مفهوم تاریخ طی سدههای اخیر، پس از افتتاح دورهی جدید در منطقهی غربی تاریخ، به مانند بسیاری از مفاهیم مهم و بنیادین دیگرِ مرتبط با جامعه و جهان بشری ما، در غربال نقدها و تحلیلها و داوریهای علمی و فلسفی و معرفتشناختی، جامهی معانی جدیدی بر تن کرده و عمیقا متفاوت از ادوار گذشته فهمیده و تعریف شده است.
در اندیشه، منظر و معرفت تاریخی اندیشمندان دورهی جدید، ساحات متعالی، قدسی، و لایههای انفسی و باطنی و حیات معنوی فرهنگها جایی را اشغال نکرده است. و متفکران دورهی جدید، سهمی برای جنبههای متعالی، روحانی و اسرارآمیز حیات آدمی و حضور معنوی و روحانی انسان در جهان قائل نشدهاند؛ مگر زیر سقف و پشت ویترین موزههای عالم مدرن، چونان آثار و میراث اجساد منجمد به جای مانده از گذشته.
منادیان ارزشها و معماران اندیشه و عقلانیت عالم جدید نیز با فاصله گرفتن و فراق اختیار کردن از سنتها و مواریث معنوی و حیات باطنی و «تاریخ» انفسی و قدسی، طرح عالم دیگری را افکندند، بنای دیگری را بنیاد نهادند و افق تاریخ دیگری را در منطقهی غربی تاریخ جهانی گشودند، که اینک همهی قارههای مدنی و معنوی ملتها را درنوردیده، در سراسر گیتی دامن گسترده، کشتی همه سنتها و فرهنگ را بر بال امواج توفانی خود گرفته و از جای کنده و به حرکت درآورده است.
اکنون همهی فرهنگها، سنتها، و ملتها؛ حتی بدویترین و تاریخگریزترین جامعهها و جمعیتها، در آیینهی تاریخ و با ابزارهای شناخت و اندیشهی تاریخی و رویکردهای تاریخمحوری که متفکران و مورخان و عالمان تاریخ دورهی جدید در منطقهی غربی تاریخ، طرحش را افکنده و در کف ذهن و اندیشه آنها نهادهاند، عقبه و سابقهی تاریخی و پیشینهی فرهنگی خویش را مییابند و مینگرند.
به جرئت و صراحت میتوان گفت که در عصر یکی از تاریخمدار، گیتیگرا، زمینی و زمینگیرترین و تاریخیترین تمدنها به سر میبریم؛ عصری که طلوع موزهها و غروب معابد است. عصری که خروج جهانگردان و غیبت زائران، سروری زمینیان، و مهجوری آسمانیان را در پی داشته است. هر چند که اینها همه به معنای آن نیست که تاریخ آدمی و معرفت تاریخی را، آن هم در عصری که اندیشه و معرفت تاریخی نقشی تعیینکننده و مؤثر در رفتارهای سیاسی دولتها و مواضع فکری و استراتژیک صاحبان قدرت داشته است، کوچک بشمریم؛ جهل و بیخبری تاریخی را بر مسند دانش و دانایی و عقلانیت و معرفت تاریخی از رخدادها و واقعیتها بنشانیم، چشم از دیدن واقعیت فرو بندیم، دست از نقد و تحلیل رخدادها بشوییم، و توهم و تجاهل و تعصب را بر تعقل و تفهم ترجیح داده و مقدم بداریم.
ممکن است گفته شود، اینک که درهای بهشتِ مائدههای زمینی به روی همهی ملتها و جامعهها گشوده شده است و ولوله و وسوسه و سودای چریدن و خرامیدن در باغهای سبز رفاهِ سرمایهداری در ذهن و فکر و جان همهی ملتها شعلهور، و در عقل و اندیشهی همه مردم در سطح جامعهی جهانی بیدار شده است، چه حاجت و ضرورت به ایمان و امید ورزیدن برای افتتاح تاریخ و تحقق جامعه و جهانی از جنس دیگر؟! حتی ممکن است گفته شود، منتظران به افتتاح تاریخ عصر و عهدی دیگر، منادیانِ چه نوع تاریخ و فرهنگ و جامعه و جهانی هستند و به تحقق آن ایمان میورزند؟!
واقعیت این است که مفهوم انتظار از جمله مفاهیم مهم آسیبدیده، مخدوش و سخت دستکاریشده روزگار ماست؛ به ویژه سنت و میراث و مفهوم انتظار به موعود رهاییبخش. این مفهوم و سنت و میراث متعالی نیز چونان بسیاری از آموزهها و سنتها و باورها و مفاهیم دیگر، به پیرایش و پالایش نیاز دارد. نخست میبایست چهرهی آن را از حجاب خرافات و عوامزدگی و احادیث و روایات جعلی زدود و پیراست. سپس دربارهاش سخن گفت. اما پیش از ورود به این بحث، نخست به موقعیت و وضعیت عصری که در آن به سر میبریم اشارهای میکنیم.
در پشت چهره آن بهشت مائدههای زمینی و باغهای سبز رفاه سرمایه، و ثروت و قدرت و مکنت و دانش و دانایی عالم جدید، تصویر دیگری نیز از واقعیت، پنهان است، که محسوس چشم همگان و ملموس دست ذهن و اندیشهی هر متفکری نیست. اساسا آنچه در لایههای بیرونی و برونی و پوسته و رویه و سطح تاریخ و فرهنگ جامعهها اتفاق میافتد، هم ملموسترند، و هم محسوستر و قابل رؤیتتر. بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و ارزشی و اخلاقی، که اینک در سطح جامعهی جهانی در همین بهشت مائدههای زمینی و مزرعههای سبز رفاه ثروت و سرمایه از آن سخت گفته میشود، نیز پوسته و رویه بحرانهای به مراتب ژرفتری هستند که در لایهها و زیرلایههای درونیتر روان و وجدان جامعه و جهان بشری ما، پیشتر اتفاق افتاده است. چهره و یا سیما و نمای بیرونی این بحرانها فقط سطحی از واقعیت را در برابر ما میگسترانند. تجربهی تاریخی به ما آموخته است که عبور از بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و فراز آمدن بر آنچه در لایههای بیرونی و پوسته و رویه دورهها به وقوع پیوسته، بسیار آسانتر از بحرانهایی بوده که در لایههای زیرین و درونیتر جامعهها و ادوار تاریخی بشر اتفاق افتاده است.
در میان همهی انواع و اطوار و انحاء بحرانها و چالشهای جامعه و جهان بشری ما، از همه سهمگین، دشوار و صعبالعبورتر؛ بحرانهای وجودی بوده، که در لایههای درونیتر تاریخ اتفاق افتاده است. این بحرانها از جنس بحرانهای اقتصادی و معیشتی و سیاسی و اجتماعی نیستند که از بیرون فقط با ابزارهای عقل و هوش بتوان مهار و تدبیرشان کرد و آنها را پشت سر نهاد.
وقتی بنیانهای ارزشی و اعتقادی و حیات معنوی یک دوره متزلزل؛ استخوانبندی و ستون فقرات تاریخ باطنی جامعهها و جهان بشری در هم شکسته شد و مرزهای انسان بودن آدمی دستخوش اختلال و اغتشاش میشود، عبور از چنین موقعیتی زمانی امیدوار کننده و ممکن میشود که خود را چونان یک سرباز در سنگر افتتاح تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهانی دیگر بیابیم که ارزشها و آرمانهایش به مراتب متعالیتر، انسانسازتر، عدالتگسترتر و آگاهانهتر و رهاییبخشتر از آنچه پیشتر زیسته و تجربه کردهایم، باشد. به دیگر سخن، ایمان و انتظار ورزیدن به تحقق جامعه و جهانی که هم به لحاظ معنوی و اخلاقی، هم فکری و معرفتی، بسیار اصیل و پرمایه و غنیتر از آنچه پیشتر تجربه کرده و زیستهایم، باشد.
شعلههای این ارزشهای متعالی و حیات معنوی و تاریخ باطنی، در جان هر ملت و در درون آموزههای هر دیانت و مذهبی فروزانتر و زنده و فعالتر، و رشتههای اتصال معنوی و حلقههای پیوند باطنی مردم هر جامعهای با این میراث متعالی و آسمانی، استوارتر و مستحکمتر، و تعلق خاطر هر فرهنگی با چنین سنت و تاریخی شورمندانهتر و عمیقتر، همو برای رهبری معنوی فردای تاریخ جامعه بشری، شایستهتر و گزیدهتر. به تعبیر قرآن: «و نرید ان نمنَّ علیالذین استُضعفوا فیالارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین.»2
میراث معنوی و متعالی انتظار و ایمان به ظهور موعود و افتتاح عصر و عهدی روحانی و معنوی را در مذهب تشیع در کورههای آزمون همین واقعیتها و حوادث تاریخی و بحرانهای عمیق وجودی که بشریت با آن دست و پنجه نرم میکند، میتوان معنا کرد و فهمید. ایمان و امید ورزیدن به ظهور جهانی نورانی و انسانی متعالی و ولیای آزاده و عادل و مؤید به روحالقدس، هم شایستگی و سنت و فرهنگ و فضیلت دیگری میطلبد، و هم دلیری و مجاهدت مجاهدان راستین را به عرصه فرا میخواند.
به تعبیر مولانا:
هین که اسرافیل وقتاند اولیا مرده را زیشان حیات است و حیا
جانهای مرده اندر گور تن بر جهد ز آوازشان اندر کفن
گوید این آواز ز آواها جداست زنده کردن کار آواز خداست
ما بمردیم و به کلی کاستیم بانگ حق آمد، همه برخاستیم3
میراث معنوی انتظار به موعود نیز، چونان مواریث معنوی و آموزههای دینی و سنتهای اصیل دیگر، هیچگاه مصون از آسیب تحریف، آفت عوامزدگی، تعصبهای کور، تحجر، انجماد، قشریگری، جعلیات، خرافات، تقدیرپرستی، جبرپرستی، اخباریگری و گرایش برخی گروههای اجتماعی و بیماری و سنگدلی و قساوت و بیرحمی انتقامجویانهی آنان نبوده است. هر مذهب و ملت و جامعه و فرهنگی که روی به سوی کعبهی توحید و قبلهی وحیانیت و وحدانیت، و میراث ارجمند نبوی و افتتاح جامعه و جهان و فردای تاریخی متعالیتر دارد و خود را چونان یک مجاهد وارسته در سنگر انتظار امامت و ولایت امام موعود و منجی مییابد، خود میبایست مصداق زنده، محمل و مأمن ظهور همهی فضیلتها و ارزشهایی باشد که مدعی و منادی آن برای دیگران است. و هر عقیده و آموزهای از ظرفیت و قابلیت نقد و تنقیح و تصفیه از خویش و زدودن و پیراستن حجابهای تاریخی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و روانشناختی بیشتری برخوردار باشد، در سنگر و میدان رویارویی با تنشها و چالشهای تاریخی و فراز آمدن بر بحرانهای وجودی چابک و چالاک و مقاومتر و پیروزمندتر و در دست و پنجه نرمکردن با حریف و فراز آمدن بر دجالان قویپنجهتر و نیرومندتر.
فریسیان و کاتبان یهود یکهزاره در معابد دعای حرج و فرج و تعجیل در ظهور موعود میخواندند، لیکن تصویری چنان، قومی و جعلی و موهوم، متناسب با تاریخ قومی خود در ذهن ساخته بودند.
وقتی با نفخات جانبخش و آسمانی عیسی مسیح(علیه السلام) مواجه شدند، راه عناد و انکار پیمودند و ظهور حقیقتش را ندیدند، پیام الهیاش را نشنیدند و حقانیتش را گرامی نداشتند. با او به ستیز برخاستند؛ مگر شمار اندکی از بیداردلان و خاصگان.
تعابیر و آیات قرآن را ببینید:
«وَلَمَّا جَاءَهُمْ کتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکانُوا مِن قَبْلُ یسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا کفَرُوا بِه فَلَعْنَةُ اللَّـهِ عَلَى الْکافِرِینَ»4
و چون کتاب آسمانی قرآن از نزد خدا برای هدایت آنها آمد، باوجودی که نشانههای موجود در نزد ایشان (کتاب تورات) را تصدیق میکرد و با آن که آنها پیش از بعثت رسول اکرم، انتظار پیروزی بواسطهی ظهور خاتم پیامبران بر کافران را داشتند؛ آنگاه که آمد و با مشخصات شناختند که همان پیغمبر موعود است باز کافر شدند و از نعمت وجود او ناسپاسی کردند که خشم و لعن خدا بر گروه کافران باد.
پی نوشت:
1- - عضو هیئت علمی گروه باستانشناسی دانشگاه تهران
2-
3- - مثنوی معنوی، دفتر اول، داستان پیر جنگی
4- - سوره بقره آیهی 89