از educationتا تعلیم و تربیت

  • پرینت
از educationتا تعلیم و تربیت -
امتياز: 3.6 از 5 - رای دهندگان: 23 نفر
 
از educationتا تعلیم و تربیت
تحلیلی بر مفهوم تعلیم و تربیت

مقدمه

واژه تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش که معادل واژه‌یeducationاست، در زبان فارسی معانی گوناگونی دارد و در زمینه‌های مختلف معنی خاصی از آن برداشت می‌شود. تاکنون صاحبنظران تعلیم و تربیت تعاریفگوناگونى از مفهوم تعلیم و تربیت ارائه دادهاند؛

امّا هریک بر اساس برداشتهاى ذهنى و تجاربعملى خود به تعریف و تشریح آن پرداختهاند. بنابراین در تعریف این مفهوم، نه تنها میان مردم عادی، بلکه میان صاحب‌نظران تعلیم و تربیت هم اختلاف‌نظر وجود دارد. این واژه در زبان انگلیسی یک کلمه است ولی در زبان فارسی در ترجمه دو کلمه آورده می‌شود و هر یک از این دو واژهی «تعلیم» و «تربیت» معنی مستقلی نیز دارند و این امر بر اختلاف نظر دربارهی معنی و مفهوم این واژه در زبان فارسی افزوده است.

 از سوی دیگر این واژه از واژه‌های پرکاربرد است و در علوم مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرد. از اینرو لازم است با مفهوم آن بهطور دقیق آشنا شویم، این واژه با چند واژه یا مفهوم دیگر نیز مرتبط است از جمله مفهوم آموزش، تدریس، تربیت (پرورش) و کارآموزی، بارآوردن و. . . که اینها جزئی از «آموزش و پرورش» محسوب می‌شوند یا با آن همپوشی دارند و برای فهم بهتر آن لازم است مفهوم این واژه‌ها نیز مورد بررسی قرار گیرد.

education در زبان انگلیسی یک کلمه است ولی در زبان فارسی در ترجمه دو کلمه آورده می‌شود و هر یک از این دو واژه‏ی "تعلیم" و "تربیت" معنی مستقلی نیز دارند.

تعلیم (آموزش)

در لغتنامه دهخدا آموزش اسم مصدر از آموختن. عمل آموختن است، منظور از آموزش (instruction) فعالیتی است که در خدمت پرورش و کارآموزی است. معمولا فعالیتهایی را که معلم به قصد آسان کردن یادگیری در یادگیرندگان به تنهایی یا با کمک مواد آموزشی انجام می‌دهد، آموزش می‌نامند (سیف1384). آموزش در حقیقت کوششی است که معلم برای انتقال معلوماتی خاص به شاگردان خود به کار می‌برد و عمدتا به مهارت و خُبرگی معلم و نوع محتوای درسی که معلم به انتقال آن می‌پردازد، بستگی دارد.

همچنین آموزش همانا سپردن دانستنی‌ها به دیگران است. و دانستنی‌ها تنها آنگاه سودمندند که به کارآیند؛ و آموزش آنگاه بهکار میآید که زمینهای برای پدیدآمدن تغییری در نوآموز گردد، چنانکه او را به انجام کارهایی توانا سازد. با آنکه تلقین و تکرار نیز گونهای روش آموزش است، ولی ازآنجاکه نه تنها زمینهای برای پدید آمدن توانایی و نوآوری نیست، بلکه حتی وسیلهای است برای محدود کردن آن، از معنی درست آموزش، بس بهدور است.

آموزش راهی است که مقصد آن پدیدآوردن دگرگونی و تحول است. آموزش حقیقی برای آن است که توانایی فهمیدن به کار آید و نوآموز با یافتن پیوند دانستنی‌ها، به فهم قانون‌ها و قاعده‌ها برسد. (نقیب زاده1388).

همینطور آموزش به معنای ارائهی دستورالعمل نیز به کار می‌رود. که در آن دستورالعمل‌های مربوط به موضوعی مانند رانندگی به فرد تعلیم داده می‌شود.

تربیت (پرورش)

تربیت یا پرورش را برخی معادل educationیا تعلیم و تربیت بهکار می‌برند (مانند سیف 1384ص28) برخی این واژه را معادل trainingبهکار می‌برند که در اینصورت معنی آن با معنی educationبسیار متفاوت خواهد بود. پرورش بهعنوان معادل trainingکه کارآموزی معادل بهتری برای آن است به معنی گسترش نگرش، دانش، مهارت و الگوهای رفتاری مورد نیاز یک فرد برای انجام عملکرد مناسب در یک تکلیف یا شغل معین می‌باشد. (سیف 1384ص28) و یا ایجاد مهارت در افراد از طریق تمرین و تکرار و کارورزی است.

برخی بر این عقیدهاند که پرورش هم درباره انسان (مانند پرورش نیروی انسانی ماهر) و هم در مورد حیوانات بهکار می‌رود؛ مانند پرورش ماهی، پرورش اسب و. . . ولی تربیت برای حیوانات بهکار نمی‌رود مثلا عبارت تربیت ماهی بهکار نمی‌رود (نقیب زاده1388).

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش (که معادل فارسی این کلمه است) به معنی educationکه در حقیقت یک معنی دارد، تربیت و تعلیم باهمدیگر است نه جدا از هم. در این معنا از طرق آموزش انسان آگاهی کسب می‌کند و این آگاهی در شخصیت او تأثیر گذاشته و او را به سمت کمال هدایت می‌کند.

کاربرد دو کلمه تعلیم وتربیت معمولا در نظر عامه چنین تعبیر شده استکه آندو ازهمدیگر جدا هستند و هریک به عمل خاصّى ارتباط دارد. بدین معنا که آموزش یا تعلیم به یاد دادن موضوعاتیا مهارتهاى خاص بهفراگیران، مانند آموزش خواندن و نوشتن و... گفته مىشود و پرورش یا تربیتبه آموزشهاى دینى و اخلاقى یا انسانى به فراگیران اطلاق مىشود. مثلا به فراگیران یاد مىدهیم کهچگونه به بزرگان احترام بگذارند و به وظایف دینی خود عمل کنند.

در اینجا با سه پرسش مواجه میشویم:

1- چرا اساسا دو کلمه تعلیم و تربیت را بهکار بردهاند؟

2- آیا واقعا بین آندو جدایى وجود دارد؟

3 - چنین تفکیکى چه زیانهاى عملى به دنبال دارد؟

علتکاربرد متفاوت دو کلمه آموزش و پرورش، شاید این تصور تاریخى است کهفیلسوفان غرب و شرقدر گذشته،  چنین مىپنداشتهاند کهانسان از دوپدیدهی جدا از هم بهنام روح و جسم تشکیل یافته است و ایندو گاهى موازى هم فعالیت مىکنند؛ بدون اینکه بین آنها ارتباطى باشد.

ولى روانشناسان، انسان را یک «سیستم» یا نظام یکپارچه مىدانند و منظور از سیستم یا نظام در انسان، مجموعهی متکاملى است که کلیهی اجزا، عناصر و جنبههاى تشکیلدهنده آن کاملا با یکدیگر ارتباط دارند و هدف خاصى را دنبال مىکنند؛ بنابراین تغییر در یکى از اجزا و جنبهها طبعا روى سایر اجزا و جوانب ساختار انسان اثر مىگذارد.

از آنچه گفته شد، طعبا به این نتیجه مىرسیم که مربّى یک کار بیشتر انجام نمىدهد و آن کمک به «تغییر رفتار» در متربّى است. هرچند این عمل او را مىتوان به «تغییر رفتار یا آموزش» و «تربیت و پرورش» تعبیر کرد. پس هرگونه رفتار به کلّ وجود فرد بستگى دارد؛ یعنى هر مربّى در کار خود (تربیت) مىکوشد در شخص (متربى) تغییر ایجاد کند.

زیانهاى نگاه دوگانه به ماهیت انسان در تربیت

اما زیانهاى دوگانه انگاشتن فرد در یک محیط تربیتى؛ یعنى روحانى و جسمانى بودن انسان را مىتوان در موارد ذیل خلاصه کرد.

مواد درسى به دو گروه آموزشى و پرورشى تقسیم مىشوند؛ در نتیجه به تعدّد شخصیت فراگیرانمنجر مىشود و وحدت شخصیت آنان از بین مىرود.

به دروس تربیتى یا مواد درسى مؤثر در پرورش بیش از بعضى درسهاى آموزشى اهمیت داده مىشود که این تفکیک غیرمنطقى و نامعقول باعث مىشود فراگیران بعضى درسها را بر بعضى دیگر ترجیح دهند.

به چند نوع مربى نیاز پیدا مىشود و هر مربى با گرایش و شخصیت خاص فراگیران را تربیتمىکند.

به تبعیت تفکیک مواد آموزشى و درسى و جدا شدن مربیان تربیتى و آموزشى، لازم است ساختار تفکیکى براى این دو تشکیلات پیشبینى شود که به علّت کمبود منابع انسانى و محدودیتهاىکالبدى و مادى، هزینههاى زیادى متوجّه سازمان خواهد شد.

در این جا با سه پرسش مواجه مى‏‌شویم:
1- چرا اساساً دو کلمه تعلیم و تربیت را به‏ کار برده ‏اند؟
2- آیا واقعاً بین آن‏ دو جدایى وجود دارد؟
3- چنین تفکیکى چه زیان‏ هاى عملى به دنبال دارد؟

بنابراین مربى یا معلم باید هر فراگیر را یک سیستم یا نظام شخصیتى در نظر بگیرد؛ یعنى با دیدىسیستمى به او بنگرد و او را واحد غیرقابل تفکیک بداند و به این اصل مهم تربیتى توجه داشته باشد که «هر گفتار و کردار معلم در کل وجود دانشآموز تأثیر مىکند نه در جسم یا روان او.» به بیان دیگر، معلّم موظّف است از هرگونه دید اتمى (تجزیه فرد به دو عنصر روح و جسم) خوددارى کند.

عدّهاى آموزش را مقدّمه پرورش و برخى نیز آن را ابزار و وسایلى براى پرورش مىدانند. برخىپرورش را محصول آموزش مىدانند و در مقابل، دستهاى آموزش را در عرض پرورش و موازى آن معرفى مىکنند. عدّهاى نیز آموزش را انتقال دانش، و پرورش را انتقال ارزش مىدانند. گروهى هم بر این عقیده پا مىفشارند که آموزش محدود به علوم تجربى و ذهنى است؛ ولى پرورشمحدود به ارزشهاى دینى و اخلاقى است. اگر به همین ترتیب انواع رابطههاى آموزش و پرورش را مورد بحث قرار دهیم، به دهها برداشت و دیدگاه متفاوت دربارهی این مفهوم خواهیم رسید. بهطور کلّىاگر بخواهیم دیدگاههاى تعلیم و تربیت و رویکردهاى آن را دستهبندى کنیم، مىتوان این گونه تقسیمبندى کرد:

الف- رویکردهاى موازى

برخى بر این باورند که بین آموزش و پرورش یا تعلیم و تربیت، تفاوت اصولى مطرح است؛ زیرا هریک داراى ماهیت خاصى است و بدین جهت، سازوکارهاى آنها از یکدیگر متفاوت است و در عرض یکدیگر قرار دارند. مدعیان این رویکرد نتیجه مىگیرند که چون هدفهاى پرورش با آموزش تفاوت دارد و هریک مسیر خاصى را تعقیبمىکنند، ساختار سازمانى، مواد و محتواى برنامه‎‎ی درسى، ایندو از هم فاصله دارد و هیچگونه تعاملى بین آموزش و پرورش نیست؛ زیرا منظور از آموزش، انتقال مفاهیم استو بین آموزش و پرورش مرز مشخص قرار دارد و پرورش با جنبههاىمعنوى و روحى مرتبط است. بنابراین مطابق این رویکرد، در هر نظام آموزشى، باید واحد پرورش به موازات واحدهاىآموزشى تشکیل شود تا از این طریق جایگاه رسمى فعالیتهاى تربیتى به صورت فرآیند در قالببرنامهریزى درسى تعیین شود.

ب- رویکرد طولى

بر خلاف عقیده رویکرد موازى، در این دیدگاه بین آموزش و پرورش، یک رابطه طولى برقرار است؛ زیرا به نظر اینان آموزش مقدمهی پرورش و تربیت غایت و نهایت آموزش است. زمانى پرورشیا تربیت محقّق خواهد شد که ابتدا بر فرایند آموزش توجه شود و پس از آنکه جریان آموزش بهمرحلهی ثمردهى رسید، به موضوع پرورشى در آن سازمان توجه گردد. البته مخالفان این عقیده براینباورند که با توجّه به غفلت و نقص نظامهاى آموزشى در تربیت انسانهاى شایسته و کارآمد، لازماست ابتدا به موضوعات پرورشى و تربیتى توجّه شود و پس از آن فرد در زمینه خاص، آموزش لازم را کسب نماید.

ج- رویکرد تلفیقى

تحلیلی بر مفهوم تعلیم و تربیتدر این رویکرد بر این موضوع پافشارى مىشود که انسان یک موجود واحد است که مرکب از ماده و معنا و روح و جسم است و باید به همه ابعاد وجودى آن، یکجا توجه داشت. بنابراین مفهومآموزش و پرورش یا تعلیم و تربیت در این دیدگاه به معناى رشد همه جانبهی شخصیت فراگیران است. ساختار نظام آموزشى، برنامههاى درسى و تقویم آموزشى در اینرویکرد از هم جدا نیست و مربّىعلاوه بر انتقال دانش و تعلیم فراگیران باید به موضوعات تربیتى توجه داشته باشد؛ لذا بین مربّیان تربیتىو مدرسان آموزشى، مرزبندى وجود ندارد.

بنابراین در این رویکرد، بین تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش درهم تنیدگى و پیوستگى ذاتى وجود دارد. همانطورى که طعم شیرینى در ذات قند است، بین آموزش و پرورش یک پیوستگى خاصّى مشاهده مىشود و این دو همانند تار و پود به هم متصّل مىباشند.

در این رویکرد، آموزش به فرایندى اطلاق مىشود که ناظر بر پرورش جنبههاى عقیدتى، اخلاقى، اجتماعى و جسمانى است. در این تعریف پرورش در متن آموزش قرار دارد و به منزلهی تاروپود یک مفهوم واحد تلقى مىشود؛ بهگونهاى که هیچ آموزشى بدون پرورش و هیچ پرورشى بدونآموزش تحقّق نمىیابد. بنابراین اگر اینگونه به فرایند آموزشى و پرورشى بنگریم، مرزهاىساختگى و دیوارهاى قراردادى بین آموزش و پرورش فرو مىریزد.

بدین ترتیب روشن شد که به تعلیم و تربیت با رویکردهاى گوناگون نگریسته مىشود. برخى تعلیم و تربیت را در موازات یکدیگر مىدانند و بر این باورند که پرورش به موازات آموزش است؛ لذا باید داراى سازوکار اجرایىو ساختار سازمانى باشد تا اهداف پرورشى در هر سازمان محقّق شود. در مقابل، برخى دیگر اعتقاد دارند که بین آموزش و پرورش، یک رابطه طولى برقرار است که این گروه خود دو دستهاند: عدّهاىاز آنها آموزش را مقدّم بر پرورش مىدانند و معتقدند تا بستر لازم براى آموزش فراهم نشود، نمىتوان کار پرورشى انجام داد. و دسته دیگر در این رویکرد، پرورش را مقدّم بر آموزش مىدانند و این تقدّم نه از بعد رتبهاى، بلکه از جنبهی زمانى مورد نظر آنها است. در مقابل این دو دیدگاه، نگاهدیگرى به موضوع تعلیم و تربیت مطرح است که پرورش را در ذات آموزش مىداند و بین پرورش و آموزش جدایى و مرزى قائل نمىگردد. در واقع بین همه اجزاى سازمان، برنامهها و اهداف آموزش و پرورش اتّحاد وجود دارد و برنامههاى آموزشى با کار پرورشى عجین شده است. در این دیدگاه هدف از آموزش رشد همه جانبهی شخصیت فراگیران است. (کثیری نژاد1383)

آنگاه میتوانیم به راستی از تربیت انسان سخن بگوییم؛ که به گوهر انسانی و ارزش‌هایی که او را از دیگر جانوران متمایز و ممتاز میکند، رو نماییم؛ یعنی او را از حد آدمی زاده ـ چون مفهومی بیولوژیک ـ به سوی انسان ـ چون آرمان یعنی آن چه باید بودـ و به سوی ارزش‌ها بکشانیم. کشاندن به سوی ارزش‌ها معنی حقیقی تربیت انسانی است. پس تفاوت تربیت و بارآوردن در تکیهی آن است بر فهمیدن، پذیرفتن و آنگاه گرویدن آزادانه؛ و حال آن که در بار آوردن، تکیه نه بر فهم؛ بلکه بر ایجاد عادت‌ها و واداشتن به کارهای مشخص است. از اینرو حتی اگر هدف‌های بارآوردن نه نادرست و ناروا؛ بلکه درست و پذیرفتنی نیز باشد، از آنجا که تکیه گاه آن فهم و اندیشه نیست و روش آن همانا تلقین و تکرار و واداشتن و بازداشتن است، از معنای والای تربیت، به دور است.

جهان انسان، جهان ارزش‌هاست. و تربیت، چون روندی که آدمی را به مقام برخورداری از فرهنگ میرساند، همانا راهی است برای گذر از قلمرو زیست حیوانی به سپهر زندگانی انسانی. آنچه انسان را از دیگر جانوران متمایز و ممتاز میکند، امکان دست‌یابی اوست به فرهنگ و فرهنگ ـ که در روش‌های پذیرفتهشده و به کار بستهشده است ـ در جلوه‌هایی چون دین، عرفان، ادب، هنر زیبا، آداب، اخلاق، علم و فلسفه نمایان شده است.

بستگی و وابستگی تربیت انسانی، با فرهنگ و ارزش‌ها، یک بستگی لازم و ناگسستنی است و همین نکته است که تفاوت بنیادی تربیت انسان و حیوان را آشکار میسازد.

پس تربیت همانا کشاندن آدمی است به سوی ارزش‌های والای انسانی، چنانکه آن ارزش‌ها را بفهمد و بپذیرد، دوست بدارد و به کار آورد. انسانی که به این مقام دست یابد، چه بسا که به گزینش ارزش‌ها خواهد پرداخت و راهنما و تربیت کنندهی خویش خواهد شد. و این برترین معنای تربیت است که همانا روکردن آزادانه و آگاهانه است به ارزش‌ها.

بارآوردن

بار آوردن تفاوت اساسی با تربیت دارد. بارآوردن مفهومی است برای پدیدآوردن دگرگونی‌های معینی که ما آن را هدف میشماریم. یعنی در بارآوردن طبیعت درونی بههیچرو چون بنیاد و اصلی که باید از آن پیروی کرد، نگریسته نمی‌شود. از این‌جاست که چهبسا میان طبیعت از یکسو، و هدف‌های تعیین شده از سوی دیگر، ناسازگاری‌هایی نمایان می‌شود و کار آموزش و پرورش بهشکل ستیزه با طبیعت درمی‌آید. همین چگونگی بنیاد سخت‌گیری‌هایی است که بسا به بیزاری و حتی سرکشی می‌انجامد.

بارآوردن کاری است که بیشتر با فرمان دادن، تحمیل کردن، شکل دادن، پدید آوردن عادت‌ها و در نتیجه با محدود کردن فعالیت آزاد طبیعی همراه است؛ و روش آن بیش از هرچیز، تلقین و تکرار و نیز واداشتن و بازداشتن است.

از همینرو، آموزشی نیز که زمینهی پرورش است، با آموزشی که در خدمت بار آوردن است، تفاوت آشکار دارد. تفاوت این دو را باید بیش از هرچیز از یکسو، در تکیه بر فعالیت آزاد و یا در تکیه بر اطاعت بیچون و چرا دانست؛ و از سوی دیگر، در احترام به طبیعت آدمی، و یا نادیده گرفتن آن (نقیب زاده 1388).

تدریس کردن

تدریس معادل teachingدر زبان انگلیسی است و بهمعنی درس دادن است. در درس دادن معمولا معلمی وجود دارد و موضوع درس معینی که در دورهی معینی صورت می‌گیرد. ولی در آموزش دادن ممکن است فرد اطلاعات مختلف را در حالت‌های مختلف به دست آورد و معلم در جریان آن دخالت نداشته باشد.

نتیجهگیری

با توجه به مطالب فوق می‌توان چنین نتیجه گرفت که منظور از واژهی تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) اگر education  باشد، ما باید این واژه را به یک معنی؛ یعنی تربیت انسان بهکار ببریم که در این تربیت هم آموزش و هم پرورش؛ یعنی هم کسب اطلاعات و دانش و هم تغییر در رفتار و عمل وجود دارند. و آن را با مفهوم صرف آموزش تمیز دهیم. از سوی دیگر به مفهوم دقیق هر یک از مفاهیم که در بالا مطرح شد توجه کنیم و هر کدام را در جای خود بکار ببریم.

*استادیار مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی سمت