آنچه که امروز در جامعه و جهان پرتناقض و پرتنش وتضاد بشری ما رخ میدهد، هم به دلیل ابعاد جهانی و همهگیر آن، هم از آن جهت که طراحان پشت صحنهی بازی مجهز به دانش و دانایی ابداع و استفاده از امکانات و ابزارهای ظریف و فناوری پیچیدهی بیسابقه در تاریخ هستند، نگران کننده، فاجعهبار، غافلگیرکننده و بسیار غمانگیز است. برای نخستین بار تمدنی را تجربه میکنیم که انسانش خود را مالک مطلقالعنان عالم میبیند و استقلال وجودی خود را بهعنوان یک اصل بنیادین پذیرفته است. اندیشهای که عقلاً باطل و منطقاً مغالطهآمیز و اخلاقاً ناپسند و عملاً ویرانگراست و نهایتا سر از یک فاجعهی عظیم جهانی برخواهد کشید.
کوس رسوایی آن اینک در همهی قارهها به صدا درآمده و زنگهای خطر آن نیز حتی به گوش تاریخ گریز و منزویترین فرهنگها و سنتهای اعتقادی رسیده و مصادیق و مظاهر آن را هم در روان و رفتار، هم در فرهنگ و زندگی، هم در مواجههی انسان دورهی جدید با طبیعت و تاریخ آشکارا میتوان دید و زیست.تصویر و تفسیری از انسان بودن خویش طراحی و ترسیم کردهایم که دیگر برای خود ما هم قابل تحمل نیست. اینک شاهد فروپاشی ستونهای استوار هرکول اندیشه و عقلانیت و ارزشهایی در خاستگاهشان هستیم که در کمتر از سه سده موفق شدند بهطرز غافلگیر کننده و نفسگیر چهرهی تاریخ و فرهنگ بشری را به مقیاس جهانی در همهی قارهها دگرگون کنند.
انسان وجودیست معنوی، معناکاو و اعتبارساز. هر طرح و تصویری که در هردورهای از معنای هستی و چیستی انسان بودن خویش از معنای عالمی که درآن میزیسته و ترسیم میکرده هم درجه و دامنه هم عمق و اصالت معرفت و منظر و فهم او را آشکار میکرده، هم آنکه سخت برنحوهی بودن و نوع رابطه و نسبتش با عالمی که بهطور مقدر در آن زاده میشده و میزیسته، بهطرز اجتنابناپذیر تاثیر مینهاده است. ما طراح و معمار نشانهها و قالبها و قاعدهها و صورتها و تصویرهایی هستیم که معنا و تفسیرشان را پیشاپیش زیستهایم. به تعبیرعارف و شاعر روشنضمیر و ژرفبین ما حضرت مولوی خراسانی:
قالب از ما هست شد نی ما ازو/ باده ازما مست شد نی ما ازو
اساسا تاریخ آدمی در پیش از تاریخ با کششها و کنجکاویها و کنشهای خلاق معنوی انسان روی پوستهی نازک و ظریف و شکنندهی غبار کیهانی زمین در جهان افتتاح میشود و افق میگشاید و بهحرکت درمیآید. هیچ شکلی ازحیات و حضور تاریخی انسان در جهان بدون کیهانی ازنشانههای معنادار، بدون معنا، بدون حضور انسان معنوی، بدون کششها وکنجکاویها و کنشهای خلاق معنوی و معناکاو و معنایاب انسان قابل تصورنیست. نخستین نشانهها، طرحها، تصویرها و نظامهای نمادین را انسان در پیش از تاریخ ابداع کرد تا دیدهها وکردهها و زیستهها و دانستهها و دریافتهای معنوی خویش را در پیکرآنها بدمد و بریزد و بیان کند و در آینهی آنها، تجربه و تفسیر خویش را ازهستی از جهان و واقعیتهای آن بهتماشا بگذارد و ببیند. رسوبات و بقایای آن مشاهدات و تجربیات وجودی بکر و زلال و طرحها و تصویرها و نشانههای آغازین انسان پیش ازتاریخ را هم در زیرلایههای روان و رفتار و زبان و ادبیات و سنتهای اعتقادی همهی فرهنگها و گروههای اجتماعی میتوان ردیابی و رصد کرد، هم درکنشهای خلاق ذوقی و زیباشناختی و رؤیاهای انسان میتوان بازیابی و بازخوانی و معناکاوی و تفسیرکرد.
معماری فرهنگها و جامعهها بر زمینه و شانهی حیات معنوی و سیر وجودی انسان و سنتهای اعتقادی و فکری او بنیاد پذیرفتهاند. تصادفی نیست که ستون فقرات جامعهها و نظامهای سیاسی و مدنی، هنگامی درهم شکسته و فروپاشیدهاند که پیشاپیش از درون حیات معنوی و اعتقادی و فکری جامعهها دستخوش تزلزل و آشفتگی شده و رو به افول نهاده است.
در آوردگاه و آزمونهای تجربه و تقدیر تاریخی خویش آموختهایم که هر نظام معنوی، هر سنت اعتقادی و نظام فکری که ناتوان و ناکام از پاسخ گفتن به پرسشهای بنیادین و حیاتی و مرزی و معنوی انسان مانده میدان را به حریفی وانهاده که با پاسخهای بنیادی و اصیلتر و زمینه و بنیهی معنوی قوی و غنیتر و توشه و تجهیز عقیده و اندیشه و خردی استوارتر برصحنه آمده است. سنگ آسیاب دورهها بر محور ارزشها و تجربههای معنوی و نظامهای فکری استوار چرخیدهاند. دورهی جدید نیز این چنین در منطقهی غربی تاریخ افق گشود و افتتاح شد و به حرکت درآمد. البته این بار در این افتتاح تاریخی در صف مقدم نه قدسیان بودند نه روحانیان و نه کتاب و کلام مقدس. منادیان دیگری برصحنهی بازی فراخوانده شده بودند. و اندیشه و عقلانیت و ارزشها و آرمانها و نظام داناییای از جنس دیگرگام درآوردگاه آزمونهای سخت و سنگین تاریخی مینهاد. و در کمتر از سه سده که بهمقیاس زمان تاریخی طرفهالعینی بیش نبوده است چونان توفانی مهیب در منطقه و قارهی غربی تاریخ به پاخاست و چونان سیل بهسوی همهی قارهها به حرکت درآمد و جاری شد و بهطرز نفسگیر و غافلگیرکننده چهرهی تاریخ جهانی را دگرگون کرد.
اینک همهی فرهنگها همهی جامعهها، همهی نظامهای سیاسی و همهی گروههای اجتماعی در همهی قارهها بر خان ضیافت آن دستاوردها و تحولات عظیم و بیسابقهی فکری و علمی و صنعتی گرد آمدهاند و حضور دارند و زیرسقف آن پناه گرفتهاند. اینک همه مست ازبادههای نوبهنو دانش و دانایی و خمار دستاوردهای عظیم و بیسابقهی صنعتی و رفاه مزرعههای سبز سرمایهداری مدرن فرصت و مجالی نمییابند. به آنچه در لایههای نامرئی و درونینیتر این عصر جنجالی و جادویی چونان زلزلهای عظیم و مهیب در آستانهی وقوع است، بیاندیشند و زنگهای خطرش را بشنوند. اینک صدای خرد شدن و ترک برداشتن دیوارهای بلند تیتانیکـغولآسایـ ارزشهای بنیاد نهاده شده برشانهی دیو سنگهای اندیشه و عقلانیت جدید و ستونهای استوار هرکول دانش و فناوری مدرن درخاستگاهشان بیش از هرجای دیگر بهگوش میرسد.
برای نخستین بار تمدنی را تجربه میکنیم که توانسته است ستون فقرات توازن میان طبیعت و تاریخ را در سراسرگیتی در هم بشکند و بههم ریزد. برای نخستین بار انسانِ عصری را تجربه میکنیم که بهرغم طرحها و برنامههای سنگین توسعه و پیشرفت اقتصادی و صنعتیاش در سطح جامعهی جهانی آنچنان گسترده و افسارگسیخته و یله و بیمهار دست به غارت و تاراج و تخریب منابع طبیعی زده است که سرزمین سوخته و هولوکاستی بیش برای نسلهای پرشماری که در راهند و از پی خواهند رسید نگذاشته است. هر سنت معنوی و آموزهی اصیل اعتقادی و نظام فکری و انسانی و فرهنگ و جامعهای که هنوز رگههایی از عواطف انسانی و احساس مسئولیت به سرنوشت انسان دارد و اندکی پایبندی و بارقهای از حساسیت بهصیانت از منابع و مواریث طبیعی و فرهنگی و حقوق نسلهای پرشماری که در راهند و از پی خواهند رسید در ضمیر او بیدار است جا دارد که که از خود بپرسد ما بهعنوان یک نسل یک رشته اتصال و حلقهی پیوند از سلسله هزاران نسلی که رفتهاند و هزاران نسلی که در راهند تا کجا و تا چه میزان مجازهستیم و چه توجیهی منطقی و دلیلی قانعکننده برای نسلهای بشریت آینده داریم که این چنین وحشیانه و یله و بیمهار با بهخدمت گرفتن امکانات عظیمی که درکف گرفتهایم دست به غارت و سرقت و تخریب و تاراج منابع و مواریث طبیعی و فرهنگی ملتها به مقیاس جهانی زدهایم.
زنگهای خطر فشار سنگین تودههای عظیم انسانی افکنده و برکنده و گسسته از ریشههای میراث معنوی خاک و خانهی خویش که چونان سیل بهسوی کلان شهرهای عالم جدید به حرکت در آمدهاند و هرآنچه پیشروست میکوبند و میروبند و از میان بر میچینند. علیرغم آنکه از دههها پیش بهصدا درآمده است، لیکن کجا گوشی که بشنود.
به دیگرسخن 99 درصد طولانیترین بخش از حیات و حضور تاریخی آدمی در جهان بهلحاظ زمانی در یک دوران دیرینه و دیرپا و دراز آهنگ در پیش از تاریخ با جنگ و ستیز و گریز و شکارجانوران وحشی و شکارگری و بهدنبال طعمه دویدن و ریختن خون و دریدن پوست و بلعیدن گوشت جانوران وحشی و خونخوارگی بهسرآمده و سپری شده است. همهی پنچ هزاره دورهی تاریخی که با تحولات شهرنشینی و ظهور جوامع شهری و مراکز قدرت و حکومت و ابداع خط و کتابت و نظامهای فکری و سنتهای اعتقادی نهادینه شده و قس علیهذا در خاور نیزدیک افتتاح میشود بهمثابه پوستهی نازک و شکنندهای بوده که روی گسلهای عظیم و لایهها و رسوبات در هم فشردهی تجربیات بشر پیش از تاریخی بنیاد پذیرفته است.
رسوبات و بقایای جنگل آن تجربهها در لایهها و زیرلایههای درونی و نامرئی و نهانتر همهی فرهنگها همیشه هست. هر بار که پوستهی نازک و شکننده و ظریف نظامهای ارزشی شکسته شده و ترک و شکاف برداشته بار دیگر آن انسان شکارچی وحشی و طعمهجو و طعمهخوار بر صحنهی روان و رفتار و فرهنگ و زندگی ما ظاهرشده و سوار بر اسب قساوت بهجولان درآمده است. البته میان خونخوارگی و قساوت و وحشیگری انسان مدرن با انسان شکارچی پیش از تاریخ که چونان طبیعت، معصوم بود و زلال و برای زنده ماندن با مرگ دست و پنجه میفشرد و لحظهای غفلت از مواجهه و مقاومت در برابرچالشهای طبیعی میتوانست به نابودیاش بیانجامد تفاوت از زمین تا به ثریاست. وحشیگری و قساوت و آزمندی و خونخوارگی و طعمهجویی انسان مدرن مرز نمیشناسد و بسیار پیچیده عمل میکند. چنگ و دندان خونخوارگی و قساوت و بیرحمیاش نیز بسیار درندهتر و برندهتر و مهلک تر از هم جانوران وحشی هم انسان معصوم قبل از هبوط دوران پیش از تاریخی است.
آنچه اینک در جامعه و جهان بشری ما از آفریقای مرکزی و شمالی و کرانههای شمالی دریای سیاه و خاورمیانه نبوی و خاور و باختر دورگرفته تا جنگلهای آمازون و قارهی جدید اتفاق میافتد همه و همه مصادیق آشکار و مظاهر غیرقابل انکار زنگهای خطر وحشیگریهای انسان عصریست که با صورتک تمدن و بزک کرده و آراسته به آداب تجدد بر صحنه آمده است. وقتی ستون فقرات نظامهای مدنی و معنوی یک دوره در هم شکسته میشود. وقتی اندیشه و عقلانیت و نظامهای ارزشی یک دوره در خاستگاهشان در مسلخ مطامع و منافع و مصالح شکارچیان پشت صحنهی سلاخی میشود و گروهی اقلیت درنده و وحشی یله و بیمهار با امکانات عظیمی که درکف دارند طبیعت و تاریخ و منابع و مواریث طبیعی و تاریخی همهی قارهها را چونان طعمه در چنگال خود گرفتهاند و حقی و سهمی را برای نسلهایی که از پی میرسند نمیپذیرند. هرنظام سیاسی و هر دولت و ملت و مردم هر جامعهایکه در همراهی و همگامی و همسویی با این شکارچیان آدمخوار وحشیان متجدد پیشی بگیرد، خود را آسانتر به ورطههای هلاکت افکنده است.
ترکها و شکافهای دیوارهای سیکلوپی عقلانیت و فروپاشی ستونهای استوار هرکول ارزشهای عالم جدید را ببینیم و تنگناها و مقتضیات و تقدیر غمانگیز و موقعیت شکنندهی انسان عصرخویش را ببینیم و بفهمیم و بپذیریم و برای افتتاح تاریخ و جامعهای آزادتر و عادلانه و معنویترکمرهمت درمیان بربندیم و بپذیریم که هیچ مسئولیتی در جهان سنگینتر از مسئولیت انسان بودن نیست و هیچ بودنی سوگناکتر از انسان بودن. هر انسانی، هر جامعهای هر سنت اعتقادی و نظام فکری بهعمق آگاهی و سنگینی بار مسئولیتی که برشانهی وجود و وجدان خود در خدمت به بشریت وصیانت ازکرامت انسانی او گرفته، اصیل است و زنده و بالنده و پاینده و پایدار.