تلویزیونِ مردمِ انقلاب اسلامی

  • پرینت
تلویزیونِ مردمِ انقلاب اسلامی -
امتياز: 2.3 از 5 - رای دهندگان: 3 نفر
 
تلویزیونِ مردمِ انقلاب اسلامی
چگونه تلویزیونی می‌خواهیم؟
اشــــاره متن زیر سخنرانی دکتر کچویان در همایش‌ «تلویزیون مردمِ انقلاب اسلامی» است که در تاریخ سوم خرداد 1391 برگزار شده است. همایشی که به اعتقاد دکتر کچوئیان و میزبانان آن یعنی جبهه‌ی فکری انقلاب اسلامی‌ در نوع خود در تاریخ جمهوری اسلامی بی‌سابقه است. همایش‌های ما در مورد تلویزیون معمولاً جشن و تقدیر و تشکر بوده و هیچگاه از خود نپرسیده‌ایم که آیا اساساً انقلاب اسلامی باید تلویزیون داشته باشد؟ البته جواب در شرایط فعلی مثبت است اما خود این پرسش بصیرت‌زاست. اما پرسش بعدی مهمتر است، این تلویزیون چگونه تلویزیونی باید باشد؟

جهان مدرن مبتنی بر دعوت نیست، بلکه مبتنی بر «تغییر» است و بسط و گسترش مدرنیته به این صورت اتفاق افتاده است؛ به این معنا كه مدرنیته یا تمدن غرب دنیا را تغییر می‌دهد و ما را -چه بخواهیم و چه نخواهیم- دگرگون می‌كند. در مقابلِ فکر و زندگی و جهان مدرن از ابتدا چالش بوده است، ولی در عمل، جهان مدرن بسط و گسترش پیدا کرده است. مدرنیته هر روز به شکل و حالی درمی‌آید و به یک دسته از ارزش‌ها اتکا می‌کند و فردا همان ارزش‌ها را نفی می‌کند و حتی اگر قرار بر پذیرش مدرنیته بود، باز هم تکلیف ما معلوم نبود. در چنین مواجهه‌ای، یکی از مهم‌ترین ابزارهای دگرگونی و تغییر، رسانه و اوج آن رسانه‌ای مثل تلویزیون است.

ما با این پدیده مواجه و درگیر شده‌ایم، بدون اینکه بپرسیم آیا ما این رسانه را می‌خواهیم یا نه و اگر می‌خواهیم، چه‌ شكل آن را می‌خواهیم. شبکه‌های گوناگونی که انتخاب می‌شوند مجاری نفوذ و ورود غرب هستند و این از عجایب است که ما تا به حال این سؤال‌ها را مطرح نکرده‌ایم که واقعاً ما چه نوع رسانه، تلویزیون یا رادیویی می‌خواهیم و عملاً استفاده‌کننده‌ی آن شده‌ایم، آن هم استفاده‌کننده‌ای که درجه یك محسوب می‌شود. در دنیا این سطح از گسترش رادیو و تلویزیون پیدا نمی‌شود و مثلاً در کشوری مثل انگلیس، تا همین ده سال پیش شاید دو یا سه شبکه‌ی سراسری وجود داشت و کم‌کم چهار پنج شبکه شد، ولی در کشور ما شبكه‌ها دائماً گسترش پیدا می‌کنند و ظاهراً حدی هم برای آن قابل تصور نیست.

البته این مسئله یکی از نمودهای مشخص قصوری است که اهل نظر و بزرگان حوزه و دانشگاه مرتكب شده‌اند. دانشگاه ما و به‌طور خاص علوم انسانی، به‌جای درگیری با این مسئله -که مسئله‌ای است تجویزی، یعنی سخنی است در باب شکل مطلوب رسانه و به‌طور مشخص تلویزیون- دائماً درگیر شکل‌های جاری و موجود تجربی هستند و به یک معنا، به گسترش و تداوم آن کمک می‌کنند. مهم‌ترین مسئله‌ی علوم انسانی در کلیه‌ی وجوهش این است که در زمینه‌های مختلف، ما باید چه شکلی از سازمان‌ها و نهاد‌ها و مؤسسه‌ها و رفتار‌ها را داشته باشیم و یکی از این‌ها هم تلویزیون است. اما این سؤال اساساً طرح نمی‌شود و دلیل آن انحراف بزرگی است که در علوم انسانی اتفاق افتاده است و سؤالات تجویزی را از حوزه‌ی بحث و گفت‌وگو خارج کرده‌اند. در واقع باید مواجهه‌ای فلسفی با این موضوع داشته باشیم که فلسفه‌ی تلویزیون از منظر دینی، اسلامی یا انقلاب اسلامی چیست.

نکته‌ی بعدی و مهم‌ترین موضوع این است که به چه شکلی می‌توانیم به این مسئله پاسخ دهیم. باید توجه كرد که این مسئله‌ به دلیل ماهیت پیچیده و اینکه جنبه‌ها‌ی متعدد و متکثری دارد، بسیار پیچیده‌ است. به نظر می‌رسد کلیت بحث تابع یا تحت تأثیر تحلیلی است که ما از موضوع داریم و به یک معنا، مهم‌ترین کار همین موضوع‌کاوی است که ما با چه چیز و چه پدیده‌ای روبه‌رو هستیم. بعد از اینکه موضوع را تحلیل و واکاوی کردیم، مسئله‌ی بعدی این است که به چه شکل می‌توان به آن پاسخ داد. اولاً به این نکته حتماً باید توجه کرد که در جهان مدرن، تمام محصولات مدرن به یک معنا به صورت اتفاقی شکل گرفته‌اند و به وضعیت موجود خود رسیده‌اند؛ یعنی خود مدرنیته تابع یک نقشه و طرح مشخص نبوده است و در زمینه‌های مختلف هم همینطور است. رسانه از جایی شروع شده که نسبت آن را با وضع موجود نمی‌توان تشخیص داد. در مورد تلویزیون و رادیو هم با چنین پدیده‌ای مواجه هستیم، لیکن آنجا منطق کلی وجود داشته که منطق تمدنی آن جامعه است و چون آن‌ها خودشان بر آن مسلط بودند و به وضعیت اشراف داشتند، در تناسب با اقتضائات تمدنی خود، آن را به جایی که الان هست رسانده‌اند.

ما یک سؤال کلی و مهم داریم که شاید طرح آن هم موجب تعجب شود و از همان ابتدا آن را کنار می‌گذاریم. ولی شاید این سؤال و پاسخش نقطه‌ی نهایی کار ما را نشان دهد. سؤال این است که آیا ما به تلویزیون نیاز داریم؟ و اگر نیاز داریم، چه نوع تلویزیونی می‌خواهیم؟ شاید مهم‌ترین سؤال همین اصل موضوع، یعنی ضرورت وجود تلویزیون باشد و در مرتبه‌ی بعد، تمام آن چیزی که در مورد کارکردهای عجیب و غریب این دستگاه می‌دانیم قرار دارد. البته امکان ندارد در مقطع فعلی پاسخ این سؤال منفی باشد، به این دلیل که ما در شرایطی قرار داریم که امکان ندارد از این وسیله استفاده نکنیم. اگر به کارکردهای اصلی این دستگاه در وضعیت فعلی بپردازیم که عمدتاً پر كردن اوقات فراغت و سرگرمی است، از نظر دینی و عقلی دلایل زیادی می‌توان بیان کرد که موضوعیت آن دستگاه را منتفی کند. اما در موقعیت فعلی از این منظر، بحث بلاموضوع است. البته این را به عنوان جواب نهایی نمی‌گوییم، چون شاید جهات دیگری وجود داشته باشد كه از چشم ما پنهان باشد. بنده فقط طرح سؤال کردم که بدانیم طرح این سؤال هم جنبه‌ی خیلی مهمی است. یعنی حتی اگر ما جواب منفی هم ندهیم، تدقیق کردن در این جنبه از بحث به اینکه فهم روشنی از موضوع به دست بیاوریم كمك شایانی می‌کند.

بعد از این سؤال، تحلیل موضوع مهم‌ترین کار ماست. به طور معمول، وقتی بحث رسانه و تلویزیون و سینما مطرح می‌شود، عمدتاً سؤالی که از خوبی یا بدی یا شکل نادرست وسیله‌ای مثل سینما می‌شود، متوجه محتوای آن وسیله است و معمولاً در مورد اینکه این محتوا چه شکلی باید داشته باشد یا از لحاظ زیبایی‌شناختی چه عناصری در فیلم هست بحث می‌شود. اما در مورد تلویزیون، این امکان برای بحث به این شکل وجود ندارد، چون تلویزیون وسیله‌ای است که انواع مختلف صورت‌ها و محتواها در آن قابل ‌عرضه است، بنابراین یک بخش از دشواری کار در همین نقطه‌ی بدوی ظاهر می‌شود، که مهم‌ترین بعد این رسانه است. ما دستگاهی داریم که به لحاظ زمانی 24ساعته است و در تمام سال می‌تواند مورد استفاده باشد و انواع مختلف شکل‌های روایت و تصویر در آن قابل انتقال است و بر حسب هر کدام از این تصویرها، صورت‌ها، برنامه‌ها یا محتواها انواع مختلف بحث‌ها صورت می‌گیرد. البته ما مطابق با ادبیاتی که وجود دارد، تا به حال دو دسته فلسفه در مورد کل رسانه‌ها و همچنین رسانه‌ی تلویزیون داریم. فلسفه‌ی اول فلسفه‌ی غالب است و می‌توان به آن فلسفه‌ی بازاری، تجارت‌محور و مشتری‌مدار گفت و فلسفه‌ی غالب لیبرالیسم یا سرمایه‌داری است. فلسفه‌ای که در عمل و در بدو امر از این نقطه شروع نکرده است، ولی نهایتاً به اینجا رسیده که رسانه‌ای تحویل دهد که از جهات مختلف، مسئله‌ی اصلی‌اش را مخاطبان عام تعیین و تعریف می‌کنند و برای این مخاطبان عام هم مهم‌ترین مسئله لذت بردن و تفریح و سرگرم شدن است. اگر در گذشته هم در کشورهای غربی تحلیل و تفسیرهای مختلفی وجود داشت، الان این فلسفه‌ی بازاری و تجاری و مشتری‌محور جنبه‌های مختلف مسئله را بیان می‌کند و عنصر غالب است. بسط و گسترش این رسانه در جهان بر اساس این منطق صورت می‌گیرد و این فلسفه از جهات مختلف سیاست‌گذاری و اداره و مدیریت گرفته تا نحوه‌ی اجرا و نظارت تعیین‌کننده است. فلسفه‌ی دوم و مقابل آن، که از جهاتی جنبه‌های مثبتی دارد اما نمی‌تواند فلسفه‌ی مطلوب ما باشد، فلسفه‌ای است که در دوران چپ‌ها، در شوروی در مورد هنر شکل گرفت و جریان‌های انتقادی هم در غرب این فلسفه را مطرح می‌کنند. تفاوت این فلسفه از نظر محتوا نسبت به فلسفه‌ی اول این است که فردمحور نیست و به عامه توجه ندارد و ذائقه‌ی عامه را رد می‌کند و از هنر برتر سخن می‌گوید. در واقع مقاصد و اهدافی فراتر از خواسته‌های دم‌دستی مخاطبان برای این دستگاه متصور است و عمدتاً این دستگاه را در خدمت انقلاب و مقاصد تاریخی‌ای که خودش فرض می‌کند قرار می‌دهد. این فلسفه از جهاتی ممکن است مورد استفاده قرار بگیرد و می‌شود در این چارچوب راجع به تلویزیون مطلوب فکر کرد، ولی این فلسفه در کلیت و بنیادها با فلسفه‌ی اولیه یکسان است، مخصوصاً در جاهایی که به مقاصد کلی انسان، نوع نگاه و هستی و حیات و شکل درست زندگی و... مربوط می‌شود.

در هر صورت، چون جنبه‌های سودی قضیه وجه فنی‌تری دارد و دقت‌های خاصی می‌خواهد، شاید زمینه‌ی بحثش وجود نداشته باشد، ولی از لحاظ محتوا اگر به شکل مطلوب تلویزیونی که مدنظر ماست توجه كنیم، سؤالات اساسی که ما برای رسیدن به تلویزیون مطلوب با آن‌ها مواجه هستیم همین‌ها است. یعنی اینکه چقدر چنین رسانه‌ای می‌تواند با سرگرمی و التذاذ مرتبط باشد و این نوع محتواها چه جایگاهی در تلویزیون مطلوب انقلاب اسلامی یا مردم انقلاب اسلامی دارد. به طور طبیعی این تصور وجود دارد که این نوع کارکردها یا محتواها، چیزهایی نیستند که مطلوب نظام اسلامی باشند، هر چند که باید در مورد آن تشکیک کرد، نه به دلیل شرایطی که ما در آن قرار داریم، بلکه به این دلیل که از لحاظ تاریخی درگیر وضعیتی شده‌ایم که صرف‌نظر از اینکه غرب باشد یا نباشد، با چیزی به نام اوقات فراغت سروکار داریم. مگر اینکه برگردیم به وضعیت معیشتی ماقبل این اوضاع‌ و احوال که درگیری‌های دائمی کار و معیشت مانع از این می‌شد که اوقات فراغت داشته باشیم. شاید چنین نوع نگاهی به مسئله‌ی فراغت و تفریح موضوعیت داشته باشد، كما اینكه خود این نوع زندگی هم موضوعیت دارد، اما اینقدر دور است که نمی‌توانیم آن را تصور کنیم.

یکی از جنبه‌های مورد بحث درباره‌ی تلویزیون كه از لحاظ محتوایی موضوعیت دارد، مسئله‌ی ایدئولوژیک یا غیرِایدئولوژیک بودن محتوای تلویزیون است. رسانه‌های موجود مُبلغ غیرِایدئولوژیک بودن هستند. یکی از ویژگی‌های عام و جاافتاده‌ی نگاه به رسانه در عصر موجود، این است که نوع نگاه ایدئولوژیک را نفی می‌کند. می‌دانیم که تبعات این نوع نگاه این است که حس مسئولیت جمعی و تعلق عمومی را از بین برده است. در غرب، رسانه‌ها به دلیل اینکه فردمحور هستند و بازاری عمل می‌کنند، به طور طبیعی یک مسیر فروپاشی اجتماعی را هدایت کرده‌‌اند. به طور معمول، ما خیلی در مورد ایدئولوژیک بودن و مضرات آن بحث می‌کنیم، اما در مورد جنبه‌ی غیرِایدئولوژیک بودن بحث نمی‌کنیم. بنابراین غیرِایدئولوژیک بودن برای ما مطلوبیت پیدا کرده است، در صورتی که غیرِایدئولوژیک بودن یعنی اینکه رسانه فراتر از دغدغه‌های روزمره‌ی فردی، دغدغه‌ی دیگری نداشته باشد و دغدغه‌ی جمع و عرصه‌ی عمومی و آرمان‌ها و مقاصدی فراتر از خواسته‌های دم‌دستی مردم در آن موجود نباشد. شکل رسانه‌های موجود و به تعبیری شکل آمریکایی رسانه‌ها که الان شکل غالب است، تبعاتش این است. در آمریکا، میزان پخش خبر‌هایی از جهان و از داخل خیلی کم است. مردم آمریکا مردمی هستند که اطلاعاتی از دنیا ندارند، چون رسانه‌های خودشان اطلاعات اندكی به آن‌ها می‌دهند. فروپاشی جمعی و اجتماعی که معمولاً به مرگ جامعه تعبیر می‌شود از تبعات این نوع رویکرد است؛ رویکردی که چیزی فراتر از فرد را مورد بحث قرار نمی‌دهد.

در واقع رویکرد ایدئولوژیک رویکردی است که چنین دغدغه‌هایی دارد. رسانه‌ی مطلوب انقلاب اسلامی، متناسب با مقاصد و اهداف دیانت، ایدئولوژیک‌محور است و دغدغه‌هایی فراتر از موقعیت‌های موجود را مد نظر دارد. چون، چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی، دائماً به وضعیتی متفاوت با وضعیت موجود نگاه می‌کند. البته در شرایط فعلی، این دغدغه‌ها خیلی حادتر است و زمانی که مفهوم انقلاب را برای رسانه به‌‌عنوان قید به کار می‌بریم، در واقع رسانه را تحت شرایط تاریخی خودمان تعریف می‌کنیم. این نکته خیلی مهم است که رسانه را بر اساس نظام اسلامی تعریف می‌کنیم یا انقلاب اسلامی. اگر به این نکته توجه داشته باشیم که بقای نظام اسلامی منوط به تداوم انقلاب است، قطعاً رسانه و تلویزیونی که در نظام اسلامی باید شکل بگیرد، تلویزیونی خواهد بود که متوجه انقلاب است و محتواهای خود را بر اساس دغدغه‌ها و الزاماتی که انقلاب پیش می‌گذارد انتخاب می‌كند که حداقل بتواند یک حوزه‌ی تمدنی مستقل ایجاد کند. تا زمانی که حوزه‌ی تمدنی مستقلی به نام تمدن اسلامی ایجاد نکرده‌ایم که یک محیط محدود و امن برای زندگی به دست دهد، قطعاً نباید از منظر نظام، محتواهای خود را شکل دهیم، چون منظر نظامْ ما را به رکود می‌کشاند و در چرخه‌ای می‌اندازد که امکان حفظ و تداوم زندگی دینی را به شکل کامل نخواهد داد. یعنی همان وضعیتی که گاهی درگیرش هستیم. از ابتدای انقلاب، ما بین این دو قطب دائماً رفت و آمد داریم و گاهی با اقتضائات انقلاب و گاهی با اقتضائات نظام درگیر بوده‌ایم. تعیین تکلیف کردن در مورد این مسئله یکی از مسائل مهم تلویزیون نظام است و باید روشن شود که ما به چه محتواهایی نیاز داریم.

در مورد تلویزیون مطلوب، با محتوا و صورت و قالبی که محتوا باید در آن ریخته شود مواجه‌ایم. در صورت‌ها ما خیلی مشکل داریم و صورت‌های موجود قطعاً صورت‌های مطلوبی نیستند.  البته جنبه‌های صوری صرفاً مسائل فنی و زیبایی‌شناسانه نیستند و تمام شکل‌های نمایش از جمله فیلم و سینما و اشکال مختلف برنامه‌سازی در قالب مسئله‌ی صورت می‌گنجد و تنها شکلی که ما با آن راحت‌تریم، مستند است و تنها شکلی که انقلاب اسلامی توانسته خودش را در آن متجلی کند، کارهای آوینی بوده و کارهای دیگر به نحوی، از تصویر مورد نظر ما دور بوده‌اند. پس یک جنبه‌ی قضیه، جنبه‌های صورت و محتواست؛ یعنی مسائلی که به خود پیام مربوط می‌شود. جنبه‌ی دیگر مجموعه سؤالاتی راجع به ساختار اداره‌کننده یعنی جریان تولید پیام از مرحله‌ی تولید تا پخش پیام است. منظور، مجموعه‌ی این عناصر و نیروهایی مانند مدیریت و نحوه‌ی اداره و مهم‌تر از این‌ها نظام اجرا است كه در آن دخالت دارند. بخشی از معضلات ما در تلویزیون خودمان، معلول همین موضوع است. به طور مثال، تمام عناصری که کار تولید و اداره‌ی این دستگاه را بر عهده دارند، آدم‌های شهری هستند و تحصیلات دانشگاهی دارند. قاعدتاً خروجی‌های این مجموعه مشخص است که چه خواهد شد و این جهت نادرستی که در کل تولیدات می‌بینیم معلول همین است. یکی از مسائل مهم در این قضیه، این است که کلیت این فرایند چه ارتباطی با قدرت و چه ارتباطی با خود مردم دارد و یک جنبه‌ی مهم قضیه هم طرف مخاطب است و اینکه مخاطب را چطور در نظر می‌گیریم. بحث مخاطب ابعاد مختلفی دارد و بنده از یک جنبه که به نظرم مسئله‌‌ی آشنا و مشهوری است آن را شرح می‌دهم. ما تکلیف خودمان را از ابتدای انقلاب مشخص نکرده‌ایم و نمی‌دانیم با کدام مخاطب مواجه هستیم. ما تلاش داریم همه‌ی مردم را جذب کنیم، یعنی دائماً شبکه‌های مختلف ایجاد کنیم و سعی داریم بر مخاطبان گوناگون تأثیرگذار باشیم و اگر نگوییم این نادرست است، دست‌كم باید بگوییم تبعات خودش را دارد و این شکل از بسط و گسترش تلویزیون معلول همین موضوع است.

بخش اعظمی از کار صداوسیما نیز این شده که دائماً یک فیلم نمایش دهد و عده‌ای هم راجع به آن صحبت می‌کنند و دائماً هنرمندان را می‌آورند و با آن‌ها صحبت می‌کنند. این یکی از مخرب‌ترین کارهایی است که در شرایط فعلی، صداوسیما درگیرش شده و این‌ها تبعات این است که ما می‌خواهیم تمام مخاطبان را جذب كنیم. ولی قطعاً می‌توانم بگویم از منظر خود من، در تركیب «تلویزیونِ مردمِ انقلاب اسلامی» مردم لفظ عام نیست و دقیقاً منظور ما مردمِ انقلاب اسلامی است. تلویزیونی که خودش را با این مضمون تعریف نکند، به تبعاتی که الان شاهدش هستیم دچار خواهد شد و به بدتر از این هم مبتلا خواهد شد.