زندگی بر دهانه‌ی آتشفشان

  • پرینت
زندگی بر دهانه‌ی آتشفشان -
امتياز: 3.7 از 5 - رای دهندگان: 3 نفر
 
زندگی بر دهانه‌ی آتشفشان
مختصات زندگي انسان انقلاب اسلامی در مصاحبه با حجت الاسلام احمد پناهيان

موضوع مصاحبه ما شکل زندگی انقلابی است؛ بدین معنا که اگر فردی بخواهد انقلابی باشد یا به تعبیری خود را وقف انقلاب کند، باید در زندگیاش چه ویژگیهایی داشته باشد. میخواهیم این بحث را در سه محور اصلی و سه مقطع زمانی بررسی کنیم. محور اول؛ در شکل زندگی فردی

، مثل نحوه تفریح و محور دوم؛ در نحوه رفتار با خانواده و محور سوم؛ در نحوه مناسبات اجتماعی اعم از تحصیلات، شغل و...میخواهیم این سه محور را در سه مقطع زمانی گذشته (دوران قبل از انقلاب تا دفاع مقدس)، حال (امروز و شرایط کنونی جامعه) و آینده بررسی کنیم. تلاش این است که  بیشتر به مصادیق بپردازیم و از بحث های کلی بپرهیزیم. اساسا آیا زندگی انسان انقلابی متفاوت از دیگران است؟

روشن است که مقصود ما از انقلاب، انقلاب اسلامی است و وقتی از انسان انقلابی سخن میگوییم مقصود انسانی است که پایبند اصول و مبانی نظام اسلامی است و دغدغهی پیشرفت و دستیابی به اهداف و آرمانهای نظام را دارد.

روحیه جهادی و شکل زندگی برآمده از انقلاب اسلامی در مصادیقی که شما اشاره کردید مثل تفریح و رابطه با خانواده و...  همه به باور فرد انقلابی برمیگردد.

گاهی فردی بر اثر جبر و جو سیاسی و اجتماعی، انقلابی میشود، ما این فرد را انقلابی نمیدانیم چرا که وقتی جو انقلابیگری فروکش کند و محیط، محیطِ آرامیشود، دیگر از روحیه انقلابی این فرد خبری نیست.

من از انقلابی بودن تعبیر جهادی بودن میکنم و این یعنی کسی که تلاش مضاعف، همت مضاعف و دغدغه مضاعفی دارد و در نتیجه به زندگی روزمره قانع نیست. بر خلاف کسی که به خاطر جبر و فضای سیاسی حاکم بر جامعه انقلابی شده باشد.

 قرآن کریم تصریح میکند مؤمنین حقیقی اهل هجرت و جهادند، یعنی خدا، مؤمن حقیقی را یک فرد انقلابی میداند. بنابراین انقلابی بودن یک حقیقت است، و برای اینکه بتواند تحقق عینی پیدا کند، ابتدا باید در درون شخصیت انسان شکل بگیرد.

پس اصالتا مؤمن حقیقی شخصی انقلابی است و اهل مجاهده و مبارزه است. چرا؟ چون در عالم قاعدهای وجود دارد «و جعلنا فی کل قریة أکابر مجرمیها»  یعنی در هر جماعتی گردنکلفتهای مجرم و ستمگر را پر و بال میدهیم «لیمکروا فیها» که مکر و جریانسازی کنند تا مشخص شود چه کسانی مؤمن هستند و چه کسانی مؤمن نیستند، چرا که اهل ایمان، اهل مبارزهاند و به مبارزه با جریان باطل برمیخیزند.

مختصات زندگي انسان انقلاب اسلاميدر گذشته با حکومت طاغوت مواجه بودیم، کمی بعد دریافتیم که قصه خیلی فراتر است. در جریان جنگ تحمیلی ناتو به کمک عراق آمد؛ اروپا آمد؛ 63 کشور آمدند و جنگیدند؛ کشورهای عربی و خود آمریکا و اسرائیل نیز وارد معرکه شدند  و ما دریافتیم که جنگ ما جنگ جهانی بوده است.

 پس از جنگ تحمیلی نیز با جنگ نرم روبرو شدیم. و این مقابله حق و باطل تا قیامت وجود خواهد داشت. و حتی در دوران پس از ظهور نیز مبارزه ادامه دارد.

ایمانها در مبارزات انقلابی محک میخورد، پس وقتی از انقلاب و یک شخص انقلابی صحبت میکنیم، انقلابیگری را بهعنوان یک حرفه و پیشه نمیبینیم ـ آنگونه که در کشورهای دیگر وجود دارد. ـ به این معنا که زندگی، اعتبار، درآمد، و منافع به انقلابی بودن بستگی داشته باشد.

حقیقت زندگی انسان مؤمن، داشتن  روحیه انقلابی است.  چنین روحیهای  نیاز به یک پشتوانه عمیق معنوی دارد. آیه 54 سورة مائده میفرماید: «من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقومٍ یحبهم و یحبونه اذلة عن المؤمنین اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم» در تفسیر این آیه فرمودهاند که آیه در مورد ایرانیها در آخرالزمان است. این آیه منبع و منشأ رفتار انقلابی را بیان میکند.

این آیه اولین شاخص را ارتباط عاشقانه دو طرفه با خداوند متعال میداند (یحبهم و یحبونه) یعنی در اثر ایمان و تلاش به محبت و عشق خدا میرسند. بنابراین اصلیترین انگیزه و عامل حرکت و تلاش و کوشش، عشق و محبت به خدا و ایمان و اتصال به خداست. همانطور که مؤمنین حقیقی اهل هجرت و جهادند، «اولئک هم المؤمنون حقاً» اهل عشق و محبت به خدا نیز هستند.

کسی که در مسیر بندگی قدم بگذارد و اهل محبت، هجرت و جهاد باشد، هرگز دچار روزمرگی نمیشود. بلکه هرچه در این مسیر پیش میرود طراوت، نشاط، سعادت و رشد بیشتری را تجربه میکند.

لطفاً مصداقهایی از این ارتباط عاشقانه را که مانع روزمرگی است بفرمایید.

شهید محسن زیارتی وقتی نوجوان 7-8 سالهای بود به واسطه مادرش با نماز شب آشنا شد. پس از مدتی که با نماز شب انس میگیرد به شدت در درون خود احساس محبت به خدا میکند تا حدی که به مادرش میگوید: دیگر نمیتوانم تحمل کنم، من میخواهم خدا را ببینم. حتی درس خواندنش هم تحت الشعاع این محبت بود. مادر برای اینکه به او دلداری بدهد میگوید: کسی که میخواهد خدا را ببیند باید از دنیا برود. نوجوان به مادرش میگوید پس دعا کن من بمیرم. صحبت به اینجا میرسد که راه وصال به محبوب شهادت است و مادر شهادت را برای فرزندش توضیح میدهد. این بچه از 8 سالگی با شهادت آشنا میشود و جهاد در راه خدا و انقلابی‌‌گری و قربانی شدن در این مسیر شکل میگیرد.

وقتی میخواهد به جبهه برود به دلیل سن کم مانعش میشوند، جملهای میگوید که از این جمله مفهوم انقلابی بودن خوب فهمیده میشود. میگوید اگر کسی زودتر از من کشته شد، من چگونه جلوی خدا سر بلند کنم. یعنی اشتیاق به جهاد و مبارزه و شهادت از او یک مجاهد تمام عیار ساخته بود.

 در عملیات فتحالمبین شهید شد، میخواستیم به خانوادهاش آرام آرام بگوییم مجروح شده و... حرفهایی از این قبیل تا آماده شوند و بعد خبر شهادت را بگوییم. ولی مادرش گفت من میدانم که پسرم شهید شده است. پسر من از هشت سالگی آرزومند شهادت بود و از خدا میخواست که رویش را زمین نیندازد.

این شهید یک رفیق شفیق به نام ابوالفضل میرزایی داشت که با یکدیگر به جبهه اعزام شدند و هردو در یک ساعت و در یک نقطه شهید شدند. هردو در سحر همان روز که اعزام میشوند یک خواب مشترک میبینند که امام عصر به هر دو میفرمایند: «هردو بیایید منتظرتان هستم».

مصداق بارزتر خود حضرت امام است که در نوشتهها و در اشعارشان عشق وافر به خدا موج میزند. همین سوز محبت از ایشان شخصیتی میسازد که با دست خالی در برابر همه مستکبرین دنیا میایستند.

اما مصداق کامل را در بیان امام باید دید. امام خمینی(ره) در توضیح «ضربت علی فی یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین»(یک ضربهی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در روز خندق از عبادت هر دو عالم برتر است.) میفرمایند: دلیل این موضوع آن است که ضربة علی(علیهالسلام) دراین مبارزه پشتوانه و منشأ و ریشهای عظیم دارد و آن عشق علی به خداست و آن ضربت نیز برآمده از عشق به خداست.

 در جبهه غالبا رزمندگان نماز شب میخواندند. نیمههای شب از خواب برمیخاستند و دو رکعت نماز داخل یک قبر با لذت و طراوت میخواندند و به راز و نیاز مشغول میشدند و مجددا میخوابیدند. این کار را تا صبح بارها تکرار میکردند. در صورتی که میشد پیش از سحر نماز را بهطور کامل بخوانند. ولی اینگونه عمل میکردند چون میخواستند با خدا عشقبازی کنند. همین نوجوانان آنقدر قوی میشوند که در جایی که حجم آتش به شدت سنگین است با شجاعت حماسه میآفریند.

 خلاصهی کلام آن که منشأ انقلابی بودن عشق به خداست. یعنی سوخت حرکت یک فرد انقلابی، عشق الهی است. اگر غیر این باشد؛ یعنی سوخت حرکت یک فرد انقلابی، مال یا اعتبار سیاسی یا... باشد کمکم سست میشود.

در دورهی به اصطلاح اصلاحات تکاپوی انقلابی در دانشگاهها فراوان بود؛ دانشجویان حزباللهی وسط میدان بودند و فعالیت میکردند، اما پس از آن تلاشهای انقلابی کمتر شد. چرا؟ چون آن زمان جبهه مقابل خیلی صریح و روشن فعالیت داشت. یعنی حتما باید امام حسین به قربانگاه برود تا برخی دست به کار شوند.

اکنون گویا لازم نیست که با همان شور انقلابی در صحنه حاضر باشیم و این همه جوانی را که آماج این همه فتنههای فکری و فرهنگی هستند نجات دهیم. آیا لازم نیست با روحیه انقلابی درس بخوانیم و فعالیت فرهنگی و معنوی داشته باشیم؟

 چرا اینطور است؟ به نظر من  عشق و محبت به خدا که انگیزه اصلی و نیروی محركه انقلابیگری است، جای خود را به انگیزههای دیگر داده است. در نتیجه در شرایط مختلف انگیزهها دچار نوسان میشود.

در مسائل نظامی در دوران جنگ، انقلابی عمل شد. در مسائل سیاسی نیز کم و بیش روحیهی انقلابی جریان داشت. در مسائل اقتصادی اکنون دولت با روحیهی انقلابی و بسیار قوی تحول را آغاز کرده است اما در مسائل فرهنگی هنوز جامعهی حزباللهی با روحیهی انقلابی وارد کار نشده است.

عملكرد انقلابی در مسائل فرهنگی باید چگونه باشد؟  اگر مسئولین یا من، بهعنوان دانشجو یا استاد یا یک جوان حزباللهی بخواهم در عرصهی فرهنگی انقلابی عمل كنم، مشخصا چگونه باید عمل نمایم؟

تمام عواملی كه از جهت فرهنگی، معنوی و فكری در جهت ضربه زدن به جوانان است، بهعنوان عوامل دشمن  در نظر گرفته میشود. انسان انقلابی در شرایط کنونی برای مقابله با این  موارد فكر و برنامهریزی میكند. اکنون دغدغهی فرهنگی مربوط به اشخاص خاصی شده است، یك كار عمومینیست، یك كار جهادی نیست.

مقام معظم رهبری حکم جهاد علمی را صادر فرمودهاند و مکرر بر آن تاکید نمودهاند. جوانان و مخصوصا دانشجویان و طلبهها چه اقدامی کردهاند؟ آیا میتوان ادعا کرد که با روحیهی جهادی و معنوی به علم پرداختهایم؟ جهاد جمعی و مبارزهی عمومی ایجاد نشده است. ما باید به گونهای عمل كنیم كه انگار میخواهیم به جبهه برویم، باید از همه چیزمان دست بشوییم. علمای گذشته ما در راه علم از زندگی چشم پوشیده بودند.

دعای كمیل در زمان جنگ عاملی برای تقویت عقبه معنوی جبهه بود. رزمندهای را به خاطر دارم که حتی مراسم عروسی خود را وقف جبهه کرد و برای تقویت جبهه در عروسی دعای کمیل برگزار کرد.

 شما تفریح را مثال زدید. طبیعتا جوانها به  تفریح نیاز دارند، مقام معظم رهبری فرمودند كه بسیج تنها جایی است كه تمام ظرفیتهای لازم را برای مصرف درست انرژی جوانان، دارد. همه ظرفیتها در آن وجود دارد، قبل از تشكیل بسیج، جهاد سازندگی بود. آن اوایل یكی از كارهایی این بود كه جمعهها اتوبوس میآمد دم درب مسجد و جوانان انقلابی سوار میشدند و میرفتند تا غروب به كشاورزها خدمت میكردند. این هم تفریح بود، هم كار بود، هم یك بخشی از بار انقلاب را در آن شرایط خاص برمیداشت.

اكنون در اردوها از فعالیتها و وسایلی استفاده میشود كه غفلت ایجاد میكند. به مناطق خوش آب و هوا میروند اما به جای اینکه با نشاط برگردند، با قلب سنگین و سیاه و روح خسته بازمیگردند.

بچههای انقلابی برای تفریح كوه میرفتند، اما میگفتند كه از این تفریح باید فایدهای نیز به انقلاب برسد. با كوهنوردی و مقداری سختی كوهنوردی یا تمرینات نظامی خود را آماده نگه میداشتند. گاه برنامهی تیراندازی نیز هماهنگ میكردند. اینگونه دیگرانی را نیز به جبهه علاقمند میکردند.

روشن است که شرایط امروز تغییر کرده است. الگوی زندگی، تفریح و عمل انقلابی دوران جنگ بهعنوان نمونههایی برای شناخت مفید است اما نمیتواند الگوی امروز ما باشد.

مصادیق تغییر كرده است ولی اصل تغییر نكرده است.  اکنون اگر من بخواهم ازدواج انقلابی بكنم یعنی چه؟ باید همسری انتخاب کرد كه دریابد من در خدمت آرمانها و اهداف و دینم هستم. و دشواریهای آن را بپذیرد. كسی که بخواهد با روحیه انقلابی در جنگ نرم وارد بشود باید شبانهروز کار علمی و معنوی بكند. كار شبانهروز علمی و معنوی قطعاً به خانواده فشار میآورد.

وقتی همسر كمك و همراهی كند، مشکلات آسان و زندگی با همهی سختی، شیرین میشود.

وقتی كه من میخواهم ازدواج میكنم، باید با همسری ازدواج كنم كه از دامن او فرزندی انقلابی و مجاهد به دنیا بیاید. چرا؟

چون فرزند، در این 9 ماهی كه در رحم مادر بوده است دغدغههای مادر به بچه منتقل شده است، من نباید بروم با یك كسی ازدواج بكنم كه فقط از من مطالبه دنیا بكند، فقط از من مطالبه اشرافیگری كند، فقط از من- صرف نظر از آن تكلیف آرمانی، انقلابی، الهی، اصیل- مطالبه رفاه شخصی و فردی خودش را بكند.

اکنون خیلی از خانوادهها دچار بحران و درگیری و طلاق شدهاند، حتی در خانوادههای مذهبی هم اینطور است، و نکته این است که موضوع اختلاف بر سر مسائل روزمره بسیار حقیر و پست یا مسائل زناشویی یا روابط خانوادگی است. یعنی اختلافات هم ارتقاء یافتهنیست. دعوا بر سر مدل ماشین و مبل و... است.

به زندگی پیامبر نظر كنید، بعد از این كه پیغمبر اكرم مبعوث شد 70-80 جنگ به وقوع پیوست، پیامبر كسی مثل خدیجه (سلام الله علیها) را انتخاب فرمودهبودند. حضرت  خدیجه خود و ثروتش را وقف اسلام كرد. زندگی بسیار گرم و عاشقانه‌‌ای داشتند، كمتر از عشق وافر آنها به همدیگر گفته میشود. عشق وافر ایشان، همراهی ایشان، بعد هم مال و ثروت و اعتبار اجتماعی ایشان است.

 پیغمبر درست انتخاب كرده بودند چون میدانستند اولین نقششان «ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین كله» است، ظهور این دین است، باید مبارزه كند؛ باید الگوی مبارزه و انقلابیگری باشد. حضرت زهرا، ثمرهی این زندگی است. اسوهزندگی جهادی.

آیا میتوان برای این روحیه انقلابی سخن از افراط و تفریط به میان آورد؟ یا اینکه انقلابیگری حد و مرز ندارد؟ هر چقدر جلو برویم تمامیندارد. كسی که خیلی كار میكند، كم تفریح میكند و تلویزیون نگاه نمیكند، آیا چنین فردی افراط میكند؟

اساسا یك انسان انقلابی شخصیت متعادلی دارد، یعنی اگر تعادل نباشد انقلابیگری رخ نمیدهد، چرا؟ چون تعادل، انسان را به یك بصیرت عمیق میرساند. این تعادل باید وجود داشته باشد، یقینا انقلابیگری ممكن است دچار افراط و تفریط شود.

راه رهایی از این آفت اقتدا به ولی است. انقلابیهایی كه خراب شدند، علتش این بوده است كه اتصالشان با ولی قطع شده است. انقلابیتر از همه مقام معظم رهبری است. اما اوج تعادل را در اوج انقلابی بودن با هم میبینید. توصیهی ایشان به تحصیل و تهذیب و ورزش است. این یعنی تعادل، که جنبه سلامت روح و نشاط طبیعی ما ورزش تأمین میشود، جنبه تعالی روحمان با تهذیب تأمین میشود، جنبه رشدمان با دانش و با تحصیل علم.

مصداق انقلابیگری افراطی چیست؟

بعضی از جوانهای با استعداد ما آنقدر خود را به كارهای جزئی و اجرایی و فرهنگی  مشغول میكنند، که مأموریت اصلی را فراموش میكنند. درس را رها كرده و فقط به مسائل حاشیه‌‌ای انقلاب پرداختهاند، این افراطیگری و زیادهروی است.

دانشجوی نخبهای به من گفت دیگر نمیخواهم درس بخوانم. پرسیدم چرا؟ گفت میخواهم بروم فلسطین بجنگم. آیا این روحیه انقلابیگری است؟ نه، این افراط است. گفتم به چه دلیل میخواهی به فلسطین بروی و بجنگی؟ نمیخواهی تكلیف دینی خود را انجام بدهی؟ گفت اکنون آنجا بحران است، گفتم من برای تو بحران خودمان را شرح میدهم. اگر جوان نخبه از درس خواندن دست بردارد چه میشود. وقتی برایش توضیح دادم، متقاعد و متعادل شد.

وقتی موضوع غزه و لبنان پیش میآید، لازم است كه ما اعلام آمادگی كنیم و برای مبارزه برویم، اما اگر كسی اصل تكلیفش را رها كند، این افراط است. اما اگر اجازه نبود، اگر فضای سیاسی و فضای امنیتی اجازه نداد، باید برگشت سر وظیفه اصلی، هم رفتن در فرودگاه درست است، هم برگشتن برسر زندگی درست است. باید متعادل بود. اما اگر بگوییم كه من دیگر درس میخواهم چه كار؟ درس به چه دردم میخورد، این افراط است.

در شکل زندگی مثال بزنیم. مثلا برای مراسم عروسی اگر گفته شود که هیچ برنامهای نباشد، آهنگی نباید پخش شود، گل زدن ماشین نباشد. یك خطبه در محضر بخوانیم و به خانه برویم، آیا به این دلیل كه من میخواهم كاملا دینی و حزباللهی باشم میشود گفت که اصلا هیچ برنامهای برای عقد و عروسی نداشته باشم؟

این مسئله به انقلابیگری ربطی ندارد. كسی كه پایبند اصول مذهبیاست، انقلابی هم که نباشد، مذهب او، به او اجازه نمیدهد كه موسیقی حرام گوش بدهد، اما عرف این است كه وقتی عروس و داماد را سوار كردند دور بزنند، اینکه عیبی ندارد، این به جایی برنمیخورد. به شرطی كه موجب آزار دیگران نشود، مثلا زیاد بوق بزنند و راه را ببندند. به هر حال این ارتباطی به انقلابی بودن ندارد. اصول عقلی و دینی کلی اقتضا میکند که به اندازه سال تولدم مهریه معین نكنم. این همه چیز را به مشكل میاندازد، این دغدغه، مرد من را  از من میگیرد، تمام عمرش باید به این فكر كند كه چطور باید مهریه را پس بدهم؟ اگر ندهم چه میشود؟

در روایت آمده اگر مهر را بالا بگیرید برای شما دشمنی حاصل میشود، این به انقلابی بودن ارتباطی ندارد.

اگر من نمازم را اول وقت بخوانم؛ به نامحرم نگاه نكنم و امر به معروف و نهی از منكر هم بكنم؛ مثلا  به بیحجابها تذكر بدهم؛ به كسی كه لامپ اضافه روشن كرده است تذكر بدهم؛ بهخوبی درس بخوانم و در دانشگاه تحصیل كنم و درآمد حلال كسب كنم؛ دركارم كم نگذارم و... ،  آیا چنین فردی انقلابی است؟

 انقلابی كسی است كه در حوزه فردی،وظایفش را انجام میدهد، واجبات و محرماتش را دقیق رعایت میكند و بعد برای پیشبرد اهداف انقلاب و اوامر ولی تلاش مضاعف میكند.

ببینید آدم انقلابی كسی است كه همت مضاعفی دارد، تلاش مضاعفی دارد، یعنی اینكه من فقط دین خودم را داشته باشم و امر به معروف و نهی از منكر در حد خودم داشته باشم كه تكلیف فردی است. چه انقلابی باشد و چه انقلابی نباشد امر به معروف و نهی از منكر واجب است. چه انقلابی باشد و چه انقلابی نباشد نماز خواندن یا اجتناب از حرام واجب است.

اینها ربطی به انقلابیگری ما ندارد. آدم انقلابی كسی است كه در حوزه فردی متعادل و دینمدار باشد و همچنین برای پیشبرد انقلاب و اهداف عالی و آرمانهایش تلاش كند؛ از استراحت خودش بزند؛ وقت بیشتری بگذارد؛ خانوادهاش را همراه كند؛ ایثار كند؛ از خودگذشتگی نشان بدهد؛ به انسانی كه درگیر روزمرگی است نمی‌‌شود انقلابی گفت، باید تلاش مضاعف و همت بیشتر و سختی بیشتری را متحمل بشود.

نحوه درس خواندن شهید چمران یك مصداق مناسب است. ایشان وقتی نوجوان بود، در شرایطی كه هنوز انقلاب هم نشده، آرزو داشته است و دعا میكرده است كه خدایا به من كمك كن و توفیق بده كه من طوری درس بخوانم و در سختترین رشته، طوری قله را فتح كنم كه دشمنان تو را به زیر بكشم.

این درس خواندن با روحیه انقلابی است، اکنون جزوات دانشجوییاش در همان دانشگاه بعد از گذشت 50 سال تدریس میشود، این آدم با روحیه انقلابی درس خوانده است. چرا؟ رابطهاش با خدا طوری است كه طاقت ندارد ببییند دشمن خدا در مسائل علمی رشدش بیشتر از بندگان خدا و مؤمنین است.

آیا نسل سوم میتواند مثل دو نسل گذشته انقلابی باشد؟ چگونه؟

نسل سوم انقلاب یعنی جوانهای ما این را بدانند و باور كنند، مقام معظم رهبری فرمودهاند كه نسل سوم هیچ چیزی از نسل دوم و نسل اول انقلاب كم ندارند. من معنای این حرف را به چشم دیدهام، یعنی آن انرژی و مقدمه و زمینه لازم را خدا در جوانان قرار داده است. مقام معظم رهبری با این نگاه به جوانان است که  از جوانان گله نمودند كه چرا شما ساكتید؟ چرا راجع به بیانیه گروه 1+5 نظر ندادید؟ راجع به آمریكا باید نظر میدادید،چرا نظر ندادید؟

آیا میتوان شاخصههای دیگری نیز برای انقلابی بودن بیان کرد؟

 «اذله علی المؤمنین»  انقلابیها با مردم بسیار مهربان هستند، و در برابر مردم و مؤمنین بسیار متواضعند. اوایل انقلاب خدمت كردن به مردم و فدا شدن برای هم، امر شیرینی بود.  خصوصیت بعدی انقلابیها كه خیلی هم مهم است محكم بودن در برابر مستكبر و باطل است. بعد «یجاهدون فی سبیل الله» با ویژگی إخوانا، وقتی من نعمت انقلاب و ولایت را به شما دادم، بین شما برادری و اخوت ایجاد شد.

ویژگی دیگر انقلابی این است كه برای کار، شب و روز نمیشناسد. مقام معظم رهبری در جلسهای توصیه فرموده بودند که به خانوادهها هم برسید، بعد به خواص فرموده بودند كه برای نظام وقت نشناسید.

خود ایشان تمام وقتشان را برای انقلاب گذاشتهاند، حتی بخشهایی مثل كوه و ورزش برای این است كه توان خود را برای كار طاقتفرسا و سنگین خود حفظ کنند

ایشان میفرمود كه برای پیرمردها ورزش واجب است، برای جوانها مستحب است، این یعنی چه؟ یعنی این كه هر كسی سنش بیشتر شد برای این كه سرپا باشد و خدمت كند و كار كند باید ورزش كند.

 یك شخص انقلابی، زندگی آرامی ندارد. «یجاهدون فی سبیل الله» خصوصیت بعدی بود.

خصوصیت بعدی یك انقلابی این است كه «و لا یخافون لومه لائم» هر كسی ملامت و سرزنشش كند، عین خیالش نیست، یعنی منفعل نیست. مسیرش را تشخیص داده است و كاملا معتقد به مسیر است و محكم پیش میرود.