خلاقیت؛ امانت سنگین انسان

  • پرینت
خلاقیت؛ امانت سنگین انسان -
امتياز: 1.0 از 5 - رای دهندگان: 1 نفر
 
نسبتی میان خلاقیت و تاریخ
نسبتی میان خلاقیت و تاریخ
اشــــاره خلاقیت چیست و چه رابطه‌ای از سویی با تاریخ و از سوی دیگر با انسان دارد؟ آیا خلاقیت محصول زیباشناسی‌های دوره‌ی جدید و نگاه جدید به هنر است؟ یا نه، خلاقیت همزاد انسان است و به عبارتی «انسان وجودی خلاق است». در این صورت خلاقیت در دوره‌های مختلف تاریخی چه معنا و مفهومی داشته است و این معنا چه تفاوتی با معنای امروزین آن دارد؟

انسان وجودیست خلاق. تاریخ با کشش‌ها، کنجکاوی‌ها، محرک‌ها، انگیزه‌ها، ضرورت‌ها، کنش‌ها و رفتارهای خلاق و آفرینش‌گر آدمی در جهان افتتاح و گشوده می‌شود و به حرکت درمی‌آید و چونان نیل، روی پوسته‌ی سرد و نازک و شکننده‌ی غبار کیهانی زمین جاری می‌شود و مرحله به مرحله موجخیز و خروشان‌تر از پیش، بسترهای تازه‌ای را شکافته و جغرافیا و سپهرهای مدنی و معنوی جدیدی را کشف کرده است.

هیچ شکلی ازحضور تاریخی انسان در جهان چونان هستنده‌ای تاریخی شده و تاریخمند، فرهنگ‌پذیر و فرهنگ‌ساز، بدون نقش فعال، بی‌بدیل و تعیین‌کننده‌ی قوه‌ی خلاقیت و کنش‌های خلاق انسان و گروه‌های انسانی قابل تصور نیست. انسان فراخوانده شده تا با کنش‌های خلاق خود عالم انسانی خویش را پی افکنده و بنیاد نهاده و بسازد و بیافریند؛ البته آنچنان‌که برازنده وشایسته‌ی کرامت انسانی اوست. خلاقیت کنش آزادیست. و آزادی کنش خلاق آدمی. و آزادی مسئولیت‌خیز و تکلیف‌آور.

رویکردهای کلاسیک، قوه‌ی خلاقیت وکنش‌های خلاق و آفرینش‌گر انسان را اغلب به خلاقیت‌های ذوقی و زیباشناختی و خلق آثار هنری محدود می‌کرد و می‌فهمید و درباره‌اش به داوری می‌نشست. درمنطقه‌ی غربی تاریخ، این رویکردها و آموزه‌ها و داوری‌های کلاسیک و برساخته‌ی ذائقه‌ی فکری کلاسیست‌های بعد از تحولات رنسانس، درباره‌ی مفهوم خلاقیت و ماهیت کنش‌های خلاق آدمیان می‌نگرد. اکنون نیز با دامنی گشاده‌تر و آغوشی فراخ‌تر، هم به مفهوم خلاقیت، هم به ماهیت کنش‌های خلاق انسان و مصادیق فراوان و رنگارنگ آن در همان سپهرها و جغرافیای ذوقی و هنری و زیبا‌شناختی می‌نگرد و می‌اندیشد و درباره‌اش داوری می‌کند. لیکن واقعیت این است که جغرافیا و سپهرهای خلاقیت و کنجکاوی‌ها و کنش‌ها و انگیزه‌ها و ضرورت‌ها و رفتارها و پیامد‌ها و تجربه‌ها و دستاوردهای خلاق و آفرینش‌گر انسان، بسیار فراخ و پرچین و شکن و توبرتوتر از آنچه پیش‌تر تصور می‌شده، است و محدود و محصورکردن آن به کنش‌ها و خلاقیت‌های ذوقی و زیباشناختی، دیگر نه مقبول عالمان روزگار جدید است و نه مطلوب متفکران و مورخان و انسان‌شناسان زمانه‌ی ما. مسئله‌ی ابعاد هستی‌شناختی و اضلاع اسطوره‌شناختی و وجوه معرفت‌شناختی و لایه‌ها و سپهرهای به اصطلاح متافیزیکی آن نیز حدیث مفصل و مثنوی مطول دیگر است و فوق‌العاده مهم، لیکن متأسفانه مجال طرح و بحثشان در نوشتارحاضر نیست؛ مگر هرجا که مناسبت و ضرورت بحث مقتضی بوده به آن پرداخته شده است. سه سده‌ی پیش، اندیشمند بنام عصر صفوی میهن ما میرفندرسکی1 در «‌رساله‌ی صناعیه‌اش» درباره‌ی جغرافیای فراخ و پرچین و شکن خلاقیت، مباحث مهمی را مطرح کرد و توضیحات خوبی در اثر کم حجم اما پرمحتوایش، درباره‌ی اینکه صناعت چه هست و چه نیست ارائه داد. اگر مفهوم صناعت را که در فضای فکری و زبان آن روزگار در میان مردم بیشتر رایج بود با مفهوم خلاقیت که در فضای فکری و زبان جامعه و جهان معاصر ما رایج و متداول‌تر است جابجا کنیم، هم فهم رساله‌ی او را بر خود آسانترکرده‌ایم، هم آنکه به اهمیت و عمق اثر کم‌حجم و پرمحتوای او بیشتر پی خواهیم برد.

انسان فراخوانده شده تا با کنش‌های خلاق خود عالم انسانی خویش را پی افکنده و بنیاد نهاده و بسازد و بیافریند؛ البته آنچنان‌که برازنده و شایسته‌ی کرامت انسانی اوست. خلاقیت، کنش آزادیست

این نیز تصادفی نیست که فیلسوف آلمانی دوره‌ی جدید، مارتین هیدگر2 با ارجاع مفهوم هلنی«پوئزی»به خاستگاه اصلی آن که به معنای ساختن و آفریدن و پروردن و فرآوردن و تولیدکردن است، حضور انسان را در جهان، حضوری خلاق و آفرینش‌گر تعبیرکرده و فهمیده ‌است. واقعیت نیز چنین است. نکته‌ای‌که متکلم دوره‌ی جدید آلمان «پل تیلیخ» نیز بر آن انگشت تاکید می‌نهد3. در سنت و دیانت نبوی وحیانی ما معنای خلیفه‌اللهی انسان4 بیش از همه با خلاقیت و کنش‌های خلاق انسان چونان جانشین بالفعل خداوند و چونان اراده‌ای‌که فراخوانده شده تا همسوی با اراده‌ی خداوند یعنی مبداء فیض، عالم خویش را پی افکند و بنیاد نهد و بسازد، درهم تنیده است. البته از منظر کتب مقدس بویژه کلام و کتاب وحیانی قرآن، هم مفهوم خداگونگی و خلیفه‌اللهی انسان، هم قوه و موهبت خلاقیت، امانت سنگین و خطیری است نهاده شده برشانه‌ی آدمی5. انسان مجاز نیست فارغ از مسئولیت سنگین و خطیری که بر شانه گرفته، زیر سقف جهنمی سکنی گزیند که با کنش‌های خلاق خویش آن‌ را پی افکنده و بنیاد نهاده و ساخته است. خلاقیت، کنش آزادیست و آزادی کنش خلاق وجود آدمی. لیکن آزادی، مسئولیت‌زاست و هر وجودی به مقیاس و گستره‌ی آزادی‌اش مسئول است. هر وجودی به هر درجه و دامنه، آزادتر، مسئول‌تر. از موران و زنبوران نه انتظار مسئولیت و تکلیف و وظیفه‌شناسی است و نه آزادی عمل و خلاقیت و کنش و کار خلاق، چونان آدمیان.

در میان همه‌ی شاخصه‌ها و مؤلفه‌ها و فصول مشترک و معرف‌هایی که از عهد باستان تا دوره‌ی جدید در تعریف، معرفی و فهم آدمی-اینکه به حقیقت که هست و چه نیست- مطرح و پیشنهاد شده می‌توان گفت شاخصه‌ی خلاقیت و کنش‌ها و رفتارهای خلاق و آفرینش‌گر انسان و گروه‌ها و جمعیت‌های انسانی به لحاظ منطقی هم از جامعیت هم مانعیت بیشتری برخوردار بوده است. جغرافیای دلالت‌ها و مصادیق این مفهوم گران‌معنا و پرمحتوا آنچنان فراخ و پرچین شکن و رنگارنگ و متنوع و متکثر و متضاد و پارادوکسی‌کال است که انسان دچار سرگیجه می‌شود. پیامدها و نتایج کنش‌ها و رفتارهای خلاق و آفرینش‌گر انسان نیز آنچنان گسترده و شگفت‌انگیز و آموزنده بوده که کنش‌ها و واکنش‌ها و رفتارهای هیچ موجود زنده و نوع دیگری، با آن قابل قیاس نیست. یک نگاه با دقت و تامل به هزارتوی دیدالی6 و جغرافیا و اقلیم و عالم پیچیده و بافت‌ها و فضاهای کلان‌شهری و پیکر مادی و کالبد بیرونی شهرهای دنیای مدرن و غرش موتورها و ماشین‌ها و تابش نئون‌ها و نورافکن‌ها که مرز میان شب و روز و تاریکی و روشنایی و زمان و مکان را درهم شکسته‌اند و شبکه‌های ارتباطی بسیار پیچیده و پیشرفته و پرسرعت ارتباطی که به مانند تارهای ظریف و حساس و هوشمند عصبی هرچه روان‌تر و سیال‌تر و پرشتاب‌تر،چرخش و گردش و دادوستد اطلاعات و نقل‌و‌انتقال فکرها و ذوق‌ها وذائقه‌ها و عرضه و تقاضای تجربه‌ها را بر شانه گرفته‌اند، کافیست تا متقاعد شویم و بپذیریم تا چه میزان گسترده و فراخ، تعیین‌کننده و بنیادین و عمیق و وثیق، قوه‌ی خلاقیت و کنجکاوی‌ها و کنش‌ها و رفتارهای خلاق و دستاوردها و تجربه‌ها و پیامدهای اعمال و افعال آفرینش‌گر انسان در نحوه‌ی حضور و تقدیر تاریخی او در جهان نقش تعیین‌کننده و بی‌بدیل داشته است و نحوه‌ی بودن او را در جهان رقم‌زده است. تاریخ و نحوه‌ی حضور و ظهور و تقدیر تاریخی انسان در جهان در خلاقیت و کنجکاوی‌ها و کنش‌ها و کشش‌ها و چشش‌ها و چرخش‌ها و جنبش‌ها وخیزش‌ها و جهش‌های خلاق و آفرینش‌گرانه‌ی او به حرکت درآمده و رقم خورده است.

رخدادهای ارض وجود را که در تاریخ، افق می‌گشایند و آشکار می‌شوند، نمی‌باید با رویدادهای تاریخی خلط کرد و به حوادث صرف تاریخی فروکاستشان. ارض هبوط، ارض وجود است، لیکن در ارض تاریخ، احساس و آشکار می‌شود

خلاقیت‌ها و کنش‌های خلاق و آفرینش‌گر انسان، چونان هنر معماری بر زمینه و شانه‌ی مواد و مصالح و عناصر متفاوت بسیار بنیاد پذیرفته و جامه‌ی تحقق برتن پوشیده است. قوه‌ها و استعدادها و نیروهای بسیاری شانه‌به‌شانه‌ی هم فعال برصحنه‌ی کنجکاوی‌ها و کشش‌ها و چشش‌ها و انگیزه‌ها و کنش‌های خلاق آدمی به درجه و دامنه و در سطح و عمق متفاوت حضور و مشارکت و دخالت داشته و عمل کرده‌اند. خلاقیت یک مفهوم انتزاعی و یک لایه نیست. خلاقیت و کنش‌های خلاق انسان به غایت توبرتو ولایه‌به‌لایه و برآمده ازعناصر و قوا و استعدادهای نیرومند احساس و اراداه و انگیزه و اندیشه و عقل و خیال و حافظه و تداعی و تذکار یا انامنیسیس7 (anamnesis) به مفهوم باستانی هلنی آن است. در سپهرهای فراخ و جغرافیای پرچین و شکن و پیچ‌لاخ دیدالی خلاقیت و کنش‌های خلاق انسان همه‌ی استعدادها و قوا و یا نیروی‌های وجودی او درگیر هستند. هرچند که درجه و دامنه‌ی و سطح و عمق درگیری و دخالت و حضور و نقش نیروها و استعدادها نه همیشه یکسان بوده و نه همسان و مشابه عمل کرده‌اند. در عرصه‌ی خلاقیت‌های بنیادین و اصیل و سرنوشت‌ساز به مانند پی‌افکندن و بنیاد‌نهادن عالم و آدمی نو، تمامیت وجود انسان برصحنه آمده و درگیرشده است. در جغرافیای پرچین و شکن و سپهرهای فراخ آفرینندگی و کنش‌های آفرینش‌گر انسان، حضور فعال نیروهای روحانی که از آشیانه‌های بکر و زیرلایه‌های نهان‌تر وجود، سر برکشیده‌اند، هم بر سرشت رازآمیز خلاقیت مهر تایید نهاده‌اند، هم‌ آنکه ابعاد وجودی و بنیادی‌تر آن را آشکار کرده‌اند. به همین دلیل نیز به هر میزان، علت‌ها و دلیل‌های بیشتری را در نقد و تحلیل و تفهیم و تعریف مفهوم خلاقیت و مصادیق پرشمار کنش‌ها و رفتارها و دستاوردهای مدنی و معنوی و ذوقی و هنری و زیباشناختی و معرفت‌شناختی و پیامدهای تاریخی و فرهنگی و فکری و اجتماعی و اعتقادی و ارزشی خلاق و آفرینش‌گر آدمیان، ردیابی و رصد کرده و گردآورده و کنار هم چیده‌ایم، بیش از پیش به ماهیت رازآمیزشان پی‌‌برده و اذعان کرده‌ایم. محرک‌ها و انگیزه‌های نهان خلاقیت و کنش‌های خلاق انسان، از رازآمیزترین لایه‌های وجودی اوست. رخدادهای ارض وجود را که در تاریخ، افق می‌گشایند و آشکار می‌شوند، نمی‌باید با رویدادهای تاریخی خلط کرد و به حوادث صرف تاریخی فروکاستشان. ارض هبوط، ارض وجود است، لیکن در ارض تاریخ، احساس و آشکار می‌شود. فروغی که در حرا بر جان حضرت مصطفی تابید و ندایی که در اعماق و ارض وجود او از عالم غیب و قدس شنیده شد فروکاستنی به یک رویداد صرف تاریخی نیست. آنچه در تاریخ آشکار می‌شود و افق می‌گشاید الزاما و صرفا تاریخی نیست و مشمول زمان تاریخی نیز نمی‌شود. به همین دلیل نیز هومر و افلاطون و کنفوسیوس و زرتشت و فردوسی و شهاب‌الدین سهروردی و جلال الدین محمد بلخی و شکسپیر را نمی‌توان به تولید انبوه رساند! خلاقیت و کنش‌های خلاق انسان به هر میزان انفسی‌تر و روحانی‌تر و رشته‌های اتصال باطنی و حلقه‌های پیوند روحانی‌اش با زیرلایه‌های نهان و آشیانه‌های بکرتر وجود استوارتر هم رازآمیزتر، هم اصیل و گوهرین‌تر.

یادآور شدیم که تاریخ با کنش‌های خلاق انسان در جهان روی پوسته‌ی نازک و سرد و شکننده‌ی غبار کیهانی زمین افتتاح و گشوده می‌شود و به حرکت درمی‌آید. تا آنجا که شواهد باستان‌شناختی و بقایای متعلق به حوزه‌ی مطالعات انسان‌شناختی مجال می‌دهد، می‌توان گفت صور ابتدایی‌تر کنش‌های خلاق انسان از یک‌سو با ساختن و استفاده‌ی ابزارهای اولیه و از دیگر سو با فرایند اجتماعی‌شدن و تشکل گروهی و سازماندهی تشکیلات اجتماعی و همبستگی و همکاری‌های گروهی هرچند به شکل ساده‌ی آن در پیش از تاریخ آغاز و افتتاح شده است. فرایند خلاق‌ساختن ابزارهای ابتدایی در پیش‌ از تاریخ، هرچند درازآهنگ و دیرپا ره می‌سپرد لیکن در فرایند همین حرکت و آهنگ دیرپا، هم سنت‌های خلاق ابزارسازی، مرحله‌به‌مرحله پدید می‌آمدند، هم آنکه سنت‌ها انباشت و ذخیزه‌ی تجربه‌ها را دامن می‌زدند و زمینه‌ی به‌وجود آمدن و آشکار و پدیدارشدن سبک‌ها را فراهم می‌آوردند.

می‌توان گفت نخستین آیین‌ها و اعمال و افعال آیینی آدمیان، حلقه‌های پیوند و رشته‌های اتصال معنوی بودند میان سپهر خلاقیت‌های درونی و انفسی و بیرونی و آفاقی و میان مواجهه و پاسخ‌های فوری و مستقیم فیزیکی و پاسخ‌های فرا فیزیکی و نامستقیم با سرشتی معنوی و روحانی‌تر

اینچنین از درون انباشت و ذخیره‌ی تجربه‌ها وآموخته‌ها و آزموده‌ها و اندوخته‌ها ، سنت‌های ابزارسازی بوجود آمدند و از میان سنت‌ها، سبک‌ها، پدیدار شدند و سبک‌ها، نوآوری‌ها و ابداعات و ابتکارات و جستجوی‌های خلاق برای کشف و دستیابی و استخراج و استحصال و بهره‌برداری از مواد و منابع جدید را تسریع کردند و توسعه دادند. دستیابی به منابع و مواد جدید، هم زمینه را برای پیشرفت و توسعه‌ی مهارت‌ها فراهم‌تر می‌کرد هم راه را به سوی تحقق خلاقیت‌ها و خلق ابزارهای متنوع‌تر و ظریف‌تر وکارآمدتر گشوده‌تر می‌ساخت. توانایی و ظرفیت ذخیره‌سازی و بخاطرسپاری آموخته‌ها و آزموده‌ها که حافظه‌ی آدمی برخوردار از آن بود؛ شانه به شانه‌ی قوه و قابلیت‌های بی‌بدیل تداعی‌کردن و به حضور فراخواندن و به یادآوردن اطلاعات و تجربیات ذخیزه‌شده و اندیشیدن و ترکیب‌های جدید بخشیدن به چیزها و کار خلاق روی اندوخته‌ها و آزموده‌ها و آموخته‌ها، هم جغرافیای خلاقیت‌ها و کنش‌های خلاق آدمی را بیش از پیش فراخ‌تر و پرچین و شکن‌تر می‌کرد، هم آنکه به حرکت‌شان شتاب بیشتر می‌داد و غنی‌تر و متنوع‌ترشان می‌ساخت و رنگارنگی بیشترشان می‌بخشید و صورت‌های جدیدتری را به منصه‌ی ظهور می‌آورد. صورت‌های جدید تنها تصویری از نحوه‌ی بودن و حرکت و حضور خلاق انسان را در جهان آشکار نمی‌کردند، بلکه تفسیر و معرفت و منظر و سطح آگاهی و مرتبه‌ و دامنه‌ی فهم او را از جهان و واقعیت‌های آن نیز بیان می‌کردند. کنجکاوی‌ها و کنش‌ها و‌ پاسخ‌های خلاق و آفرینش‌گر انسان به مواجهه‌ی فیزیکی که سنت‌های ابزارسازی امتداد چنین رویارویی فیزیکی فرهنگی شده با چالش‌های طبیعی که برای زنده‌ماندن و زیستن بود، متوقف نشد و در یک مرحله و مقطع تاریخی به غایت مهم و سرنوشت‌ساز که دلیل‌ها و علت‌های بسیارشان همچنان بر ما محجوب و نامکشوف مانده است، خلاقیت و کنش‌های خلاق انسان، وارد سپهر دیگری از رابطه، جنس دیگری از پاسخ و مواجهه با جهان و واقعیت‌های آن و نوع دیگری از آگاهی و آفریدن صورت‌ها وکنش‌ها و رفتارها می‌شود که اصطلاحا به آن خلاقیت آیینی–اسطوره‌ای یا نمادین اطلاق شده است، می‌شوند. این افتتاح، گشودگی و افق رابطه و آگاهی و فهم جدید از واقعیت را بیش از همه، وام‌دار و میراث‌خوار سنت و میراث انسان ساپینس یا متفکر متعقل هستیم. البته صورت‌هایی از بقایای تدفین درگذشتگان که با انسان «نئاندتال» آغاز می‌شود، اطلاعات خوبی را در ارتباط با کنش‌ها و پاسخ‌های خلاق انسان در مواجهه با واقعیت مرگ دراختیار ما قرار می‌دهد. هرچند از اعمال و افعال و یا به تعبیر دیگر مراسمی که به احتمال، پیش و پس از تدفین گروهای اجتماعی متعلق به جامعه‌ی نئاندرتال‌ها انجام می‌داده‌اند چیزی نمی‌دانیم و درباره‌ی فحوای خاکسپاری‌ها نیز اظهارنظر جدی نمی‌توان کرد، با این همه می‌توان ورود به سپهر دیگری از رابطه و نحوه‌ی دیگری از مواجهه‌ی انسان را با واقعیت مرگ و زندگی از همین صورت‌های غبارگرفته و بقایای مادی الکن و خاموش، ردیابی و رصد کرد. اینکه انسان می‌دانسته که می‌میرد. اینکه انسان می‌فهمیده که برای همیشه نمی‌تواند در میان گروه اجتماعی که متعلق به آن است حضور فیزیکی داشته باشد و به حیاتش ادامه دهد. اینکه مرگ فرد و تدفین و تکریم و احترام به متوفی، می‌توانسته دلالت بر نوعی هبستگی اجتماعی و گروهی داشته باشد، چندان محل تردید نیست. مرگ‌اندیشی و آگاهی از مرگ و بقایای مادی آداب تدفین انسان پیش از تاریخ را سرنخ و سرآغاز و نقطه‌ی عطف و فوق‌العاده مهم در ورود به سطح دیگری از رابطه و سپهر دیگری ازخلاقیت و کنش‌ها و پاسخ‌های خلاق آدمی به واقعیت مرگ و زندگی می‌توان تفسیر و استنباط کرد. صورت مکرر و نسبتا مشابه این تدفین‌ها و هویت نمادین‌شان موید، ماهیت آیینی آن‌ها نیز هست. آیینی‌شدن فرهنگ و زندگی انسان در هزارهای متأخر پارینه‌سنگی را سرآغاز گام‌نهادن و ره‌سپردن در سپهر، نسبت و رابطه و نحوه‌ی بودنی معنوی و معنادارتر و تلاش برای دستیابی به معرفت و منظری متعالی‌تر از هستی، جهان و واقعیت‌های آن می‌توان استنباط کرد. تا آنجاکه شواهد باستان‌شناختی و قراین انسان‌شناختی و مشاهدات و مطالعات قوم‌شناختی مجال می‌دهد می‌توان گفت نخستین آیین‌ها و اعمال و افعال آیینی آدمیان حلقه‌های پیوند و رشته‌های اتصال معنوی بودند، میان سپهر خلاقیت‌های درونی و انفسی و بیرونی و آفاقی و میان مواجهه و پاسخ‌های فوری و مستقیم فیزیکی و پاسخ‌های فرافیزیکی و نامستقیم با سرشتی معنوی و روحانی‌تر. دراینجا از مفهوم فرافیزیکی استفاده می‌شود تا با مفهوم متافیزیکی خلط نشود که از جنس دیگریست.

 به هر روی کاروان خلاقیت و کنجکاوی‌ها و کنش‌ها و پاسخ‌های خلاق و آفرینش‌گر انسان و گروها و جمعیت‌های انسانی مرحله به مرحله با عبور از مسیرهای پرپیچ‌و‌خم تاریخی و فرازوفرودهای بسیار اجتماعی و قبض و بسط‌های سنگین فرهنگی و اندوختن و آزمودن و آموختن تجربه‌های بسیار، هم در عرصه‌های تفکر و تعقل و تخیل و مهارت و مدیریت و تدبیر امور اجتماعی و طراحی و برنامه‌ریزی زندگی، هم در میدان مهارت و معیشت و فناوری و ذوق و هنر و زیبایی، هم در کشف و شهود و مشاهدت سپهرها و لایه‌های درونی‌تر و آشیانه‌های بکر و ناشناخته‌تر روح برای دستیابی به معرفت و منظر و فهمی عمیق و اصیل و گوهرین و متعالی‌تر از معنای «هستی» و حقیقت چیزها به دستاوردهای شگفت‌انگیز فراوان و غنایم مدنی و معنوی غیرقابل انکار بسیاری را به کف آورد. درعرصه‌ی هنر و خلاقیت‌های ذوقی و زیباشناختی هنرها و سبک‌ها و سنت‌های هنری بسیاری ابداع شدند و بر صحنه آمدند و نظام‌های تصویری و حجمی و صوتی و شنیداری نیز ابداع شدند و آهنگ و هماهنگی و تناسب و تعادل و زیبایی و شکوه و جلالت درونی هستی را بیان و آشکارکردند و به تماشا نهادند.

در سنت‌های دینی گذشته، انسان، هم به مشروط بودن کنش‌ها و رفتارهای خلاق خود،آگاه بود، هم آنکه به مسئولیت سنگین عواقب و تبعات آن توجه داشت. به همین دلیل نیز چینیان با دستیابی به باروت سلاح گرم را ابداع نکردند اما غربیان چنین کردند و از لوله‌ی تفنگ‌های هلندی اینک موشک‌های قاره‌پیما پرتاب می‌شود

 در آوردگاه اندیشه و تعقل، انسان توانست به منطق و معنای استوار و بنیادین‌تر و فهمی عمیق و وثیق‌تر از«هستی» و واقعیت‌های آن دست یابد. در رزمگاه‌های تفکر و تعقل، انسان چونان معماری چیره دست و ماهر توانست نظام‌های فکری متفاوت و متقابل بسیاری را طراحی کرده و بنیاد نهد و بیافریند. در آوردگاه همین نبردهای سخت و سنگین و سرنوشت‌ساز تاریخی، فلسفه و تعقل و تفکر فلسفی را پی افکند و با ابداع و استفاده از ابزارهای منطق به ‌وساطت استدلال و اقامه‌ی براهین عقلی و منطقی و کلید عقل و اندیشه، سعی ورزید، گره پرسش‌ها و قفل معماهای ریزودرشت بسیاری را بگشاید و از تردید و تشکیک و نفی و انکار و نقد و دیالوگ چهره‌به‌چهره پروا و پرهیز نکرد و هر بار آزموده و قوی‌بنیه و سُخته و ورزیده‌تر در رویارویی با حریفان و مدعیان، گام درآوردگاه نهاد و فعال و استوار بر صحنه ایستاد. حکیمان و فیلسوفان و متفکران بسیاری در آوردگاه‌های سنگین و سئوال‌خیز و خلاق اندیشه و خرد و منطق و استدلال، به میدان آمدند و درخشیدند و قوت و اقتدار و اعتبار استحکام نظام‌های فکری و عقلی خود را به محک و داوری نهادند. درآوردگاه رویارویی با حریفان، هر نظام فکری از استحکام و انسجام و اقتدار و قوت بیشتری برخوردار بود، تاثیرگذارتر و مقاوم‌تر و متداوم‌تر بر صحنه ایستاد.

درعرصه‌ی دانش و فناوری، کاروان کنجکاوی‌ها و کنش‌های خلاق و تجربیات و دستاوردها و پیامدهای خلاقیت و حرکت و تلاش بی‌امان و نفس‌گیر آفرینش‌گر انسان، هم به علت و هم به دلیل پاسخ‌های فوری و مستقیم و مؤثرتری که علم و تکنولوژی به نیازهای حیاتی آدمیان می‌داد و نقش تعیین‌کننده‌ای که در ارتقاء رفاه اجتماعی و بهبود و تضمین شرط زیستن و زنده‌ماندن آدمیان و شرایط زندگی آن‌ها داشت و بارسنگینی را که در کنترل و نظارت و مدیریت و مهار چالش‌های طبیعی و تاریخی برشانه گرفته بود؛ حرکت و آهنگی پرشتاب‌تر داشت و روان‌تر و سیال‌تر و شناورتر و منقلب‌تر و متحول‌تر بسترهای جدید را می‌گشود و هربار متهورانه و موفق‌تر از پیش دست به کشفیات و اختراعات و ابداعات و ابتکارات و نوآوری‌های مؤثرتر و کارآمدتر و انقلابی‌تر وتحول‌زا و بنیادی‌تر می‌زد و در تغییر چهره‌ی تاریخ جهانی مؤثر می‌افتاد. ضلع عقل معاش‌اندیش و محاسبه‌گر را که بر دو ضلع علم و تکنولوژی بپیوندیم معماری عالم مدرن که روی مثلث آن طراحی شده و بنیاد پذیرفته است آسان‌تر و محسوس‌تر قابل درک و رؤیت است. در دوره‌ی جدید سپهرهای دیگر خلاقیت و کنش‌ها و کنجکاوی‌های خلاق انسان، جیره‌خوار و طفیل عقل جزیی و معاش‌اندیش و محاسبه‌گر و تکنولوژی و علم جدید شده‌اند و از کانون فرهنگ و زندگی مردمان به پیرامون رانده و افکنده شده‌اند. خلاقیت و کنش‌ها و پاسخ‌های خلاق انسان در سپهر دانش و فناوری و مهارت که اختراعات و ابداعات فنون و حرف و ابزارهای جدید و کشف و دستیابی به منابع و مواد و ترکیبات و عناصر و امکانات تازه را در پی داشته، از آن جهت که با نیازهای حیاتی و ضروریات زندگی آدمیان درمی‌تنیده و نسبت مستقیم و تنگاتنگ با آن داشته و پاسخ‌ها نیز هربار موفق‌تر و موثرتر و فوری و ملموس و کارآمدتر از پیش به نیازهای حیاتی و ضروریات زندگی آدمیان داده می‌شده از همه وسوسه‌انگیزتر و ازهمه بی‌مرز و مهارتر و سیال و شناورتر و با آثار مادی و اطوار و انواع بیشتر در فرایند تاریخ و حضور تاریخی انسان در جهان پدیدار و آشکارشده و افق گشوده و بر صحنه آمده است.

در آوردگاه‌های آزمون سخت و سنگین ایمان و دین و عرفان و اشراق، نبردها از همه دشوارتر بود و سرشتی رازآمیز و حرکت و آهنگی و جهتی استعلاعی نیز داشت. در این آوردگاه عظیم و پهناور وجودی، هم خلاقیت هم محرک‌های خلاق انسان از جنس دیگری بودند و هم سرشتی دیگر داشتند و در سپهرهای دیگر نیز، گام برمی‌گرفتند و ره می‌سپردند، معطوف به ملکوت و سپهرهای ملکوتی و فهم حقیقت هستی و معنای بنیادین واقعیت‌ها بودند و نظر به لایه‌های درونی‌تر وجود و مراتب غیب و قدس و مبداء آفرینش داشتند. در رزمگاه‌های شعله‌خیز و آتشناک ایمان و دیانت و سنت‌های دینی و اعتقادی و نبرد باورها و ارزش‌ها و آرمان‌ها انسان موفق شد مرزهای انسان بودن خویش را بازیابد. ندای«وجود» و مبداء فیض را در اعماق روح و لایه‌های درونی و نهان‌تر هستی خویش در تاریخ و حضورتاریخی‌اش در جهان بشنود؛ از تاریخ و فرهنگ و سنت‌های مشرکانه و اسطوره‌ای و اساطیرالاولین عبور کند و در پرتو آفتاب حکمت نبوی و وحیانیت و وحدانیت وحدت و آهنگ و هماهنگی و حقیقت چیزها را توانست واضح‌تر ببیند و بشناسد و بفهمد. در آوردگاه‌های آزمون دشوار ایمان و نبردهای سنگین دین، انسان توانست حکمت چیزها را با صراحت و صرافت بیشتر بفهمد و مرزهای نیک و بد و زشتی و زیبایی و راستی و ناراستی و ابدیت و زمان را از هم تفکیک کند و باز شناسد. در رزم‌گاه‌های عرفان و اشراق و نبرد بی‌امان و نفس‌گیر با شیطان نفس اماره و سلوک معنوی و تزکیه‌ی جان و تخلیه روان و تصفیه دل و تجلیه‌ی ضمیر و تحلیه‌ی وجود ازحجاب‌ها و کدورت‌ها، انسان موفق شد از حس‌های تن عبورکرده و به حس‌های روحانی‌تر و سرچشمه‌های زلال و آشیانه‌های بکر و خلاق و انسان سازتر هستی خویش نایل آید و وارد سپهری از ولادت‌های روحانی و خلاقیت‌های معنوی بغایت متعالی بشود که ولادت و ولایت و ظهور انسان کامل از اصیل و گوهرین‌ترین مظاهر و مصادیق آن در تاریخ بوده است. کاروان تجربه‌های اصیل عرفانی که با عشق و کفّ نفس_خویشتن‌داری_ و سلوک و ریاضت و قناعت و مجاهدت و ایمان و امید به رستن و رهیدن از بند وساوس شیطان نفس و نایل‌آمدن به وصال حق حرکت می‌کردند، همواره مانع بزرگ بر سرراه از خویش بیگانگی و مسخ وجودی انسان بودند. اینک که در عصر غیبت و غروب آن سنت‌های اصیل و متعالی دینی و عرفانی و مکاشفات و مشاهدات عمیق نبوی و وحیانی بسرمی‌بریم ظاهرا چنین به نظر می‌آید، اباحیگری افسارگسیخته‌ی نظام سرمایه‌داری عالم مدرن و طراحان و کارگردانان و صحنه‌پردازان پشت‌پرده و صحنه‌ی آن برای توسعه و تثبیت منافع و مطامع ضد انسانی خود موفق شده‌اند. با برگرفتن موانع بر سر راه با همه‌ی ابزارها و ظرفیت‌ها و امکانات و منابع فکری و فنی و علمی و ذوقی و هنری و رسانه‌ای موجود، انسانی را برصحنه‌ی بازی فرابخوانند که جام وجودش تهی ازباده‌های زلال کرامت و شرافت و اصالت انسانی است. انسانی که نه مرزهای وجودی خویش را می‌شناسد و نه آنکه بر مسئولیت سنگین و خطیر انسان بودن خویش آگاه است؛ مسخ و خویشتن گریز و سرگشته و بیمار و بیقرار و بی‌ارج و بی‌اراده و بی اختیار سیلاب حوادث به هرسوی که براند و بکشاندش می‌رود بی‌آنکه بداند بکجایش می‌کشانندش و میرانندش ومی‌برندش. تصادفی نیست که در فرایند تجربه، تقدیر و حضور تاریخی انسان در جهان، آوردگاه‌های سنت‌ها وتجربه‌های دینی و نبرد ارزش‌ها و آرمان‌‌ها و باورها از همه سرخ‌تر و خونین‌تر و شعله‌خیزتر سخت و سنگین‌تربوده است. سنت‌های دینی بیش از همه آدمیان را از افتادن درآتش و جهنم خلاقیت‌های اهریمنی برحذر داشته و هشدار داده‌اند. از این منظر دین زرتشت از همه پیشتازتر بوده است. انسان می‌تواند به کمک و استفاده از نیروهای اهریمنی که در زوایای نهان هستی آدمی آشیانه دارند جهنمی چنان آتشناک را پی‌افکند و بنیاد نهد و برافروزد که طبیعت و تاریخ، بی‌تقصیران و مقصران همه در آن بسوزند و در خاکستر تباهی محو شوند. چنین است جهانی که اینک در آن بنام عالم مدرن و تمدن فرعونی سرمایه‌داری جدید بسرمی‌بریم!

خلاقیت پارادوکسیکال‌ترین شاخصه و ظرفیت و قابلیت و امکانات وجودی آدمیست. پی‌افکندن و برافکندن، بنیادنهادن و ویران‌کردن، به آسمان برشدن و به قهقرا رفتن، نظم‌افکندن و هماهنگ‌کردن و هرج و مرج و آشوب انگیختن، آنارشیسم و آزادی و عالمی از عناصر متضاد و گوناگون دیگر را در درون خود دارد و نحوه‌ی بودن انسان در جهان، با آن رقم خورده است

درسنت‌های دینی گذشته، انسان هم به مشروط بودن کنش‌ها و رفتارهای خلاق خودآگاه بود، هم‌ آنکه به مسئولیت سنگین عواقب و تبعات آن توجه داشت. به همین دلیل نیز چینیان با دستیابی به باروت، سلاح گرم را ابداع نکردند؛ اما غربیان چنین کردند و از لوله‌ی تفنگ‌های هلندی اینک موشک‌های قاره‌پیما پرتاب می‌شود و بوی سلاح‌های میکروبی و شیمیایی کشتارجمعی دهه‌هاست که از اجساد کشته‌شدگان جنگ‌های تحمیلی به مشام می‌رسد. انسانِ پروده‌یِ دامن سنت‌های دینی و آموزه‌های عرفانی، خود را امانت‌دار عالمی می‌دید که مالک حقیقی‌اش او نبود. به همین دلیل نیز در قرآن مجید به تکرار تأکید شده است که هر آنچه در زمین و آسمان‌هاست همه آفریده‌ی خداوند است و همو مالک و مدبرحقیقی هر چیزیست8. خلق از عدم، متعلق به مبدأ فیض است. انسان هر آنچه را می‌آفریند، منابع، مواد، امکانات، ظرفیت هاو قابلیت‌های است که خداوند از پیش در اختیار او نهاده است. به‌ همین دلیل نیز مجاز نیست با کنش‌ها و رفتارهای خلاق خود، بر سر میراث و امانتی که خداوند در کف او نهاده است‌، یله و بی‌مهار، افسارگسیخته و اهریمنی، هر آنچه می‌خواهد و می‌تواند و وسوسه‌های شیطانی‌اش ایجاب می‌کند، بیاورد.

 خلاقیت پارادوکسیکال‌ترین شاخصه و ظرفیت و قابلیت و امکانات وجودی آدمیست. پی‌افکندن و برافکندن، بنیاد نهادن و ویران‌کردن، به آسمان برشدن و به قهقرا رفتن، نظم‌ افکندن و هماهنگ‌کردن و هرج و مرج و آشوب انگیختن، آنارشیسم و آزادی و عالمی از عناصر متضاد و گوناگون دیگر را در درون خود دارد و نحوه‌ی بودن انسان در جهان با آن رقم خورده است. افکندن خلاقیت در مسیر افتتاح تاریخ و فرهنگ و جامعه و جهانی متعالی‌تر و بنیاد، پذیرفته بر زمینه و شانه‌ی باورها و ارزش‌ها و آرمان‌ها ونظام‌های فکری و دانش و دانایی انسان‌ساز و اصیل و گوهرین‌تر، مسئولیت سنگین و خطریست که اینک بر دوش هر انسان آزاده و وجدان بیداری نهاده شده است.

وقتی نظام‌های فکری و اعتقادی و ارزشی جامعه‌ها متزلزل شده و به سردی و افول گراییده و با فترت دست و پنجه فشرده‌اند، انگیزه‌ها و محرک‌ها و شعله‌های خلاقیت نیز در جان و روان و رفتار افراد جامعه فروکش کرده و به سوی خاموشی رفته است. زندگی و اراده و کشش و کنش زیستن که خود مهم و بنیادی‌ترین محرک و انگیزه‌ی خلاقیت در آدمی و گروه‌های انسانی از همان هزاره‌های کهن پیش از تاریخی بوده است. وقتی شور زندگی و نشاط زیستن در جامعه‌ها جایش را به نا امیدی و تهی‌بودگی و پوچی می‌دهد تمایلات خلاق و شعله‌های عشق به خلاقیت نیز در افراد جامعه به شدت به سردی و خاموشی می‌گراید. مناسبت میان نشاط و خلاقیت بسیار ژرف و بنیادین است. درعالم هخامنشی نشاط بنیادی هستی‌شناختی و متعالی داشت. متفکران مسلمان خاصه امام محمد غزالی خداوند را سرچشمه‌ی بهجت و سرور می‌فهمیدند. در قرآن همه‌ی اسماء خداوند اسماءالحسنی است؛ یعنی آنکه خداوند مبداء فیض و سرچشمه‌ی هر خیر و کمالی است. انسان در مراحل سپس‌تر و هزاره‌های جدیدتر موفق می‌شود هم با تجربه‌تر و خلاق‌تر در حرکت و حضور تاریخی خود در جهان گام برگیرد هم با دستیابی و یا خلق نظام‌های ارزشی و فکری و اعتقادی، سپهر خلاقیت‌های خود را گسترش داده و فراخ‌تر کرده و وارد جغرافیای بسیار پرچین و شکن و دامنه‌دار‌تر آفرینندگی بشود. اما متأسفانه هر بار که نوعی احساس پری و اشباع در او فوران کرده، وارد چرخه‌ای از تاخت و تازها و افسار گسیختگی در خلاقیت‌های ویرانگر و آشوب‌ناک و آنارشیستی و کابوسناک شده و کنش‌ها و تلاش‌های خلاق انسان به سمت قهقرا حرکت کرده است‌. دوره‌ی جدید از این منظر تناقض‌آمیزتر و افسارگسیخته و با تاخت‌و‌تازهای بی‌سابقه و بسیار گسترده و ویران‌گرتر از ادوار گذشته بر صحنه ظاهر شده است. 

 

 

پینوشت:

1- فندرسکی، ابوالقاسم، رساله‌ی صناعیه، مقدمه و تصحیح و حواشی علی اکبر شهابی، تهران: انتشارات سعادت 1338

2- Heidegger.M 1950 Der Ursprung des Kunstwerkes Frankfurt: Holzwede.Trans in Greek by Giannis Tzavaras . Athens:Dodonis 1986 P.120-2

3- تیلیخ، پل، الهیات سیستماتیک، ترجمه‌ی حسین نوروزی، تهران: انتشارات حکمت،1381جلد اول،صص356-9

4- مراد آیه‌های سی و سی و یکم سوره‌ی بقره در قرآن است: درآیه‌ی سی‌ام انسان جانشین خداوند در زمین آمده و درآیه‌ی سی و یکم خدوند همه‌ی اسماء را به انسان آموخته است. هر دو آیه بر قوه و قابلیت و ظرفیت و امکانات عظیم وجودی آدمی تاکید دارد که هیج آفریده‌ی دیگری با او قابل قیاس نیست. انسان خلاق و آفریننده‌ترین آفریده‌ی آفریدگار و مخلوق در هستی است. البته خلاقت‌ها و کنش‌های خلاق انسان از جنس خلق از عدم و هیچ نیست. خلاقیت و کنش‌های خلاق انسان مشروط است. خلق مطلق از آن خداوند است و هموست که در یک آن می‌تواند از عدم هر آنچه اراده کند بیافریند. اما انسان از آن جهت که مطلق را دوست دارد وکشش‌های دستیابی به امرمطلق در وجود او قوی است. محدویت‌ها و مقتضیات بشری خود را از یاد برده و همواره سعی ورزیده به سپهر مطلق‌ها دست یابد.

5- انسان‌بودن، مسئولیت خطیر و سنگینی است که چونان امانت، خداوند برشانه‌ی او نهاده است. مراد ما در اینجا آیه‌ی هفتاد و دوم سوره‌ی احزاب در قرآن است. انسان ظلوم و جهول است، چون بر امانت سنگین خردکننده و خطیر منزلت وکرامت انسان‌بودن خویش، واقف نیست.

6- مراد ما معمار همه فنه و ماهرشاه افسانه‌ای جزیره‌ی کرت است. دیدالوس معماری بود که «لابیرنت» یعنی کاخ هزارتوی شاه مینوس را در کنوسوس ساخته بود و خود نیز زندانی عالمی بود که آن‌ را بنیاد.

7- واژه‌ی مهم و کلیدی هلنی «انامنیسیس» که به معنای فراخواندن و تداعی‌کردن و به یادآوردن و تذکار است، در فرهنگ و زبان و اندیشه و نظام اسطوره‌های و دانایی عهد باستان یونان، به‌ویژه در نظام فکری افلاطون، از جایگاه فوق‌العاده مهم و تعیین‌کننده هم درکنش‌های معرفتی و هم آفرینندگی انسان، برخوردار بوده است. معرفت و خلاقیت از درون به برون می‌تراوید و سرشتی درون‌کاو و درون‌یاب داشته است.

8- در قرآن به تکرار به این نکته که مالک و خالق و مدبر مطلق آفرینش، آسمان‌ها و زمین خداوند است اشاره و تأکید شده است تا انسان بداند که میراث‌خوار و امانت‌دار عالمیست که مالک حقیقی آن خداوند است. انسان مجاز نیست برخوردی اهریمنی و ویرانگر با نظم الهی آفرینش داشته باشد.