طوفان تماشاگر

  • پرینت
طوفان تماشاگر -
امتياز: 4.7 از 5 - رای دهندگان: 3 نفر
 
محمد بلوریان
آیا کودکان ما جلوی تلویزیون آرامند؟
اشــــاره در مبلمان شهری، یکی از مباحث این است که ارتفاع پایین‌تر از یکم‌تر بدون دیده شدن بالاتر از آن، چه نمایی دارد. برای فهم این مسئله، نگریستن از ارتفاع بالاتر از یک و نیم‌متر ـ‌یعنی قد متوسط بزرگ‌سال‌ـ کمکی نمی‌کند. این مسئله از آنرو اهمیت دارد که کودکانی که در شهر راه می‌روند بسیار متأثر از نماهایی هستند که می‌بینند. دیدن کودکی که آرام نشسته و برنامه کودک می‌بیند نمی‌تواند حال او را برای ما بیان کند، در نهان این آرامی طوفانی است، این طوفان به کجا می‌وزد و چه را در هم می‌پیچد و چه چیز را می‌شکند و کدام درخت را از بن می‌کند که ما نمی‌بینیم؟

چه می‌کند این برنامه کودک؟

همه خانه‌ی مادر بزرگ بودیم، کار هر هفته‌مان بود،  حیاط خانه‌ی مادر بزرگ همچون سیمای گشاده روی مادربزرگ، رونق بازی بچه‌ها بود. اما از وقتی مادربزرگ در این آپارتمان مستقر شده بود، بازی بچه‌ها لبخند مادربزرگ را کمرنگ‌تر می‌کرد. این اولین بار بود که آپارتمان مادربزرگ میزبان مهمانی جدید بود. هنوز هیچ‌کس باورش نمی‌شد که مادربزرگ به بچه‌ای بگوید، شلوغ نکن! یادم آمد امین چند روز پیش به من گفته بود که سری جدید کارتون «اوگی» آمده است. به مادربزرگ گفتم ده دقیقه دیگر تحمل کن، همه‌ی شلوغی بچه‌ها را بدون هیچ زحمتی تمام می‌کنم. جالب اینکه حتی صفحه‌ی کوچک لب‌تاپ من هم توانست مهمانی مادربزرگ را به آرامش برساند. باورتان می‌شود که یک سی‌دی و لب‌تاپ دو وجبی جای خالی حیاط 200 متری خانه‌ی مادربزرگ را برای بچه‌ها پرکند! مهمانی تمام شد و همه راضی بودند.

شنبه صبح زینب قبل از همه بیدار شد. با سرعت صبحانه را آماده کرد. بعد امین را به مهدکودک برد و از آنجا به سرکار رفت. چون نمی‌خواست پسرش تا بعدالظهر مهد بماند، فقط تا ظهر سرکار می‌ماند. ظهر که شد امین را به خانه آورد. بعد از نهار چقدر دلش می‌خواست چند دقیقه‌ای استراحت کند، اما باید مراقب شیطنت‌های امین باشد. بازی کردن امین اسباب‌بازی، لوازم‌خانه، اتاق‌خواب، آشپزخانه و... نمی‌شناسد. تا ساعت پنج هرچند لحظه یک‌بار چشمان زینب بسته می‌شد و ناگهان با صدای بازی و فریاد امین بیدار می‌شد. از پنج به بعد دیگر صدایی از امین شنیده نمی‌شود. او جلوی تلویزیون میخکوب شده و عموپورنگ می‌بیند. مادر یک ساعت بعد وقتی بیدار شد، امین هنوز غرق تماشای تلویزیون بود. از وقتی گیرنده‌ی دیجیتال را خریدند، دیگر و زینب با خود فکر کرد، هر وقت می‌خواستند امین پرهیجان و بازیگوش و پرسر و صدا مجسمه می‌شد روبروی شبکه‌ی پویا.

فضای زندگی کنونی نیازمند تلویزیون است، حالا دیگر اگر زینب هم با هزار مشقت تلاش کند ساعتی امین را به دایه‌ی تلویزیون نسپارد،  امین تاب فراق این دایه‌ی مهربان‌تر از مادر را ندارد. هم بیشتر پدران و مادران از پخش برنامه کودک‌ خوشحال می‌شوند، هم تلاش صدا و سیما این است که آنچیزی را که امین برای آن پای تلویزیون می‌آید، پخش کند. خود امین هم که مشتاق برنامه کودک است.

اما امین چگونه به تلویزیون توجه می‌کند؟ همانطور که مشاهده می‌شود، شور و نشاط زندگی امین در حیرتی خاص، تحت تصرف صفحه‌ی جادویی تلویزیون در می‌آید. با تسخیر این شور و نشاط، چگونه روحیه‌ی لطیف امین، شیفته‌ی پیداکردن بهترین نوع رابطه‌ی انسان‌ها با تلویزیون می‌گردد؟ شاید امین نداند، اما حتماً خود را آماده‌ی بهترین نوع رابطه‌‌ی کودک با تلویزیون می‌کند. این بهترین رابطه چیست؟ شور و نشاط فراوان امین جلوی تلویزیون چه می‌شود؟ مصرف می‌شود؟ یا از بین می‌رود؟

تأثیراتی که امین از تلویزیون می‌پذیرد، بیشتر ما را به نقش تلویزیون در زندگی کنونی رهنمون می‌شود. مثلاً اینکه امین بعد از تماشای یک فیلم رزمی، نبرد و مبارزه با شیطان را در حرکاتِ ژانگولرِ دست و پا دنبال می‌کند، نشان می‌دهد که امین رابطه‌ی بیشتری با فیلم برقرار کرده است. واضح است که زینب خیلی امین را دوست دارد. پس حتماً سعی می‌کند، بهترین تصمیمات را در مورد وضعیت امین بگیرد. آیا واقعاً جسم و جان امین در سیطره‌ی تلویزیون سالم‌تر می‌ماند، نسبت به جسم و جان کودکی که در کوچه، باغچه، پشت‌بام و ... مشغول چموش‌بازی است. واضح است که کم‌تر کسی از زندگی کودکان در سنت دفاع می‌کند، اما آیا تأثیرات قوی تلویزیون در زندگی و تربیت کودکان جدی نیست؟

مسئله‌ی اصلی این است که تلویزیون چه بلایی سر امین می‌آورد. پدر امین در اوج خستگی جلوی تلویزیون پهن می‌شود و زندگی خود را در کنار تلویزیون به‌طور مسالمت‌آمیز دنبال می‌کند. پس بعضاً فکر نمی‌کند، چرا امینِ شلوغ ساعت‌های پر انرژی خود را محو تماشای تلویزیون، آرام سپری می‌کند؟ واقعاً این همه انرژی امین روبروی این صفحه جادویی چه می‌شود؟ برای جواب باید دید تفاوت دوران کودکی با دیگر سنین چیست؟ کودکان در چه شرایطی و چگونه با تلویزیون مواجه می‌شوند؟ تلویزیون جلوی چشمان براق مخاطبِ ساده‌دل چه جلوه‌ای را به نمایش گذاشته است؟

یکی از ویژگی‌های مهم دوران کودکی استعداد کشف و خلق امکان‌های جدید در کنار محدودیت درک پیچیدگی زندگی است. اگر پدران و مادران شرایط زندگی در جامعه و زمانه‌ی کنونی را بهتر از فرزندان خود می‌دانند و با دشواری‌ها و خوشی‌های وضعیت زندگی فعلی آشنا هستند یا به‌عبارتی پیچیدگی‌های بیشتری از زندگی کنونی را می‌فهمند، اما از طرف دیگر آشنایی پدران و مادران با یک نوع زندگی، وضعیت، جامعه و زمانه است. پدران و مادران همان‌طور که می‌توان در شرایط کنونی زیست، زندگی را می‌فهمند و زندگی می‌کنند. حال آنکه کودکان بیشتر از آنکه مستعد شناخت زندگی به سبک کنونی ما باشند با استعانت از رؤیاهای فرازمانی و فرامکانی درجستجوی زندگی با امکان‌های بیشتر و عالمی فراتر از محدودیت‌ها و شرایط زندگی کنونی ما هستند. جالب‌تر آنکه، کودکان زندگی آینده‌ی خود را با رؤیاهای فعلی خود دنبال می‌کنند. برای یک پدر شناخت راه‌های پولدارتر شدن جذاب است، اما فرزند مشتاق شنیدن داستان قومی است که بدون مبادله‌ی پول (چه کالایی، چه مجازی و...) زندگی می‌کردند.

از این‌رو فرزندان آماده‌ی تحقق افق‌های آینده‌ی جامعه هستند. با این شرایط وقتی به تلویزیون برمی‌خورند در عین سادگی ذهنی و تجربه‌ی اندک، خواستار برنامه‌هایی آرمان‌گرایانه و فراواقعی هستند. در یک فیلم تلویزیونی اگر روال منطقی اتفاقات از بین برود، رشته‌ی ارتباط با مخاطب بزرگ‌سال قطع می‌گردد، اما کودک محو تماشای فیلمی است که خانه‌ای را با بادکنک بلند می‌کند یا غذایی از آسمان می‌بارد. حقیقت این است که برنامه کودک، انرژی سرشار کودکان را محو شناخت نوع دیگری از زندگی می‌کند.

اگر روال منطقی اتفاقاًت از بین برود، رشته‌ی ارتباط با مخاطب بزرگ‌سال قطع می‌گردد، اما کودک محو تماشای فیلمی است که خانه‌ای را با بادکنک بلند می‌کند یا غذایی از آسمان می‌بارد. حقیقت این است که برنامه کودک، انرژی سرشار کودکان را محو شناخت نوع دیگری از زندگی می‌کند

در اینجا اکثرمان به این فکر فرو می‌رویم که، پس چطور باید بیشتر از پیش در استفاده از قدرت برنامه کودک دقت کنیم؟ مثلاً چطور باید پیام‌های اخلاقی، علمی، دینی و... را لابلای برنامه‌های جذاب به مخاطبان القا کنیم؟ البته این فکر علی‌الاصول فکرِ ارزشمندی است که در کنار این جذابیت‌ها، آموزش‌هایی را طراحی کنیم، مصداق بارز این فکر برنامه‌های پرزرق و برق و کارتون‌ها و انیمشین‌های خیره‌کننده‌ای است که در خدمت افزایش آگاهی‌های کودکان در می‌آید! اما مگر عنصر و مؤلفه‌ی جذابیت قابل تفکیک از تأثیرگذاری بالای تلویزیون و قدرت آن است که بتوان جذابیت را از یک عنصر و محتوا را از عنصری دیگر تأمین نمود؟ جذابیت برنامه کودک برای فرزندان در چیست؟ چرا اجرای برنامه کودک‌های تلویزیون به سمت ریتم‌های تند و آهنگ‌های خاصی می‌رود؟ آیا پیام‌های اخلاقی در سرمستی آهنگ و نورپردازی به گوش کودکان می‌رسد؟ و البته مشخص است که کودکانِ ما جلوی تصویر یک مجری با طمأنینه و آرام، انرژی سرشار خود را آزاد نمی‌کنند؟ مسئله‌ی اصلی هنوز بی‌پاسخ باقی مانده است، توان کودکان ما جلوی صفحه‌ی تلویزیون چه می‌شود؟

واقعیت این است که سادگی ذهنی و آمادگی برای کشف افقی تازه، دنیای برنامه‌های فانتزی را برای کودک و نوجوان برجسته‌تر و جذاب‌تر از سبک‌های دیگر کرده است. ویژگی مشترک در برنامه‌های فانتزی (داستان، فیلم، بازی کامپیوتری و ...) خلق امکان‌هایی است که کودک در جهان واقعی قابلیت دسترسی به آن‌ها را ندارد، لذا کودک عالمی نو و امکان‌های محال را تجربه می‌کند. اگر شما روزی بتوانید بدون کم‌ترین انرژی پرواز کنید یا بتوانید همزمان در دو نقطه حضور داشته باشید، صرفاً به علت تجربه‌ی جدیدتان تمام زندگی‌تان را جور دیگری می‌بینید و دنیا در چشم شما معنای دیگری پیدا می‌کند، این افکار واقعاً مدهوشتان می‌کند. شما نوعی زندگی داشتید و تنها معنای آن را عوض کردید. کودکان ما زندگی خودشان و زندگی کردن در آینده را در آیینه‌ی تجارب می‌جویند. تجاربی که توانسته است موقیت‌های بی‌نظیرِ کنونی را برای بشر ایجاد کند، بیشترین جذابیت را دارد. به عبارتی تجارب آینده، راه طی ‌نشده‌ی کودک را می‌سازد. اما این تجارب را چگونه می‌توان یافت؟ نگاه به پدر و مادر؟ قصه‌ی مادربزرگ؟ نه، اقتضای دنیای کنونی کودکان تجاربِ تلویزیونی است. کودک تمام توان خود را صرف این می‌کند که اگر من یک نابغه بشوم، چگونه باید باشم؟ اگر اسباب بازی باشم، چه؟ اگر یک ربات باشم؟ اگر یک دیو باشم؟ اگر یک میکروب باشم؟ اگر در عصر یخبندان باشم؟ اگر در آینده باشم؟ کدام آدم بزرگی آنقدر امکان برای زندگی آینده خود متصور شده است؟

در اینجا دو نکته مهم است، اولاً تلویزیون چه زندگی دیگری را برای کودکان ما محیا کرده است؟ کودکی که آینده را از تلویزیون یادگرفته است، نبوغ آینده‌ی خود را در زندگی مجازی پشت کامپیوتر می‌جوید، نه در تعامل مستقیم با انسان‌ها، طبیعت و...  مگر می‌شود کسی که بهترین‌های زندگی را از تلویزیون یاد گرفته است، باور کند که روابط در شبکه‌ی مجازی معنای زندگی را نابود می‌کند، فعالیت‌های مجازی روح و احساس آدمی را غیرواقعی احساس می‌کند.

ثانیاً برای کودکی که با تاریخ و سنت خود ارتباط عمیقی برقرار نکرده و پایگاه اصلی هویت خود را در فرهنگ و جامعه‌ی کنونی بازنیافته است و سرگشته‌ی پیدا کردن راه آینده خود است؛ دنیای فانتزی محلی برای عصیان نسبت به تاریخ و سنت‌های کنونی‌اش می‌شود. کودک کنونی در تصویرپردازی‌های پرزرق و برقِ کارتون‌های فانتزی، هویتی تازه برای خود می‌یابد. همه‌ی ما با قهرمان‌های تلویزیون همزادپنداری می‌کنیم اما نه با هر نوع قهرمانی، بلکه با قهرمانی که با موقعیت ما سنخیت دارد. کودکان سعی می‌کنند در آینده شبیه قهرمان‌های برنامه کودک شوند، در این میان کودکی که ارتباطی با پدر و جامعه‌ی خود ندارد، هر نوع قهرمانی و فضای زیستی را آینده‌ی خود قرار می‌دهد، حتی اگر هیچ سنخیتی با تاریخ و فرهنگ او نداشته باشد. و اینچنین است که کودک کارتون‌های اروپایی و آمریکایی را تماشا می‌کند، و اندکی بعد ناخودآگاه مخالف نظام اسلامی می‌شود. اساساً شاید علت استقبال بزرگ‌ترها نیز نسبت به این نوع برنامه‌ها از نشانه‌های بی‌تاریخی و بی‌هویتی آن‌ها است.

در اینجا ممکن است مطرح شود که آیا برای شناخت امکان‌های عالم می‌توان به روش‌های مجازی مثل تلویزیون استعانت جست؟ و با خروج از فضای حضوری، چهره به چهره، تجربه‌ی طبیعی و فهم واقعی، امکان‌های تحقق نیافته برای آینده‌ی بشر را درک کرد؟ غنچه‌های باغ زندگی ما، سازندگان آینده‌ی بشریت هستند. مفروض گیریم که سازندگان برنامه کودک جان‌فشان انقلاب اسلامی هستند و بی‌وقفه تلاش می‌کنند، بهترین آرمان‌ها را با برنامه کودک منتقل کنند! و کودکان نیز هر آرمانی را که تلویزیون نمایش بدهد، برای زندگی بیاموزند! آیا تلویزیون می‌تواند هر نوع آرمانی را انتقال دهد؟ فهم از دنیای مجازی و به صورت غیر طبیعی چقدر برای بشر مفید است؟

 

  نیاز به تکیه‌گاه تربیتی در کنار ضرورت تجربه‌ی واقعی در زندگی

بعضاً برنامه کودک را به‌عنوان کمک‌کننده‌ی آموزش خانواده‌ها یا قسمتی از نظام آموزشی مورد توجه قرار می‌دهند. در مقابل عده‌ای هم برنامه کودک را صرفاً برای سرگرمی و گذران اوقات کودکان می‌پندارند. اگر برنامه کودک محتوای خاصی را آموزش دهد، چرا بزرگ‌ترها  به تماشای این برنامه‌ها می‌نشینند؟ شاید محتوا آنقدر قوی است که بزرگ‌ترها هم احساس می‌کنند، بهتر است این محتواها را بیاموزند! مسئله این است که برنامه کودک اگر واقعاً برنامه کودک باشد، قبل از آنکه کودک را به محتوا رهنمون سازد، یک دعوت برای روش خاص آموزش و تربیت افراد است. این آموزش دو ویژگی دارد. اولاً اینکه آموزش به‌عنوان نهاد یا بخش جدای از کلیت زندگی مطرح می‌شود، یعنی باید قسمتی (نهادی، برنامه‌ای، زمانی و ...) از زندگی را به‌عنوان آموزش جدا کنیم. ثانیاً یادگیری اطلاعات نه تنها در حین امر تربیت نیست، بلکه حد نهایی یک فعالیت آموزشی و تربیتی است.

اگر فرض کنیم کارهای ما، نظام تربیتی ما هستند، دیگر مسئله این نیست که برنامه کودک؛ مربی، دانش‌افزا یا زمانی برای لهو کودکان است، برنامه کودک همه‌ی این‌ها است. چرا که نظام تربیتی همان چیزی است که در دل زیست کنونی ما باشد، نه بیرون از آن. زیست تربیتیِ کودکان ما قرین با برنامه کودک است. دیدن برنامه کودک از پشت صفحه‌ی جادویی تلویزیون نوعی تجربه در زندگی است. مسئله این نیست که برنامه کودک می‌تواند در روایتی فهم هماهنگی با گروه را در عین توجه به استعدادهای فردی به کودکان بیاموزد؛ اگر پیچیده‌ترین امور زندگی را بتوان در تلویزیون روایات کرد، مسئله این است که فهم کودک ما باید چگونه رشد کند؟ چه تجربه‌ای برای کودکان خوب است؟ اصلاً جنس تجربه‌ی مناسب برای کودک چیست؟

آیا کودکی که تلاش‌ها و سختی‌های یک کودکی را در یک کارتون جذاب برای رسیدن به بهترین آرمان‌های زندگی می‌بیند، آماده‌ی سختی کشیدن برای آرمان‌های زندگی می‌شود؟ مثلاً آیا شما گمان می‌کنید که فوتبالیست‌های کشور ما در بچگی کارتون فوتبالیست‌ها دیده‌ و تأثیر پذیرفته‌اند، یا در بچه‌گی در کوچه فوتبال بازی می‌کرده و آماده‌ی فوتبالیست شدن، گردیده‌اند؟ پس کودکان ما جلوی این صفحه‌ی جادویی چه چیزی را یاد می‌گیرند؟

نسل قبلی کودکان طبیعی‌تر زندگی ‌می‌کردند. بسیاری از این پیشرفت‌ها، رشد و توسعه‌ی انواع تکنولوژی به نوعی منجر به سرپوش گذاشتن بر نیازهای طبیعی و واقعی کودکان شده است. بسیاری از کودکان امروز ارتباط با مظاهر طبیعی زندگی را از دست داده‌اند. نسل قبلی این امکان را داشت که بیشتر در طبیعت و جامعه و در ارتباط عاطفی با بزرگ‌ترها رشد کند و امروز بسیاری از کودکان به دلیل زندگی کنترل شده‌ای که دارند، کم‌تر فرصت تجربه کردن زندگی را دارند. نسل قبل بیشتر فرصت کودکی کردن داشت. شاید هم بزرگ‌ترها واقعاً تلویزیون را برای کنترل بیشتر بر کودکانشان می‌خواهند. به هر حال هر تجربه‌ای در دنیای واقعی برای کودکان خطرآفرین است، پس اگر برنامه کودک اثر بدی نداشته باشد قطعاً از خطر آفرینی جلوگیری می‌کند.

کودکان ما نیاز دارند که برای آینده‌ی خود چیزی یاد بگیرند. چه از برنامه کودک و چه از هر جای دیگری. در این میان کودکان ما از تلویزیون چه چیزی را یاد می‌گیرند؟ دنیای واقعی پر از رازورمز است که کشف آن برای کودک یکی از لذت‌بخش‌ترین تجربه‌هاست، اما کارتون‌های تخیلی و فانتزی، آن‌ها را از آشنایی و درک این دنیای واقعی دور می‌کند. از طرف دیگر زندگی واقعی نیز برای کودکان کنترل شده است و پدر و مادرها برای جلوگیری از اشتباه کودکان، فرصت تجربه کردن را از آن‌ها می‌گیرند. مجموعه‌ی این عوامل و سبک زندگی امروز، موانع و محدودیت‌های زیادی برای کودکان نسل امروز فراهم کرده است.

چرا بزرگ‌ترها احساس می‌کنند که کودکان اطلاعات زیادی از تلویزیون یاد می‌گیرند؟ مثلاً وقتی کودکان کلمات جدیدی که از برنامه کودک آموخته و آن را در جای مناسب به کار می‌برد، یا وقتی برای انجام بازی‌های کامپیوتری کار با کامپوتر را یاد می‌گیرند، بزرگ‌ترها احساس می‌کنند که کودکان چقدر بیشتر از خودشان با زندگی آینده وفق یافته‌اند. اتفاقاً خود کودکان هم دقیقاً این احساس را دارند. اما این احساس بزرگ‌ترها و کودکان است، در کنار این احساس کودکان احساسات واقعی‌تری نیز دارند؛ احساس کسالتی عمیق، و احساس بی‌میلی نسبت به کارهایی که اندکی زحمت می‌طلبد.کودک ما زندگی در عالم وهم را خوب از برنامه کودک آموخته است فهمیده است که زندگی خوب زندگی بدون تلاش است، و نیز آموخته است که در زندگی هر لحظه باید با هیجانی زودگذر به سر کرد.

 البته کودکان ما خیلی بیشتر از بزرگ‌ترها حرکت به سمت آینده‌ی تکنولوژیک جهان را برای آموخته‌های خودشان در جریان می‌بینند. فیلم‌هایی مثل «تنها در خانه»  این احساس را به تصویر می‌کشد. اتفاقاً این احساس درست است، اما این احساس وقتی درست است که ما جهان زندگی و همه چیز را با تلویزیون می‌سنجیم و حضور ما در جهان تلویزیونی است. اما اگر دنیایی دیگر برای زندگی قابل فرض باشد آنگاه این درستی رخت برمی‌بندد.

 نوع محتوای برنامه کودک‌های غربی جای تأمل دارد، اما این مشکل نباید همه‌ی توجه را به خود جلب کند، چرا که اساسا خود تلویزیون تناسبی با تربیت کامل ندارد. به‌عبارتی برنامه کودک در فهمی خاص از زندگی معنادار می‌شود. فهمی که اولاً امکان‌های جدید را برای آینده زندگی بشر تنها در محیط مجازی و زندگی دیجیتالی نمایان می‌سازد و ثانیاً توسعه‌ی توانایی فکری کودکان را جدای از فرایند طبیعی توسعه‌ی توانایی روحی و جسمی می‌جوید.

 

 

پی‌نوشت

1- دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت دولتی دانشگاه علامه طباطبایی