خروج از مسئله

  • پرینت
 
علم و ارزش
اشاره به برخی از ابعاد و بنیان‌های بحث علم و ارزش
اشــــاره برخی موضوعات و مسائل تکراری هستند و در عین حال پاسخ‌ها به آن متفاوت و جدید، اما برخی مباحث که طرح تازه‌ای دارند، پیش از پاسخ، نیازمند طرح مسائل دقیق هستند و البته پیش از طرح پرسش‌، باید ابعاد مختلف موضوع به چنگ تفکر بیاید. اشاره به برخی ابعاد موضوع نگرش مبتنی بر ارزش در عرصه‌ی علم، می‌تواند برای طرح پرسش‌ها در این زمینه راه‌گشا باشد.

  علم و ارزش

وقتی از رابطه‌ی علم و ارزش سخن می‌گوییم، قبل از آنکه به درون مسئله به صورت خرد نگاه کنیم، لازم است که ابعاد کلی‌تر و شامل‌تر این موضوع را مورد دقت قرار دهیم. با یک فهم کلان درمی‌یابیم که اگر عاری بودن علم از ارزش‌ها را رد کنیم، از پوزیتویسم خارج نشده‌ایم. پوزیتویست‌ها در ارتباط با ادعای روشنگری بحث رابطه‌ی علم و ارزش و عاری بودن علم از ارزش را مطرح ساختند. در دوره‌ی روشنگری علم نه فقط علم، بلکه عین آگاهی، فضیلت، کمال، دین، سعادت و خوشبختی تلقی می‌شد. البته روشنگری به‌نحو عجیبی خود را عکس این نشان می‌داد و مدعی بود که ارزش را باید از جای دیگر گرفت، اما در همین سخن نیز مشخص بود که مبنای ارزش چیز دیگری است، وقتی که می‌گوید ارزش را از جای دیگر اخذ کن؛ یعنی آنچه از آنجا اخذ می‌کنی هم‌رتبه‌ی علم نیست.

 

  جهان‌بینی و فلسفه

پیش از سخن گفتن از اینکه علم ارزش‌بار هست یا نیست، لازم است به این مسئله بپردازیم که جهان‌بینی چیست و چه رابطه‌ای با ارزش دارد. ارزش به نحو غریبی با ایدئولوژی پیوند خورده است و ایدئولوژی با جهان‌بینی ملازم است. وقتی از ارزش سخن می‌گوییم، پارادایم خاصی را پیش می‌کشیم. اگر تفکر در ساحت فلسفه به معنای خاص آن سیر کند، به ارزش نمی‌رسد. ارزش وقتی متولد می‌شود که فلسفه جای خود را به جهان‌بینی واگذار کند.

بنابراین وقتی از ارزش سخن می‌گوییم باید توجه داشته باشیم که از ساحت فلسفه دور شده و به ساحت جهان‌بینی با این خصوصیت وارد شده‌ایم. بنیان ارزش را باید در جهان‌بینی جست‌وجو کرد. از سوی دیگر علم جدید یکی از مشتقات بسیار مهم جهان‌بینی است. و همین علم خود تولید ارزش می‌کند و یکی از منابع معدود ارزش است؛ و بلکه بالاتر از آن، مناط ارزش است. البته نباید فراموش کرد که خود علم جدید مولود جهان‌بینی است که بنیان اصلی ارزش در آن قرار دارد.

 

  است و باید

موضوع دیگر در ارتباط بین علم و ارزش، رابطه‌ی است و «باید» است. در اینجا نیز پیش از اینکه درباره‌ی این سخن بگوییم که آیا باید از است حاصل می‌شود یا خیر، و پیش از آنکه به استدلال و جدل در این زمینه بپردازیم، لازم است توجه کنیم که اساساً این تفکیک در چه فضایی به وجود می‌آید. اینکه ما تمایز است و باید را مسلم انگاشته‌ایم و آنگاه از ارتباط یا عدم ارتباط منطقی آن سخن می‌گوییم، خود باید مورد تأمل قرار بگیرد.

 

  عمل و نظر

همین بحث ارزش و علم که در یک بعد به بحث رابطه‌ی است و باید مرتبط است، در بعدی دیگر و نزدیک به همین مباحث، با تفکیک نظر و عمل قرین است. امروز تفکیک نظر و عمل یکی از مسلمات انگاشته شده است تا آنجا که در رشته‌های دانشگاهی نیز به صراحت میان علوم تفکیک نظری‌ـ‌کاربردی مطرح می‌شود و فیزیک نظری از فیزیک کاربردی، شیمی نظری از شیمی کاربردی و حتی ریاضیات محض از ریاضیات کاربردی تفکیک شده است. بدون توجه به اینکه تفکیک میان نظر و عمل، یکی از خصوصیات مهم تفکر جدید است.

 

  ارزش و معنویت

برای فهم بهتر رابطه‌ی علم و ارزش، می‌توان از رابطه‌ی معنویت و ارزش کمک گرفت. ما در جامعه از ارزش‌های معنوی سخن می‌گوییم، حال آنکه بین معنویت و ارزش سنخیتی وجود ندارد. وقتی معنویت را تبدیل به ارزش می‌کنیم، بلافاصله تولید ایدئولوژی می‌کند و قشری می‌شود. معنویتی که در عالم ارزش‌ها طرح می‌شود، دارای متولیانی می‌شود و نظامی از درجه‌بندی برای معنویت و متولیان آن ساخته می‌شود. به‌عنوان یکی از نمونه‌های بارز می‌توان عرفان‌های انحرافی و ظاهری را مثال زد، در آنجا یک سلسله مراتب و درجه‌بندی عجیب دیده می‌شود که هرکدام از مریدان تلاش می‌کنند خود را در این درجات به متولی اصلی نزدیک کنند. افراد برای اینکه تبدیل به حلقه‌ی اول شوند با هم رقابت می‌کنند و به هم حسادت می‌ورزند. معنویت وقتی در حدود ارزش قرار می‌گیرد، تکثر و پیچیدگی پدید می‌آورد و  تولیدات انبوه در پی دارد و نهادهای مختلفی به دنبال خود تأسیس می‌کند.

 

  علم، ارزش و زبان

حال در خصوص علم نیز می‌توان بر همین سیاق درباره‌ی مؤلفه‌هایی که علم در ساحت ارزش پیدا می‌کند، فکر کرد. وقتی علم به‌جای آنکه فهم و عین معنا باشد، ارزشی شود، نخست زبانی خاص برای خود تولید می‌کند. علم با زبان اصطلاحات اقتدار خود را تأمین می‌کند، نه اینکه زبان تخصصی به دنبال خود قدرت هم داشته باشد، بلکه زبان تخصصی عین قدرت است. حوزه‌ی هر علمی با اصطلاحات پاس داشته می‌شود. در حالی که معرفت اصیل معرفتی است که برای فهم آن صرف انسان بودن کافی است.

 

  علم، ارزش، تفصیل‌ها و تبویب‌ها

وقتی زبان تخصصی پدید می‌آید، نظامی برای یادگرفتن این اصطلاحات شکل می‌گیرد و افراد در درجات مختلف این نظام تعریف می‌شوند. در خصوص معرفت حقیقی، با کسانی مواجه هستید که حقایق را زیسته‌اند و الزاماً جملات فراوانی برای گفتن ندارند. علم جدید مدام گزاره تولید می‌کند و موضوعات متکثر که در ادامه فصل‌بندی و تفکیک‌ها و تمایزهای بسیار را پیش می‌کشد. در حالی که فضای معرفت حقیقی به‌گونه‌ای دیگر است. به‌عنوان یک شاهد می‌توان به قرآن توجه کرد، قرآن فصل و بخش ندارد، شما نمی‌توانید بگویید این قسمت قرآن مخصوص یک موضوع است و درباره‌ی سایر موضوعات نیست، نمی‌توانید بگویید من بخش اول قرآن را خواندم و ایمان آوردم و عمل کردم و اکنون نوبت آن است که به بخش دوم برسم و آن را بخوانم و ایمان بیاورم و عمل کنم. تجلیات و مراتب متفاوت است اما تکثر ابواب و موضوعات و گزاره‌های تفصیل‌یافته در میان نیست. سخن یکی است و در عین حال نامکرر و بی‌پایان، چون از جنس حقیقت و حیات است.

یک نکته بیش نیست غم عشق وین عجب 

از هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

 

  علم، ارزش، نظام‌ها و روش‌های آموزشی

دیگر خصوصیت علمی که در فضای جهان‌بینی و متصل به ارزش بنا می‌شود را می‌توان در نظام آموزش و تربیت آن دید. چنین علمی نظام تعلیم و تربیت به وجود می‌آورد. نظام تعلیم و تربیت امری مستقل و خاص است که در آن افراد مختلف، واقعیت و زندگی واقعی و حقیقت خود را کنار می‌گذارند و در کسوت‌ استاد، معلم، دانشجو، دانش‌آموز و ... به فعالیت خاص آموزشی و پرورشی می‌پردازند. در حالی که حتی روانشناسان نیز امروز پی‌برده‌اند که مؤثرترین تربیت در فضای واقعی زندگی شکل می‌گیرد، این سخن گفته می‌شود اما بنیان آن مورد توجه قرار نمی‌گیرد. وقتی گفته می‌شود:

چون که با کودک سروکارت فتاد

پس زبان کودکی باید گشاد

مقصود این نیست که شما بر اساس یک روش مشخص باید از ادبیات کودکانه استفاده کنید و بر اساس ارزش‌ها با کودک به صحبت کردن بپردازید و به او بگویید مؤدب یا درس‌خوان یا منظم باشد؛ بلکه این درباره‌ی اقتضای حال است. کسی که در واقعیت خود معلم و راهنما است و نمایش معلمی بازی نمی‌کند، وقتی با کودکان مواجه می‌شود، بر اساس حالتی که از عالم کودکی در وجود او ظهور می‌کند، می‌تواند راهنمای کودکان قرار گیرد. اصلاً ممکن است کم‌تر حرفی بزند، چراکه توجه دارد که تربیت کودک اساساً به دست او نیست. معنایی هست آمیخته با زندگی که البته این معنا تعین‌های گوناگونی پیدا می‌کند اما آنچه مقصودبالاصاله است نه تعین‌ها، که همان معنا است. علم وقتی در این فضا مطرح شود، به حکمت نزدیک می‌شود. در حکمت دیگر نمی‌توان همه چیز را با آمار تبیین کرد و درباره‌ی امور همه چیز گفت، بدون اینکه درباره‌ی خود آن‌ها چیزی گفته شود.