تعامل حقوق و سینما

  • پرینت
تعامل حقوق و سینما -
امتياز: 4.8 از 5 - رای دهندگان: 5 نفر
 
تعامل حقوق و سینما
گفتارهايي مقدماتي درباره‌ي يک گفتمان در حال ظهور1
اشــــاره شاید سخن گفتن از رابطه‌ی کلی رسانه و قانون، به لحاظ نظری سودمندتر به نظر آید؛ اما اگر نسبت رسانه‌ای مؤثر چون سینما را با قانون بسنجیم، می‌توانیم درکی انضمامی و مصداقی از این نوع تعاملات بیابیم. متنی که می‌خوانید، خلاصه‌ای برگرفته از مقاله‌ای درباره نسبت‌های مختلف میان سینما و حقوق است. این متن از آن جهت برای ما جالب توجه است که به تأثیر و تأثر سینما بر حقوق و فرایندهای حقوقی می‌پردازد و همچنین بحث‌هایی درباره‌ی تأثیر سینما بر فرهنگ و ساخت واقعیت اجتماعی و تأثیرگذاری بر قانون و حقوق، به صورت غیرمستقیم، را هم مطرح می‌کند. سینما دیگر ‌صرفاً به عنوان ابزاری برای بیان تفکرات و بازتاب آن‌ها محسوب نمی‌گردد، بلکه به منزله‌ی‌ حرفه‌ای غنی محسوب می‌شود که به واسطه‌ی آن می‌توان درباره‌ی‌ سایر حرفه‌ها آموخت. مبانی مشترکی میان این دو ابزار اجتماعی ـ فرهنگی وجود دارد که می‌تواند منجر به ایجاد گفتمانی پرمحتوا و غنی گردد که درک جدیدی از نسبت قانون، رسانه و جامعه به ما ارائه دهد.

1. فرهنگ:

گفتمان حقوق و سینما بر این نظر استوار است که حقوق و سینما بر یک زمینه‌ی‌اجتماعی مشترک (فرهنگ) بنا شده‌اند و در نتیجه عملکرد هر یک بر دیگری تأثیر می‌گذارد و از آن تأثیر می‌پذیرد. اما فرهنگ از آن مفاهیمی است که تعریف آن بسیار دشوار و دست‌نیافتنی است. به جای تعریف کامل از قلمروهای مشترک فرهنگی میان حقوق و سینما، برای زمینه‌چینی گفتمان میان‌رشته‌ای حقوق و سینما کافی است، نقشی که سینما و حقوق با هم در ایجاد (و حفظ) روایت‌های معیار و الگوی جامعه دارند، مورد تأکید قرار گیرد. حقوق و سینما روایت‌هایی هستند که با ایجاد معانی پس‌زمینه‌ای، وقایع عادی و غیر عادی را تفسیر و معنادار می‌کنند. آن دو، توصیف‌هایی الگو و نمونه نسبت به تجربیات (پرونده‌ها یا داستان‌ها) هستند که متناسب با شرایط و اوضاع و احوال به تعاملات و ارتباطات اجتماعی عرضه می‌گردند.

ما از چیزهایی که دور و بر ما می‌گذرد (و اینکه چگونه انگیزه و رفتارهای بازیگران پیرامون خود را درک کنیم) آگاه می‌شویم. زیرا در پس ذهن خود (و گاهی اوقات در جلوی آن) طرح کلی ساده‌ای داریم که مردم چگونه در شرایط مختلف رفتار می‌کنند. به‌سادگی می‌توانیم حدس بزنیم، بازیگران مختلف از کجا می‌آیند (یا به کجا می‌روند). بر اساس روایت‌گری معیار، انگیزه‌هایی را به رفتار آن‌ها نسبت می‌دهیم. برای مثال، هر فرهنگی روایت معیاری برای سرقت یا تجاوز به عنف یا یک انتخابات دارد و در ارتباط با این روایت، ما، به عنوان اعضای جامعه (و نتیجتاً شرکت‌‌کنندگان در آن فرهنگ) جاهای خالی را پر می‌کنیم و بخش‌های مختلف آن تعامل اجتماعی‌ای که از آن اطلاع داریم و مفهوم اجتماعی آن هم اینک در دسترس ما هست را، پیوند می‌دهیم.

این روایت‌های معیار اغلب از طریق نمادهای دیداری،دیداری-شنیداری، تصاویر و نوشته‌ها منتقل می‌گردند، به‌نحوی که با ارائه‌ی‌آن‌ها معانی عاطفی و شناختی خاصی به صورت ضمنی منتقل می‌شود. این روایت‌های معیار در ایجاد سنت‌های اجتماعی نقش دارند (و البته خودشان هم از طریق همین سنت‌ها شکل گرفته‌اند). آن‌ها در شکل‌گیری هویت فردی و گروهی و تحقق حافظه و خاطرات جمعی نقش دارند. این روایت‌ها همچنین ممکن است در شکل‌گیری برخی وضعیت‌های اخلاقی نقش داشته باشند. این معیارها همان‌گونه که آشکار است اتفاقی و تصادفی نیستند. آن‌ها با ساختارهای قدرت معاصر تناسب دارند. به همین ترتیب در فرایند قشربندی و بازقشربندی جامعه مشارکت دارند. نمی‌توان آن‌ها‌را به سادگی نوشت بلکه باید بخشی از رفتارهای بادوام باشند که اغلب بر تاریخ مشترک و خاطرات جمعی متکی هستند. در عین حال این داستان‌های الگو در فرایند منتقل‌شدن خود ثابت نمی‌مانند و تغییر آن‌ها اغلب (اگر نه همیشه) با تبیین مجدد، رخ می‌دهد.

سینما و حقوق (در کنار سایر فعالیت‌های اجتماعی) در سازمان‌دهی، ارتباط، تولید و بازتولید این اجزای سازنده‌ی‌فرهنگی مشارکت دارند. پرونده‌های حقوقی (و تا حدودی قوانین موضوعه) با توصیف‌های الگوی موجود ارتباط دارند، با یکدیگر مطابقت می‌نمایند و در تغییر آن‌ها دخیل هستند. این کار یا از طریق بهبود عناصر طرح داستان یا در برخی اوقات از طریق تغییر کلی معیار، تحقق می‌یابد. در نتیجه این حوزه‌ی‌فرهنگی مدت‌هاست توجه متخصصینی که علاقه‌مند به جنبه‌های گسترده‌تری از پدیده‌های حقوقی هستند را جلب نموده است. این موضوع در میان علاقه‌مندان به حقوق و فرهنگ جا افتاده است که حقوق گسترده‌تر از مجموعه‌‌ای از قواعد، دستورات و احکام ایجادشده و صادرشده، است؛ از این‌رو، صرف مطالعه‌ی‌قواعد (یا پرونده‌هایی که آن‌ها را ابراز نموده‌اند) به حد کافی بیانگر حقوق نیست. ایجاد دیدگاه‌هایی همچون مشروعیت، انصاف، حقوق اخلاقی، (که علی‌الادعا در خارج از سیاهه‌ی‌قانون جای دارند) نقش مهمی را ایفا می‌کنند، زیرا این نظرات به اقتضای اوضاع و احوال و شرایط به حقوق جان می‌بخشند: آن‌ها اجزای اصلی در روایت‌های معیار حقوق هستند.

می‌توان ساختار ابزارهای زیبایی‌شناختی مورد استفاده در حقوق و سینما برای ایجاد یک تصویر را مورد ارزیابی قرار داد. به‌رغم ابزارهای متفاوت، آن‌ها ما را متقاعد می‌کنند که نظر دادگاه یا دوربین را به منزله‌ی‌ تنها نظر معقول و منطقی بپذیریم. چنین ابزارهای بلاغی و زیبایی‌شناختی شرایط لازم را فراهم می‌کنند تا داستان‌سرایی شخصیت‌های آن قانع‌کننده تلقی گردد و ارزیابی این ابزارها عادلانه پنداشته شوند

با عنایت به فراگیر‌شدن رسانه‌ی‌سینمایی و فیلم‌ها (و فرهنگ این صنعت) در فرهنگ عمومی، این‌ها در فرهنگ حقوقی و عملکرد حقوقی نفوذ می‌نمایند. عکس این موضوع نیز ممکن است صحیح باشد؛ زیرا با توجه به غلبه‌ی‌حقوق، فرهنگ حقوقی نقش [مؤثری] در شکل‌گیری فرهنگ عمومی ایفا می‌نماید. آنچه که ما درباره‌ی‌حقوق می‌دانیم و تا حدی آنچه از آن انتظار داریم، تا حدی الهام‌گرفته از نمایش سینمایی فرایند حقوقی است و همچنین در مقابل، فرایند حقوقی ممکن است بر عالم سینمایی تأثیر بگذارد. طرح کلی این جنبه از موضوع که حقوق و سینما به اشتراک دارند، تمام نخواهد گردید، مگر اینکه وسایلی را که هم در قلمروهای حقوقی و هم سینما به منظور تولید و تکثیر روایت‌های مرجع استفاده می‌شوند، مورد توجه قرار دهیم.

برای مثال، هم حقوق و هم سینما یک نظام قوی خودارجاعی و تا حدودی سیستم ارجاع متقابل را اعمال می‌کنند. به علاوه بر‌خی‌ها معتقدند که هر دو از ابزارهای شاعرانه و هنری برای ایجاد یک فریب استفاده می‌کنند تا به وسیله‌ی آن بینندگان آن چیزی را ببینند که ما می‌خواهیم ببینند.

 چنین دقت عملی نسبت به اینکه «این دو چگونه عمل می‌کنند»، احتمالاً چیزهایی را راجع به حقوق یا سینما، از طریق بازنمایی مکانیسم‌های داخلی ایجاد مفاهیم اجتماعی، برای ما روشن می‌سازد. چنین کاوشی همچنین بازگوکننده‌ی‌مسائل عام‌تری در رابطه با ابزارهای فرهنگی خصوصاً اینکه «صحنه» (مشترک در حقوق، سینما و دیگر حرفه‌های تبیین‌کننده) چگونه ایجاد می‌شود، می باشد.

 

2. طبقه‌بندی مقدماتی استدلال‌ها در زمینه‌ی‌ارتباط حقوق و سینما

 سه گروه گفتمانی در موضوع ارتباط حقوق و سینما قابل شناسایی هستند: ساختاری (در صدد بیان ابزارهای مختلفی است که حقوق و سینما پیرامون آن‌ها ایجاد می‌شوند)، فرهنگی (به توصیف پدیده‌ی‌اجتماعی حقوق و سینما به عنوان عناصر تشکیل‌دهنده‌ی یک فرهنگ خاص می‌پردازد) و هنجاری (مبانی و الزامات اخلاقی قوانین حقوقی و دستاوردهای سینمایی را ارزیابی می‌کند).

2. الف: مهندسی مفهومی: دسته‌ی استدلال‌های ساختاری

در یک سطح ذهنی، این گفتمان‌ها به اجزای سازنده‌ی رویه‌های اجتماعی، حدود و صغور آن‌ها، ورود و خروج، فرایندهای جذب و ایجاد تصویر و... می‌پردازند. این‌ها کاری به اینکه آیا برخی خصیصه‌های یک حرفه‌ی‌خاص (محصولی خاص، فرایند یا نهاد) به‌جهت اخلاقی عادلانه محسوب می‌گردد یا خیر، ندارند. همچنین این دسته با شرایط اجتماعی هماهنگی ندارند. زبان این گفتمان،‌اساساً ذهنی است و مقصود از استدلال‌های ساختاری این است که جنبه‌هایی از ساختار اجتماعی و عملکرد [حقوق و سینما] در برابر یکدیگر را آشکار ‌سازد. برای مثال ادعا شده است که هم حقوق و هم سینما پیرامون جزیره‌هایی ایجاد شده‌اند که کاراکترها (بازیگران) در آن فعالیت می‌کنند.

این جزیره‌ها از طریق استفاده از ابزارهای زیبایی‌شناختی و بلاغی ایجاد شده‌اند. این جزیره‌ها، از جمله عجیب و شگفت‌انگیز بودن دادگاه‌ها، بی‌نظیر بودن صحن مجلس قانون‌گذاری یا متمایز بودن یک فیلم سینمایی را شامل می‌شوند. لوکیشن (موقعیت مکانی) یک مفهوم اساسی در حقوق و سینما محسوب می‌گردد؛ زیرا به ما اجازه می‌دهد تعامل‌ها و ارتباطاتی که در دیگر موقعیت‌ها اتفاق می‌افتند را تشخیص و تمیز دهیم. البته جزیره‌ها، صرفاً به جهت فضای فیزیکی موضوعیت ندارند، بلکه دارای یک بعد نمادین و احساسی نیز می‌باشند. به بیانی کلی‌تر می‌توان گفت که سینما و حقوق عرصه‌ها یا قلمروهای اجتماعی را که کنش‌ها و واکنش‌های حائز اهمیت در آن‌ها رخ می‌دهند را مشخص و مجزا می‌نمایند. همچنین می‌توان گفت که بی‌نظیر بودن چنین جزیره‌هایی قضاوت‌های اخلاقی و حقوقی را امکان‌پذیر می‌نماید. بدون این جزیره‌ها عناصر مرتبط با اوضاع و احوال، که در مواجهه با جنبه‌های اخلاقی زندگی اجتماعی ما را راهنمایی می‌کنند، را از دست خواهیم داد. حرفه‌های حقوق و سینما در امتداد خطوط مشابهی عمل می‌کنند تا اینکه قلمروی اجتماعی مشخصی که با عملکرد هریک سازگاری دارد، «در پشت صحنه» باقی بماند. همان‌گونه که پیش از این اشاره شد، اگر چنین فضایی از بین برود، حقوق و سینما به گونه‌ی‌کاملاً متفاوتی از یکدیگر فعالیت خواهند کرد.

به‌کارگیری یک دستاورد سینمایی به عنوان یک الگو در اغلب اوقات مفید است زیرا به ما اجازه می‌دهد روابطی را که توسط قانون اداره می‌شوند را مجدداً ارزیابی کنیم. همچنین می‌توان از آن به عنوان یک ابزار اصلاحی نسبت به درک خود از یک هنجار حقوقی از طریق شناسایی ناقص یا بد جلوه داده‌شدن آن در یک فیلم، استفاده کنیم

اقداماتی همچون قانون‌گذاری، مذاکره، قضاوت و صدور احکام قضایی همگی دارای بخش‌های باطنی یا مخفی‌ای هستند که چنانچه قرار بود بخشی از قلمروی عمومی باشند یا در معرض دید سایر حوزه‌ها قرار گیرند، می‌بایستی به نحو بنیادینی تغییر می‌نمودند. اگر اجزای پنهان حقوق آشکار شود، آن بخش‌ها تعارض کاملی با قسمت‌های برونی و ظاهری حقوق خواهند داشت؛ به همین قیاس، اگر جایی باقی نماند که دوربین آن را ثبت و ضبط ننماید، دیگر آنچه ما به عنوان سینما می‌شناسیم باقی نخواهد ماند و سحرآمیز بودن و افسون‌کنندگی نابود خواهد شد. در صورتی که «بخش پشت صحنه» یک عنصر ساختاری مشترک میان حقوق و سینما تلقی گردد، آیا چنین تعبیری در مورد بخش ظاهری یا به تعبیر درست‌تر(نشان داده شده) نیز صحیح می‌باشد؟ از جهت ساختاری، بازنمایی به بستن عملیاتی و آشکارنمودن مبتنی بر شناخت وابسته می‌باشد. بستن عملیاتی اجازه می‌دهد تا هر حرفه‌ای استقلال درک‌شده و تعهد آن به بازی‌کردن بر اساس قواعد خود را حفظ نماید. آشکارنمودن مبتنی بر شناخت برای هر حرفه‌ای از جهت تحصیل بازنمایی‌ها از دیگر حرفه‌ها ضروری است. با این وجود باقی نگه‌داشتن چنین ساختاری (بستن و آشکارنمودن) مورد خدشه است زیرا مرزهای میان‌حرفه‌ها دیگر شفاف و آشکار نیستند. در حقیقت اگر رسیدگی‌های حقوقی «علنی شود»، اگر واقعیت (آن‌گونه که در حقوق نشان داده می‌شود) و تصویر واقعیت (آن‌گونه که برروی پرده نمایش داده می‌شود) با هم هم‌پوشانی داشته باشند و از مرزهای یکدیگر بگذرند، ساختار حقوق حداقل به این میزان که آرمان حقوق در تضمین رسیدگی مبتنی بر رعایت تشریفات قانونی پوچ و بی‌ارزش می‌گردد، مورد تهدید قرار خواهد گرفت. به‌نحو مشابهی اگر حقوق به فضای بدیع سینما تجاوز نماید (برای مثال از طریق اعمال قواعد مالکیت فکری‌ای که به اندازه‌ای قدرت‌مند هست تا منطق حاکم بر این قلمرو را از مبتنی بر ابتکار بودن به متکی بر بازنمایی‌های حقوقی انفعالی تبدیل نماید)، ساختار سینما مورد تهدید واقع خواهد شد. بنابراین متعاقباً مطرح خواهد شد که تحلیل ساختاری حقوق و سینما به آنچه «بازنمایی» تلقی می‌گردد، می‌اندیشد؛ زیرا از طریق بازنمایی است که حرفه‌ها ارتباط با حرفه‌های مجاور و نزدیک را قانون‌مند می‌نمایند. سینما طرز فکر و منطقی خاص برای عملکرد در چهارچوب حرفه‌ی‌خود ایجاد می‌نمایند. آن دو به هیچ‌گونه مبنای خارجی برای عملکرد خود وابسته نیستند، بلکه استانداردها و معیارهایی درونی برای ارزیابی کیفی تأمین می‌نمایند. یک تحقیق حقوق و اجتماع‌محور در مورد ساختار، به عنوان یک مسئله تجربی، به این مسئله می‌پردازد که چگونه اطلاعات در حقوق و سینما (و همچنین در رسانه که حقوق و سینما هر دو را دربرمی‌گیرد) وارد و سپس بازنمایی می‌شوند. مکانیزم‌های اجتماعی (در رابطه با اطلاعات و تحصیل آن) همچون دربان عمل می‌کنند.

بحث در رابطه‌ی‌با ساختار، مسائل میان‌رشته‌ای دیگری را نیز بر اساس نحوه تمرکز در ارزیابی مطرح می‌نماید. برای مثال می‌توان ساختار ابزارهای زیبایی‌شناختی مورد استفاده در حقوق و سینما برای ایجاد یک تصویر را مورد ارزیابی قرار داد. درست است که حقوق از دوربین و استودیو و جلوه‌های ویژه آن‌گونه که در صنعت سینما به کار می‌رود، استفاده نمی‌کند و به نحو مشابهی، سینما ابزارهای بلاغی و زیبایی‌شناختی دقیقاً یکسانی که وجهِ خاصِ حقوق محسوب می‌شوند را به کار نمی‌بندد. با این وجود، به‌رغم ابزارهای متفاوت، آن دو تا حدودی کارکردهای مشابهی دارند. برای مثال، آن‌ها ما را متقاعد می‌کنند که نظر دادگاه یا دوربین را به منزله‌ی‌تنها نظر معقول و منطقی بپذیریم. بر همین مبنا می‌توانیم ابزارهای حقوقی را در فنون سینما و ابزارهای سینمایی را در رساله‌های حقوق و... ارزیابی کنیم. چنین ابزارهای بلاغی و زیبایی‌شناختی شرایط لازم را فراهم می‌کنند تا داستان‌سرایی شخصیت‌های آن، قانع‌کننده تلقی گردد و ارزیابی این ابزارها به منزله‌ی زیرشعبه‌ای از استدلال‌های ساختاری به گونه‌ای عادلانه پنداشته شوند ـ این‌ها ابزارهایی هستند که با آن‌ها حرفه، حفظ و یا عملیاتی می‌شود.

 

2. ب: تبیین فرهنگ: گفتمان‌هایی در مورد بازنمایی

 

استفاده از سینما در اکتشاف حقوق و (فرهنگ)

دسته دوم از گفتمان‌ها در زمینه‌ی‌حقوق و سینما به موضوع ساختار نمی‌پردازد، بلکه بازیگران، فرایندها در یک جامعه مشخص و نمودهای آن‌ها را در منابع حقوقی و دستاوردهای سینمایی را مورد بررسی قرار می‌دهند. در نهایت این اقدام تلاشی برای درک بهتر فرهنگ بشری (نهادها و ایدئولوژی‌های آن) می‌باشند. گفتمان حاضر به نمایش عملکرد خانواده‌های منحرف، زنان، شرکت‌ها یا هر نهاد دیگری که در نظام‌های مختلف جامعه وجود دارد، توجه می‌نماید. ما می‌خواهیم این شخصیت‌ها را بهتر بشناسیم. اینکه آن‌ها چه کسانی هستند (یعنی چگونه آن‌ها توصیف شده یا نمایش داده شده‌اند)، آن‌ها اهل کجایند (آن‌گونه که در حقوق و سینما بیان گردیده است)، ساختار روان‌شناختی آن‌ها چگونه است، بر اساس چه نوع ایده‌آل‌هایی فعالیت می‌کنند و... . همچنین بر فرایندهایی که این شخصیت‌ها تجربه می‌کنند (کنش‌‌ها و روابط آن‌ها) و اینکه چگونه با آن‌ها در حقوق و در فیلم رفتار می‌شود، تمرکز خواهد شد. مثلاً اینکه چگونه اموال حاصل می‌شوند، جالب توجه است. همچنین پدیده‌های انسانیِ کمتر محسوس را نیز می‌توان برررسی نمود. می‌توان توجه را به شیوه‌ای که در آن هویت و حافظه‌ی‌جمعی از طریق نمودهای سینمایی و حقوقی ایجاد می‌شود، معطوف نمود. همسو با کاوش‌های انسان‌گرایانه نسبت به شخصیت و تصویر، یک دورنمای علمی-اجتماعی، صحت (و جامعیت) نمودها و تأثیراتی که نمودهای شایع یک نهاد در یک سیستم بر دیگر نهادها دارد را بررسی می‌کند.

سینما به منزله‌ی‌ یک عرصه‌ی‌ مجازی انگاشته می‌شود که با استفاده از آن قادر خواهیم بود زمینه‌های بنیادین فلسفه‌ی ‌حقوق را به بازی بگیریم. این کار از طریق جدانمودن آن زمینه‌ها از جایگاه طبیعی آن‌ها و نشاندن آن‌ها در دنیای تخیلی که فیلم ابداع می‌نماید، انجام می‌شود

مقصود آن است که یک بازنمایی فراگیر در یک یا چند فیلم از طریق در مجاورت قراردادن آن با تصویر دیگر یا اطلاعاتی که از طریق روش‌های علمی تهیه شده‌اند، به چالش کشیده شود. چنین فرایند به چالش‌کشیدن بازنمایی‌ها، می‌تواند متضمن آشکارنمودن تصاویر کمتر قابل توجه و گاهی حتی تصاویر نسبتاً پنهانی که نقشی اساسی در بازنمایی شخصیت، نهاد، فرایند و... مورد ارزیابی دارند، را در برگیرد. این ارزیابی همچنین ممکن است رویکردی تاریخی داشته باشد و به بررسی تحولات ارائه‌ی‌یک شخصیت یا نهاد اجتماعی خاص در طول تاریخ بپردازد، ارجاع به اوضاع و احوال اجتماعی، ساختارهای قدرت، ایدئولوژی‌های غالب و افق‌های فرهنگی و تکنولوژیکی، بخش‌های تشکیل‌دهنده‌ی‌گفتمان هستند.

از طریق این دسته از گفتمان‌هاست که معمای شیفتگی سینمای آمریکایی به حقوق (کیفری و مدنی) قابل حل است. کشیده‌شدن منازعات به قلمروی حقوق‌دان‌ها و دادگاه‌ها به واسطه‌ی‌عملکرد سینما در ایالات متحده تشدید شده است و نمود و تأثیر آن بر حقوق‌دان‌ها، مؤسسات حقوقی، قضات و فرایندهای حقوقی خود گواهی بر این ادعا است. حقوق و کارکنان آن به‌صورت تؤامان به عنوان راه‌حل و معضل نشان داده می‌شوند. این دیدگاه که بدون حقوق نمی‌توانیم کاری از پیش ببریم، اما در عین حال عدالت در نهایت در خارج از حوزه‌ی‌حقوق (یا با نقض فرایندهای آن) حاصل می‌شود، امری است که بسیاری از فیلم‌ها به تفصیل به آن می‌پردازند. آیا مقصود این است که به جهت نبود حکومت اشرافی یا جامعه‌ی ارگانیک امریکایی‌ها، حقوق وسیله‌‌ای برای حل منازعات اجتماعی محسوب می‌شود؟آیا مقصود این است که راه‌حل نهایی اختلاف‌های مهم باید در قانون (یا قانون اساسی) به عنوان راه‌حلی غیرنظامی انعکاس داشته باشد؟ آیا این تاریخچه‌ی‌شخصی فیلم‌سازان بزرگ هالیوود است که در جست‌وجوی حاکمیت قانون بودند اما به نحو مشابهی به دام آزادی مطلق افتادند یا اینکه حقیقت این است که نظام خصمانه به‌سهولت در صورت‌های بازنمایی و نمایش قرار می‌گیرد؟

کارکرد نسبتاً متفاوت مطالعات میان‌رشته‌ای در این حوزه مفیدتر (یا آموزشی‌تر) است. مقصود از این کارکرد، استفاده از سینما به منظور درک برخی دکترین‌های حقوقی می‌باشد. مجموعه استدلال‌هایی که از سینما برای کشف حقوق استفاده می‌کند، مدعی است که یک هنجار شخصی حقوقی (دکترین، فرمان اجرایی، قانون موضوعه و...) می‌تواند با بحث در رابطه‌ی‌آن قسمت، به‌گونه‌ای که در یک فیلم نمایش داده می‌شود، بهتر (کامل‌تر) درک شود. چنین بحثی ممکن است خیلی سریع جنبه‌ی هنجاری به خود بگیرد. با این وجود ممکن است در همین سطح باقی بماند؛ به‌گونه‌ای که در صدد درک دکترین (یا خصیصه حقوقی)، بدون هیچگونه توجیه یا انتقاد به آن، باشد. مشهور است که به عنوان نمونه آیین دادرسی مدنی، نظریه قرارداد، نظریات قضایی مبتنی بر قانون اساسی، موضوع شبه‌جرم‌ها و اخلاق حرفه‌ای به این نحو که یک فیلم خاص را (در کلاس، در برابر حقوق‌دان‌ها، قضات، قانون‌گذاران را یا هر بیننده‌ی‌متخصص دیگر) به نمایش گذاشته‌اند، نزدیک می‌شوند. چنین استفاده‌ای از فیلم لزوماً بر این فرض تکیه ندارد که فیلم، ادعایی تجربی (درباره‌ی‌اینکه اشیاء ضرورتاً چگونه تحقق یافته‌اند) عرضه می‌کند یا انتقادهای هنجاری و دستوری بیان می‌کند. فیلم یک داستان فرضی ارائه می‌کند که از طریق آن قادر خواهیم بود برخی فرضیه‌ها یا نظریه‌ها را ایجاد کنیم که با شفاف‌سازی برخی مسائل در نظریه‌ی‌حقوقی ارتباط دارند. به‌کارگیری یک دستاورد سینمایی به عنوان یک الگو در اغلب اوقات مفید است زیرا به ما اجازه می‌دهد روابطی را که توسط قانون اداره می‌شوند را مجدداً ارزیابی کنیم. همچنین می‌توان از آن به عنوان یک ابزار برای اصلاح درک خود از یک هنجار حقوقی از طریق شناسایی، نقض یا بد جلوه داده‌شدن آن در یک فیلم، استفاده کرد. سؤال جالبی که در حین استفاده از یک فیلم به‌عنوان یک مبنا در بحث‌های حقوقی یا الگوهای فراحقوقی ایجاد می‌شود این است که چه ملاحظاتی وجود داشته است که ما آن فیلم خاص را انتخاب کرده‌ایم.

 

«نظریه حقوقی فرهنگی» منتقل‌کردن فلسفه‌ی‌حقوق به انتهای خط مقدم

یک بخش فرعی جالب در مباحثی‌که سینما را از جهت زمینه‌های حقوقی آن که به شیوه‌ی فرهنگی در آن جای داده شده‌اند، ارزیابی می‌کند، تمرکزی بر بازنمایی فرایند یا نظریه‌ی‌حقوقی ندارد و با فرضیه‌های غیرمصرح فرهنگی تبیین شده در فیلم یا حقوق کاری ندارد؛ بلکه سینما به منزله‌ی‌یک عرصه‌ی‌مجازی انگاشته می‌شود که با استفاده از آن قادر خواهیم بود زمینه‌های بنیادین فلسفه‌حقوق را به بازی بگیریم. این کار از طریق جدانمودن آن زمینه‌ها از جایگاه طبیعی‌شان و نشاندن آن‌ها در دنیای تخیلی که فیلم ابداع می‌نماید، انجام می‌شود. اولین اصل این رویکرد این است که از نظر نظریه‌ی‌حقوق متون پرطرفدار را می‌توان به عنوان مفاهیم و موضوعاتی روح‌بخش تلقی نمود. دومین اصل این است که سخن‌گفتن فلسفی از طریق فرهنگ عمومی فضایی را برای تعامل انتقادی با نظریه حقوقی فراهم می‌کند، فضایی که عاری و رها از واژه‌نامه‌ی‌رسمی رشته و شیوه‌های نهادی است. این نوع عمل، اغلب ژانرهای هیجان‌انگیزتر هنر سینمایی یعنی علمی تخیلی را مد نظر قرار می‌دهد.

سینما می‌تواند به عنوان تریبونی عمل کند که از طریق آن بتوان به هر میزان که داوری اخلاقی گنجانده شده در یک فیلم قانع‌کننده‌تر باشد به حقوق انتقاد نمود، همچنین آن می‌تواند در آشکار ساختن ناسازگاری‌های موجود در برخورد حقوق با یک موضوع کمک نماید. به عبارت دیگر، فیلم به عنوان ابزاری بلاغی و نه ضرورتاً به عنوان دلیل اتفاق افتادن وقایع مورد استفاده قرار می‌گیرد

ایده‌ی این بازی فلسفی این است که با بازی و اجرانمودن مفاهیم فلسفی در یک دنیای دیگر مثل آن چیزی که توسط یک فیلم ایجاد می‌شود، چالاکی بیشتری نصیب فلسفه حقوق گردد و همچنین با یک نگاه متفاوت، مجدداً به سؤالات و مفاهیم بنیادین بیندیشد. بنابراین مفاهیم اساسی همچون هنجار بنیادین (برتر) یا حاکمیت، در یک بستر جدیدی ارزیابی می‌شوند؛ چرا که این بستر فرصتی را برای ارزیابی ضرورت چنین مفاهیمی فراهم می‌کند.بر این اساس این بخش از گفتمان‌ها را می‌توان، از جهت تعلقشان، در بخش‌های ساختاری و مفهومی طبقه‌بندی نمود. زیرا این بخش به دنبال آن است که نگاه دقیق‌تری به ساختار مفهومیِ حقوقی داشته باشد. به نحو مشابهی، این بازی با مفاهیم فلسفی به ما اجازه می‌دهد که با انعکاس حقایقی ماورای آنچه در سنت‌های نظام حقوقی مطرح شده، فیلم را بهتر بفهمیم. ماورای ارزیابی تأثیر مطلق حقوق بر روی فرایند ابداع سینمایی و تولیدات آن، از جمله شیوه‌ای که به واسطه‌ی‌آن این محصولات با فرهنگ عمومی پیوند می‌خورند، حقوق می‌تواند به عنوان نقطه‌ی‌آغازین در روشن نمودن قسمت‌های تیره و مبهم یک یا مجموعه‌ای از فیلم‌ها عمل نماید. چنانچه مجهز به یک لنز حقوقی شویم قادر خواهیم بود پی ببریم که چگونه کارگردان در یک فیلم حقوق را درک می‌کند.

آیا وی در ایجاد ادعاهای حقوقی موجود در فیلم یا رویکرد خود به حقوق، به طور کلی توجیه شده است؟ آیا داستان مطرح‌شده در فیلم، از جهت حقوقی قابل اتکاست؟ این امر می‌تواند موارد جالبی را در مورد فیلم به ما بگوید. همچنین در صورت اثبات، مسائل قابل توجهی را در مورد فرهنگ عمومی عرضه می‌نماید. به علاوه، معمولاً ما در حقوق به پدیده‌ی‌هنجاری حساس هستیم، اما چه چیزی یک رفتار خاص را تبدیل به هنجار می‌نماید؟ بینش حقوقی را می‌توان در ارزیابی نظر سینما نسبت به این سؤالات مورد استفاده قرار داد. کارگردان چگونه هنجاری بودن به طور عام و هنجار حقوقی بودن به طور خاص را درک می‌نماید؟ یا به تعبیر کلی‌تر، پنداشت فیلم در رابطه‌ی‌با ارتباط میان هنجارهای اجتماعی و حقوقی چیست؟ آیا فیلم نسبت به نظریه‌های ایجادشده در حقوق (و جامعه‌شناسی حقوق) در رابطه با فرایندهای مرتبط آگاهی دارد؟ و دست آخر اینکه حقوق (نظریه حقوقی و دکترین حقوقی) به ما اجازه می‌دهد، نسبت به بعد اخلاقی فیلم تحقیق و بررسی انجام دهیم. آیا ادراکات اخلاقی ـ معنوی‌ای که در طی سال‌های متمادی در سنت حقوقی در رابطه با زمینه‌ی‌خاصی از فعالیت‌ها جمع شده است، مورد توجه جدی کارگردان قرار گرفته است؟ این موضوع در حال حاضر رایج شده است که نمایشنامه‌نویسان و کارگردان‌های سریال‌های تلویزیونی (همچنین فیلم‌های سینمایی) اقدام به گرفتن مشاوره‌های حرفه‌ای حقوقی می‌نمایند تا اطمینان پیدا کنند که داستان‌سرایی سینمایی با داستان‌های پایه که حرفه‌ی‌حقوقی را ایجاد می‌کنند، تعارضی نداشته باشند. از یک دید، حقوق و اجتماع این یک پدیده‌ی‌جذاب تلقی می‌گردد؛ زیرا نقش حقوقدان‌ها در جامعه را توسعه می‌بخشد.

یک قسمت از ارزیابی سینما از دید حقوقی، قابلیت سینما در توجه به عناصر تشکیل دهنده‌ی آن در پرداختن به برخی مسائل است. و این موضوع قابل مقایسه (یا در تعارض) با شیوه‌ای که حرفه‌ی‌حقوق به این مسائل می‌پردازد، می‌باشد. گفتمان‌حاضر ممکن است مطالبی را راجع به محدودیت‌های سینما در مقایسه‌ی‌با دیگر حرفه‌ها از جمله حقوق به ما بیاموزد. همان طور که پیش‌تر ذکر شد. نکته‌ی‌اساسی در برخی گونه‌ها در سینما این است که درام باید وجود داشته باشد، در غیر این صورت، فیلم ممکن است به‌راحتی خسته‌کننده پنداشته شود، رسیدگی‌های حقوقی در زندگی واقعی (حداقل در برخی حوزه‌های حقوق) غالباً از درام اجتناب می‌کند. در این صورت سینما یک وسیله‌ی ‌محدود برای پرداختن به برخی جنبه‌های زندگی اجتماعی و نه درگیر‌شدن با درام می‌بود. در نتیجه شاهدیم که فیلم‌های بسیار اندکی در مورد شیوه‌های طراحی مالیات بر ارزش افزوده (با وجود اهمیت آشکار موضوع آن) ساخته می‌شود. نگاه صرف به سینما برای اینکه بفهمیم چه چیزهایی برای جامعه اهمیت دارد، صرفاً معادل نگاه محض به حقوق محسوب می‌گردد.

 

2 .ج : حقوق، سینما و نقد هنجاری

سومین گروه گفتمان‌های قابل تشخیص در زمینه‌ی‌حقوق و سینما به‌وضوح جنبه‌ی‌هنجاری دارد. این بحث‌ها به موضوع اصلاح حقوق یا اصلاح دیدگاه‌های سینمایی و شاید اصلاح هر دو می‌پردازد. زمینه‌ی‌اصلی در اینجا یکی از انتقادهای وجدانی یا اخلاقی است. سؤال این است که آیا عادلانه است؟ یا آیا مقصودی که قرار است به دست آید، حاصل می‌شود؟ آیا می‌توانیم به راهی بهتر در برخورد با موضوع بیندیشیم؟ در حالی که دسته‌ی‌دوم گفتمان‌ها به درک آنچه که «هست» می‌پردازد، این بخش از گفتمان‌ها با طلب‌کردن تغییر در طریقه‌ای که به انجام امور اقدام می‌کنیم، (از جمله شیوه‌ای که قوانین در کتاب‌ها نوشته می‌شود یا اعمال می‌گردد، یا شیوه‌ای که یک فیلم خاص شخصیت‌هایی را به نمایش می‌گذارد یا صنعت فیلم به طور کلی با یک موضوع برخورد می‌کند) مستقیماً به دنبال «بایدها» است. صبغه‌ی‌سیاسی بحث در میان طرفداران حقوق و اجتماع و حقوق و انسان‌دوستی، می‌باشد. و ایده‌ی‌اصلی آن مقابله با تحلیل‌های سرد و بی‌روح حقوق و تمرکز بر انسان در درون جامعه، همبستگی و تساوی است.

‌ آراستن تحلیل‌های حقوقی با ارجاع دادن به یک فیلم خاص یا ضمیمه‌کردن یک تحلیل از یک فیلم به اظهارات اخلاقی یا حقوقی صرفاً یک مد زودگذر محسوب می‌شود. اما محورهای نظری‌ در ارتباط سینما و حقوق به چشم می‌خورد که برخی جنبه‌های حقوق و سینما را در عرصه فرهنگ، هنر و زبان به هم پیوند می‌دهد

سینما می‌تواند به عنوان تریبونی عمل کند که از طریق آن بتوان به هر میزان که داوری اخلاقی گنجانده شده در یک فیلم قانع‌کننده‌تر باشد به حقوق انتقاد نمود؛ همچنین آن می‌تواند در آشکار ساختن ناسازگاری‌های موجود در برخورد حقوق با یک موضوع کمک نماید. به عبارت دیگر، فیلم به عنوان ابزاری بلاغی و نه ضرورتاً به عنوان دلیل اتفاق افتادن وقایع مورد استفاده قرار می‌گیرد. همچنین می‌توان به‌خوبی اظهار داشت که بازنمایی سینمایی صرفاً بیانگر موضع کارگردان، ترجیحات هنری او یا مناقع اقتصادی استودیو می‌باشد. بدون در اختیار داشتن داده‌هایی تجربی، قابل اتکا و مستقل هر گونه تکیه نمودن به فیلم‌ها جنبه‌ای حدسی و ظنی خواهد داشت. با این وجود فیلم‌ها این توانایی را دارند که به اطلاعاتی که از پیش وجود دارند جان ببخشند یا جمع‌آوری اطلاعات تجربی مورد نیاز را به عنوان قسمتی از گفت‌وگوی انتقادی نسبت به حقوق رایج تشویق نماید. مهم‌تر اینکه، چنین تحلیل‌هایی می‌تواند ما را وادار کند به این مسئله که چگونه هوشیاری و آگاهی ما دستکاری می‌شود و اینکه آیا چنین دستکاری‌ای اخلاقی یا سودمند است، ‌بیندیشیم. نتیجه‌ی‌چنین بحثی می‌تواند تقاضا برای اصلاح قانونی خاص باشد. اگر مطالعه‌ی‌کتاب‌ها، مهارت‌ها و دیدگاه‌های مرتبط با موضوع ما را افزایش دهند، به همین ترتیب دستاوردهای سنیمایی نیز قادر به چنین کاری هستند.

فراتر از انتقاد صریح و مستقیم، گفتمان هنجاری می‌تواند ما را به درک بهتر یا کامل‌تر از محدودیت‌های حقوق یا بالعکس توانایی‌های آن راهنمایی کند.آشنایی بیشتر با محدودیت‌های حقوق می‌تواند تنش احتمالی میان لفاظی‌هایی که حقوق و نمایندگان آن ارائه می‌کنند و واقعیت فرهنگی را روشن و شفاف سازد. موضوع تنش این است که حقوق و نمایندگان آن، حقوق را به منزله‌ی‌قادر مطلق تلقی می‌کنند در حالی که حداقل از دید کارگردان، حقوق با عصای جادویی [قدرت مطلق] بسیار فاصله دارد. بازشناسی چنین اختلافی (میان «باید» و «هست») می‌تواند دانشجویان را به مطالعه‌ای متفاوت از منابع حقوقی رهنمون سازد. چنین بازشناسی‌ای حداقل می‌تواند به تنظیم توقعات متخصصین و اشخاص عادی از حقوق منتهی شود. اما این به این معنا نیست که ما هر هزینه‌ی‌فوق‌العاده‌ای را برای حقوق متقبل شویم. نباید از این انتظار خود که حقوق باید در پی عدالت باشد کوتاه بیاییم. اما همچنین نباید حقوق به عنوان تنها مجموعه‌ی‌انحصاری یا مؤثرترین آن‌ها دانست که از طریق آن‌ها چنین هدفی قابل تحقق است.

 

نتیجه‌گیری

 اگرچه گفتمان حقوق و سینما از دهه‌ی‌هشتاد مطرح شده، از بسیاری از جهات در مراحل ابتدایی خود به سر می‌برد. این مقاله تلاش کرد ‌یک طبقه‌بندی احتمالی از گفتمان‌هایی موجود ارائه نماید. آراستن تحلیل‌های حقوقی با ارجاع دادن به یک فیلم خاص یا ضمیمه‌کردن یک تحلیل از یک فیلم به اظهارات اخلاقی یا حقوقی در بهترین حالت صرفاً یک مد زودگذر محسوب می‌شود. با این وجود، محدود نمودن تعامل ‌حقوق و سینما به منزله‌ی‌یک هوس و مد زودگذر نیزبه همین میزان عجولانه و شتاب‌زده است. در نگاه اول، محورهای نظری‌ای به چشم می‌خورد که برخی جنبه‌های حقوق و سینما را در عرصه فرهنگ، هنر و زبان به هم پیوند می‌دهد و این محورها به اندازه‌ای مستحکم هستند که تحلیل‌های جدی را حفظ و تقویت کنند.

 

 

 

پی‌نوشت

1- THE PRODUCTION OF LAW (AND CINEMA): PRELIMINARY COMMENTS ON AN EMERGING DISCOURSE. Southern California Interdisciplinary Law Journal [Vol. 17:457,2008].

2- AMNONREICHMAN

3- دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق جزا و جرم‌شناسی، دانشگاه تربیت مدرس