ژست فیلم‌سازی

  • پرینت
ژست فیلم‌سازی -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 6 نفر
 
خانه ‌دختر
درباره‌ ««خانه ‌دختر»» فیلمی از شهرام شاه‌حسینی

فیلم فقط یک سکانس قابل تأمل دارد. یک سکانس ملتهب، اضطراب‌ساز، دغل‌کار، پلید و کثیف. یک سکانس که فقط سنت را محکوم می‌کند به غیرواقعی‌ترین شکل ممکن. مذهبِ مردم را دیو سیاهی می‌نمایاند. حس تنفر را از دین و سنت القاء می‌کند. این سکانس، سکانس بردن عروس با اکراه و با بی‌ادبی و بی‌حرمتی به مطب پزشک است برای معاینه‌ی دخترینه‌گیِ عروس، آن هم دقایقی پیش از آرایش‌گاه و سفره‌ی عقد.

در این مملکت کدام ناجوان‌مردی پیدا می‌شود که چنین کند با عروس خانواده‌اش؟ عروس را می‌برند به مطب و عروس می‌گریزد و می‌شود آن‌چه می‌شود. غیر از این فصل، باقی فیلم کاملاً نامفهوم و مبهم و سؤال‌برانگیز است. باقیِ فیلم پر از چراهایی است که بدون پاسخ می‌ماند. هیچ جای قصه منطق درستی ندارد. در نهایت فیلم در اواسط تعلیق و کشمکش و بدون گره‌گشایی تمام می‌شود؛ یعنی در دقیقه‌ی 75. در این‌که فیلم، حذفیات داشته است شکی نیست. بخش‌هایی از قصه حذف شده است. سؤال این‌جاست که این حذف، خودخواسته و در مرحله‌ی نگارش بوده یا اجباری و در مرحله‌ی ممیزی و بعد از ساخت. اگر در مرحله‌ی ممیزی بوده که اشکالی وارد نیست؛ اما احتمال بیش‌تر می‌رود که حذفیات از قصه به نگارش قصه مرتبط است؛ یعنی فیلم‌ساز مانند ژست معروف چسب بر دهان، که مورد استفاده برای کمپین‌های اعتراضی است، ژست اعتراض به اختناق و خفقان گرفته است و با حذف اساسی و گسترده‌ی بخش اصلی قصه‌ی فیلم سعی داشته این مطلب را القاء کند که جامعه و حاکمیت ایران اجازه‌ی بحث درباره‌ی این موضوع حساس جنسی را نمی‌دهد. باشد آقای کارگردان کبیر. حرف شما قبول. اصلاً بر فرض که تو راست می‌گویی که در مملکت ما جای حرف زدن نیست و این حرف‌های مثلاً دل‌سوزانه را باید در پستو زد. با این فرض، سؤال این است که شما چه‌طور به خود اجازه می‌دهید که یک فیلم بی‌منطق در این باره بسازید. شما می‌توانستید یک فیلم صدثانیه‌ای برای این داستان بسازید؛ کلی جایزه هم از جشنواره‌های تل‌آویو و پاریس و آمستردام می‌گرفتید؛ می‌توانستید فیلم مستند بسازید برای بی‌بی‌سی فارسی و معروف بشوید؛ می‌توانستید فیلم کوتاه بسازید و کلی جشنواره‌گردی کنید. شما حتماً از سر دل‌سوزی برای مردم ایران و دخترانی که لابد و به زعم شما هر روز به مطب‌ها برده می‌شوند، فیلم می‌سازید. حیف است که فیلم شما در نهادهای حقوق زن و انجمن‌های فمینیستی و سازمان‌های حقوق بشر غربی ـ لیبرال، مطرح و تکریم نشود. شما حیف هستید! ای کاش به‌جای اتلاف وقت مردم و خودتان و فیلم‌بردارتان و گروه‌تان اصلاً یک گزارش میدانی از مطب‌های معاینه‌ی دخترینه‌گی در ایران تهیه می‌کردید و برای احمد شهید ارسال می‌کردید. لابد به زعم حضرت‌تان از این موارد در ایران به وفور یافت می‌شود دیگر. من برای شما، آقای شاه‌حسینی نگرانم. شما حیف هستید!

فیلم حذفیات دارد و نگارنده این موضوع را می‌داند. اما دانستن این موضوع دلیل نمی‌شود که رخ‌دادهای بی‌منطق قصه را نقل و نقد نکنم. قضیه‌ی ادامه دادن حیات پیامکی و ایمیلی عروس (رعنا آزادی‌ور) چیست؟ چرا کوثری و آهنگرانی نمی‌توانند تشخیص بدهند که کسی از نزدیکان عروس دارد پیامک می‌زند و ایمیل می‌دهد!؟ این مطلب که روشن و واضح است. نکند این دو دوست گمان می‌کنند که روح مرده دارد ایمیل می‌زند. این چه هذیانی است که در فیلم جاری است؟ سؤال دیگر و مبهم‌تر این‌که چرا خواهر کوچک‌تر عروس قصد دارد نشانی به دو دوست عروس بدهد؟ چرا مدام پیامک می‌زند؟ کارگردان مازوخیست و سادیست «خانه ‌دختر» که به مخاطب چیزی نمی‌گوید. این مطلب دیگر چه ربطی به خفقان در ایران دارد. عزیز من! مطلب ساده‌ای را در فیلم بیان کردی اما بدون کوچک‌ترین توضیحی، از روی آن رد شدی و تیتراژ فیلم را نشان ما داده‌ای. چرا؟ چرا حامد بهداد در فیلم قصد ادامه‌ی رابطه با خانواده‌ی عروس مرده را دارد؟ چرا کارگردان از اول فیلم در مورد نظر داشتن بهداد به خواهر کوچک‌تر عروس، اشاره و رمزگویی سینمایی دارد؟ مخاطب باید خودش به نتیجه‌ای برسد؟ بر فرض که بهداد به خواهر کوچک‌تر نامزدش نظر حرام و بی‌حیا دارد. با این فرض قصه‌ی «خانه ‌دختر» که نیمه‌کاره و الکن است چه دخلی به این موضوع پیدا کرده است؟ گره‌گشایی همه‌ی این بحث‌ها کجاست؟ جواب شما آیا حذف خودخواسته است؟ پس چرا فیلم می‌سازید! چرا می‌خواهید مخاطب شریف سینما را آزار دهید! اگر بنا بر حرف نزدن است، پس فیلم نسازید. ترک فعل، واجب است. فعل سینما را ترک کنید؛ که شما فاعل آن نیستید. حرف را بزنید. نهایت‌اش زندان است. بسیار خوب. زندان‌اش را تحمل کنید به پاس دختران ایران. ««خانه ‌دختر»» ملغمه‌ای است شامل مجموعه‌ تصاویر کلوزآپی از بهداد و آزادی‌ور، دکوری مضحک از دانشکده و دانشجوهای فعال و نگران؛ تصویری سیاه از مادر بهداد که مذهبی و متحجر است؛ پدر عروسی (بابک کریمی) ساکت و عصبی و بی‌نهایت بی‌منطق و بی‌ربط و دختر مرموزی که خواهر عروس است و دیگر این‌که باقی قصه‌ی فیلم را باید خودمان تخیل کنیم. «خانه ‌دختر» فیلم نبود که من نقدش کنم. یک دکور و چند شخصیت مقوایی بودند و یک سکانس زجرآور و شکنجه‌گر برای مردم و برای خود فیلم‌ساز. نقد در برابر بیان حرف است. وقتی بیان نیست، نقد هم نیست.   

 

ارتباط با ما:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مطالب مرتبط:

تخدیر

موش‌کشی سرانجامی برای خودکشی

تظاهر و فریب

تلخی‌ بی‌پایان

قلاده‌های نقره‌ای

زندگی بدون حماسه

رقابت برای نمایش شجاعت

25 خرداد

جوزانی و حوالت ایران برگر

من مقصرم یا افخمی؟

یادبازی بی‌منطق با شب‌های روشن

طنز سست سیاسی

سایه‌ی سایه‌روشن

بحران هویت خانواده

قبل از پیش!

بحران هویت خانواده

گازهای گل‌خانه‌ای خطرناک‌ند آقای کارگردان

هجده، سیزده نمی‌شود.

مِمِنتو بدتر است یا Inception؟

دوربین چرخنده، منطق لغزان