امل تا عمل

  • پرینت
امل تا عمل -
امتياز: 1.0 از 5 - رای دهندگان: 1 نفر
 
امل تا عمل
نگاهی به امید از دریچه‌ی بینش توحیدی
اشــــاره اگر موضوعات را از آن جهت که انسان در زندگی روزمره‌اش یا آن‌ها مواجه است درنظر بگیریم، کم‌تر موضوعی را می‌توان یافت که خارج از دامنه‌ی موضوعات سبک زندگی قرار بگیرد. امید نیز یکی از موضوعاتی است که ما در زندگی روزانه‌ی خود با مراتب مختلف آن مواجه هستیم. امید می‌تواند خود جهت تقسیمی برای شمردن سبک‌های زندگی باشد؛ مقصود آن است که زندگی با مراتب بالای امید در حدی متفاوت از زندگی با ناامیدی است که می‌توان زندگی امیدوارانه و مأیوسانه را دو سبک متفاوت دانست. اما مهم‌تر از تفاوت امید و ناامیدی، تفاوت میان امید به خدا و امید به غیرخداست. در این نوشته نویسنده تلاش دارد تا با استفاده از آیات و روایات و ادعیه نگاهی به امید به خدا داشته باشد. این مطلب در کنار مطالبی که امید به غیرخدا را تبیین خواهد کرد ما را در تصویر زندگی بر اساس امید به خدا و امید به غیرخدا یاری خواهد کرد.

امید در دنیای امروز قدرتطلبانه است. بشر امروز امید دارد چون میگوید من میتوانم! اما عبد خدا میگوید من امید دارم چون خدا میتواند و میکند. عبد میگوید من امید دارم چون خدا مهربان است. نه اینکه چون عمل من میتواند.

بشر مدرن اعتماد به نفس دارد و عبد خدا توکل! «امید توحیدی» به دعا، حسن ظن، توبه و شفاعت طلبی میانجامد و امید مدرن به غرور، تنها شدن، قهرمان پروری، پشت پا به گذشته و از صفر شروع کردن منتهی میشود. امید در بینش توحیدی بر این اساس است که عمل آدمی ذیل امید بنده به خدا حرکت میکند نه مستقل و به رأی شخصی.

عمل باید وجهه و جهتش مناسب باشد تا صعود کند و بالا برود. بهترین دعاهای وارده (ابوحمزه،شعبانیه و....) بر این مضمون هستند که امل (امید) از عمل مهمتر است. کسی که به عمل خود مینگرد (چه خوب و چه بد) متکبر یا مستکبر (کسی که تمایلش به رویگردانی از دعاستمؤمن06) است اما کسی که به امید کسی که تسلیمش شده، مینگرد اهل نیاز است.

کسی که امید ندارد تسلیم نیست و مأیوس کافر است (یوسف/78).

کسی که تسلیم نیست به عمل خود تکیه دارد پس باید خواهان اجرای عدالت باشد اما کسی که به جای اعتماد به خود به فضل او چشم دوخته میگوید من را بر عفوت سوار کن نه بر عدلت (خطبه 722). این دو کلمه و مشابه آنها (مثل مغفرت و فضل در مقابل عمل یا گناه) در ادعیه بسیار تکرار شدهاند.

کسی که امید ندارد تسلیم نیست، و مأیوس کافر است (یوسف87).

اگر دعا و نیت اصالت نداشتند مباحثی مثل فنا و کمال انقطاع به وجود نمیآمدند. چون عمل خشک و خالی انسان را تسلیم نمیکند. عبارات زیبایی که در مناجات شعبانیه آمده است همگی از «کمال انقطاع به سوی خدا» میگویند اما این عبارات در صورتی در دلمان مینشیند که متذکر باشیم که نیت از عمل مهمتر است «اگر من اهل این نیستم که رحمتم کنی تو اهل این هستی که به من جود کنی... جودت از امیدم و عفوت از عملم،افضل است... اگر مرا به جرمم بگیری تو را به عفوت میگیرم. اگر در وقت طاعتت عملم کوچک است در وقت امیدت املم بزرگ است... »!

 چرا که خدا واسعالمغفره و باسطالیدین باالرحمه (کسی که دو دستش را برای رحمت باز کرده)است و رحمت را بر خود واجب کرده است. او امر به دعا کرده و اجابت را تضمین کرده است (بقره681). او ستار و غفار و حلیم است چون فاعل مایشاء و مالک بی منازع است! او رب العالمین است (دعای ابوحمزه). خدا مهربان است چون تنها قدرتمند است! هدف خلقت عبادتست و عبادت دعاست. پس برای وضوح بیشتر باید بگوییم که خدا برای دوری از بدی یا رسیدن به فایده خلق نکرد، او خلق کرد تا اثبات قدرتش را بکند! (صحیفه سجادیه93). بارها خواندهایم که هیچ کس نمیتواند شکرش کند چون رسیدن به هر شکری شکری دیگر را ملزم میکند (صحیفه سجادیه73). او ما را هدایت میکند تا به خاطر احسانش شکرش کنیم تا به خاطر آن (شکرکردن) جزای محسنین را به ما بدهد و ما به اینخاطر او را سپاس میکنیم! (صحیفه سجادیه44). شکر شکر به تسلسل میانجامد. استفاده درست از این قضیه اعتراف به تقصیر و اذعان به ناتوانی از ادای شکر است. و همین کافیست! همین که بدانیم هر شکری شکر دیگری میطلبد، حق شکر را به جا آوردهایم! (کافیباب شکر) و این همان راه بهتر است

بنده همان به که ز تقصیر خویش

عذر به درگاه خدای آورد

 خدا ظلم نمیکند اما در عقوبت کردن عجله هم نمیکند (صحیفه سجادیه84). چرا او مهلت میدهد و درنگ میکند؟ برای اتمام حجت! برای کاملتر شدن کرمش و فراگیرتر شدن احسانش و تمامتر شدن نعمتش! (صحیفه سجادیه64). شبیهترین چیزها به مشیت او کشف سوء مضطرین است (صحیفه سجادیه01) و اصلا عادت او احسان به گناهکاران است (صحیفه سجادیه64). بارها در دعا میخوانیم که خواست ما از خدا کم نمیکند و اصرار ما آزارش نمیدهد و... درخواست ما سبک است (صحیفه سجادیه84). همه این نوع جملات در جهت همان مسأله «فقر من و غنای تو» است. همه اینها میخواهد بگوید خزائن الهی نه تنها با عطا کم نمیشود بلکه (شاید به واسطه شدت فقر کسی که عطا میگیرد !) زیاد هم میشود و این است که عطای او را عطای مُهنّا (گوارا) مینامیم (صحیفه سجادیه54). آنقدر وسعت ملک و قدرت الهی مهم است که امام سجاد علیه السلام میفرمایند اگر عذاب کردن من به ملک تو میافزود بر عذابم صبر میکردم (صحیفه سجادیه15).

 او بر همه چیز قدرت دارد و جز به خوبی امر نمیکند و جز از زشتی نهی نمیکند (نامه 13). او از زشتی نگه میدارد و نیکی میدهد و آنچه میخواهد میکند و بر همه چیز تواناست. (صحیفه سجادیه23) دو جمله اول با دو جمله دوم هم معنی هستند بلکه هر چهار جمله یک معنی دارند. او همه چیز است و ما هیچ چیز. معنی این بحث را میتوان در یک جمله خلاصه کرد رحمت خدا همان رحم خداست.

از یک طرف می‌خوانیم به جز شرک همه گناهان آمرزریده می‌شوند، ازطرف دیگر می‌خوانیم که از خدا نا امید نشویم که خدا همه گناهان را می‌آمرزد! آیا جز این است که شرک یعنی نامیدی از رحمت خدا؟

برای چشیدن مهر الهی باید قدرتش را به جان خرید

برای چشیدن مهر الهی فقط باید قدرتش را به جان خرید و تسلیمش شد و احتیاجی به دست و پازدنهای بیخود نیست. کافی است که اهل دعا باشیم. نه روزه نه تهجد نه احیای یک سنت هیچکدام به تنهایی گواهی سعادت آدمی نمیشوند (صحیفه سجادیه13). کافیست که «طول تضرع» داشته باشیم و بخواهیم به این طول تضرع رحمی بکند (صحیفه سجادیه61) کافیست که مقاممان مقام حیا باشد مقام خشم از خود و رضایت از او، مقام خشوع و خضوع و احساس سنگینی بار خطا (صحیفه سجادیه23). کافیست «فقر من و غنای تو» (صحیفه سجادیه84) را مطرح کنیم که جز «رحمت او و تضرع من» نجات دهنده نیست (صحیفه سجادیه84) و بازگشت حلم او بر جهل من را طلب کنیم (صحیفه سجادیه53). کافیست که به جای صالحات توحید را جلو بیندازیم (صحیفه سجادیه74) و دستآویزمان شرک نداشتن و امید نداشتن به چیزی غیر از او باشد (صحیفه سجادیه94). چه خوب است که رازمان را برایش بپراکنیم و گناهانمان را برایش بشماریم. نه برای دانستن او، بلکه از سر خضوع و خشوع (صحیفه سجادیه13). نفس خواستن مهم است و رغبتمان را در خواستن میخواهیم (صحیفه سجادیه45).

مسلم میبخشد تا بخشیده شود چون طاقت خشم خدا را ندارد و اگر رحمتش نباشد نابود میشود، خدا ذکرش از مذکورین متعالی است و نعمتش در همه خلق پخش شده است (دعای 93 صحیفه سجادیه). این دو خصوصیت خداوند سبب میشود که نه مغرور شویم و نه مأیوس؛ بلکه آن طور که میخواهیم با ما رفتار کند رفتار کنیم.

توبه

نیت از این جهت از عمل مهمتر است (نیت مهم است، عمل مهم است، نیت از عمل مهمتر است!) که مانع عجب شود. انسان با اقرار از گناه خارج میشود نه با اصرار! (کافی باب اعتراف). حتی اگر فرصت از دسته رفته و زمان عمل گذشته باشد با قلب طاهرِ نقی و صدای سوزناک و آهسته و قدی خمیده و سری پایین انداخته و پاهایی لرزان و اشکهایی ریزان میتوان ارحم الراحمین را صدا زد. اوست که کم را با زیاد جواب میدهد (دعای 21 صحیفه سجادیه). مهم اقرار و تسلیم است. برای توبه پشیمانی کافی است و اصلا توبه پشیمانی است (تحف العقول مواعظ النبی). یگانه عاملی که ما را از معصیت منتقل میکند، در وقت بیداری  برای محبت است و محبت عبارتست از آنچه او میخواهد شدن و مورد استعمال او قرار گرفتن (مناجات شعبانیه). مقام اهل ولایت مقام کسی است که امید به زیادی محبت او دارد و میخواهد در میان انواع یاد کردنهای او سرگردان شود و به جای تکیه بر خود، در تصمیمات او که زیادی (غیر قابل اندازهگیری) و بدون توجه به اهلیت و استعدادها هستند غرق شود و این است مقام «حیرت».

نگاهی به امید از دریچه‌ی بینش توحیدیعمل میتواند انسان را غره کند که کاری کرده و چیزی از خود دارد. گاهی فاسقی با حال ندامت به مسجد میرود و عابد بیرون میآید و گاه عابدی با ناز کردن به عبادتش به مسجد میرود و فاسق بیرون میآید! (کافی، باب عجب). اینجاست که اهمیت توبه روشن میشود. امام سجاد آیه 8  تحریم را دلیل وحی برای توبه میداند (صحیفه سجادیه54). ما توبه نصوح (خالص) میکنیم تا شاید پروردگار گناهانمان را بپوشاند و داخل بهشت کند. در قیامت پیامبر و کسانی که همراه او ایمان آوردهاند (به سبب خطاهایشان) خوار نمیشوند. آنها نوری دارند که در پیش رویشان و از جانب راستشان روان است. آنها خواستهای دارند و آن به تمامیت رساندن نورشان و آمرزیده شدنشان است. توسط پروردگاری که به همه چیز تواناست. این نور که در اطراف اهل ایمان جستوخیز میکند با خدای تواناست که تمام میشود. مسأله این است که او تواناست نه ما و او تمام کننده است نه ما. اعمال ما پر است از ناخالصیهایی که به توبه نصوح محتاج است. آنچه ما داریم نور ایمان است که آن هم برای تمام شدن و درخواست توبه است.

 قرآن میگوید ذرهای خیر وذرهای شر هم که باشد آن را میبینیم (زلزال7و8). آیا بعد از خواندن این آیات از توبه دست برداریم؟ اگر دلیل توبه را بفهمیم این آیات را مؤید آن هم میدانیم. توبه شرمندگی و پشیمانی و ناتوانی در مقابل تواناست. در اینجا بحث از دیدن و ذکر مایههای شرمندگی و ناتوانی ماست؛ یعنی تنها دستآویزی که با آن بهشتی میشویم. شاید هم علت گذاشتن کلمات ستر وکفر و مغفرت و پوشاندن به جای کلمهای مثل«از بین بردن» همین باشد که شرمندگی وتسلیم گناهکار به قوت خود باقی باشد. گناه هم به عنوان یکی از مقدرات میتواند ابزار ادب و تسلیم شود. 

پیامبر به ابوذر فرمود بنده گناه میکند «پس» وارد بهشت میشود! ابوذر تعجب میکند و از چگونگیاش میپرسد و میشنود که گناه توبهوار نصب العین او میشود و او به سوی خدا میگریزد تا اینکه داخل بهشتش میکنند. (بحارالانوار ج77 پندهای پیامبر به ابوذر).

ما نه تنها از عمل خطا میتوانیم توبه کنیم بلکه وقتی توبه میکنیم خدا ما را دوست دارد و از این کار شاد میشود (کافی،باب توبه). چون نیت از عمل مهمتر است. پشیمانی گناه بهتر از شادی عمل و گناه بهتر از عجب است! (کافی، باب عجب). گناه پایان زندگی نیست. پایان زندگی وقتی است که دعا فراموش شود و نیتها خراب شوند. اگرنیت نبود هیچکس دربهشت یا جهنم جاودان نمیشد! (کافی،باب نیت).

اول و آخر صداقت است (قمر55، زمر33 طوبای محبت،ج2،ص85و95). خدا در قرآن میگوید پروردگارتان به آنچه در شماست آگاهتر است. اگر صالح باشید در آن صورت او نسبت به بازگشت کنندگان آمرزنده است (اسراء52). ما میدانیم وخدایمان مهم جنس و نهاد ماست! شیعیان از طینت ائمهاند. آنها ممکن است معصیت کنند اما معصیت را دوست ندارند بلکه محال است که دوست داشته باشند و برای همین است که تا توبه میکنند خدا میبخشد (طوبای محبت3مجلس دهم). مهم کمال محبت و مستحق بودن (گدا بودن) است.

کمال سر محبت ببین نه نقص گناه

که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند

نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو

که مستحق بهشت گناهکارانند

امید در دنیای امروز قدرت‌طلبانه است. بشر امروز امید دارد چون می‌گوید من می‌توانم! اما عبد خدا می‌گوید من امید دارم چون خدا می‌تواند و می‌کند. عبد می‌گوید من امید دارم چون خدا مهربان است نه این‌که چون عمل من می‌تواند. بشر مدرن اعتماد به نفس دارد و عبد خدا توکل! «امید توحیدی» به دعا، حسن ظن، توبه و شفاعت طلبی می‌انجامد و امید مدرن به غرور، تنها شدن، قهرمان پروری، پشت پا به گذشته و از صفر شروع کردن منتهی می‌شود. امید در بینش توحیدی بر این اساس است که عمل آدمی ذیل امید بنده به خدا حرکت می‌کند نه مستقل و به رأی شخصی.

در دعای ابوحمزه میخوانیم که چون خطا کردم از روی عناد و سبک شمردن آن نبود. خطای جاهلانه است که بخشیده میشود. اما جاهلانه بودن و سهوی بودن به دو معناست. گاهی کسی اشتباهی از روی حرفهای نبودن و دقت نداشتن میکند ولی گاهی کسی اشتباهی را از روی لجاجت نکردن و عناد نداشتن میکند. توبه کردن در معنی دوم است. کسی توبه میکند که صداقت دارد و شرمنده است.

میگویند معیار پذیرش توبه از بدی، جاهلانه بودن بدی است (نحل911). آیا این جاهلانه بودن به معنی تعمدی نبودن است؟ پاسخ این سؤال در یک تضاد ظاهری قرآن است. که از یک طرف میخوانیم به جز شرک همه گناهان آمرزریده میشوند (نساء611). ازطرف دیگر میخوانیم که از خدا نا امید نشویم که خدا همه گناهان را میآمرزد (زمر3). آیا جز این است که شرک یعنی نامیدی از رحمت خدا؟

 تنها چیزی که در توبه مهم است رها نکردن تسلیم است. اگر عناد و لجاجت به او داشته باشیم یا برای جز او حسابی قائل شویم دیگر تسلیم نداریم. اگر کسی عمدا و با علم گناه کند و علمش به شرک واستکبار نرسیده باشد توبهاش قابل قبول است برای همین است که میتوانیم با توسل به رأفت و فضل بیپایان الهی بخواهیم که گناهانمان را چه از روی فراموشی و چه از روی عمد! بپوشاند (صحیفه سجادیه54).

 استغفار کنیم تا گناهانمان «پوشانده» شود نه اینکه به آنها «پرداخته» شود ولو اینکه برای از بین بردن آنها باشد! توبه نصوح هم توبهای است که از شک و تردید خالص شده باشد (صحیفه سجادیه54) و توبه کننده سراسر امید و امل و حسن ظن باشد. توبه نصوح ستر دنیا و آخرت را به همراه دارد و با چنین توبهای فرشتهها گناه انسان را فراموش میکنند و اعضای بدن آن را کتمان میکنند و هیچکس آنرا به روی گناهکار نمیآورد (کافی، باب توبه). مهم نیت توبه کننده است پس چرا باید دربارة جزئیات بحث کرد؟ سفارش شده که بسیار استغفار کنید. چون تسلیمتان را نشان میدهید! چون نیت از عمل مهمتر است!

امل و عملالبته این مباحث نباید سبب بیاهمیت دیدن عمل شود. عمل بد نشان از سوء نیت دارد. 1. کسی که مدام عملی را تکرار میکند و دوباره توبه میکند خدا را مسخره کرده است. 2. یا کسی که فقط اشتباهات بزرگ برایش مهم است و نگران اشتباهات کوچک و جزئی نیست. همچنانکه هیچ گناه کبیرهای با استغفار کبیره نمیماند و هیچ گناه صغیرهای با اصرار بر آن صغیره نمیماند (کافی باب اصرار بر گناه) 3. یا کسی که دعا میکند ولی عمل را به دست فراموشی سپرده است، دعا را با «دستور» دادن اشتباه گرفته است. چنین کسی معنی دعا را که تسلیم بودن است در نظر نمیگیرد.

طاعت مهم است اما باید از او بخواهیم تا نیتمان را و بصیرتمان را در طاعات و عبادات تثبیت و محکم کند (صحیفه سجادیه13) چراکه ما اعمالمان را برای خودمان نمیخواهیم (گرچه برای خدا هم لازم نیستند!). ما اعمالی را میخواهیم که خطاهایمان را با آن بشوییم (صحیفه سجادیه13) و توبه کنیم و به سوی او «برگردیم». ماخودِ پوشاندن و ستری که از خدا میطلبیم را نه مایه غرور که مایه موعظه میدانیم (صحیفه سجادیه43).

شفاعت

 هرچه بیشتر به خواست خدا نزدیک شویم ارزاق از حساب و کتاب بیشتر دور میشوند!  نزدیکی به کفر نزدیکی به حساب، آن هم حساب تام و تمام و حساب سریع است (نور37-93). در این عالم ِبیحساب توحیدی است که شفاعت نظام اعمال را به هم میریزد. شفع و شفاعت پیوند و یگانگی دو چیز است و کسی مشمول شفاعت میشود که یکسره تسلیم شفیع شود. شفاعت بر مبنای بیحسابی و به تعبیری بینظمی است. طبیعی است که شرایط نیل به آن هم به طور واضح یافت نشود (عدل الهی،ص732) و کسی نتواند ادعای شفاعت شدن کند. شفاعت مثل استجابت دعا و پذیرش توبه به خواست و رضایت پروردگار بسته است و تنها راه نیل به آن ظهور عجز و جلب رحمت اوست. اینجاست که معنای عجیب شفاعت در عین بیاهمیت کردن عمل، ما را در عمل کردن فرو میکند تا بلکه تسلیم را ظاهر کنیم.

هردری را بکوبی بالاخره باز میشود. این جمله درست است اما به این معنی که ما در دعا اصرار و گریه و تضرع کنیم و با حال شک دست به دعا برنداریم. دعا از شمشیر نافذتر است و قضای محکم را هم برمیگرداند! دعا سلاح مؤمن است و بلکه تنها سلاح او! (به کتاب دعا در اصول کافی مراجعه شود). این تنها سلاح مؤمن، دست بردن به سرچشمه آفرینش است و ابزار همه فن حریف عالم! اگر لطف یار نبود سعی و زیاد عمل کردن، خون دل خوردنی بیشتر نبود.

دولت آن است که بی خون دل آید به کنار

ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست

در نگاه توحیدی «نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند» و با یک شب قدر یکسال بیمه میشود و «صد ملک به نیم نظر میتوان خرید».

در نگاه توحیدی «نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند» و با یک شب قدر «صد ملک به نیم نظر میتوان خرید».

مسلم به اسم اعظم معتقد است که درهای بسته و تنگیها و سختیها را میگشاید و اموات را برمیانگیزد و مشکلات را برطرف میکند. (دعای سمات)

قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست

قومی دگر حواله به تقدیر میکنند

تصویری از دعای کمیل

اصل مطلب زندگی، تسلیم شدن به خداست و اعمال و کارها جزئیات و فرع آن هستند. موضوع دعای کمیل هم همین است. ما جز به فضل او به چیزی نمیرسیم و جز دعا را صاحب نیستیم و رأس مالمان امید و سلاحمان گریه است. برای همین از «خود پروردگار» شفاعت میطلبیم و از حکومتش فراری نمیبینیم و جز او را برای تبدیل سیئات به حسنات نمییابیم و شکایت احوالمان را نزد او میبریم. رحم کردن او برخودمان را راضی کردن خودمان به قسمت او میدانیم. مدام از شدت ضعف و تقصیر خود و از سابقه کرم و یا سریعالرضا بودن او میگوییم. آنچه را که تبلیغ میکنیم نه لغزش نداشتن و فریب نخوردن و اسیر نبودن که معرفت و علم و اعتراف و صداقت قلب و خشوع و سعی رو به خضوع است. با این توصیف است که میتوانیم بخشیدن و پنهان کردن همه گناهان همیشه را در یک زمان از او بخواهیم و همه چیزها را از او طلب کنیم. او کسی است که ثنایی را که شایستهاش نبودیم بر ما گفته است پس چرا جز به او اهمیت بدهیم؟ و وقتی به خاطر لغزشهایمان مؤاخذه شدیم فریاد و ضجه امید سر ندهیم که «چنین گمانی به تو نداشتیم» و بگوییم اگر برعذابت صبر کنیم بر دوریات صبر نداریم؟ اعمال و اوراد را آنقدر ادامه میدهیم تا عمل و وردِ واحد شوند. او را با رحمت و قوت و جبروت و اسماء و نورش که «کل شیء» را فرا گرفته میخوانیم و میخواهیم آنچه شایستهاش است با ما بکند نه آنچه شایستهاش هستیم.

پی‌نوشت:

1. حتی می‌توان گفت که فنا تا آنجا پیش می‌رود و دعا و نیاز آنقدر شدید می‌شود که بیان هم نشان خود‌خواهی باشد. در محضر کریمی که حال آدمی از او مخفی نیست تفوّه و نطق بسته می‌شود (مناجات شعبانیه).

در محضر کریم جای سؤال نیست

چراکه ضمیر دوست جام جهان نماست

دردمندی من سوخته زارونزار

ظاهرا جای تقریر و بیان این همه نیست

این کریم را می‌توان به تعبیری «نازک و لطیف»ی دانست که کمترین خود‌خواهی وعدم تسلیم را بر نمی‌تابد.

من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف

تا بحدیست که آهسته دعا نتوان کرد

البته زبان وحتی زبان درازی (اعترافات مفصل) به طور مطلق با تسلیم ناساز نیست. مهم خفیف گفتن است ولو با صدای بلند! شاید به این علت است که می‌گویند زکریا با صدای بلند آهسته! (نداءخفی) دعا کرد (مریم3).