تقاطع غیر هم‌سطح با واقعبت تجربی

  • پرینت
تقاطع غیر هم‌سطح با واقعبت تجربی -
امتياز: 4.0 از 5 - رای دهندگان: 1 نفر
 
شرايط نقد علوم‌اجتماعي موجود از زاویه علم اسلامی
تأملي بر شرايط نقد علوم‌اجتماعي موجود از زاویه علم اسلامی
اشــــاره هر فردی ممکن است در بحث از موضوعی، از خواص باشد و در بسیاری حوزه‌ی دیگر، از عوام. وقتی‌که با تکیه بر دانش عامه‌ی خود ـ که محصول جهان‌بینی، تجربیات، تعصبات یا پیش‌داوری‌هاست ـ درباره‌ی مسائل موضع‌گیری می‌کنیم، از عوام خواهیم بود. حال ممکن است موضوع مورد بحث، علوم‌اجتماعی غربی باشد. درباره‌ی امکان و شیوه‌ی فهم و نقد نظریات علوم‌اجتماعی موجود، نظرات متفاوتی در کشور بیان شده است. دکتر ایمان ـ نویسنده کتاب «مبانی پارادایمی روش‌های کمی و کیفی در علوم‌انسانی» ـ معتقدند در این راه باید به سلسله مراتب معرفتی پایبند بوده و اگر خارج از این سلسله مراتب، نقدی صورت گیرد، سخنی عوامانه بیان شده است و نه علمی.

پارادایم در معانی متفاوتی به‌کار گرفته می‌شود از فلسفه علم گرفته تا فلسفه‌ی تحقیق و یا منطق تحقیق. تمامی رویکردهای غالب در علوم‌اجتماعی (اثباتی، تفسیری و انتقادی) ناگزیر به ارائه‌ی پیش‌فرض‌های فلسفی علم خود در یک بسته‌ی دانش، تحت عنوان پارادایم علم هستند.

تمام پارادایم‌ها سعی دارند تا بر عناصری که حوزه‌ی روش‌شناسی را تعیین هویت می‌نماید، تأکید نمایند چراکه یکی از خصیصه‌های روش‌شناسی علم، ارتباط بین ذهنی و خصیصه‌ی ارتباطی آن به‌عنوان هنجارهای روش‌شناختی است. همچنین در توضیحات پارادایم علم شاهد ارائه‌ی مضامین هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی هستیم که تکلیف علم به لحاظ توضیح نظری جهان (چگونگی فعالیت جهان به لحاظ نظری) و چگونگی انجام پژوهش در آن را بیان ‌می‌نماید.

اما بحث اساسی در نقد پارادایم‌ها این است که عناصر پارادایم، به‌عنوان پیش‌فرض‌های علم و معرفت علمی هستند. این بدان معناست که قابلیت، توانمندی و اعتبار یک پارادایم در معرفت علمی از واقعیت است که توسط عناصر آن پارادایم توضیح داده می‌شود. بنابراین پارادایم‌ها در سطح معرفت علمی با یکدیگر رقابت می‌کنند؛ چون در این سطح است که ادعای حل مسئله و ساخت‌وسازهای اجتماعی معتبر و پایدار مطرح است. از طرفی چون زیربنای فلسفی پارادایم‌های علم، متناقض است اینکه پارادایمی بخواهد با مبانی فلسفی خود پارادایمی دیگر را نفی کند، کار مهمی انجام نداده است. چون پارادایم رقیب اساساً آن مبانی نقد را نمی‌پذیرد. گاهی در ارزیابی پارادایم‌ها، مباحث منطقی غالب است که در اینصورت باید به جدال فلسفی بین فلسفه‌های متفاوت رجوع نمود؛ چراکه پارادایم ریشه در فلسفه دارد. شاید بعضی افراد این جدال‌ها را، جدال‌های پارادایمی بپندارند اما باید دقت داشت که پارادایم رو به سوی علم دارد و پشت به فلسفه. پارادایم صرفاً یک تسهیل‌گر است که فلسفه را به علم متصل و مشارکت هر دو را جهت توضیح دنیای اجتماعی طلب می‌کند.

باید توجه داشت که اگر پارادایمی نقد و یا رد شود، حتماً پارادایم دیگری پذیرش شده است چراکه به‌هیچ‌وجه بدون پارادایم، نمی‌توان پارادایمی را ارزیابی یا نقد کرد. لذا نقد، زمانی معتبر خواهد بود که متکی بر چارچوب نظری خاصی عرضه شود. بر این اساس، نقد اندیشمندان مسلمان به علوم‌اجتماعی غرب دچار ابهام نظری است. بدین معنا که بر اساس مجموعه‌ی آثار موجود اندیشمندان مسلمان، نظریه‌پردازی اسلامیِ متکی بر جهان‌بینی (فلسفه) اسلامی و یا پارادایم‌های علم اسلامی انجام نشده است تا بتوان بر اساس آن، به نقد معتبر نظریه‌های حاکم بر علوم‌اجتماعی مرسوم پرداخت.

با کمی دقت می‌توان دریافت که در نقدهای فعلی اندیشمندان مسلمان، از ادبیات موجود نظریات رقیب در علوم‌اجتماعی و یا صرفاً از سطح گزاره‌های فلسفی یا ارزش‌های حاکم بر جهان‌بینی اسلامی استفاده می‌شود؛ از آنجا که این گزاره‌های فلسفی با گزاره‌های موجود در علم، هم‌سطح نیستند، نمی‌توان آن‌ها را نقد عالمانه دانست

لذا، با کمی دقت می‌توان دریافت که در نقدهای فعلی اندیشمندان مسلمان، از ادبیات موجود نظریات رقیب در علوم‌اجتماعی و یا صرفاً از سطح گزاره‌های فلسفی یا ارزش‌های حاکم بر جهان‌بینی اسلامی استفاده می‌شود. از آنجا که این گزاره‌های فلسفی با گزاره‌های موجود در علم، هم‌سطح نیستند، نمی‌توان آن‌ها را نقد عالمانه دانست و لذا توسط اندیشمندان معتقد به علوم‌اجتماعی موجود، قابل پذیرش نخواهند بود. نقد علمی، اتکای علمی روشن و معتبری طلب می‌کند. بدین معنا که نقدکننده باید معتقد به یک دانش علمی معین باشد که آن دانش نیز، متکی بر مبانی پارادایمی خاص تولید شده باشد. تا زمانی که علم اسلامی با هویت اسلامی و متکی بر پارادایم‌های علم اسلامی، تولید و بازتولید نشود، هرگونه نقد به معنای رجوع به گزاره‌های علم موجود، یا استفاده از گزاره‌های فلسفی و ارزش‌مدار، یا گزاره‌های حاصل از دانش عام یا ترکیبی از آن‌ها خواهد بود که هیچ‌کدام به معنای نقد از زاویه علم اسلامی نیست. به‌همین لحاظ تا زمانی که علوم‌اجتماعی اسلامی متکی بر پارادایم اسلامی طراحی نظری و عملی نشود، نمی‌توان به این نقدها جهت تدوین و طراحی یک الگوی فکری، امیدواری لازم را داشت.

بحث اساسی، رعایت سلسله‌مراتب معرفتی است. در نقدهای موجود اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان، سعی شده است که از سطح مبانی فلسفی و یا صرفاً ارزش‌های دینی به بحث و نقد علوم موجود پرداخته شود. در حالی‌ که ورود فلسفه به سطح واقعیت تجربی، غیرِمستقیم است؛ یعنی پس از طراحی پارادایم علم، سپس نظریه، سپس مدل مفهومی و در نهایت مدل تجربی است که می‌توان به توضیح و تبیین رویدادها یا پدیده‌ها‌ی اجتماعی پرداخت. لذا چنانچه فیلسوف بخواهد خارج از این مسیر حرکت نماید، به ناچار با استفاده از دانش عامه‌ی خویش ـ که حاصل تجربیات شخصی و گروهی است ـ به اظهار نظر پرداخته است. متأسفانه این نوع از اظهارات ـ از آنجا که عناصر نقد در آن‌ها، از یک سطح و آن‌هم به‌صورت جامع و سیستماتیک عرضه نمی‌شود ـ دچار ابهام اعتباریابی علمی است و از طرف دیگر، اتفاق‌نظر بر آن، در اجتماعات اندیشمندان معتقد به فلسفه اسلامی نیز به‌وجود نخواهد آمد. یکی دیگر از محدودیت‌های اساسی نقد اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان به نقد علوم‌اجتماعی مرسوم، تمرکز بر مشکلات، ابهامات و نگرانی‌های ناشی از این علوم است. نظر به اینکه مشکل باید تبدیل به مسئله شود و در فرایند این تبدیل، نظریه علمی لازم است لذا در این سطح نیز نمی‌توان به نقد عالمانه‌ی علوم‌انسانی مرسوم پرداخت.

 

 

پی‌نوشت

    1-  عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه شیراز