورهای جهان سوم می‌دانند. در نگاه جامعه‌شناسانه، این قبیل دلایل برای چرایی مطرح شدن توسعه بعد از جنگ جهانی دوم قابل قبول است ولی با نگاه فلسفی، صرف وجود کمونیسم و ایجاد فضای جنگ سرد و... باعث نمی‌شود که مبحث توسعه مطرح گردد. شاید بتوان گفت که اغلب این دلایل بریده از تاریخ است. جهانی‌سازی مدرنیته آرمانی اولیه در عصر جدید بوده ولی شرایط آن بعد از جنگ جهانی دوم پدیدار گشته است. توسعه برآمده از آرمان جهانی‌سازی مدرنیته است؛ بنابراین در تاریخ غرب نهفته بود و نیاز به زمان و شرایطی داشت که بروز کند. از یک طرف آرمان جهانی‌سازی مدرنیته و از طرفی خواست جهان سوم برای غربی شدن، دو خواستی بودند که در شرایط اجتماعی بعد از جنگ جهانی دوم، خود را در قالب توسعه به منصه‌ی ظهور رساندند.

توسعه روح غالب تاریخ غرب بعد از جنگ جهانی دوم است و مدرن کردن کل جهان، هدف و آرمانی بود که سازنده‌ی تاریخ غرب بوده است. زمانی، کشورهای توسعه‌نیافته جدا از تاریخ غرب بودند، هنگام برخورد با تمدن غرب شیفته‌ی ظ‌اهر آن گشته و خواستار آن شدند که همانند آن شوند _ بگذریم که این خواست در این جوامع چگونه شکل گرفت_ یعنی هم از آن سوی، خواستِ مدرن کردن کشورهای جهان سوم وجود داشت و هم از این سوی، خواست مدرن شدن که با شرایط اجتماعی بعد از جنگ جهانی دوم، همانند نفوذ کمونیسم، قدرت یافتن امریکا، استقلال یافتن کشورهای مستعمره و... تطابق داشت. کشورهای جهان سوم مدرن نمی‌شوند ولی از تاریخ خود بریده و به سمتی می‌روند که مدرنیته نیست اما شبیه آن است از این نظر به آن‌ها شبه مدرن می‌گویند. توسعه جنگ تاریخ‌هاست. توسعه برای جهان سومی‌ها، بریدن از تاریخ خود و رفتن به سمت ناکجاآبادی است که مدرنیته نیست، در حالی‌که برای غربی‌ها یعنی جهانی‌کردن مدرنیته و اتوپیای خود.

اتوپیا در تاریخ جدید غرب از تمایلات، سلائق و نیازهای واقعی جامعه برآمد و برای آن‌ها شکل گرفت و منجر به تصویرهایی از آینده که قرن 20 و 21 بود، شد و به همین خاطر برای ما ناکارآمد است. ما بیش از آنکه اتوپیای غرب را از باطن و تمایلات خود برگرفته باشیم از ظاهر غرب، سبک‌زندگی و نظامات اجتماعی آن آموخته‌ایم. بنابراین توسعه برای جهان سوم یعنی ظاهر غرب؛ در صورتی که با باطن آن‌ها هماهنگی ندارد. به علت این ناهماهنگی باطن و ظاهر در جهان سوم است که توسعه عقیم می‌ماند. و تا وضعیت چنین است، نه به تاریخ خود باز می‌گردند و نه توسعه دست از سر آنان برمی‌دارد و همچنان سرگردان تاریخند.

 «تقابل شالوده‌ی مسیحی برای سرمایه‌داری با اصول اساسی اسلام باعث پیدایش این تفکر شده است که یک «الگوی توسعه‌ی اسلامی» مجزا وجود دارد[i]». این جمله از کتاب، بهانه‌ی خوبی است؛ که اگر توسعه برآمده از تاریخ غرب است، جایگاه الگوی پیشرفت کجاست؟ آیا نسبتی با تاریخ خود دارد؟ و آیا تاریخی دارد؟ سید شهیدان اهل قلم می‌گوید انقلاب اسلامی، توبه‌ی تاریخی بشر است. جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی در قرن 15 قمری با گذشت زمان شناخته خواهد شد و فهم آن نیاز به گذشت زمان دارد. همچنان که جایگاه تاریخی رنسانس با گذشت زمان شناخته شد. انقلاب اسلامی تاریخی نو را گشود که روح غالب تاریخ غرب (توسعه) را به چالش کشیده است.

 «آن‌ها (اسلام‌گرایان) ادعا می‌کنند که دو نظام عمده‌ی اقتصادی دوره‌های اخیر یعنی سرمایه‌داری و کمونیسم، محکوم به فروپاشی هستند، زیرا آن‌ها در مسیر خود به نابرابری، بی‌عدالتی و ناکارآمدی غیرقابل تحملی منجر خواهند شد. فروپاشی اتحاد شوروی در سال 1991، بر یک جنبه از پیش‌بینی آنان صحه گذاشت. این موضوع آنان را قوت قلب داد که باور کنند سرمایه‌داری نیز از نتایج مشابهی رنج می‌برند و آن نیز مانند کمونیسم فرو خواهد پاشید[ii]». «با در نظر گرفتن این امر که «حکومت اسلامی» یک تفکر قدیمی است که به زمان پیامبر اسلام محمد (صلّ علی علیه و آله) برمی‌‌‌‌‌گردد، شاید این موضوع باعث تعجب شود که مفهوم «نظام اقتصادی اسلامی» ریشه در حال دارد[iii]». «در هر حال صرف‌نظر از موفقیت‌های اقتصادی تاریخ اسلام، این موضوع آشکارا غیرمعقول است که انتظار داشته باشیم قرآن یا سنت‌های اسلامی برنامه‌ای برای زندگی اقتصادی کنونی از خود ارائه دهند». [iv]

این جملات به خوبی تقابل دو تاریخ را نشان می‌دهد، تاریخ غرب و تاریخ ما. باید توجه داشت، آنچه توسعه را به چالش می‌کشد، تفکرات پست‌مدرن نیست؛ بلکه تاریخ جدید‌ی است با آرمان‌ها و تمایلات باطنی جامعه که هنوز به سطح فکر و نظر در نیامده‌اند؛ و نقش الگوی پیشرفت در این تقابل، معین می‌گردد. این الگو باید در سطح تاریخی مقام خود را بشناسد و بداند برآمده از کدام تمایلات و آرمان‌های اجتماعی است.

باید تاریخ انقلاب اسلامی را بشناسیم که ریشه در کجا دارد و به کجا می‌رود و جایگاه الگو را در آن بیابیم. باید توجه کنیم که ما در دوران گذاری قرار داریم که سبک‌زندگی، نظام اجتماعی، نظریه اجتماعی و تفکر ما بر اساس مدرنیته حرکت می‌کند که با تمایلات اجتماعی و باطن انقلابی- اسلامی‌جامعه‌مان هماهنگی ندارد. و باطن اجتماعی بی‌تأثیر از ظاهر نیست و آگاهی اجتماعی است که می‌تواند از این تأثیر بکاهد. بنابراین پیشرفت یعنی در مرحله‌ی اول گذر از جامعه‌ی مدرن؛ یعنی هماهنگ کردن ظاهر اجتماعی مدرن شده با باطن انقلابی- اسلامی‌مان و سپس تبلور باطن اجتماعی انقلاب اسلامی.

 

 

 


[i]- مطالعات توسعه، جفری هینز، رضاشیرزادی، نشرآگه 1390، ص204

 

[ii]- همان، ص205

 

[iii]- همان، ص206

 

[iv]- همان، ص208