دوگانگی اخلاقی

  • پرینت
 
دوگانگی اخلاقی
سبک زندگی، اخلاق و قضاوت اخلاقی در زندگی روزمره
اشــــاره مردم هر جامعه‌ای برای ماندگاری و تداوم جامعه ناچاراً باید به رعایت هنجارهایی تن دهند. بی‌بندوباری به شکل مطلقش غیرِممکن است و هر فردی هرچقدر هم که بی‌بندوبار باشد، باز هم به یک‌سری بند و بارهایی تن داده است. اما مسئله این است که در نحوه‌های مختلف زندگی، این باید و نبایدها از کجا می‌آیند؟ توجه به مبدأ و چگونگی شکل‌گیری باید و نبایدهایی که به‌تدریج و به‌صورت خودآگاه یا ناخودآگاه در زندگی ما شکل گرفته است، می‌تواند در تحلیل دقیق‌تر زندگی امروزی به ما کمک کند.

چه چیزی تعیین‌کننده‌ی خوب و بد اخلاقی است؟ ارزش‌گذاری‌ها در زندگی روزمره چگونه اتفاق می‌افتد و خوب و بد بر چه اساسی تعیین می‌شود؟ آیا منشأ و قوام امر اخلاقی معرفت است یا زندگی؟ به عبارت دیگر آیا امر اخلاقی از ساحت معرفت بر می‌خیزد و در همین ساحت قوام و تداوم می‌یابد یا از بطن زندگی بر می‌آید و در دل زندگی قوام و جریان می‌یابد؟ به نظر می‌‌رسد اخلاق و نظام اخلاقی بیش از هر چیز ابتدا از معرفت بر می‌‌آید و در زندگی جریان می‌یابد. اخلاق بر مبانی معرفت‌شناختی استوار می‌شود و نظم می‌یابد اما در زندگی روزمره جاری می‌شود و تجلی و عینیت می‌‌یابد.

یکی از واسطه‌های عینیت‌یابی اخلاق در دنیای مدرن، سبک زندگی و به عبارت درست‌‌تر سبک‌های زندگی است. از آنجا که در دنیای مدرن مبانی معرفتی متکثر شده‌‌اند، شاهد سبک‌های زندگی متکثر و متنوع و به عبارتی تکثر و تنوع در الگوهای زندگی در دنیای مدرن هستیم. در واقع دنیای مدرن، دنیای سبک‌‌های زندگی متفاوت است. سبک‌‌های زندگی در خلأ و خودبه‌خود شکل نمی‌گیرند، بلکه بر روی مبانی معرفتی خاصی استوار می‌‌شوند. این مبانی، رفتارها، اصول و ارزش‌های سبک‌‌های زندگی را معین می‌‌کنند. بنابراین هر سبک زندگی، با رجوع به مبانی معرفتی خود معیارهایی برای خوب و بد در زندگی روزمره وضع می‌کند. به بیان دیگر هر سبک زندگی، اخلاق خاص خود را در زندگی جاری می‌سازد. اما امر اخلاقی فقط ناشی از معرفت و سبک‌‌های زندگی برآمده از آن‌ها نیست، بلکه تحولات عینی در بطن زندگی هم منشأ برخی خوب و بدهای اخلاقی است. بنابراین امر اخلاقی هم برآمده از معرفت است و هم تحت تأثیر تحولاتی است که در شرایط عینی زندگی رخ می‌‌دهد.

با این مقدمه می‌توان به تأمل درباره‌ی این مسئله پرداخت که مشاهده‌ی تناقضات رفتاری و برخی رفتارهای مردم در زندگی روزمره مثل رفتار کوچک‌ترها با بزرگ‌ترها، مناسبات فرزندان با والدین، نحوه‌ی رفتار مردم در معاملات و کسب درآمد، روابط جدید جنسی و جنسیتی، خشونت و پرخاش‌گری‌ها و مواردی از این دست، نشانه‌ی چیست؟ علت این پدیده را در کجا باید جست‌وجو کرد؟ آیا می‌توان گمان به جدا شدن تدریجی اخلاق از زندگی برد؟ تأمل درباره‌ی چنین سئوالاتی را از دو جنبه می‌‌توان پیگیری کرد.

 

1 شاید با مشاهده‌ی رفتارهایی که در بالا به آن‌ها اشاره شد، در ابتدا به این نتیجه برسیم که جامعه دچار بی‌اخلاقی شده است. اما با اندکی درنگ شاید بتوان درباره‌ی این عبارت نیز به تأمل نشست که شاید جامعه دچار بی‌اخلاقی نشده، بلکه نظام اخلاقی یا خوب و بدهای اخلاقی جامعه دچار تغییر و تحول شده است. تغییر و تحولی که نمود آن را در تغییر سبک زندگی و ظهور سبک‌‌های زندگی گوناگون هم می‌‌توان مشاهده کرد. تغییر و تحول در نظام اخلاقی جامعه در درجه‌ی اول ناشی از تغییر در سبک زندگی است. سبک‌‌های زندگی ریشه در اصول فکری و ارزشی خاص خود دارند. سبک زندگی‌‌ای که مبانی ارزشی و معرفتی آن به عنوان مثال فردگرایی، سودطلبی و عقلانیت ابزاری است، خوب و بدهای اخلاقی مورد تأکید آن متفاوت از خوب و بدهای اخلاقی مورد توجه سبک زندگی‌‌ای است که مبانی معرفتی و ارزشی آن، مثلاً بر غایت‌‌انگاری و جمع‌گرایی‌‌ تأکید می‌کند.

طبیعی است، کسانی که سبک زندگیشان، سبکی است که در وهله‌ی اول، لذت‌طلبی، فردگرایی و مادی‌طلبی را ارزش می‌‌داند، در معاملات و کسب درآمد، اولویت را بر نفع فردی و دست‌یابی به نهایت سود می‌‌گذارند، نه نفع جمعی. چراکه سبک زندگی آن‌ها تلاش فرد برای کسب نفع فردی و سود و لذت بیش‌تر را غیرِاخلاقی نمی‌‌داند. در سایر رفتارها هم وضع بر همین منوال است. مثلاً سبک زندگی دینی مسائلی را در روابط جنسیتی و جنسی غیرِاخلاقی می‌‌داند که یک سبک زندگی غیرِدینی شاید آن را غیرِاخلاقی نداند.

اما تغییر و تحول در خوب و بدهای اخلاقی و نظام اخلاقی فقط ناشی از تغییر در مبانی معرفتی و سبک‌‌های زندگی مبتنی بر آن‌ها نیست، بلکه تحت تأثیر پیچیدگی‌ها و ویژگی‌های جوامع مدرن نیز بوده است. با ورود تدریجی مدرنیته به ایران و ظهور نهادهای جدید، بر پیچیدگی‌‌های اجتماعی به‌ویژه در کلان‌‌شهرها افزوده شد.

در شرایط مدرن، کنش‌‌های شخصی در تعاملات روزمره که ویژگی آن‌ها، آشنایی و شناخت کنش‌‌گران از یکدیگر است، جای خود را به کنش‌‌های مبتنی بر نقش اجتماعی و جایگاه‌‌های کنش‌‌گران در تعاملات اجتماعی می‌‌دهد. خوب و بد اخلاقی در این دو نوع کنش متفاوت است. پیچیدگی‌‌های اجتماعی، و ناشناخته بودن کنش‌‌گران، به‌ویژه در محیط‌‌های شهری و کلان‌شهرها به نوعی باعث می‌شوند اعتماد کنش‌گران به هم در این محیط‌‌ها کاهش پیدا کند. به این امر اگر دردسرهای بوروکراسی مدرن را هم اضافه کنیم، آنگاه شاید بتوان دلیل برخی از کنش‌‌هایی را که در نگاه اول غیرِاخلاقی به نظر می‌رسند، بهتر درک و فهم کرد. کمک به فردی که در خیابان یا هر جای عمومی دیگر، دچار سانحه شده و نیاز به کمک دارد در نگاه اول اخلاقی و عدم انجام این کار غیرِاخلاقی است.

اگر در یک جامعه‌ی ساده مثلاً شهرهای کوچک یا روستاها چنین اتفاقی رخ دهد، کمک دیگران به او محتمل‌تر است. اما در محیط‌‌های بزرگ‌‌تر، ناشناخته بودن افراد، میزان کم اعتماد و احساس عدم امنیت در تعاملات اجتماعی از یک‌سو و ترس از دردسرهای اداری و قانونی از سوی دیگر، افراد را مجاب می‌‌کند که چندان خود را درگیر فرد سانحه دیده نکنند. در اینجا او اگرچه شاید به واسطه‌ی احساسات انسانی قلباً راضی به انجام این کار نباشد و حتی احساسی از غم و اندوه او را در بر بگیرد، اما شرایط و پیچیدگی‌‌های محیط زندگی، او را به این باور می‌‌رسانند که کار او مبتنی بر عقلانیت بوده است. یا مثلاً کمک به متکدیان و ناتوانان که امری اخلاقی و پسندیده به شمار می‌‌آید، ممکن است دیگر در شهرهای مدرن و پیچیده اخلاقی نباشد. در شرایطی که در شهرها، نهادهای مدرنی برای امور خیریه و کمک به ناتوانان برپا شده‌‌اند، و رسانه‌‌ها همواره در مورد سوءاستفاده‌ی افراد و حتی باندهایی هشدار می‌دهند که در قالب تکدی‌‌گری سودجویی می‌‌کنند، دیگر کمک به افرادی که در شهرها به عنوان مستمند، طلب کمک و یاری می‌‌کنند، امری اخلاقی و عدم کمک به آن‌ها امری غیرِاخلاقی نیست، بلکه کاری کاملاً عقلانی و قانونی است.

در نهایت باید به این امر اشاره کرد که برای جلوگیری از تغییر و تحول بیش‌تر نظام اخلاقی جامعه و تقویت نظام اخلاقی پیشین که تصور می‌کنیم از سوی نظام‌‌های اخلاقی ظهوریافته‌ی مدرن با چالش مواجه شده است، چاره‌‌ای جز تقویت مبانی معرفتی‌‌ای که خوب و بدهای اخلاقی ما را تعیین می‌کردند، نداریم. در واقع آنجایی که تغییر در خوب و بدهای اخلاقی ناشی از نظام معرفتی و اصول فکری و ارزشی بوده است، امکان تقویت وجود دارد. مثلاً اگر بتوانیم به جای فردگرایی، سودطلبی، عقلانیت ابزاری، ارزش‌ها و اصول معرفتی خود را تقویت کنیم می‌توان امیدوار بود که خوب و بدهای اخلاقی برآمده از این نظام معرفتی در رفتارها و زندگی روزمره ما جاری شوند.

اما آنجایی که تغییر در باید و نبایدهای اخلاقی ناشی از تحولات عینی جامعه است، امکان بازگشت کامل به خوب و بدهای اخلاقی‌‌ای که متناسب با جامعه‌ی سنتی هستند و تناسبی با جامعه‌ی مدرن ندارند، کم است. مثلاً در کلان‌شهرها که پیچیدگی‌‌های اجتماعی، بیش‌تر از جاهای دیگر خود را آشکار ساخته‌اند، برخی خوب و بدهای اخلاقی ظهوریافته اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌‌رسند. مثلاً امروزه در کلان‌شهرها، شاید دیگر، کمک به متکدیان ناشناس و متفرقه در شهر، عملی اخلاقی محسوب نشود.

 

2  مسئله‌ی حائز اهمیت دیگر، توجه به این نکته است که جامعه‌ی ایران، یک جامعه‌ی در حال گذار است. مواجهه‌ی ایران با مدرنیته پیامدهای گوناگون ذهنی و عینی برای جامعه‌ی ایرانی در پی داشته است. در حوزه‌ی ذهن، مدرنیته موجب یک نوع دوگانگی در ساختار ذهن، ذهنیت و اندیشه‌ی ایرانی شده است. شاید به همین دلیل است که میزان تناقضات رفتاری در زندگی روزمره ما قابل توجه است. یعنی در مورد مسائل مختلف و در موقعیت‌های مختلف، مدرن می‌اندیشیم، اما مدرن عمل نمی‌کنیم. یا اینکه در چارچوب سنت می‌اندیشیم اما بر اساس اصول مدرن عمل می‌کنیم.

به عنوان مثال، در چارچوب سنت اسلامی-ایرانی، در رفتارها و تعاملات اجتماعی خود، بر رعایت موازین محرم و نامحرم تأکید می‌‌کنیم اما بر مبنای معماری مدرن آشپزخانه را اپن می‌سازیم و جالب آنکه آشپزخانه‌ی اپن را می‌پسندیم و بر آشپزخانه‌ی بسته ترجیح می‌دهیم و جالب‌‌تر اینکه در تعاملاتمان و در مهمانی‌‌ها قسمت باز آشپزخانه را برای رعایت محرم و نامحرم با پرده می‌پوشانیم. حال اگر رفتارمان را بر سنت ذهنی خود منطبق می‌ساختیم، آشپزخانه را از همان اول بسته می‌ساختیم و گرفتار تناقض در رفتار نمی‌‌شدیم.

از اینگونه تناقضات رفتاری در زندگی روزمره ما فراوان است. در حوزه‌ی اخلاق هم مسئله‌ی دوگانگی در ذهن از یک‌سو و عدم انطباق رفتارها و کنش‌‌های ما با مبانی ذهنی از سوی دیگر قابل مشاهده است. مسئله این است که ما بی‌آنکه خود بدانیم هنوز مبانی ذهنی پیشین خود را در ذهنمان ارزشمند می‌دانیم، اما در عرصه‌ی عمل، رفتارهایمان تناسب و پیوندی با آن مبانی ندارند.

وقتی که از بیرون رفتارهای دیگران را مورد قضاوت قرار می‌دهیم، آن‌ها را غیرِاخلاقی معرفی می‌کنیم، اما وقتی که خودمان در عرصه‌ی عمل و در همان موقعیت قرار می‌گیریم، ممکن است، ناخودآگاه همان عملی را انجام دهیم که آن را در قضاوتمان غیرِاخلاقی تفسیر کرده بودیم. علت این امر آن است که ما هنوز متوجه نشده‌ایم که بی‌آنکه خودمان بدانیم، اصولی را به ذهن خود راه داده‌ایم که شکل‌دهنده به رفتارها و کنش‌‌های ما شده‌اند. مسئله این است که این اصول در تضاد و تناقض با اصول از پیش موجود در ذهن ما هستند. ما اصول و ارزش‌‌های ذهنی جدید را نه جایگزین اصول پیشین، بلکه در کنار آن قرار داده‌ایم و دوگانه‌‌ای از ارزش‌ها را در ذهن خود ایجاد کرده‌‌ایم. نکته‌ی قابل توجه اینجاست که مسائل اخلاقی و تناقضات رفتاری از همین دوگانگی به وجود آمده در ذهن ما ناشی می‌‌شوند. در این معنا، ما مبانی پیشین را در سطح ذهن نگه داشته‌ایم و آن را مبنای قضاو‌تمان قرار داده‌ایم و مبانی جدید را به عرصه‌ی کنش و رفتار کشانده‌‌ایم. با مبانی جدید عمل می‌کنیم و با مبانی پیشین دیگران و رفتارهای دیگران را مورد قضاوت قرار می‌دهیم.