1- برنامهریزی و نسبت آن با توکل و تفویض امر به باری تعالی چیست؟ نسبت برنامه ریزی با منع از امل و آرزوهای بلند و زهد و تقوی چیست و چگونه میتوان این دو را با هم جمع نمود؟ در لسان دینی به برنامهریزی چه میگویند و آیا منظور از تدبیر، همان برنامهریزی است؛ و اگر آری، نسبت تدبیر و تقدیر چیست؟
2- برنامهریزی امری مدرن است و در دنیای سنتی ما سابقه ندارد، برنامهریزی ریشه در نظریة ترقی دارد و در آن، بشر دائما از وضعی پستتر به وضعی بهتر و مرفهتر میرود. او برای رسیدن به این وضع، موظف است دائما شرایط را بسنجد و بهترین راهها را که مشتمل بر کوتاهترین کارها و کمضررترین و پرمنفعتترین آنهاست، برگزیند. با پیچیدهتر شدن جوامع و علمی شدن مدیریت تغییرات، این برنامهها کتبی، پیچیده و سازمانی شدهاند و غالبا توسط دولت سر و سامان مییابند و دارای رشتههای تخصصی و کارشناسیهای چند رشتهای شدهاند و ظاهرا، گریزی از آنها نیست.
3- معمولا دینداران، مانند تمام این سوالها، به سؤال از برنامهریزی نیز پاسخی جمعگرایانه میدهند و مانند دیگر چیزهای عصر مدرن، آن را با مفاهیم دینی در تعارض نمیبینند؛ البته، این یعنی جرات دیدن تعارض را ندارند. آنها نمیتوانند الگوی دیگری از حیات را تصور کنند و گمان میکنند که صورت فعلی تمدنی حیات بشر، تنها صورت حیات ممکن و البته کم و بیش بهترین آنها نیز هست و با اضافه شدن برخی اصلاحات و انجام پارهای تعدیلات میتوان از ابزارهای آن (مثل تکنولوژی و حقوق و سیاست و مدیریت اقتصاد و..) بهره برد. در تصور آنها، برنامهریزی نیز جزء این ابزارهاست و باید از آن بهرة وافی و کافی را برد و جهان را اسلامی نمود؛ از این جهت، دیگر با خود برنامهریزی مشکلی ندارند. البته، در جهان قدیم نیز بین تدبیر و تقدیر تعارضی حس میشد و سؤالات مدام جبریون و یا متصوفه و علمای شیعه از امامان، نشان از وجود این تعارض بود؛ اما سخن من این است که بر فرض حل شدن آن مساله، آن پاسخ ربطی به مورد ما [برنامهریزی]، ندارد. زیرا برنامهریزی مدرن، امری یکسره و ماهیتا دیگرگون است و ابعادی وحشتناکتر از تدبیر صرف برای امر حیات دارد.
اما در جهان سنتی، چه پاسخی به این تعارض، قابل قبول است؟ به نظر، باید پاسخهای دینی را در طیف و متناسب با مخاطب تحلیل نمود، و البته این کار در تمام پاسخهای دینی مورد توجه است و الگوی کلی باید چنین باشد و اختصاص به امر برنامهریزی ندارد. به یک مخاطب معمول باید گفت که، وظیفهی تو تدبیر است و تقدیر کار خود را میکند. ما وظیفه داریم کار خود را انجام و به ظاهر عمل کنیم و دیگر هرچه بشود با خداست. هم باید اسب را بست و هم باید توکل نمود؛ به عبارتی، هم باید اسباب مادی یک کار را فراهم نمود و هم باید از خداوند مدد گرفت تا خداوند از طریق اسباب، تقدیر خویش را اجرا نماید.
اما در مراحل بالاتر آرام آرام تدبیر کمرنگ میشود و مورد شماتت قرار میگیرد و عبد خوب، عبدی میشود که تنها دستورات الهی را انجام میدهد و دیگر از خودش تدبیری نمیکند و تدبیری ندارد؛ زیرا که یکسره عبد است و کارش به تفویض کامل میرسد و میفهمد که تمام این اسباب بلااثر هستند و مؤثر در وجود فقط الله است، جَلَّ اِسمُه. و اگر هم تدبیر میکند تنها از باب امر شارع است و میداند که التقدیر یضحک بالتدبیر، هر چه انسانوارستهتر شد، تدبیرش کمرنگ میشود تا آنکه دیگر تدبیر نکند و یکسره تفویض نماید. این سخن را نباید به آنان که به مرتبة تفویض نرسیدهاند گفت، زیرا در شگفت میشوند و به دین نسبت غیرعقلانیت و دیوانگی و رهاکردن امر تدبیر میدهند. اگر دینداران خوبی باشند، برداشت شما را خلاف ظاهر و غیرصحیح و غیرعقلائی و غیرمنطقی میدانند و در مقابل شما سریعا احساس وظیفه مینمایند که از وجوه غیرعقلانی دین تحذیر دهند و دین را از شر تحریف مصون دارند. نفی تدبیر و برنامهریزی متعلق به مراتب عالی توکل و تفویض است و باید از بسیاری پوشیده باشد. کما اینکه زهد اینگونه است و اگر در برابر افرادی از زهد سخن بگویید، به تندی منظور شما را رهبانیت میگیرند و آن را نفی میکنند؛ و در مقابل، به دنیای خوب و خوبیهای دنیا استناد میکنند. ولی زاهدان را در دنیا مقام بلندی است که اینان از فهم آن بینصیب هستند و گمان میکنند هر کسی را در جرگه ی زاهدان راه میدهند. البته زاهدان چون میدانند که دنیا فانی است به اینان میخندند و میدانند زهد از همهی مراتب دنیا ممدوح است، الا آنکه چارهای از بقا به آن نیست.
4- در مقام و نگاه تمدنی نیز اینگونه است، تمدنها به نسبت قربشان و به نسبت توکلشان از برنامهریزی غنی میشوند یا به آن معتاد میگردند. اکنون ما گرفتار برنامهریزی و محتاج به آن هستیم و ای بسا بیش از کشورهایی که در سیری طبیعی مدرن شدند به آن نیاز داریم؛ زیرا قرار است ما مدرن شویم و در روندی غیرطبیعی، طرح مدرنیزاسیون را بر ما پیاده کنند. لذا سخن گفتن از جامعهای بیامل و آرزو و متوکل هنوز زود و مورد تهمت است، اما اندیشیدن به آن در خلوات، لذتبخش خواهد بود. آنروز که ما جامعهی آرمانی خویش را بسازیم و با ردّ هر الگوئی دیگر، به حیات واقعی خویش بپردازیم، دیگر احتیاجی به برنامهریزی نخواهد بود.