معماری و بنای شخصیت‌های تاریخی

  • پرینت
معماری و بنای شخصیت‌های تاریخی -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 1 نفر
 
دکتر ابراهیم فیاض

 کلمه‌ی معماری از عمران و آبادی گرفته شده است. یعنی هر جا که معماری می‌کنیم، دنبال آبادی هستیم. در اسلام خیلی جاها از عمران صحبت شده است. «وَ اعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ». ابتدا باید دانست عمران چیست که بعد در چارچوبی تئوریک راجع به آن بحث کرد. اوج معماری در شهر و کم‌ترین معماری جایی است که عشایر هستند. پس ما بین عمران و غیر عمران، آبادی و طبیعت و فرهنگ و طبیعت در حرکت هستیم و اگر شهرسازی کنیم، یعنی عمران ایجاد می‌کنیم. متأسفانه علوم اجتماعی در ایران در مورد بعد تئوریک این موضوع بحث نمی‌کند. اگر اروپا توانست چارچوب تئوریک خودش را چه در باب اسطوره، چه در باب فلسفه ایجاد کند، از باب همین تعامل شهر و طبیعت یا فرهنگ و طبیعت و یا تقابل آن‌ها با هم بود.

اگر بنا را بر این بگذاریم که طبیعت‌گرا هستیم، باید با ساختن حتی مرقد امام خمینی‌ره هم ضدیت کنیم. مثلاً پارکی بزنیم و قبر امام را در وسط آن بگذاریم. در هند برای قبر گاندی چنین کاری کردند، این کاری سمبولیک است. اطراف قبر گل‌کاری می‌شد، سقفی هم نمی‌خواست، این کار عمران و آبادی است. ساختار ساده‌ای هم بود و می‌شد راحت انجام داد. وهابیت طبیعت‌گراست. به همین دلیل وهابیت نمی‌تواند در شهر حکومت کند و دائماً باید فرار کند و به جاهایی برود که بیابان است. موقعی که بن‌لادن در افغانستان بود، گفت‌وگویی مفصل از او خواندم که گفته بود ببینید من که میلیاردر هستم، آمده‌ام و در بیابان‌ها و زیر درخت‌ها زندگی می‌کنم. هنوز هم داعش، طالبان و امثال این‌ها نمی‌توانند در شهرها زندگی کنند و به جاهایی می‌روند که بیابان هستند. بیابانی مثل رِقّه یا الرمادی. کلاً ساختار این‌ها طبیعت‌گرا و ضد شهر، ضد تمدن و شهرپذیری است. نوعی رومانتیسیسم به‌شدت در میان آن‌ها رایج است، چون شهر به ما واقعیت‌گرایی و مصلحت‌های واقع‌گرا یاد می‌دهد، سیاست در شهر شکل می‌گیرد نه در بیابان. در رومانتیسیسم باید از شهر به کوه و دشت فرار کرد.

مدل واقعی ما عشایری است. ما هیچ وقت شهر و حتی روستا هم نشدیم. چارچوب‌هایی که داریم عشایری است. ییلاق و قشلاق می‌کنیم. خود تهران هم، ییلاق و قشلاق دارد. تقریباً همه‌ی شهرهای ما ییلاق و قشلاق دارند و این بیش‌تر به خاطر شرایط آب و هوایی ماست که در هر 30، 40 کیلومتر هوا عوض می‌شود.

حتی در دوره‌ی هخامنشیان هم که امپراتوری داشتیم، تمدن ما تمدن پشت اسب بود، شهرنشینی نبود و به همین دلیل هخامنشیان سه چهار پایتخت داشتند. پایتخت بهاره‌ی تخت جمشید شیراز، پایتخت زمستانه‌ی شوش، پایتخت تابستانه در همدان و اکباتان. اگر این چارچوب تئوریک پذیرفته شود شاید بتوانیم خوب بحث کنیم که الان کجا هستیم.

اما مدل آرمانی مد نظر من روستاست، اگر بشود زندگی روستا را به شهر آورد، چون زندگی‌ها هم به هم‌دیگر تحویل می‌شوند. دنیای قبل از پست مدرن یعنی هیپیسم، پانکیسم و... همه بازگشت از شهر به طبیعت و عشایری بودن است که در معنای اروپایی آن بود که در اختلاط‌های زن و مرد و مواد مخدر و... بروز می‌کرد. شهرسازی اسلامی ما هم باید به این سمت برود، روستاها باید در شهر بازتولید شوند. از مسجد، پارک و بلوارهایی به صورت خیابان تا دیگر چیزها.

متأسفانه ما شهرسازی و معماری را از هم جدا کرده‌ایم، در حالی که این‌ها به یک‌دیگر منضم هستند. در تهران  بین شهرسازی و معماری رابطه‌ا‌ی وجود ندارد. ابتدا باید مدلی برای شهرسازی و بعد هم مدلی برای معماری داشته باشیم. شهرسازی و معماری تولید زمان و مکان می‌کنند. اما من که در علوم اجتماعی و مردم‌شناسی کار می‌کنم، توجه به این نکته را نمی‌بینم. فضا و زمان اساسی‌ترین عناصر زندگی بشر هستند. با تولید زمان و فضا در معماری تولید معنا هم رخ می‌دهد. یعنی کل نظام کنشی ذهنی، عینی و بیرونی ما تابع این تولید معناست. در کوچه‌های تهران که حرکت می‌کنیم با تغییر مکان متوجه تغییر حال خود می‌شویم. بنابراین تولید معنا که مهم‌ترین عنصر کنش‌ساز ذهنی و تفکر، احساسات و کنش‌های بیرونی ماست، تابع نوع معماری است. بنابراین می‌شود احساسات را با معماری، وحشی یا آرام و رام کرد.

اولین نکته‌ای که در معماری رخ می‌دهد آرامش‌بخشی است. از بچه‌گی با زندگی عشایری آشنا بوده و سعی کرده‌ام آن را حس کنم. حتی قبل از انقلاب با عشایر کوچ کرده و در روستا و شهر هم زندگی کرده‌ام، در کوه‌ها  پیاده‌روی‌ کرده‌ام تا زندگی در محیط‌های متفاوت را چشیده باشم. در جنگ هشت ساله نیز از پایین تا بالای مرزها و در گرما و سرما بوده‌ام. برایم سؤال بود که چرا حتی در جنگ هم سعی در رسیدن به شهر است. چرا تسخیر یک شهر این‌قدر مهم است؟ آن‌چه که این تجربه‌ها به من آموخت این است که معماری و شهرسازی آرامش‌بخش است. انسان وقتی از طبیعت وارد شهر می‌شود، به‌معنای عام احساس آرامش و امنیت می‌کند. شهر هر چه شهرتر باشد، امنیتش بیش‌تر است.

انسان معماری می‌کند بلکه بتواند برای خودش امنیت در چارچوب معنایی و در نتیجه آرامش معنوی ایجاد کند. این همان عقلانیت است و سیستم‌های شهری با آن می‌توانند رفتارها را پیش‌بینی کنند. این بحث بسیار حائز اهمیت است. برای تولید معنا در یک شهر باید پرسید چه‌قدر خیابان لازم است و چه‌قدر بیابان؟

 تراکم در تهران انسان را دیوانه می‌کند. روز‌به‌روز  هم بدتر می‌شود. سعادت‌آباد را که نگاه می‌کنم انگار خانه‌ها داخل هم ساخته شده‌اند. یک برج با فاصله‌ی کم‌تر از ده متر در کنار برج دیگر است. آیا پرسیده‌ایم در چنین جایی چقدر باید بیابان داشته باشیم؟

مهم‌ترین مقوله‌ی نظام معنایی و کنشی مقوله‌ی زبان است. وقتی زبان با زمان ترکیب می‌شود تاریخ را به وجود می‌آورد. تاریخ بشر از پنج هزار سال پیش است؛ چون خط اختراع شد و بشر توانست همه چیز را ثبت کند. پیغمبران تاریخی ما کسانی هستند که کتاب دارند، یعنی از حضرت ابراهیم‌علیه‌السلام به بعد. حضرت نوحعلیه‌السلام تاریخی نیست. در کلام ائمهعلیه‌السلام هم آمده که دین مردمان آن‌ها فطری بوده است نه تشریعی. نظام نشانه‌شناختی که در معماری و شهرسازی مهم‌ترین عنصر است با زبان شروع می‌شود و زبان با زمان در هم می‌آمیزد. بنابراین نمی‌توانیم بدون نظام زبانی معماری و شهرسازی داشته باشیم.

ما بر سر مرقد انسان‌های تاریخی بنا می‌سازیم منظورم انسان‌های تاریخ‌ساز هستند، مثلاً فردوسی و ابن‌سینا. معماری مرقد انسان‌های تاریخی یعنی معناسازی تاریخی. چرا قبر ابن‌سینا مانده است؟ چون ابن‌سینا و فردوسی و امثالهم در تاریخ معناسازی می‌کنند. پس معماری قبر آن‌ها باید براساس شخصیت تاریخی آنان شکل ‌گیرد. فردی که قبر خیام را ساخته است می‌گوید این بقعه را براساس سینوس و کسینوس‌های جناب خیام ساخته‌ام. باید از معمار مقبره‌ی بوعلی‌سینا پرسید او براساس چه چیزی آن مرقد را ساخته است؟ قبر نادر را بر مبنای چه چیزی ساخته‌اند؟ در واقع معماری قبر هر فردی که معناسازی تاریخی می‌کند، باید آن معنا را متجلی سازد. بنابراین اصلی‌ترین عنصر در معماری قبر شخصیت‌های تاریخی تطابق معماری با شخصیت تاریخی آن فرد است.

در دوره‌ی صفویه به این مسئله توجه می‌شد. آن‌ها یافتند بقعه‌ای که بر سر قبر امامان معصومعلیه‌السلام ساخته می‌شود باید با شخصیت امام تطبیق داشته باشد. گنبد طلایی که همیشه متلألو است، زنده و دارای حیات جاودان. خود گنبد نشانه‌ای از جهان است. کثراتی که در زیر آن واقع می‌شود، به وحدتی که بالای گنبد هست می‌رسند، نوری که از آن بالا به پایین می‌تابد «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» است... وقتی انسان به زیارت امام رضاعلیه‌السلام می‌رود، می‌خواهد به توحید برسد. امامان ما همیشه خواسته‌اند ما را از کثرت و شرک به وحدت برسانند، این معنا در مرقد آن‌ها نیز ظهور کرده است. در معماری بارگاه امام رضاعلیه‌السلام که مربوط به دوره‌ی صفویه، قاجاریه و قبل از انقلاب و جمهوری اسلامی است، این توجهات وجود دارد.

با این مقدمه و ساختار سراغ معماری قبر امام  به عنوان رهبر انقلاب اسلامی می‌رویم، آخرین انقلاب‌کننده‌ی قرن بیستم. آیا قبر امام طبق شخصیت تاریخی ایشان شکل گرفته است یا نه؟ ظاهراً شکل نگرفته است. وارد بحث طبیعت‌گرایی و رومانتیسیسم درباره‌ی معماری مرقد امام نمی‌شوم، چون به نظرم اصلاً خبط و نوعی بازگشت است. به نوعی ورود تفکرات داعشی و طالبانی است که خودمان متوجه آن نیستیم.

اگر شخصیت امام خوب توصیف می‌شد، قاعدتاً قبر ایشان هم باید طبق شخصیت ایشان شکل می‌گرفت. انقلاب امام انقلاب ایرانی نبود، بلکه انقلاب جهانی بود. چه‌قدر از جهانیت انقلاب امامره در شهرسازی شهر آفتاب هست؟ آن‌چه که در معماری اطراف حرم رخ می‌دهد فاجعه است. با هواپیما چندین بار از فراز آن گذشته‌ام. جهانی بودن انقلاب امام در شهرسازی آن‌جا دیده نمی‌شود. باید در آن‌جا یک شهر جهانی ایجاد شود. خود انقلاب اسلامی حاصل یک سنت‌گرایی بحران‌زده علیه مدرنیسم شهر و شمال شهر در شهری مثل تهران است. گمان نمی‌کنم هیچ طرح کلانی هم برای شهرسازی اطراف حرم امام‌ره وجود داشته باشد.

تهران مظهر انحطاط ماست و پایتخت سیاسی، علمی و فکری ما باید از تهران به حول و حوش قبر امامره منتقل شود و تمام آن محیط بازسازی شود، بدون این‌که طبیعت آن به هم بخورد، البته نه این‌که تراکم دوباره به آن‌جا برگردد و فاجعه درست شود. مطلب دیگر این‌که رابطه‌ی قبر امامزاده عبدالعظیم‌علیه‌السلامبا قبر امامره چیست؟ پانزده شانزده سال قبل به آقای قالیباف گفتم بین این دو قبر یک بلوار بزرگ با میدان‌های وسیع باید درست کرد، بدون این‌که کشاورزی آن منطقه به هم بخورد و دانشکده‌ها، وزارت‌خانه‌ها و امثالهم در آن مسیر پخش شوند، مثل کاری که الان پاکستان انجام داده است.

باید عظمت امام، جمهوری اسلامی و نظام اسلامی را در این ساختار اسلامی ببینیم. الان معماری شهر آفتاب ربطی به شخصیت امامره ندارد. یعنی اگر قبر امامره را بردارند و به جای دیگری منتقل کنند، هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد. الان در اطراف قبر امام هیچ میدانی نیست و یکی از زشت‌ترین فضاها به لحاظ معماری است. واقعاً از معماری این محوطه متنفرم. در اطراف قبر امامره هیچ فضاسازی مناسبی نکرده‌اند. رابطه‌ی امامره با قبر شهدا نیز مشخص نیست. در مورد داخل آن هم که سخن بسیار است نمی‌فهمم آن ستون‌های بزرگ در حرم چه ‌معنایی دارند؟ تمام پرسپکتیوها را از بین برده است.

کسانی که مرقد را ساخته‌اند، واقعاً فاجعه کار کرده‌اند. این مرقد ربطی به شخصیت امامره که باید تولید معنا کند ندارد. ربطی به انقلاب اسلامی و آینده‌ای که امامره باید در ایران بسازد ندارد. تجمل قبر امامره از باب رومانتیسیسم و ضدمعماری شهری و طبیعت‌گرایی نیست، بلکه از این باب است که این معماری اصلاً ربطی به شخصیت امامره ندارد. باید فضایی می‌بود که در آن تولید معنا می‌شد. نه محوطه این تولید معنا را دارد، نه فضای اطراف آن و شهرهای اطرافش رابطه‌ی درستی با حرم دارند. حرم نه با تهران رابطه دارد، نه با قم. فقط اتوبان قم می‌آید و از کنارش رد می‌شود.

 

 

ارتباط با ما:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مطالب مرتبط:

زیبایی‌شناسی و مردم‌شناسی حرم مطهر امام خمینی(ره)

بنای جدید حرم و تحریف شخصیت امام خمینی(رحمه‌الله علیه)

اماکنی که به خدا تقدیم می‌شوند

چه کسانی بناهای ما را می‌سازند؟