خانواده تلویزیونی

  • پرینت
خانواده تلویزیونی -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 2 نفر
 
خانواده تلویزیونی
بررسی انتقادی تأثیرات تلویزیون بر خانواده
اشــــاره تلویزیون در تلقی ما از زندگی و آنچه باید باشیم و بشویم بسیار تاثیرگذار است. تعریف و جایگاه هر چیزی با وجود تلویزیون متفاوت از تعریف همان بدون وجود تلویزیون می‌شود. خانواده و روابط درونی آن نیز از تلویزیون تاثیر می‌پذیرند و خانواده‌ای که تحت تاثیر تلویزیون شکل می‌گیرد متفاوت از خانواده‌ای است که تحت تاثیر تلویزیون نیست. اما آیا تلویزیون در مورد تلقی درست ما از زندگی کردن و بودن در کنار خانواده فکری کرده است؟ آیا خانواده‌ای که تلویزیون به ما و برای ما تجویز می‌کند خانواده‌ای بر اساس الگوهای فکر شده بر پایه اندیشه‌ی ایرانی و اسلامی است؟ آیا صدا و سیما به تاثیری که بر خانواده ایرانی می‌گذارد فکر کرده و یا می‌خواهد هر آنچه در شکل غربی‌اش وجود دارد را تکرار کند؟

تأثیر تلویزیون در فرهنگ

در کشور ما، در حال حاضر هیچ ابزار فرهنگی یا نهادی مؤثرتر از تلویزیون بر فرهنگ عمومی‌ نیست. نه تنها هیچ یک از نهادها و ابزارهای فرهنگی، قدرت برابری با تلویزیون را ندارند؛ بلکه مجموع همه‌ی ابزارها و نهادهای فرهنگی موجود در کشور نیز به اندازه‌ی صدا و سیما اثرگذار نیستند.

علت آن نیز این است که اولا رادیو و تلویزیون سراسر کشور را پوشش می‌دهند و ثانیا سایر ابزارهای سرگرمی ‌در کشور ما چندان جایگاهی ندارند.

 مردم ما به قالب‌هایی مانند کنسرت و تئاتر علاقه‌ای ندارند و عمده‌ی سرگرمی ‌و خبررسانی در تلویزیون جمع شده است. در کنار این دو، جذابیت قالب‌های مورد استفاده در صدا و سیما نیز از جایگاه مهمی ‌برخوردار است. به هرحال جذابیت یک فیلم داستانی یا سریال را در کمتر قالب فرهنگی دیگری می‌توان یافت.

در سایر ابزارها و قالب‌ها مخاطب به نوعی باید به صورت فعال در فرآیند سرگرمی ‌شرکت کند، اما برای دیدن یک فیلم، فرد در حالی که کاملا منفعل است و حتی در آستانه خواب و بیداری است، خود را رها می‌کند و در اختیار فیلم قرار می‌دهد.

وضعیت انفعال مخاطب در مقابل فیلم، هم موجب افزایش کمی ‌استفاده از فیلم می‌شود و هم موجب افزایش تأثیر آن. طبق یک برآورد، حدود چهار الی پنج ساعت از وقت روزانه‌ی مردم پای تلویزیون تلف می‌شود. اگر این آمار صحیح باشد به جرات می‌توان گفت که هیچ پدیده‌ی فرهنگی خواه مثبت و خواه منفی در جامعه ما یافت نمی‌شود که تلویزیون در آن نقش نداشته باشد. به خصوص وقتی توجه کنیم که سایر نهادهای فرهنگی اثرگذار، خود تحت تأثیر تلویزیون هستند. نمی‌توان انکار کرد که تلویزیون بر رسانه‌های مکتوب، بر دانشگاه، حوزه و افرادی که در این مجموعه‌ها فعالیت می‌کنند مؤثر است. بنابراین حتی اگر فرض کنیم که افرادی به‌طور مستقیم از تلویزیون اثر نمی‌پذیرند، باید توجه داشته باشیم که با واسطه‌های اندکی تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند.

جهتگیری برنامهها به سمتی است که نه فقط پدربزرگ و مادربزرگ در خانواده تعریف نشدهاند که فرزند نیز مورد تردید و انکار است. و البته همسر نیز چندان جایگاهی ندارد.

انتخاب همسر، انتخاب بی‌مبنا

وقتی به برنامه‌ها و به‌خصوص سریال‌های تلویزیون نگاه می‌کنیم می‌بینیم که یافتن و انتخاب همسر از موضوعاتی است که به وفور در آن به نمایش گذاشته می‌شود.

بر اساس نگاه صحیح به زندگی مشترک خانوادگی ملاک‌هایی برای انتخاب همسر وجود دارد که برگرفته از این سؤالات بنیادین است که ما اساسا برای چه هدفی تشکیل خانواده می‌دهیم؟ به چه نحوی تشکیل خانواده می‌دهیم و هریک چه نقشی را باید ایفا کنیم؟ ملاک‌های عرفی، سنتی، دینی و عقلانی متعددی وجود دارد که توجه به ظاهر هم یکی از آن‌ها است. برای تحقق آن در عمل هم سازوکارها و روش‌هایی وجود داشته و دارد.

 تلویزیون در اکثر قریب به‌اتفاق نمونه‌هایی که نشان می‌دهد، الگوی آشنایی پسر و دختر را به چند ثانیه و شیفته شدن نسبت به ظاهر طرف مقابل باز می‌گرداند. این که چگونه طرفین می بایست هم‌دیگر را پیدا کنند و چگونه انتخاب کنند از یک یا چند ثانیه دیدن و دل باختن فراتر نمی‌رود.

ملاک‌هایی مانند کفو بودن یک ملاک عرفی و عقلی است و صرف‌نظر از آموزه‌های دینی نیز دارای اهمیت فراوانی هستند. اما در برنامه‌های ما هیچ ارزشی ندارد؛ بلکه الگوهای دقیقا خلاف آن ترویج می‌شود.

شناخت عقلانی، پرسش از رفتار، اخلاق، علایق، نگرش‌ها، تفکر، سلایق و ... چه جایگاهی دارد؟ هم کفو بودن چه سهمی‌ در انتخاب دارد؟ تحقیق از طرف مقابل لازم است یا نیست؟ به عکس، تحقیق به‌عنوان یک آموزه‌ی منفی، یک کار غلط، جاهلانه و علامت عقب‌افتادگی معرفی می‌شود.

قاتل باید کسی باشد که ببیننده از ابتدا نتواند تشخیص بدهد، چه کسی بهتر از پدر یا فرزند یا همسر؟ نمایش مکرر چنین داستانهایی لطمات جبرانناپذیری به اجتماع وارد کرده است. اما چه باید کرد؟ اینها قواعد جذابیت است که صاحبان اصلی تلویزیون یعنی غربیها تدوین کردهاند و ما نیز آنها را وحی منزل میدانیم.

در برنامه‌های تلویزیون به‌طور عمده تقابلی میان روش‌های سنتی و روش‌های مدرن نشان داده می‌شود که همواره روش‌ها و آموزه‌های سنتی مورد تقبیح قرار می‌گیرد و روش‌ها و آموزه‌های مدرن صحیح و کارآمد نشان داده می‌شود.

از جمله این‌که رضایت والدین و مخصوصا پدر، غیرمنطقی نشان داده می‌شود. به بهانه‌ی انتقاد از روش‌های غلط مانند ازدواج اجباری و مخالفت‌های غیرصحیح والدین، اصل روش‌های سنتی نفی می‌شود و جایگزین آن انتخاب‌های بی‌مبنا و صرفا بر اساس چند ثانیه دیدن هم‌دیگر ترویج می‌شود.

ازدواج‌های سنتی ناموفق، و ازدواج خیابانی و بی‌مبنا و صرفا بر اساس جاذبه‌ی ظاهری موفق نمایش داده می‌شود. حال آن‌که آمار واقعی کاملا خلاف آن‌را نشان می‌دهد.

زندگی مشترک ، زندگی مادی

اگر بخواهیم به همان ترتیب پیش برویم به آغاز زندگی یک زوج جوان می‌رسیم. به‌صورت طبیعی عموم مردم زندگی خود را به صورت ساده‌تر شروع می‌کنند و بعد رفته‌رفته لوازم مورد نیاز را به ترتیب اولویت تهیه می‌کنند.

در اغلب فیلم‌ها ابتدای زندگی با سطح بالایی از رفاه نشان داده می‌شود که بسیاری از خانواده‌ها در پایان زندگی هم ممکن است چنین سطحی از رفاه را نداشته باشند. حتی در مواردی که فیلم می‌خواهد زوجی را نشان بدهد که ابتدای زندگی فقیر هستند، یک زندگی تجملی را نشان می‌دهد؛ یعنی تعریف آن از فقیر هم به گونه‌ی دیگری است. گویا درکی از شرایط واقعی زندگی مردم وجود ندارد. بدین ترتیب با توجه به آنچه در مورد تأثیر تلویزیون گفته شد، ازدواج به تعویق می‌افتد و بعد از آن همواره قشر کثیری از مردم در زندگی خود احساس کمبود می‌کنند.

 بالا رفتن توقعات و احساس کمبود یکی از عوامل اصلی در اختلاف خانوادگی است.

ابعاد تعریف خانواده‌ای که بر اساس یک تماشای چند ثانیه‌ای شکل بگیرد تا حدی روشن می‌شود. غایت آن صرفا مادی تلقی می‌شود. در آن تحمل سختی کاملا بی‌وجه است و بنابراین لازم است که از نظر اقتصادی به همان شکلی باشد که گفته شد.

فرزندان و سالمندان در قاب نمایش

 اما از منظر دیگر در چنین خانواده‌ای فرزند چه جایگاهی دارد؟ بسیاری از خانواده‌های جوانی که نمایش داده می‌شود بدون فرزند هستند. که بخشی از آن نیز البته به دشواری‌های‌ فیلم‌برداری از کودکان باز می‌گردد. اما به هر روی در تعریف تلویزیون از خانواده، فرزند چندان جایگاهی ندارد. یعنی نبودنش کاملا عادی جلوه داده می‌شود. درحالی‌که در عرف جامعه‌ی ما فرزند یکی از ارکان زندگی خانوادگی است که البته رفته‌رفته این الگو در حال رواج یافتن است و مثلا زوج‌های جوان گاه تا سال‌ها از فرزنددار شدن خودداری می‌کنند.

حال آن‌که وجود فرزند از جهات مختلف موجب قوام زندگی خانوادگی و اجتماعی است. از روایات مختلف در این زمینه از جمله سخن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که می‌فرمایند من به فرزندانی از امتم که حتی پیش از تولد فوت شده‌اند، افتخار می‌کنم که بگذریم، برای رشد عاطفی خانواده و جامعه فرزند بسیار ضروری است.

در رابطه با جایگاه سالمندان در خانواده نیز وضع به همین صورت است. به طور کلی با تصویر و تلقی القاءشده توسط برنامه‌ها که تبلیغات تجاری هم تکمیل کننده‌ی آن است، تعریف حیات و زندگی خانوادگی کاملا با خودخواهی و خوش گذرانی صرف عجین است. حال به چه دلیل باید زحمت سال‌خوردگان را بر دوش کشید و آن‌ها را درکنار خود نگه داشت؟

در فیلمهای ما هیچگاه از خانهداری یک تصویر مطلوب ارائه نشده است. خانهداری مخصوص پیرزنها و زنهای بیسواد و ناتوان و عقبافتاده معرفی میشود.

جهت‌گیری برنامه‌ها به سمتی است که نه فقط پدربزرگ و مادربزرگ در خانواده تعریف نشده‌اند که فرزند نیز مورد تردید و انکار است و البته همسر نیز چندان جایگاهی ندارد. وقتی که برای افزایش جذابیت در فیلم دائما، خیانت‌ها و قتل‌های خانوادگی را به مردم آموزش می‌دهیم، علاوه بر رواج این‌گونه جنایات، اعتماد اعضای خانواده را به هم‌دیگر سلب می‌کنیم.

برای افزایش جذابیت نمایش امور متداول کفایت نمی‌کند و به ناچار باید امور غیرقابل پیش‌بینی نمایش داده شود. قاتل باید کسی باشد که ببیننده از ابتدا نتواند تشخیص بدهد، چه کسی بهتر از پدر یا فرزند یا همسر؟ نمایش مکرر چنین داستان‌هایی لطمات جبران‌ناپذیری به اجتماع وارد کرده است. اما چه باید کرد؟

 این‌ها قواعد جذابیت است که سازندگان اصلی تلویزیون یعنی غربی‌ها تدوین کرده‌اند و ما نیز آن‌ها را وحی منزل می‌دانیم. به هر تقدیر نمی‌توان تلویزیون را عامل ایجاد خانه‌ی سال‌مندان دانست، اما قطعا تلویزیون در افزایش آمار آن مؤثر بوده است.

مسکن یا خوابگاه؟

جایگاه مسکن نیز در تلویزیون تغییر کرده است. مسکن تعریف خاصی دارد. مسکن محل یافتن سکینه و آرامش است. اعضای خانواده پس از فعالیت روزانه، گرد هم جمع می‌شوند و تعاملات انسانی و گفت‌وگو دارند. در یک محیط صمیمی‌ با هم غذایی را که با مهر مادری عجین است می‌خورند. اما چنین الگویی در فیلم‌هایی که ما برای مردم خود پخش می‌کنیم به‌صورت کامل نفی می‌شود و دقیقا عکس آن ترویج می‌شود.

 در فیلم‌ها و سریال‌ها بسیاری از ارکان مسکن انکار می‌شود. مسکن و خانه با خصوصیاتی که گفته شد لوازمی‌ دارد. مادر مدیر امور منزل است و آن‌را سامان می‌دهد. اما مادری که مانند مرد روزش را در بیرون مشغول کار بوده است چگونه می‌تواند چنین نقشی را ایفا کند؟ مهم‌تر آن‌که خانه‌داری و غذا پختن و رتق و فتق امور منزل و تربیت فرزند و کار خانه به طرز بسیار عجیبی تحقیر شده است.

 در فیلم‌های ما هیچ‌گاه از خانه‌داری یک تصویر مطلوب ارائه نشده است. خانه‌داری مخصوص پیرزن‌ها و زن‌های بی‌سواد و ناتوان و عقب افتاده معرفی می‌شود. غذا خوردن در خانه امری نامطلوب است. هرگاه پدر می‌خواهد خبر خوشی به خانواده بدهد این است که امشب شام را بیرون در یک رستوران خواهیم خورد. این الگویی است که ما ترویج می‌کنیم.

مسابقاتی در تلویزیون داریم که شرکت کننده بدون هیچ تلاشی و بر اساس شانس به مبلغ بالایی دست پیدا میکند. اگر شما بخواهید قمار بازی را در کودکانتان نهادینه کنید، کدام برنامه بهتر از این نوع مسابقات میتواند چنین کاری انجام بدهد؟

 رابطه‌ی زن و شوهر و نقش آن‌ها مطابق الگوی غربی ارائه می‌شود. اساس تنظیم روابط را بر مبنای حق و حقوق تصویر می‌کند. مسکن جایی است که چند نفر با هم جمع شده‌اند برای تأمین غرایز مادی و روابطشان را بر اساس حقوق متقابل تنظیم می‌کنند. البته ازدواجی که شروع و مبنایش آن باشد که گذشت، ناگزیر باید برای استمرار بر محور حقوق متقابل سامان یابد. حال آن‌که رابطه‌ی اعضای خانواده بر اساس پیوندی حتی فراتر از عاطفه و ایثار قوام یافته است.

الگوهای کپی شده

در برنامه‌های تولیدی هم از همین الگوها استفاده می‌شود. در همه‌ی برنامه‌ها حتی در برنامه‌های کارشناسی و علمی‌ و حتی در ترکیب مجری‌ها، اختلاط زن و مرد در حد بالایی نشان داده می‌شد. همیشه یک مجری زن باید در کنار یک مجری مرد باشد، چرا که در جاذبه‌ی برنامه مؤثر است. چه رادیو و چه تلویزیون. متأسفانه گفته می‌شود مرد برای زن‌ها و زن برای مردها جاذبه دارد و برای همین باید از ترکیب دو جنس استفاده کرد. اثر این اختلاط و نیز نشان دادن چهره‌های زیبا با هزار نوع آرایش و نورپردازی این می‌شود که مردان و زنان از زندگی خود احساس نارضایتی داشته باشند. چه مردها و چه زن‌ها را به جذاب‌ترین شکل نمایش می‌دهند که البته بسیاری از جذابیت چهره به گریم و نورپردازی برمی‌گردد، و چهره‌ی واقعی آن‌ها این‌گونه نیست.

متأسفانه ما در صدا و سیما نیز مانند بعضی از بخش‌های فرهنگی دیگر نیاندیشده‌ایم و تولید فکر نکرده‌ایم. کارشناسان دست‌اندرکار، همان مطالبی را که در آموزش‌ها آموخته‌اند به کار می‌برند. ما همان‌طور که تلویزیون را از غربی‌ها گرفته‌ایم قواعد استفاده از آن را نیز از آن‌ها یاد گرفته‌ایم و خود به ارزیابی و تکمیل آن نپرداخته‌ایم.

در دنیای غرب جذابیت بر اساس سکس، خشونت، طنز و دلهره ایجاد می‌شود، ما هم عینا همین موارد را به کار می‌بریم، متأسفانه کاملا تقلیدی عمل می‌کنیم.

خشونت مردان پس از نمایش‌هایی مکرر تکراری می‌شود، باید تنوع پیدا کند بنابراین اعمال خشونت توسط زنان نمایش داده می‌شود، آن‌ها «مومیایی» را می‌سازند و ما خانم «ناتاشا».

آن‌ها مسابقات با حضور زن و مردی که با هم دوست هستند می سازند و ما زن و شوهر جوان را جایگزین آن می‌کنیم. یعنی الگوهای آن‌ها را عینا تقلید می‌کنیم و فقط در مواردی که دستمان بسته است، جایگزینی برای آن می‌یابیم.

مسابقاتی در تلویزیون داریم که شرکت‌کننده بدون هیچ تلاشی و بر اساس شانس به مبلغ بالایی دست پیدا می‌کند. بنده به یکی از کسانی که از این سنخ مسابقات جانب‌داری می‌کرد گفتم که اگر شما بخواهید قماربازی را در کودکان نهادینه کنید، کدام برنامه بهتر از این نوع مسابقات می‌تواند چنین کاری انجام بدهد؟

حتی در زمان‌بندی برنامه‌ها ما دچار تقلید کورکورانه ازآن‌ها هستیم. آن‌ها متناسب با فصول خود و مسافرت‌های تعطیلات تابستان که اکثرا به کشورهای دیگر سفر می‌کنند و کمتر تلویزیون می‌بینند, سریال‌های خود را از پاییز آغاز می‌کنند و طی سیزده هفته تا پایان فصل ادامه می‌دهند. ما نیز همین را تکرار می‌کنیم و توجه نداریم که قسمت‌های پایانی سریال هم‌زمان با امتحانات دانش‌آموزان میشود.

 از روش‌های تقلیدی دیگر دوربین مخفی است که بر اساس تحقیر و تمسخر افراد دیگر ترتیب داده شده است. در جامعه‌ی ما به‌صورت طبیعی اگر بچه‌ای زمین بخورد یا کالسکه‌ی او واژگون شود کسانی که او را می‌بینند متأثر می‌شوند و ای بسا سخنی هم از سر تأثر بر زبان می‌آورند. اما ما همین تصاویر را برای مردم پخش می‌کنیم و یک صوت قهقه بی‌معنی روی آن می‌گذاریم تا مردم یاد بگیرند در این موارد باید بخندند.

حتی در زمان‌بندی برنامه‌ها ما دچار تقلید کورکورانه ازآن‌ها هستیم. آن‌ها متناسب با فصول خود و مسافرت‌های تعطیلات تابستان که اکثرا به کشورهای دیگر سفر می‌کنند و کمتر تلویزیون می‌بینند, سریال‌های خود را از پاییز آغاز می‌کنند و طی سیزده هفته تا پایان فصل ادامه می‌دهند. ما نیز همین را تکرار می‌کنیم و توجه نداریم که قسمت‌های پایانی سریال هم‌زمان با امتحانات دانش‌آموزان می شود.

باز هم به تبع آنان ما برنامه‌های اصلی را در فصل تابستان پخش نمی‌کنیم، حال آن‌که در ایران مسافرت‌ها با کنار گذاشتن تلویزیون همراه نیست. مردم عموما در مسافرت‌ها هم تلویزیون را دنبال می‌کنند.

برای استفاده از روش‌های غلط مثل خشونت یا سکس یا موارد دیگر این توجیه مطرح می‌شود که باید برنامه در حدی باشد که مانع اقبال مردم به ماهواره شود. نخست آنکه برنامه‌ای را که به اصطلاح برای مخاطب ماهواره پخش می‌کنید و به تصور خود آن‌ها را از دیدن ماهواره باز می‌دارید، صرفا توسط این دست افراد دیده نمی‌شود، بلکه سایرین که تعداد بسیار بیشتری دارند هم این برنامه را می‌بینند؛ پس اثرات تخریبی آن‌را بر افراد مختلف باید محاسبه کرد. بنابراین این استدلال مخدوش است.

مهم‌تر آن‌که ذائقه‌ی مخاطب را به نوع خاصی از برنامه‌ها عادت می‌دهید که به‌صورت طبیعی باید تسلیم مراحل بعدی آن بشوید. رسانه‌های غرب هم از ابتدا از یک چشم و ابرو شروع کردند. اما بعد از مدتی جاذبه‌ی آن از بین می‌رود و تکراری می‌شود و برای جاذبه‌ی بیشتر گام به گام باید پیش رفت.

مقصود آن است که ریشه‌ی مواجهه‌ی غلط صدا و سیما با موضوع خانواده و سایر موضوعات را می توان تبعیت کورکورانه از الگوهای غربی دانست.

اینکه تلویزیون اکنون چنین تصویری از خانواده را ترویج می‌کند به همان تعریف و تلقی کلی و اصلی از خانواده باز می‌گردد. در ضمیر خودآگاه یا ناخودآگاه، تعریف و تلقی از خانواده مطلوب و ایده‌آل، مطابق با الگوی غربی است.به همین دلیل هرچه کار می‌شود، در همان جهت قرار دارد و با آن هماهنگ است.

راه اصلاح در تغییر الگوها

برای اصلاح این روند باید توجه کرد که به علوم و الگوهای اصلاح شده و نیروهای آگاه و مسلط بر آن‌ها نیاز است. به عبارت دیگر برنامه سازان باید آموزش های جدید ببینند و یا افرادی که آموزش های خاص دیده اند جذب شوند. برای آموزش نیز علوم، مواد و الگوهای خاصی را باید در تحقیق و پژوهش به دست آوریم؛ یعنی اگر علوم انسانی اسلامی تولید شود، آنگاه هنر اسلامی هم تولید خواهد شد و برنامه ساز براساس فرمول های دیگری برنامه خواهد ساخت.

پس ریشه ی این اشکلات باید در مراکز پژوهشی و بعضا در حوزه ی علمیه حل شود. تا زمانی که ما محورهای جذابیت جدید را به دست نیاورده و معرفی نکنیم، نمی توان توقع داشت که برنامه‌های جذابی تهیه شود اما از عوامل جذاب مادی متداول استفاده نشود؛ تا روانشناسی و جامعه شناسی اسلامی نداشته باشیم، نمی توان توقع داشت که به عوامل جذابیت صحیح دست پیدا کنیم؛ تا انسان به نحو اسلامی تعریف نشود، نمی توان توقع داشت که روان‌شناسی و جامعه شناسی اسلامی تولید شود و...

البته روشن است که نمی توان صبر کرد تا همه ی این مراحل طی شود و بعد به ناگاه رسانه وارد فضای جدید شود. حرکت و اصلاح اموری تدریجی هستند. همان گونه که در اصلاح فردی هم باید مراتب را به ترتیب طی کرد. (از مرحوم آیت الله بهجت نقل شده است که در پاسخ درخواست دستورالعمل اخلاقی می فرمودند همان را که از حرام و حلال می دانید عمل کنید تا خدواند راه صحیح را در شبهات یا مراتب بعد به شما نشان دهد.) در تعالی اجتماعی هم باید همان را که بیّن است و می دانیم عمل کنیم تا برای طی ادامه ی راه آماده شویم و بتوانیم دانش جدید، ابزار جدید، الگوی جدید و... را تولید کنیم. تجربه ی گذشته ی رسانه نیز مؤید همین است که در بعضی موارد توانسته ایم الگوی جدید تولید کنیم.

به هرحال نباید همه ی ضعف ها را به گردن اصحاب رسانه انداخت و آنان را در اصلاح تنها گذاشت. مراکز آموزشی، پژوهشی و دستگاه های تولیدی در معاضدت با هم می توانند تعالی بیافرینند.

 

*مدیرکل اسبق پژوهش مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما

**این متن برگرفته از مصاحبه ای با مهندس عباس معلمی با عنوان «سیمای خانواده» از شماره 50 و 51 مجله سوره اندیشه است.