هویت بحرانی سینمای ایرانی

  • پرینت
هویت بحرانی سینمای ایرانی -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 3 نفر
 
 سینمای ایرانی
درباره بحران تاریخی سینمای ایران

دیگر بر هیچ‌کس پوشیده نیست که سینمای ایران با بحرانی عظیم روبه‌رو است. بحرانی که دیرسالی است از آن سخن رانده می‌شود و هرکس به نوبه‌ی خود دلایل مختلفی را برای این وضعیت برمی‌شمارد.

برخی از دلایلی که مطرح می‌شود عبارتند از:

1. بحران مدیریت در حوزه‌های مختلف فرهنگی و هنری از جمله سینما

2. نبود خط‌مشی‌ها و استراتژی‌های مشخص و سلیقه‌ای برخورد کردن مدیران سینمایی

3. بودجه و رانت‌های دولتی

4. کم‌بود سالن‌های سینمایی و نبود زیرساخت‌ها و تجهیزات با کیفیت سخت‌افزاری سینما

5. کیفیت و ساختارهای ضعیف فیلم‌های تولیدی سینمای ایران

6. عدم اکران فیلم‌های مناسب خارجی که فضای رقابتی ایجاد کند و مردم را تهییج به حضور در سینما کند

7. نبود فرهنگ عمومی سینما رفتن

8. و...

بدون شک هر کدام از این دلایل، سهمی در بحران سینمای کشور دارند؛ اما فارغ از فضای سیاست‌زده، علت اصلی بحران سینمای ایران، در جای دیگری است. این مقاله، با محور قرار دادن این سؤال که «چرا مردم ایران به سینما نمی‌روند؟» به این بحث پرداخته است. نگاهی به تاریخچه‌ی سینمای ایران می‌تواند به تحلیل مشکلات سینمای ایران کمک کند.

سینما در سال 1900 میلادی به ایران وارد شده است؛ مظفرالدین شاه در سفری به فرانسه، با دیدن دستگاه سینماتوگراف، مجذوب آن شد. سینما از بدو ورودش به ایران با توده‌ی مردم ارتباطی برقرار نکرد و صرفاً ابزاری در دست لهو و لعب‌های درباری شد. امری که در فرهنگ عمومی مردم به‌شدت منکوب و قبیح شمرده می‌شد.

در دوران پهلوی نیز که تلاش‌هایی برای مدرنیزاسیون ایران انجام می‌شد، سینما نیز برای مقابله با فرهنگ دینی مردم و در خدمت اهداف فرهنگی غربیان برای مدرنیزاسیون قرار گرفت و سینما، رسانه‌ی اشاعه‌ی ارزش‌های غربی بود؛ لذا اکثریت مردم مذهبی ایران با چنین پدیده‌ای فرهنگی، علم ناسازگاری و مخالفت برداشتند.

فیلم گراند سینما (به کارگردانی حسن هدایت، تولید 1367) نمونه‌ی خوبی برای بررسی تاریخی آن دوران است. داستان فیلم درباره‌ی ورود و توسعه‌ی سینما و سینماداری در ایران است و مشاجره‌های موسیو روسی خان و موسیو آقایوف را كه جیره‌گیران سفارت‌خانه‌های روسیه‌ی تزاری و بریتانیای كبیر هستند، وصف می‌کند. در این مشاجرات، مسئله‌ای که نقطه‌ی مشترک آن‌ها بود، بهره‌برداری هرچه بیش‌تر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از ایران بود و سینما در خدمت چنین اهدافی قرار گرفت تا فرهنگ فولکور و دینی مردم را نابود کند؛ لذا هیچ‌گاه مردم چنین سینمایی را همراهی نکردند.

در سینمای قبل از انقلاب بیش‌تر، فیلم‌های هالیوودی و بالیوودی پخش می‌شد؛ فیلم‌های سینمایی اندکی هم که در داخل ساخته می‌شد، به دو جریان کلی تقسیم می‌شد: یکی فیلم‌فارسی بود؛ سینمایی مبتذل و تجارتی که با تکیه بر رقص، آواز، فحشا و... سعی در افزایش سهم خود در گیشه داشت. جریان دوم، سینمای روشن‌فکری بود؛ سینمایی که ادعای متفکرانه و خواص بودن داشت و به دنبال افزایش سهم خود در جشنواره‌های خارجی بود و توده‌ی مردم با چنین سینمایی ارتباط برقرار نمی‌کردند. البته بعد از انقلاب نیز این دو جریان، به شکلی دیگر، به زیست خود ادامه داده‌اند.

«پیش از انقلاب نیز همین دو مصداق از سینما در برابر یك‌دیگر قرار داشتند: یك سینمای متفرعن روشن‌فكری‌زده‌ی بی‌اعتنا به مردم در مقابل یك "سینمای تجارتی" كه از آن با عنوان "سینمای آبگوشتی" (فیلم‌فارسی) یاد می‌شود؛ "طبیعت بی‌جان" در برابر "گنج قارون".

بعد از پیروزی انقلاب سینمای آبگوشتی از بین رفت؛ اما آن دیگری، با همان مظاهر و مصادر و هویتی كه پیش از انقلاب داشت، باقی ماند. سیاست‌های سینمایی وزارت ارشاد نشان می‌دهد كه آنان "فیلم‌فارسی" را مصداق ابتذال می‌شناسند، اما از ابتذالی كه در "سینمای متفرعن روشن‌فكری‌زده‌ی بی‌اعتنا به مردم" وجود دارد، غافل‌ند. البته این سینما فقط به مردم نیست كه بی‌اعتناست؛ فرهنگ، تاریخ هویت ملی و واقعیت حیات اجتماعی این مردم نیز انعكاسی در این آینه‌ی دق ندارند.»[i]

شهید آوینی جریان روشن‌فکری سینمای ایران که ریشه در قبل انقلاب دارد را همان‌گونه پا برجا می‌داند. البته شهادت آوینی اجازه نداد تا دوباره شاهد بازگشت فیلم‌فارسی در اواسط دهه‌ی هفتاد، با شکل و نقابی جدید‌تر باشد. برای نمونه، بسیاری از فیلم‌های طنزی که از اواسط دهه‌ی هفتاد تا به امروز ساخته شده است، ادامه‌ی جریان دوباره زنده‌شده‌ی فیلم‌فارسی است.

فصل مشترک این دو جریان سینمایی این است که هیچ‌یک، دغدغه‌ی فرهنگ و هویت دینی مردم را ندارد و در جهت نیازها، مسئله‌ها و خواست‌های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی این مردم قدم برنمی‌دارد. کسب سود و سینمای تجارتی و متفکرنمایی و آوانگارد بودن برای جشنواره‌های خارجی، از جمله موانعی است که نمی‌گذارند سینما با مردم و جامعه پیوند برقرار کند.

مردم از سینما چه می‌خواهند؟ چه اتفاقی باید در سینما بیفتد که مردم حامی آن باشند؟ سینما باید انعکاس‌دهنده‌ی فرهنگ، تاریخ و به‌طور کلی، هویت مردم باشد و اگر سینما در خدمت غایات فرهنگی و هویت این سرزمین باشد، بدون شک مردم سینما را از خودشان و در خدمت خودشان می‌دانند و همواره حامی آن خواهند بود.

سینمای ایران در خدمت هویت این سرزمین نبوده است. فیلم‌فارسی، دغدغه‌ی اخلاق و فرهنگ ندارد؛ اگر بتواند با شعارهای اخلاقی پول در بیاورد، حتماً شعار می‌دهد و اگر با سکس و رقص و آواز بتواند کسب سود کند، باز دریغ نخواهد کرد. از خودبیگانگی فرهنگی سینماگران روشن‌فکر نیز باعث شده است تا سینمای روشن‌فکری بیش‌تر در خدمت ارزش‌های غربی باشند و متأسفانه مدیران و سیاست‌گذاران و منتقدان ارج بیش‌تری برای فیلم‌های روشن‌فکری که مخاطب خاص دارند، قائل بوده‌اند؛ چراکه سودای روشن‌فکر جلوه دادن، داشته‌اند.

عیار و شاخص موفقیت سینمای ایران، به‌ویژه در میان سینماگران، جشنواره‌های غربی شده است و به‌جای آن، سال به سال از میزان مخاطبان سینمای ایران کاسته شده است. جشنواره در هر کجای جهان که برگزار می‌شود، مطابق با ارزش‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی آن کشور جهت‌گیری دارد. حال می‌توان سؤال کرد اگر فیلمی در داخل با توجه به خواست اعتقادی، فرهنگی و سیاسی مردم اسلامی و انقلابی ایران ساخته شود، جشنواره‌های خارجی چه‌قدر از آن استقبال خواهند کرد؟

این سینمای جشنواره‌ای، یکی از عوامل اصلی انحراف سینمای ایران بوده است. سینمای ایران هنوز به بلوغ مشخص و هویت تثبیت‌شده‌ای نرسیده است و هنوز سینمایی که بتواند انعکاس‌دهنده‌ی واقعی ارزش‌های ایرانی باشد، شکل نگرفته است. توجه چنین سینمای نابالغی به عرصه‌های بین‌المللی، منجر به این شده است که به‌جای آن‌که سینماگران در فکر شکل‌دهی یک سینمای ملی باشند که با مردم ارتباط برقرار کند، به دنبال سینمای جشنواره‌ای هستند.

«چرا سینمای پس از انقلاب، هویتی ایرانی ندارد؟ و چرا سینمای ایران از جواب گفتن به غایات فرهنگی و انقلابی این امت عاجز است؟ و چرا اصلاً سیاست‌گذاران سینمای ایران، سینما را چون رسانه‌ای که ماهیتا می‌تواند منشأ تحولات فرهنگی باشد، باور نکرده‌اند و به دست‌یابی به یک سینمای کوچک نیمه‌تجربی و کاملاً غیرِحرفه‌ای، اکتفا کرده‌اند؟ سینمای کنونی ایران هویتی ایرانی ندارد و هواداران آن در خارج از کشور، عموماً مخالفان انقلاب اسلامی و منتقدان جشنواره‌ای هستند و اصلاً این سینما، مردم را مخاطب خویش نمی‌داند، چه در داخل کشور و چه در خارج کشور.»[ii]

با توجه به سیطره‌ی تفکر مدرن در افکار روشن‌فکران و غرب‌زدگان که غایات خواسته‌های آن‌ها مدرنیزاسیون است، سینمای روشن‌فکری ایران، مبلّغ افکار و ارزش‌های شبه‌مدرن است تا افکار ایرانی ‌ـ ‌اسلامی که ریشه در اعتقادات الهی و تاریخی ایران دارد؛ با فرهنگ خودی، بیگانه و با فرهنگ بیگانه، خودی است.

«روشن‌فكران غرب‌زده‌ی ایران، بعد از تجربیات ناموفقی كه علی‌الخصوص در دوران مشروطیت داشتند، به یك انقطاع تاریخی از مردم و حیات فرهنگی و تاریخی آن دچار آمده‌اند كه با گذشت زمان، عمیق‌تر و عمیق‌تر شده و امروز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به منتهای خویش رسیده است. این انقطاع تاریخی دیگر قابل جبران نیست مگر با رجعتی به خویشتن خویش؛ گذشته از آن‌كه تاریخ غرب نیز به تمامیت رسیده است و تحولات سیاسی اخیر تلاش‌های مذبوحانه‌ای است كه این محتضر، برای فرار از مرگی محتوم دارد.»[iii]

آوینی سینمای ایران را چه بعد و چه قبل از انقلاب بدون مخاطب و جدای از مردم می‌داند و حتی سینما را در برابر و مقابل مردم معرفی می‌کند. سینمایی که عده‌ای معدود در جشنواره‌ها برای مقاصد فرهنگی و سیاسی و اقتصادی خود برای آن بزرگداشت و نکوداشت برگزار می‌کنند. مردم ایران به سینما بی‌اعتماد هستند و این عدم اعتماد، ناشی از آن است که خرد جمعی فرهنگی و هنری ایران، حس بیگانگی با آثاری را که در داخل تولید می‌شود، تشخیص می‌دهد.

«امروز ما در برابر جهان و زمانی ایستاده‏ایم که عوامل سنگین و سریع خودباختگی و دیگر شدن و مسخ ماهیت و نفی اصالت و گسستگی از تاریخ و از یاد بردن فرهنگ و قلب ویژگی‏های وجودی و گم شدن شخصیت ما، بیش از همه‌وقت در تاریخ، ما را آماج خود دارند و اگر این عوامل خطر را نشناسیم و اگر برای مقاومت در برابر آن‌ها به سرمایه‏های معنوی و آگاهی فکری و مواریث غنی تاریخی و ارزش‏های اعتقادی و اخلاقی خاص خویش مجهز نگردیم، خود را در برابر آن‌چه به نفی ما منجر می‏شود، بی‌دفاع رها کرده‏ایم...

یکی از بزرگ‌ترین عوامل بیگانه‏سازی عصر ما، استعمار فرهنگی است. استعمار در چهره‏های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نمایان می‏شود، ولی آن‌چه بیش از همه ویران‌گر است، چهره‌ی فرهنگی و به عبارت بهتر، ضد فرهنگی آن است...

به‌زودی طبقه‏ای در این ملت شکل می‏گیرد که تمامی افتخارش و حماسه‏اش را بیگانگی با تاریخ و مردم و مذهب و سنت و اخلاق و ملت خویش و یگانگی با این مادرخوانده‌ی جدید تشکیل می‏دهد و همین طبقه است که با شور و شوق و احساس مسئولیت، واسطه‌ی میان استعمار و ملت خویش می‏شود و از این به بعد، دیگر این او است که تغییر و تبدیل ملت خویش را از طریق ویران‌گری تاریخ و مذهب و ملیت و فرهنگ وی، یعنی استعمار فرهنگی، بر عهده می‏گیرد، و او بی‏شک، این کار را بهتر و مؤثرتر از بیگانه می‏کند.»[iv]

 اگر کسی مدعی شود سینما در خدمت بیان غایات فرهنگی و هویتی این مردم بوده است از او می‌پرسیم که به‌طور مثال، چند فیلم سینمایی درباره‌ی انقلاب اسلامی ایران ساخته شده است؟ متأسفانه آثار تولیدی سینمایی ایران با هویتی اسلامی و ایرانی، بسیار انگشت‌شمار است؛ اما تا دلتان بخواهد، می‌توان فیلم‌هایی را لیست کرد که نمونه‏های تحقیرآمیزی از جهل، ضعف، پستی و... را در ایران حکایت می‏کنند.

«سینمای ایران گرفتار بحران هویت است و این بحران به این دلیل ایجاد شده كه سینما از مردم و غایات فرهنگی مقدس آنان دور است. فیلم‌های سینمای ایران پس از انقلاب عموماً سعی دارند كه از كنار انقلاب رد شوند و به همین دلیل غالباً هیچ نشانی از این زمان و مشخصات فرهنگی و اجتماعی آن در فیلم‌ها وجود ندارد.»[v]

بحران سینمای امروز، ریشه در بحران هویت دیرسال خود دارد. مردم ایران با هویتی غربی که سینمای ایران به خود دارد، هیچ‌گاه پیوند ریشه‌دار برقرار نخواهد کرد. اصلی‌ترین راه‌حل خروج از وضعیت نابه‌سامان سینمایی کشور، رجوع به خویشتن فرهنگی و هویتی اسلامی ایرانی است. تا زمانی که اکثریت بدنه‌ی سینمایی کشور، ریشه در هویت این سرزمین نداشته باشند با حل مشکلات مدیریت، برنامه‌ریزی، سالن سینما، بودجه و...، سینمای ایران از بحرانی که در آن گرفتار است، رهایی نمی‌یابد. البته بی‌شک، این موارد از عوامل بسیار مؤثر در بهبود وضعیت سینما هستند، اما باید توجه داشت که هیچ‌کدام از این‌ها، نمی‌تواند جایگزین هنرمند مؤمن و متعهد به ارزش‌ها و هویت مردم شود. تا وقتی که سینما در خدمت بیان ارزش‌های غربی و استحاله کردن فرهنگ‌های سنتی باشد، مردم از چنین سینمایی استقبال نخواهند کرد.

 

 


[i]آیینه‌ی جادو جلد 3؛ سید مرتضی آوینی؛ نشر ساقی؛ ص 5

[ii]آیینه‌ی جادو جلد 3؛ ص 58

[iii]آیینه‌ی جادو ج 3؛ ص 9

[iv]بازشناسی هویت ایرانی اسلامی؛ دکتر علی شریعتی؛ صص ۲۱۳ تا 216

[v]آیینه‌ی جادو جلد 3؛ ص 59

 

ارتباط با ما:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مطالب مرتبط:

افول زبان قصه‌گو

دام شتاب شیطانی

سینمای سنتی

سینمای ملی چگونه شکل می‌گیرد؟

تحویل امر مقدس به سینما

ناواقع‌گرایی سینمای ایرانی

سینما به روایت سینما

سینمای ملی چگونه سینمایی است؟

سیاست و سینما