علم باید به چه کاری آید؟

  • پرینت
علم باید به چه کاری آید؟ -
امتياز: 4.0 از 5 - رای دهندگان: 1 نفر
 
علم باید به چه کاری آید؟
تأملی در معنی و منشأ ناکارآمدی علم

سخن گفتن از کارآمدی علم سخت است، اینکه علمی کار می‌کند و در کار می‌شود و درکار می‌آید یا نه پاسخ دشواری دارد و رد و اثبات آن به دشواری ممکن است؛ چرا این دشواری وجود دارد؟ چرا ما این سؤال را می‌پرسیم و از کی و چرا از کارآمدی و به دردبخور بودن یک تئوری یا نظر یا یک علم پرسش کرده‌ایم؟

تا آنجا که سراغ دارم در عالم دینی با تلقی خاصی که از علم وجود داشته، هیچ‌گاه از کارآمدی علم پرسش نمی‌شده است، علم اگر علم است خوب است اما عبد مکلف می‌تواند از علم لاینفع یعنی علمی که به دردِ «او» نمی‌خورد به خداوند پناه برد، علم امری مدرج است، علم به دین مانند توحید و اخلاق و احکام (کلام، اخلاق و فقه) اشرف علوم هستند و واجب‌الکسب. معلوم است که این علوم به «کار» سعادت بشر می‌آیند و بر هر فردی واجب است که خالق خود و خلق حسن و فعل نیک را بشناسد ولو در ظاهر این شناخت و معرفت و علم به هیچ کاری نیاید یا امری دنیوی را سامان ندهد، مسلمان چون مسلمان است باید خداوندگار و رب خویش را به صفات و اسمایش بشناسد، همچنین نفس خود را و فعل خود را و این است که طلب «علم» فریضه است. پس این علم به کار می‌آید، به کار سعادت می‌آید و مراد ما در اینجا از کارآمدی معنایی بس وسیع و البته جدی است؛ زیرا از کار چیزی می‌فهمیم که امری جدی است، کار یعنی عمل یعنی عمل صالح و این کار برای آنکه اثری داشته باشد باید شرایطی داشته باشد و از جمله باید مبتنی بر علم باشد. عمل بدون علم و علم بدون عمل را فایده‌ای نیست. (از جمله باید خالصانه باشد، مؤمنانه باشد)

در جهان جدید اما با تغییر تلقی از علم و تقلیل علم به علوم تجربی و آنچه برای معاش این جهانی به کار می‌آید و به‌خصوص با محوریت ایده‌ی بهشت زمینی که از یونان ذات سوژه و انسان مدرن را شکل داده است، علم چیزی پنداشته شد که به درد ساختن بهشت این زمینی می‌خورد؛ لذا علم باید کارآمد باشد؛ یعنی در راستای ساخت آن بهشت چیزی به ما بدهد و بتواند زندگی ما را بهتر، مرفه‌تر، منظم‌تر، معقول‌تر و محاسبه‌پذیرتر نماید، ما را بر ستیزه و بهره‌کشی از طبیعت و سایر انسان‌نماها کمک نماید و در استعمار و استثمار یاری رسان باشد و خلاصه، کارآمدی در این جهان به‌خصوص در آمریکای امروز، به نوعی پراگماتیسم سطحی دنیوی فروکاسته شده است. بحران فلسفه نیز در اروپا از اینجا آغاز شده، که با این پرسش بنیادین مواجه شده است که واقعاً به چه دردی می‌خورد و گویا خود ملتفت شده که علم و اکنون تکنولوژی و عمل جای او را گرفته و دیگر به دردی نمی‌خورد، گویی نوعی عقل عملی سطحی رفاه‌زده جای عقل نظری را تنگ کرده است و دیگر فلسفه، تفنن تاریخی است و در بهشت زمینی، فلسفه جایی ندارد، فلسفه‌ای که خود آغازگر و نیای بزرگ این ایده بود حالا اعصابش از این خُرد است که فرزند، ناخلف درآمده و حالا که در حال ورود به بهشت این زمینی آمریکایی هستیم پدر را در خانه‌ی سالمندان اروپا رها نموده و به عیش و نوش در صحراهای آمریکا مشغول شده است!

اما ما اکنون که از کارآمدی سخن می‌گوییم از چه چیزی سخن می‌گوییم؟ علوم تجربی و ساینس برای ما شیرینی‌هایی داشته است و قدرت‌هایی آورده است، اکنون موشک‌های ما به قلب اسرائیل رسیده است، سانتریفیوژهای ما می‌چرخند و صنایع نظامی ما خوب کار می‌کنند، سد می‌سازیم و می‌توانیم چند درصد اتومبیل تولید کنیم و امید داریم که این روند ادامه یابد، ولی همین علوم نمی‌توانند مشکل ترافیک و آلودگی هوا و آب و غذای ما را حل کنند و در زندگی روزمره‌ی ما و در وضعیت ایرانی این علوم حضوری کم‌رنگ دارند و غالب کالاهایی که ما مصرف می‌کنیم خارجی هستند و این اعتماد به سایر صنایع و تکنولوژی‌هایی که ادعا داریم در آن قدرت داریم را نیز با شک مواجه می‌کند (به قول یکی از دوستان چرا می‌توانیم سانتریفیوژی بسازیم که در ثانیه چند هزار دور بزند، اما یک ماشین لباس‌شویی که در دقیقه 120 دور می‌زند را نمی‌توانیم بسازیم) علوم انسانی نیز از این امر استثنا نیستند، گویا ما اکنون علوم انسانی را نیز علومی فی حدذاته مطلوب فهم نمی‌کنیم و از به دردبخور بودن آن و کارآمدی فلسفه و فقه و کلام می‌پرسیم و به‌خصوص از علوم اجتماعی توقع پیش‌بینی و کنترل داریم، ما از تئوری‌ها قدرت و کارآمدی می‌خواهیم، می‌خواهیم کاری کند که فتنه‌ی 88 اتفاق نیفتد یا زودتر به ما خبر آن را بدهد و وقوع چنین وضعیت‌های اجتماعی را به ضعف علوم انسانی در کشور نسبت می‌دهیم و مدام می‌پرسیم پس این آقایان فیلسوف و جامعه‌شناس «چه کار» می‌کنند، پس این همه مراکز پژوهشی به‌خصوص در قم چه کار می‌کنند؟ آیا اصلاً کاری می‌کنند؟ خروجی آن‌ها چیست، کدام مشکل را حل می‌‌کنند و... از طرفی دلمان راضی نمی‌شود و برای فقه و اصول که ظاهراً به هیچ دردی نمی‌خورد یا برای تفسیر و علوم دینی که دقیقاً معلوم نیست چه کارآمدی‌هایی برای ما دارند میلیاردها تومان هزینه می‌کنیم و انگار نمی‌توانیم از تلقی سنتی و دینی خودمان از کارآمدی دل بکنیم و می‌گوییم همینکه کسی فقه یاد بگیرد یا بلد شود قرآن بخواند خوب است (یعنی خودش نوعی کارآمدی است و سعی می‌کنیم با همین ادبیات که غالب روزگار ما شده است از این علوم دفاع کنیم.)

اما کارآمدی واقعاً یعنی چه و وقتی علمی کارآمد است یعنی چه؟ قدرت و ذی‌اثر بودن تئوری‌ها و علم از کجا می‌آید و اگر ما از علم، کارآمدی به معنای پراکسیسی آن را بخواهیم اصولاً علم را بد فهم نکرده‌ایم؟ و اتفاقاً همین منشأ عدم قدرت و ضعف آن نمی‌شود؟! آیا امروزه علوم به بحران خورده‌اند و با تحویل به تکنولوژی صرفاً بسترساز و سفارش‌گیر تکنیک شده‌اند و ماهیت علم از دست رفته است و حتی نمی‌توان از بی‌اعتباری علم و به تعبیری ناکارآمدی آن در غرب نیز سخن گفت چه برسد به ایران، و در این میانه این بحران در علوم انسانی مدرن روشن‌تر نیست؟ به نظرم راهی را آمده‌ایم که از ابتدا نادرست بوده است، علم مدرن برآمده از سوژه است و سر در هوای تصرف و استیلای در طبیعت دارد و طبیعت بی‌تفاوت ننشسته است که هرجور بخواهی در او تصرف کنی، علم و تکنیک مدرن ذاتاً ناکارآمد هستند هر چند بروز و ظهور این ناکارآمدی چند صد سالی زمان بخواهد، علوم انسانی تصرف‌خواه آن نیز که جامعه را به مثابه‌ی امر کنترل‌شده می‌خواهد سرانجام ناکارآمد است ولو سنت املاء و استدراج چند صباحی کمکش کند. ما در ایران تا آنجا که دنبال این هوس یعنی هوس بهشت زمینی رفته‌ایم محکوم به شکستیم و ناکارآمدی، ما حتی اگر کارآمدی واقعی در علم تجربی و انسانی می‌خواهیم باید راه عبودیت بپوییم، راهی که رفتنش سهل و ممتنع است. ما باید فهم کنیم که قدرت و کارآمدی ناشی از قدرت الهی و سنت حاکم بر ما است، ناشی از اخلاص در عمل و ایمان است. ما باید بازگردیم، اما آیا این امر ممکن است و مشیت و سنت الهی چنین قدرتی به ما خواهد داد؟ من در انقلاب اسلامی افقی را می‌بینم که از یک امکان سخن می‌گوید، خدا را چه دیده‌اید شاید «زمانش» فرا رسیده باشد!