داعش، نسل سوم جهادگرایانِ ساخته غرب

  • پرینت
داعش، نسل سوم جهادگرایانِ ساخته غرب -
امتياز: 4.8 از 5 - رای دهندگان: 13 نفر
 
داعش-pierre-vogel-salafist
فرایند تاریخی شکل‌گیری داعش

مسئله داعش را نمی‌توان یک پدیده خلق‌الساعه دانست. این پدیده اگرچه ظهور و بروز مدرن دارد، اما قبل از هر چیز ریشه در اندیشه‌های سلفی قرن‌های قبل دارد و در یک سیر اندیشه‌ای مدام، به حالت بروز و ظهور کنونی خود رسیده است. پس برای بررسی داعش، هم به بررسی نظام اندیشه‌های سلفی و تکفیری نیاز است و هم به زمانه و زمینه بروز آن. هر تحلیلی که فارغ از این دو بعد باشد، ابتر و ناقص است.

پرده اول: مبانی نظری سلفی‌های مدرن

داعش یا همان نسل متأخر القاعده، قبل از هر چیز ریشه در افکار متفکران و تئوریسین‌های مدرن خود، نظیر سید قطب دارد. اگرچه ریشه‌های تفکر سلفی را می‌توان تا ابن تیمیه بسط داد و او را به‌عنوان پدر تمامی سلفی‌گرایان مدرن نامید؛ اما نحوه بروز خشونت‌های جدید تحت عنوان جهاد و جهادگرایی را به‌طور خاص می‌توان به افکار قطب و اندیشمند معاصر وی ابوالاعلی المودودی ارجاع داد. سید قطب با تبدیل مفهوم جاهلیت از یک دوره تاریخی (قبل از اسلام) به یک وضعیت (condition) که در جهان مدرن انسان‌ها را در بر گرفته است، اساس تئوری جهاد خود را بنا نهاد. وی معتقد است حاکمان و برخی از مردم کشورهای اسلامی نیز دچار این وضعیت گردیده‌اند و این وضعیت که یک وضعیت حیوانی است را بایستی در دو سطح دید و با آن طی دو مرحله دعوت و جهاد، مواجه شد. سطح اول وضعیت از نظر وی، حاکمان به‌اصطلاح مسلمان هستند که با تبعیت از غرب و ایدئولوژی‌های غربی دچار این وضعیت شده‌اند و سطح دوم، مردمان و حاکمان غیر مسلمان در کشورهای غیراسلامی هستند.  در جهان‌بینی سید قطب، جهان متشکل از یک دیکوتومی کلان است: دارالاسلام و دارکفر. او معتقد است هم دارالاسلام دچار جاهلیت مدرن شده است و هم دارالکفر. بنابراین وظیفه مسلمانان راست‌کیش این است که هم حاکمان کشورهای مسلمان و هم کشورهای غیرمسلمان را با انجام جهاد به سوی وضعیت اسلامی سوق دهند. در این جهان‌بینی، استفاده از خشونت به‌عنوان امری عادی در بیرون آوردن دیگران از جاهلیت مدرن به سوی اسلام واقعی در نظرگرفته شده است. امری که بعدا مورد تفسیر کسانی هم‌چون ایمن الظواهری تئوریسین القاعده قرار گرفته و هم‌اکنون توسط داعش به‌عنوان یکی از توجیهات اصلی نظری مورد استفاده قرار می‌گیرد. این نظریات در کنار آرای مودودی، تئوریسین جماعت اسلامی پاکستان در مورد لزوم انقلاب خشونت‌بار در کشورهای اسلامی و غیراسلامی، مبنای نظری کسانی که بعدها اصطلاحا «جهادگرایان» نامیده شدند، قرار گرفت.

پرده دوم: نسل اول جهادگرایان

حمله آمریکا به شوروی در سال 1979 سرآغاز شکل‌گیری پدیده عجیب و پیچیده‌ای بود که اکنون با گذشت نزدیک به چهار دهه از آن، هم‌چنان دنیای مدرن را درگیر خود کرده است و آن، چیزی نبود جز شکل‌گیری سلفی‌های جهادی که در نسل اول، جهادگرایان؛ در نسل دوم، القاعده و در نسل سوم داعش یا دولت اسلامی نامیده می‌شوند.

یک دهه پس از جنگ ویتنام، یک بار دیگر جهان شاهد صف‌آرایی مجدد دو ابرقدرت جنگ سرد، یعنی آمریکا و شوروی بود و این‌بار، یکی دیگر از ابرقدرت‌ها به کشوری دیگر حمله می‌کرد. اگر در جنگ ویتنام آمریکا وارد کشور دیگری شده و سعی در تعقیب اهداف خود در خاک آن کشور داشت، این بار شوروی بود که وارد خاک دیگری می‌شد؛ و این خاک، همان افغانستان بود. اهمیت استراتژیک افغانستان تاحدی بود که اتحاد جماهیر شوروی حاضر بود به‌خاطر حمله به یک کشور مسلمان، خود را در اذهان مسلمانان سراسر دنیا مطرود و منفور گرداند و این مسئله، یعنی تعلق افغانستان به ژئوپلیتیک دنیای اسلام، نقطه شروع سیاست‌های توازن قوا از سوی طرف آمریکایی بود؛ و این سرآغازی بود بر بنیادگرایی سلفی جهادگرایان در عصر پسامدرن.

حمله شوروی به افغانستان در سال 1979 میلادی، فرصتی را برای آمریکایی‌ها مهیا ساخت تا تلافی حمایت یک دهه پیش شوروی از ویتنامی‌های شمالی را در جنگ با آمریکا در آورد. این تلافی در نقل قولی منتسب به زبیگنیو برژینسکی، مشاور وقت امنیت ملی آمریکا نهفته است که گفته بود: «این حمله فرصتی برای آمریکا فراهم آورد تا در حیات خلوت شوروی مدفوع کند» و این مدفوع، از نظر وی چیزی نبود جز درست کردن جهادیست‌ها و بعدا تشکیلات طالبان. چراغ سبز آمریکایی‌ها به بنیادگرایان سلفی وهابی، برای فراخواندن جهادگرایان از سراسر جهان عرب و پروراندن ایده جهاد در بازگشت به افکار تئوریسین‌های اخوان‌المسلمین مصر هم‌چون سید قطب، و هم‌چنین حمایت‌های بی‌دریغ مالی شیوخ عرب و سازمان‌های اطلاعاتی‌شان که در رأس آن‌ها سازمان امنیت و اطلاعات عربستان سعودی بود؛ و هم‌چنین حمایت بی‌ چون‌وچرای سازمان اطلاعات پاکستان ISI؛ پایه‌گذار معجون جهادگرایان شد تا به‌وسیله آن بتوانند جلوی نفوذ شوروی در افغانستان، و به تبع آن در منطقه را بگیرند.

مسلمانان سنی مذهبی که معتقد به ایده جهاد بودند، با تشکیل هسته‌های مقاومت در افغانستان، و با سازماندهی مالی و آموزش نظامی سازمان اطلاعات آمریکا CIAو سازمان‌ها و کشورهای نام‌برده، خود را به افغانستان می‌رساندند تا از مرزهای دنیای اسلام، در مقابل کمونیست‌های ماتریالیست و بی‌خدا دفاع کنند؛ و اگر در این راه کشته هم می‌شدند، قطعا اجری عظیم به آن‌ها تعلق می‌گرفت.

پرده سوم: القاعده، نسل دوم جهادگرایان

ایده تشکیل سازمان القاعده در همین اجتماع شکل گرفت. این گردهمایی، فرصتی برای رفاقت‌ها و پایه‌گذاری فعالیت‌های بعدی را فراهم می‌کرد. در همین جا بود که «اسامه بن لادن» فرزند یک مولتی‌بیلیاردر سعودی، با ایمن الظواهری، پزشک مصری آشنا شده و توانستند با همکاری یک‌دیگر، نه تنها به زعم خودشان شوروی را از خاک اسلام بیرون برانند، بلکه بعدها به روی پدرخوانده خود نیز تیغ بکشند.

اسامه در اواخر دهه1970 و اوایل دهه 80، با ورود به دانشگاه عبدالعزیز در شهر جده عربستان، به‌طور نظری با افکار سلفیه و هم‌چنین آرای سید قطب آشنا شد و از لحاظ عملی هم هم‌نشینی وی با اعضای تبعیدی اخوان‌المسلمین در عربستان، نظیر عبدالله عزام و هم‌چنین محمد قطب، برادر سید قطب، موجب شکل‌گیری شخصیت تندرو و سلفی وی گردید. اسامه بیش از هر کسی تحت تأثیر عبدالله اعظم بود. اعظم یک اردنی فلسطینی‌الاصل بود که عهده‌دار امور دفتر اخوان‌المسلمین در پیشاور پاکستان بود و به‌عنوان رابط مالی دولت سعودی با مجاهدین افغان عمل می‌کرد. از این‌رو، اسامه به همراه وی به افغانستان رفته و ضمن حمایت‌های بی‌دریغ مالی از جهادگران، به فراگیری آموزش‌های نظامی نیز پرداخت. این فعالیت‌ها همه تحت نظارت سازمان‌های اطلاعاتی عربستان سعودی و پاکستان، و بالاتر از آن تحت نظارت سازمان سیا بود.

با اتمام جنگ افغانستان و بیرون رفتن شوروی از باتلاق افغانستان، و هم‌چنین با فروپاشی شوروی و به پایان رسیدن دوران جنگ سرد، اینک زمان آن فرا رسیده بود تا ایالات متحده به دنیا نشان دهد که تنها قدرت بلامنازع دنیاست. عملی که در تئوری پایان تاریخ فوکویاما خود را بیش از هر چیزی نمایان ساخت. از این رو، در غیاب شوروی، و با ایده گسترش ناتو به شرق، ایالات متحده آمریکا بایستی عملا برتری نظامی خود را به رخ دنیا می‌کشید و این، با دادن چراغ سبز آمریکا به صدام حسین، برای حمله به کویت مهیا شد.

با حمله صدام حسین به کویت در سال 1990، این ایده نیز مطرح شد که خطر حمله صدام به عربستان سعودی نیز وجود دارد؛ لذا اسامه به ملک فهد پادشاه وقت عربستان پیشنهاد کرد تا نیروهای مجاهدین تحت امر خود را برای دفاع از عربستان، به این کشور منتقل کند. مخالفت پادشاه با این پیشنهاد، و استقرار نیروهای غیرمسلمان آمریکایی در «مقدس‌ترین سرزمین مسلمانان»، اسامه را به انتقاد از دولت سعودی کشانید و این سرآغاز جدایی وی از عربستان سعودی (و شاید آمریکا) بود. این انتقادات از استقرار نیروهای آمریکایی در خاک اسلامی که به زعم وی در تناقض مستقیم با آموزه‌های اسلام بود، سبب حبس خانگی وی شد. او پس از آزادی از این حبس، به مدت کوتاهی به سودان رفته و پس از آن به افغانستان روی آورد و در آن‌جا به همراه ایمن الظواهری(مرد شماره دوی تشکیلاتی که بعدها القاعده نامیده شد) به پایه‌گذاری سازمان جدیدی برای جهاد در برابر کفار روی آورد.

ایمن الظواهری، متولد مصر بوده و در رشته پزشکی تحصیل کرده بود و به چند زبان خارجی، از جمله انگلیسی تسلط کامل داشت. او عضو جهاد اسلامی مصر بود که پس از ترور انور سادات، رئیس جمهور مصر در سال 1981 دستگیر شد و پس از آزادی، به افغانستان رفت و در آن‌جا، هم در نقش یک ایدئولوگ مذهبی، و هم یک جنگ‌جوی تمام‌عیار درآمد. او بعدها پس از تشکیل القاعده، بیش‌تر نقش ارشاد معنوی را بر عهده گرفت و در کنار اسامه، حامی مالی و بنیادگذار اصلی این تشکیلات، تبدیل به زوجی شدند که هزاران کتاب در سراسر دنیا در مورد آنان نوشته شد.

سازمان القاعده توانست با بنیادگذاری یک شبکه بین‌المللی و منطقه‌ای، نقش مهمی در سیاست بین‌الملل (از نوع منفی و تخریبی) ایفا نماید. این سازمان در کشورهای مختلف عربی و هم‌چنین کشورهای تازه استقلال‌یافته‌ی شوروی سابق به تأسیس پایگاه‌هایی پرداخت. گفته می‌شود اوج فعالیت‌های این سازمان در حمله آن به برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی در نیویورک، در 11 سپتامبر 2001 بود، که سرآغاز جدیدی در تمامی مباحث مربوط به روابط بین‌الملل محسوب می‌شود. این عمل، که البته ابهام‌های زیادی در مورد آن و نحوه‌ی انجام آن وجود دارد، به این سازمان نسبت داده شد تا توجیهی مناسب برای حمله نئوکان‌ها به افغانستان و حضور گسترده در منطقه و پس از آن اشغال عراق باشد. لذا هیچ‌کس به‌درستی نمی‌داند که در پشت پرده این ماجرا چیست و این‌که آیا اسامه و سازمان تحت فعالیتش پس از جدا شدن از عربستان، از ایالات متحده نیز دوری گزیده است، یا این‌که تبدیل به آلت دست آنان شده است.

پرده چهارم: داعش و اولویت حمله به دشمن نزدیک

سقوط صدام در سال 2003 به دست ایالات متحده آمریکا و به بهانه‌هایی هم‌چون در دست داشتن سلاح‌های کشتار جمعی و ارتباط با گروه‌هایی هم‌چون القاعده و خلأ قدرت به وجود آمده در پی سرنگونی حکومت، به‌خصوص در مناطق سنی‌نشین و یا مناطقی که جمعیت‌های شیعی و سنی در آن به‌صورت آمیخته حضور داشتند، سبب شد تا گروه‌های سلفی و تکفیری فرصت را مغتنم شمرده و با لینک‌های خارجی که با القاعده و عربستان سعودی داشتند، متشکل گشته و شعبه القاعده در عراق با رهبری ابومصعب الزرقاوی در سال 2004 شکل گیرد. تشکیلات وی در ابتدا تحت عنوان جماعت توحید و جهاد فعالیت خود را آغاز می‌کند و پس از بیعت وی با بن‌لادن، عنوان تشکیلات را به شبکه القاعده در بلاد رافدین تغییر می‌دهد. زرقاوی که تحت نفوذ مستقیم بن‌لادن رهبر القاعده بود، در ابتدا با تأسی به تعلیمات وی، اولویت و استراتژی خود را بر اشغال‌گران و اصطلاحا آن‌چه دشمن دور می‌خواندند، یعنی نیروهای آمریکایی، گذاشت؛ اما بعدها به کشتن شیعیان و ترورهای بسیار زیاد روی آورد. وی در سال 2006 کشته شد و رهبری شاخه القاعده عراق را شخصی به نام ابوحمزه مهاجر در دست گرفت. در اواخر سال 2006، گروه‌های سنی فعال در عراق، به فکر تشکیل گروهی می‌افتند که همه تشکیلات بنیادگرای عراق و گروه‌های فعال در آن را در بر گیرد و این تشکیلات تحت عنوان «دولت اسلامی عراق» کار خود را شروع می‌کند. رهبری این تشکیلات را شخصی به نام ابو عمر البغدادی بر عهده می‌گیرد و تا سال 2010 وی سرپرستی این گروه را داشت. در این سال پس از کشته شدن وی، ابوبکر البغدادی به‌عنوان رهبر جدید دولت اسلامی عراق انتخاب می‌شود.

با شروع بحران سوریه در سال 2011 و  تصمیم آمریکا برای به انحراف کشانیدن انقلاب‌های بیداری، نیروهای خارجی و اصطلاحا مجاهدین زیادی با همان مدل جذب در بحران افغانستان، به سوی سوریه سرازیر می‌شوند و یکی از گروه‌هایی که در این کشور شروع به فعالیت می‌کند، جبهه النصره یا جبهه یاری اهل شام به رهبری ابومحمد الجولانی است که با القاعده و رهبر آن یعنی ایمن الظواهری بیعت می‌کند و به‌عنوان شاخه‌ای از القاعده در سوریه شناخته می‌شود. القاعده عراق و القاعده سوریه در همین اثنی با یک‌دیگر ارتباطاتی برقرار می‌کنند و عراقی‌ها وارد سوریه می‌شوند. در آوریل 2013 البغدادی اعلام می‌کند جبهه النصره و دولت اسلامی عراق با یک‌دیگر ادغام شده و دولت اسلامی عراق و شام (داعش) را تشکیل داده‌اند. این مسئله پس از مدت کوتاهی توسط جولانی تکذیب می‌شود و اختلافات آن‌ها آغاز می‌شود و افراد بسیاری از یک‌دیگر را سر بریده و یا با شیوه‌های دیگر اعدام کردند. پس از شکایت الجولانی از البغدادی در نزد الظواهری و رأی ظواهری برای خروج البغدادی از سوریه که به عدم تمکین وی منجر می‌شود، داعش شروع به تحکیم جای پای خود در سوریه می‌کند و شهرهای زیاد و مناطق وسیعی از سوریه، از جنوب حلب گرفته، تا استان‌های حسکه، دیرالزور، رقه و... تا استان الانبار عراق را در تصرف خود در می‌آورد. در 20 خرداد 1393 یا 9 ژوئن 2014 حمله به موصل و پس از آن به شهرهای دیگر عراق سبب شد تا نام داعش بیش از هر چیز در رسانه‌ها مطرح شود و جنایت‌ها و سبعیت‌های بسیار آنان در کشتن سایر مسلمانان، اعم از سنی و شیعه و یا پیروان سایر ادیان از قبیل مسیحیان، ایزدی‌ها و...، افکار عمومی دنیا را در معرض این پرسش قرار دهد که به‌وجود آورندگان این گروه چه کسانی هستند و چه کسانی از آنان پشتیبانی می‌کنند.

به‌طور کلی دو دسته از عوامل را می‌توان در شکل‌گیری و گسترش داعش در سال‌های اخیر نام برد: عوامل اجتماعی و فرهنگی، و عوامل سیاسی و بین‌المللی. در ذیل عوامل اجتماعی و فرهنگی، فقر اقتصادی، عدم توسعه‌یافتگی فرهنگی، دوگانگی هویتی شیعه و سنی و پررنگ کردن اختلافات فرقه‌ای جای می‌گیرد و ضدیت با جبهه مقاومت به رهبری ایران، تأمین امنیت اسرائیل، و عوض شدن نظم جهانی و لزوم مقابله با بازیگران نوظهور توسط عوامل دست‌نشانده هم‌چون داعش را می‌توان در ذیل عوامل سیاسی و بین‌المللی جای داد.

داعش که نسل سوم جهادگرایان است، تفاوت‌های عمده‌ای با نسل قبل از خود یعنی القاعده دارد. اولویت بخشیدن به دشمن نزدیک یا همان شیعیان از عمده‌ترین این تفاوت‌هاست. القاعده اولویت خود را بر دشمن دور گذاشته بود و معتقد بود که کشتن شیعیان باعث ایجاد نفرت خواهد شد و لذا این امر را در دستور کار خود نداشت؛ اما داعش اولویت اصلی خود را شیعیان و حتی سنی‌های پیرو سایر مذاهب اهل سنت قرار داده است. تفاوت اصلی دیگری که داعش با القاعده دارد، رفتن داعش به سوی دین حداقلی و نزدیک شدن به سکولارسیم است. در القاعده، وجود شیوخ و رهبران و فتواهای مذهبی آنان برای انجام اعمال بسیار مهم است، و به‌نوعی عده‌ای فقیه‌اند و عده‌ای پیرو؛ اما در داعش همه فتوا صادر می‌کنند و هر شخصی در هر کجا هر طور که صلاح بداند هر برخوردی را با کسی که فکر می‌کند رافضی است و یا قرائت دیگری از دین دارد، انجام می‌دهد. لذا در این‌جا مشاهده می‌شود که داعش در نحوه اعمال مذهبی خود به سمت سکولاریسم پیش می‌رود.

 

* عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران

 

 

ارتباط با ما:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مطالب مرتبط:

طرح مسئله تکفیری‌گری

گریزان از شهر

زمین خشونت

داعش و کتاب غیرِمقدس

داعش چگونه ممکن شد؟

سیاست مدرن داعش

داعش رسانه است!

داعش زیباست

داعش وجود ندارد