در نظر بازی ما

  • پرینت
در نظر بازی ما -
امتياز: 3.7 از 5 - رای دهندگان: 3 نفر
 
بازتاب نظريات علمي در سبک زندگي
اشــــاره این سخن که علم، زندگی را متحول کرده است، از شدت تکرار و دم‌دستی‌بودن چندش‌آور شده است. اما اگر تلقی ما از علم، ساینتیستی نباشد و تحول زندگی را نیز به ‌معنای پیشرفت خطی ندانیم و تأثیر علم را منحصر در نتایجی که منطقاً برای امور زندگی دارد محدود نسازیم، خواهیم دید که حضور مستقیم تئوری‌های علمی در زندگی ما در فهم رابطه‌ی میان نظریه‌های علمی و سبک زندگی حاوی مطالب جدیدی است. به‌خصوص اگر توجه کنیم که تئوری‌های علمی در هر دوره‌ی تاریخ صورتی متفاوت داشته‌اند و سرشار از تلقی‌های فلسفی و ارزشی و اجتماعی جامعه و زمانه‌ی خود بوده‌اند، آنگاه برایمان روشن‌تر می‌شود که گویا همین امور جزئی و ملموس زندگی تمام تاریخ فکری و فرهنگی را در خود حاضر دارد.

معمولاً وقتی از تأثیر علم بر زندگی انسان سخن به میان می‌آید، اولین چیزی که به ذهن می‌رسد، ظهور فناوری‌های جدیدی همچون اتومبیل، تلفن، موبایل و کامپیوتر، و اثرات آن‌ها بر زندگی انسان است. با این حال بحث ما در اینجا فناوری‌ها و میزان تأثیر آ‌ن‌ها نیست. سخن بر سر این است که آیا نظریه‌های علمی جدید، سبک جدیدی از زندگی را با خود به همراه دارند؟

نحوه‌ی زندگی انسانی که در پارادایم علوم قدیم (طب سنتی، نجوم بطلمیوسی، فیزیک ارسطویی و...) زندگی می‌کند با سبک زندگی انسان داخل در پارادایم علوم جدید تفاوت‌ بنیادینی دارد. رفتار و نگرش‌ آن‌ها در برابر انسان، حیوان، و طبیعت متفاوت از هم است. این تفاوت چنان همه‌جانبه است که به‌درستی می‌توان این ادعای کوهن که «دانشمندان پارادایم‌های مختلف در جهان‌های متفاوتی زندگی می‌کنند» (Kohn1962:111) را به این ادعا تعمیم داد که مردم عصر جدید در جهانی غیر از جهان مردم عصر قدیم زندگی می‌کنند. به گمان من در این سخن مبالغه‌ای نیست؛ مردم عصر جدید در جهانی زندگی می‌کنند که پر از موجودات جاندار ریزی به نام میکروب است،که بود و نبود آن‌ها برای نوع بشر بسیار مهم است، در حالی که جهان سنتی عاری از چنین موجوداتی است؛ در عوض آن جهان حاوی موجودات دیگری است که بر زندگی انسان تأثیرگذار بوده‌‌اند و در اینجا غایب‌اند. در حالت کلی ساختار روابط علی و معلولی جهان ما غیر از جهان قدیم است؛ در این دو جهان معلول‌های یکسان علت‌های متفاوتی دارند یا اساساً این دو جهان حاوی روابط علی‌ـ‌معلولی متفاوتی‌ هستند. برای انسان سنتی پدیده‌های جهان مجموعه‌ای از نشانه‌هاست؛ زمین، آسمان، خورشید، باران، خشک‌سالی، بیماری، سلامتی، کسوف، خسوف، تولد، مرگ و... همه نشانه است و از چیزی ورای خود خبر می‌دهند، ولی برای انسانی که در چهارچوب فکری علوم جدید زندگی می‌کند، جهان مجموعه‌ی امور واقع است؛ کسوف چیزی نیست جز قرار گرفتن ماه بین خورشید و زمین که می‌توان دقیقاً مشخص کرد چه هنگامی رخ می‌دهد و چه هنگامی قطعاً رخ نمی‌دهد؛ خشک‌سالی چیزی نیست جز قرارگرفتن یک ناحیه زمین در وضعیت آب وهوایی با شاخص‌هایی خاص، که ممکن است دوره‌ای یا غیردوره‌ای باشد.

تأثیر نظریه‌های علمی جدید بر زندگی روزمره‌ی انسان در سه سطح متمایز ولی کاملاً به هم مرتبط زبانی، مفهومی و رفتاری قابل ملاحظه است. در سطح زبانی می‌توان از این بحث کرد که چگونه علم جدید زبان روزمره‌ی ما را دگرگون کرده است؛ روز به روز بر تعداد واژگان مربوط به نظریات علمی جدید در زبان روزمره افزوده می‌شود. انسان جدید با زبانی سخن می‌گوید و با واژه‌هایی اشیا و پدیده‌ها را توصیف می‌کند که برای انسان سنتی نامفهوم است و به‌عکس، برخی واژگان سنتی جای خود را به واژگانی جدید می‌سپارند، مثلاً واژگانی چون پاک، تمیز، دلهره و سالم جای خود را به واژگانی چون، پاستوریزه، ضد عفونی‌شده، استرس و نرمال داده‌اند. همچنین برخی واژگان چون انرژی، اشعه، ویتامین، پروتئین، شیمیایی، ویروس و ژنتیکی که در زبان روزمره‌ی کنونی ما بسیار رایج است، هیچ ما‌به‌ازایی در زبان سنتی ندارند.

آیا نظریه‌های علمی جدید، سبک جدیدی از زندگی را با خود به همراه دارند؟

انسان در چهارچوب نظریه‌های علمی جدید تلقی و نگرش جدیدی به مفهوم انسان، حیوان، طبیعت، روابط اجتماعی و بسیاری مفاهیم دیگر پیدا می‌کند. با تغییر زبان و چهارچوب مفهومی انسان جدید، طبیعی است که رفتار فردی و اجتماعی وی نیز دگرگون شود. به گمان من این دو تغییر، مقدم بر تغییر رفتار هستند. علوم گوناگون از طریق رسانه‌ها و نظام‌ آموزشی که مبتنی بر همان علوم است، نخست زبان و نگرش یا ساختار مفهومی مردم را تغییر خواهند داد، این در وهله‌ی نخست باعث خواهد شد که برای مردم یک سری چیزها اهمیت یابند و برخی چیزها اهمیت خود را از دست بدهند.پس از آن برای مردم نیازهای جدیدی ایجاد خواهد شد و نیازهایی از بین خواهد رفت. در ادامه نحوه‌ی تغییر چهارچوب مفهومی و رفتار فردی و اجتماعی انسان عصر جدید را با ذکر چند نمونه نشان خواهیم داد.

طرح مفهوم میکروب، تحول و تغییر شگرفی را در سبک زندگی ما ایجاد کرد. امروزه اینکه جانداران بسیار ریزی وجود دارند که با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شوند و می‌توانند عامل بیماری باشند، تبدیل به یکی از باورهای پیش‌پاافتاده شده است. باور به میکرب این طرز نگاه را به انسان می‌دهد که آنچه در ظاهر کاملاً تمیز است می‌تواند در واقع بسیار کثیف باشد. این نوع نگاه مفهوم پاکی، کثیفی و پاک‌کننده‌گی را به شکل قابل‌ملاحظه‌ای دگرگون می‌کند؛ اولاً پاک‌بودن یک چیز را نمی‌توان با چشم عادی دید؛ ثانیاً پاک‌بودن به معنای نبود یک سری موجودات ریز است و کثیفی یعنی وجود آن‌ها و لذا بسیاری از چیزهایی که انسان سنتی آن‌ها را کثیف می‌دانست، دیگر کثیف نخواهد بود و همچنین بسیاری از چیز‌هایی که تمیز می‌دانست دیگر تمیز نیستند. ثالثاً اینکه چه چیزی پاک‌کننده است نیز تغییر می‌کند؛ در گذشته آب روان و حتی گِل، پاک‌کننده بوده‌اند، این پاک‌کننده‌ها اکنون خود باید با چیزهای دیگری پاک شوند؛ امروزه پاک‌کننده چیزی است که بتواند میکروب‌های مضر را نابود کند؛ یعنی انواع مواد شیمیایی شوینده و ضدعفونی‌کننده‌‌.این نگرش مستقیماًبر رفتار فردی و اجتماعی انسان تأثیر می‌گذارد. اینکه چیزی که در ظاهر تمیز است می‌تواند درواقع بسیار کثیف باشد، باعث می‌شود که مردم در زندگی روزمره در مقابل چیزهای خاصی حساسیت نشان دهند و یا حساسیت خود را در مورد چیزهایی از دست بدهند. امروزه مردم به‌ندرت هنگام احوال‌پرسی روزمره روبوسی می‌کنند. مردم، حتی اعضای یک خانواده، به‌ندرت در یک ظرف غذا می‌خورند یا با یک لیوان آب می‌نوشند. همچنین اینکه امروزه استفاده از ظروف یکبار مصرف افزایش بسیاری یافته است به همین حساسیت برمی‌گردد، مردم دوست دارند اولین و آخرین نفری باشند که در یک ظرف چیزی می‌خورند.

پزشکی و روان‌پزشکی علوم دیگری هستند که چهارچوب مفهومی انسان جدید را شکل می‌دهند. مفهوم بیماری و سلامت در عصر حاضر غیر از جهان سنتی است. در این‌جا نیز این ایده وجود دارد که فردی که در ظاهر سالم است ممکن است در واقع بیمار باشد. می‌توان گفت که عصر حاضر عصر قداست پزشکی است. برای انسان جدید، کسی دیگر است که باید تشخیص دهد که وی به لحاظ جسمی و روانی سالم است یا نه؛ پزشک و روان‌پزشک، نه خود فرد. شما تا زمانی سالم هستید که پزشک و روان‌پزشک چنین چیزی را تأیید کنند. پارادایم پزشکی نیز به شکل قابل ‌ملاحظه‌ای زندگی فردی و اجتماعی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این ایده که شاید شما بیمار باشید و خود از آن خبر نداشته باشید باعث شده است که مردم به چکاب ماهیانه و سالیانه‌ی جسمی و روانی خود اهمیت بسیاری بدهند. همچنین انسان‌های کنونی تقریباً برای انجام اکثر کارها ناچارند به پزشک مراجعه کنند؛ اگر پزشک مجوز ازدواج دو نفری که عمیقاً شیفته‌ی هم هستند را صادر نکند، آن‌ها برای ازدواج عملاً دچار مشکل خواهند شد. همچنین برای اکثر مشاغل یا ورود به بسیاری سازمان‌ها تأییدیه‌ی پزشک و روان‌پزشک ضروری است. خلاصه اینکه پارادایم حاکم نظریات پزشکی تقریباً تمام زندگی انسان جدید، از قبل تولد گرفته تا هنگامی‌که فرد می‌میرد را در کنترل خود دارند.این پزشکان و روان‌پزشکان هستند که تعیین می‌کنند مادر به هنگام بارداری چه نوع تغذیه و فعالیتی داشته باشد و در چه محیطی ساکن شود، سپس به چه شکلی نوزاد به دنیا بیاید و در ادامه نیز چگونه بزرگ و تربیت شود.

برای انسانی که در چهارچوب فکری علوم جدید زندگی می‌کند، جهان مجموعه‌ی امور واقع است؛ کسوف چیزی نیست جز قرار گرفتن ماه بین خورشید و زمین و خشک‌سالی چیزی نیست جز قرارگرفتن یک ناحیه زمین در وضعیت آب وهوایی با شاخص‌هایی خاص

وارد شدن واژگانی چون پروتئین،‌ ویتامین و کلسیم به زبان روزمره و کشف اینکه بدن انسان چگونه رشد می‌کند و به چه چیز‌هایی احتیاج دارد، نوع نگاه انسان به تغذیه را دگرگون کرده است. به گمان من در بسیاری جاها این سؤال که فلان خوراکی چقدر با مزاج فرد سازگار است، چقدر خوشمزه است یا چقدر در دسترس است، تبدیل به سؤالاتی از این قبیل شده است: چند کیلوکالری انرژی دارد؟ مقدار کربوهیدرات یا پروتئین آن چقدر است؟ چه ویتامین‌هایی دارد و از هر کدام چند درصد؟ در نگرش درصدی به تغذیه اگر یک خوراکی با درصد‌هایی که دارد، از طرف متخصصان تغذیه، برای بدن مفید تشخیص داده شود، حتی اگر بدمزه باشد و با مزاج فرد ناسازگار باشد، باید خورده شود. بر اساس این نظریه اگر مواد غذایی مورد نظر در دسترس نبود می‌توان با قیمت بسیار پایین قرص‌های مکمل معادل آن را در داروخانه‌ها یافت. اگر خوردن یک عدد سیب فلان مقدار ویتامین و انرژی داشته باشد و خوردن یک عدد قرص ده برابر همان مقدار ویتامین و انرژی را به بشر بدهد، احتمالاً انسان عصر جدید دومی را ترجیح خواهد داد. امروزه تولید و مصرف گسترده‌ی انواع قرص‌ها و مکمل‌های غذایی اشاره به همین مطلب دارد که انسان مدرن چه فهمی از تغذیه دارد و چگونه به مواد غذایی می‌نگرد. امروزه متخصصان تغذیه هستند که بر اساس نظریات تغذیه، تعیین می‌کنند چه نوع مواد غذایی چه‌وقت و چگونه باید خورده شود و چه غذایی را نباید با چه چیزهایی خورد. آن‌ها از این طریق سبک و عادت غذایی مردم را شکل می‌دهند.

نظریات هواشناسی نیز بازتاب جالبی در سبک زندگی دارد. انسان سنتی نسبت خاصی با آسمان، آب‌وهوا، باران و... داشت. از نظر او این امور خارج از کنترل انسان بودند، اما در عصر جدید، آسمان در کنترل انسان است؛ ‌با علم‌ هواشناسی می‌توان وضعیت آب و هوا را پیش‌بینی کرد؛ پیش‌بینی‌پذیر بودن، آسمان را از قداست و رمزورازی که در گذشته داشت می‌اندازد. اینکه می‌توان مسیر جبهه‌های هوایی را تغییر داد یا کاری کرد که ابرهای باران‌زا شروع به باریدن کنند، مفهوم رحمت و نعمت‌بودن باران را تغییر می‌دهند؛ انسان سنتی درک نمی‌کند که چگونه می‌توان به زور از ابرها باران رحمت باراند.

امروزه تقربیاً همه‌ی مردم به پیش‌بینی‌ وضع آب و هوا اهمیت می‌دهند و برنامه‌ها و مسافرت‌هایشان را با وضعیت آب و هوا تنظیم می‌کنند. همچنین به‌ گمان من علم هواشناسی بر اموری چون دعاکردن، قربانی‌کردن و... برای طلب یک وضعیت آب و هوایی خاص تأثیر خواهد گذاشت. از یک طرف این امور بیشتر مبتنی بر نوعی امیدند؛ امید به وقوع یک پدیده، ازطرفی دیگر پیش‌بینی‌پذیر شدن وضعیت آب و هوا می‌تواند بر چنین امیدی تأثیر بگذارد؛ اگر فردی به پیش‌بینی‌ وضعیت آب و هوا بسیار اهمیت دهد و هواشناسان پیش‌بینی کنند تا یک ماه هیچ بارانی نخواهد بارید، بعید است حداقل تا ماه آینده به نماز باران بایستد.

این تأثیرات به علت اعتمادی است که انسان امروزی به علوم به‌ویژه علوم طبیعی دارد. اگر چنین اعتمادی نبود تأثیرات آن فقط به جامعه‌ی علمی محدود می‌شد. همچنین این اعتماد از طریق رسانه‌ها و نظام‌های آموزشی در مردم ایجاد می‌شود. این رسانه‌ها هستند که ایده‌ها و دستاورد‌های علم را تبلیغ می‌کنند و این نظام‌های آموزشی هستند که در کنترل علوم جدیدا‌ند و از کودکی سبک زندگی خاصی را به دانش‌اموزان آموزش می‌دهند. در چنین جهانی روزبه‌روز از تنوع سبک‌های زندگی کاسته می‌شود و همه به یک سبک، یعنی سبک علوم جدید، زندگی خواهند کرد.

 

 

   پی نوشت:  

1-دانشجوی دکتری فلسفه‌ی علم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

2- Kuhn, T.S. The Structure of Scientific Revolutions. Chicago: University of Chicago, 1962