X

جامعه‌ی عرفانی، جامعه‌ی آرمانی

جامعه‌ی عرفانی، جامعه‌ی آرمانی -
امتياز: 3.0 از 5 - رای دهندگان: 3 نفر
 
محمد خياط زنجانی
تأملی در مراحل تحقق جامعه‌ی عرفانی
اشــــاره عرفان دنیای خلوت و گریز از کثرات است. از اتهاماتی که به عرفا وارد می‌کنند دوری از اجتماع است. آیا عرفان می‌تواند جامعه‌ای را بر اساس مبانی خود به وجود آورد؟ آیا عرفان اجتماعی معنی دارد؟ و بلکه می‌توان به جامعه‌ی عرفانی معتقد بود؟ این پرسش همواره به عنوان یک ابهام و حتی یک اتهام به عرفان وارد است. بعد از ظهور امام خمینی (ره) به عنوان کسی که هم فقیه بود و هم عرفان نظری می‌نوشت، بسیاری برهان خود را بر حضور عرفان در جامعه یافتند. چنان‌چه تا می‌شنیدند که اهل عرفان منزوی هستند، به عنوان مثالِ نقض امام خمینی(ره) را مثال می‌آوردند. اما پرسشی که باقی است، چگونگی حضور عرفان در جامعه است. چگونه می‌شود هم دعوت به خلوت کرد و هم دعوت به جلوت؟ چگونه می‌توان هم اهل کشف و شهود (تجربه‌های شخصی) بود و هم به سیاست و تدبیر پرداخت؟ چگونه می‌توان رند عالم‌سوز بود و کار ملک را به سامان کرد؟ برای رسیدن به جامعه‌ای عرفانی، باید قائل به سیر بود. یعنی از همان آغاز، عرفان در جامعه نیست، بلکه با طی مراتبی است که عرفان جامعه را تسخیر می‌کند. اساسا مسئله‌ی سیر و سفر در عرفان مسئله‌ای محوری است. نوشته‌ی ذیل از مراحل تحقق جامعه‌ی عرفانی می‌گوید.

«دیگر شما را خسته نمی‌کنم و از کتب عرفا و بخصوص محی‌الدین نام نمی‌برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگ‌مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسائل قویا دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریک‌تر از موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.» (نامه‌ی عرفانی امام خمینی(ره) به گورباچف)

 جامعه‌ی آرمانی به عنوان هدف مطلوب زندگی بشر همواره مورد توجه نسل‌ها، به‌ویژه اندیشمندان آنان بوده است. هر تفکری با ترسیم جامعه‌ی آرمانی خود تلاش نموده است تا به صورتی هدف‌مند، ساختار نیل به این مهم را فراهم نموده و تحقق آن را بسترسازی نماید.

یقینا آرمان‌های این جامعه می‌بایست مبتنی بر شناختی صحیح از انسان و نیازهای او تعریف شود تا به مرتبه‌ای از جامعیت و مانعیت نائل گردد. انسان، نیازها و روابط او به عنوان جزئی از کل هستی محسوب می‌گردد. این اجزا به علت کثرتشان غیر قابل احصا خواهند بود. لذا تنها راه شناخت معلول (هستی) در گرو شناخت علت است. این شناخت علت می‌تواند در شناخت معلول از جهت سنخیتش با علت، نهفته گردد که: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». (بحارالانوار، ج 2، ص 32)

شناخت انسان و آن‌چه با او در ارتباط است دو موضع دارد: یکی شناخت محکمات انسانی است و دیگری متشابهات آن. شناخت متشابهات وجود انسان جز با بهره‌مندی از محکمات وجودی میسور نیست. (ر.ک. تفسیر انسان به انسان، جوادی آملی) انسان اجوف (کافی، ج6، ص282) که با الله مملو است، برای شناخت متشابه خود نیازمند روش و سیاقی برای شناخت بر اساس محکمات است. این روش همان حقیقت و نفس‌الامر دین است؛ همان روش شناخت انسان به انسان بر پایه‌ی معرفت‌الله است. جامعه‌ی آرمانی که انسان در آن به بالاترین مرتبه‌ی خود خواهد رسید، جامعه‌ای است که می‌تواند این شناخت را در انسان حاصل نماید. به همین خاطر جامعه‌ی آرمانی در سایه‌ی ایصال به جامعه‌ی دینی تعریف می‌گردد و دین در نزد خداوند، اسلام (آل عمران/ 19) و تسلیم شدن در برابر امر و تقدیر و تفویض امر بر ذات بی‌بدیلش است.

 

 تشکیک تاریخی ظهور اسلام

ظهور حقایق، گاه به صورت ظهور دفعی است و گاه به صورت تدریجی. این ظهور در مورد حقیقت اسلام ظهور تدریجی است و این تدریج به صورت تجلی بوده و نه تجافی. تدریج در ظهور اسلام، همان انکشاف حقایق دینی می‌باشد که از امت واحده‌ی (انبیاء/ 92) اول که امتی توحیدی عددی است تا امت واحده‌ی ثانی که امت توحیدی صمدی است موجود بوده و در طول اعصار و تطور اندیشه‌ی انسانی، انکشاف گردیده است. به عبارتی دیگر حقیقت اسلام با نزول انبیا و اولیا براساس قاعده‌ی قابلیت قابل و فاعلیت فاعل به عرصه‌ی ظهور رسیده است و نقش اولیا و انبیا نه فقط تفسیری بلکه انکشافی می‌باشد. این انکشاف سبب می‌گردد تا مردم آخرالزمان به تعبیر روایات متعدد در ادراک برخی از معارف، کمال بیشتری را دارا شوند. از آن‌جمله شناخت و معرفت به سوره‌ی مبارکه‌ی توحید است که ادراک این سوره خودمفسر، ادراک توحید صمدی خواهد بود . هرچه به توحید صمدی نایل شویم، به مرتبه‌ای بالاتر از اسلام دست یافته‌ایم و این همان تشکیک تاریخی حقیقت اسلام است.

آن‌چه امروز و بشریت کنونی به آن نیازمند است، عرفانی است که شریعت در طریقت و طریقت در شریعت را معنا دهد. طریقت و حقیقت جز از راه شریعت حاصل نخواهند شد، زیرا ظاهر راه باطن است

 وحدت تشکیکی ساحت‌های اسلام

اسلام را دارای سه ساحت دانسته‌اند: شریعت، طریقت و حقیقت. اما رسیدن به حقیقت چیزی جز تحقق شریعت و طریقت در اسنان نخواهد بود و شریعت، ظاهر است و طریقت و حقیقت، باطن. اسلام در تشکیک تاریخی خود از شریعت، به شریعت در طریقت و طریقت در شریعت نیل می‌کند که این تجلی آیه‌ی شریفه‌ی «هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ» (الحدید/ 3) می‌باشد. در این تعالی تشکیکی که غایت مطلوب آن اعم از همه‌ی انجام‌هاست، وحدت حاکم است. این حقیقت واحده همان عرفان حقیقی نهفته در اسلام است.

آن‌چه امروز و بشریت کنونی به آن نیازمند است، عرفانی است که شریعت در طریقت و طریقت در شریعت را معنا دهد. طریقت و حقیقت جز از راه شریعت حاصل نخواهند شد، زیرا ظاهر راه باطن است. (تعلیقه‌ی حضرت امام بر شرح فصوص قیصری، ص201) «عرفان علم انسان‌ساز است که در حقیقت، عروج نفس به معرفت حق تعالی و اعتلای آن به تخلق ربوبی و تأدب به آداب الهی است. جامعه‌ی بی‌عرفان کالبدی بی‌جان است. عرفان اصیل اسلامی را منطق وحی که همانا قرآن مجید و روایات صادره از وسایط فیض الهی که اهل بیت عصمت و طهارت‌اند، حائز است.» (هزار و یک کلمه، ج2، کلمه 283) جامعه در مسیر تعالی خود نیازمند تحولی است که بر مبنای عرفان اسلامی به معنای عام صورت پذیرد. تحولی که امام خمینی(ره) -به عنوان یک عارف حقیقی که توانست در وجود خود به دو ساحت شریعت و طریقت ورود نماید- درباره‌ی آن می‌گوید: «تحول معنوی و تحول عرفانی که به واسطه‌ی قرآن پیدا شده است، فوق همه‌ی مسائل است.» (صحیفه امام، ج18، صفحه 262)

این حقیقت همیشه زنده‌ی تاریخ در تعریف عرفان حقیقی به معنای عام آن و وحدت تشکیکی ساحت‌های اسلام با بیان حکایتی می‌گوید: «سه نفر بودند ... یکی گفت: «انگور می‌خوریم.» دیگری گفت: «عنب می‌خوریم.» و دیگری گفت: «خیر! ما این‌ها را نمی‌خوریم، اوزوم می‌خوریم.» این‌ها اختلاف کردند برای اینکه زبان یکدیگر را نمی‌دانستند. بعد می‌گویند یکی آمد و رفت انگور آورد. همه دیدند که یک چیز است، یک مطلب در زبان‌های مختلف، یک مطلب اما زبان مختلف است در آن، فلاسفه مثلا یک زبان خاص به خودشان دارند ... زبان عرفا هم خاص خودشان است ... فقها هم اصطلاحات خاص به خودشان دارند.» (تفسیر سوره‌ی حمد، امام خمینی، ص 173)

استفاده از ظرفیت لامتناهی معنویت اسلامی نیازمند ترویج باورهای عرفانی می‌باشد که لازم است از کنج حجره‌های عابدانه و عالمانه خارج شده و به بستر جامعه بازگشت نماید و عرفان به اصطلاح نظری می‌بایست گستره‌ی خود را از نوع نگاه موحدانه و توحیدی تا ترسیم عارفانه‌ی کوچک‌ترین پرسش‌های فقهی و تقلیدی بیفزاید

امروز به عرفانی در ساحت اجتماع نیاز است که نه در برابر فقه و فلسفه و کلام بلکه امتداد انکشافی این اندیشه‌های اسلامی است. این عرفان عبارت است از آموزه‌هایی مبتنی بر ارزش‌ها، هنجارها و اندیشه‌های اسلامی که در نتیجه‌ی شهود عارف یافت می‌گردد.

به نظر می‌آید رسیدن به جامعه‌ی عرفانی نیازمند چهار مرحله است که تحقق آنان، امر لازمی در رسیدن به جامعه‌ی آرمانی است.

 مرحله‌ی نخست: اندیشه‌ی عرفانی

آن‌چه می‌تواند در ترسیم غایت هر جامعه‌ای نقش نخست را ایفا نماید، اندیشه‌ای است که مکتب و باورهای آن جامعه را شکل می‌دهد. اگر امروز جوامع غربی به انحطاط لیبرالی رسیده‌اند، از آن جهت است که در اندیشه‌ی غرب، غروب خورشید معنویت و دین فرا رسیده و خواص جامعه با ترویج و نشر اندیشه‌های سکولار، به ویژه پس از دوران رنسانس، باور عوام را به بردگی جریان لیبرالی درآوردند.

برخی رابطه‌ی میان اندیشه و رسیدن به غایت مطلوب اسلام را رابطه کلی و جزئی تصور کرده‌اند، بر این گمان که اگر عمل را تعالی بخشند آن‌گاه از نظر و علم بی‌نیازند. رابطه‌ی اندیشه و باورها با غایت و انجام و سعادت انسان رابطه‌ی کل و جزء است. لذا اندیشه و باور هر مکتب جزء لاینفک آن خواهد بود.

البته نباید بر این اساس گرفتار علم‌زدگی نیز شد. اگرچه امروز به خاطر ترجمه‌ا‌ی ناصواب از واژه‌ی «ایدئولوژی» و ترجمان آن به جهان‌بینی، سعی شده است برای اسلام نیز ایدئولوژی با پسوند اسلامی مطرح شود، امّا به حقیقت نه این واژه تطهیر گردیده و نه جامعه‌ی تابع آن. چرا که فرآیند تغییر اندیشه، فرآیندی مبتنی بر پیشینه‌هایی ملکه‌شده در جامعه است.

اسلام بر اساس جامعیتش که شمول همه‌ی مراتب معنویت را داراست، این امکان را خواهد داشت تا در دنیای امروز که جامعه‌ی بشری با پشت سرگذاشتن دوره‌ی مدرنیسم و به اعتقاد برخی پست‌مدرنیسم پذیرای معنویت گردیده است، بتواند گفتمانی بی‌بدیل از معنویت همراه با شریعت ارائه نماید. گفتمانی که شاید به دلیل عدم انکشاف کامل آن از اسلام، هنوز به باوری جهان‌شمول تبدیل نگردیده است. امروز مثلث نامیمون روشنفکری به اصطلاح دینی -که به تعبیر یکی از آن‌ها امری پارادوکسیکال است- (تأملاتی چند در باب امکان و ضرورت اسلامی‌شدن دانشگاه / ص64)، عرفان‌ها و معنویت‌های کاذب و همچنین اسلام‌های آمریکایی چون جریان سلفی‌گری با هدف حذف اندیشه‌ی معنوی و عرفانی تشکیل و حمایت می‌شوند.

استفاده از ظرفیت لامتناهی معنویت اسلامی نیازمند ترویج باورهای عرفانی می‌باشد که لازم است از کنج حجره‌های عابدانه و عالمانه خارج شده و به بستر جامعه بازگشت نماید و عرفان به اصطلاح نظری می‌بایست گستره‌ی خود را از نوع نگاه موحدانه و توحیدی تا ترسیم عارفانه‌ی کوچک‌ترین پرسش‌های فقهی و تقلیدی بیفزاید و چنان کند که مخاطب اسلام‌پذیر به جای عبادت از «حب جنت» به عبادت از «حب خالق جنت» بپردازد؛ که آن عبادت تجار است و این عبارت احرار ( نهج البلاغه، حکمت 237).

گرچه نشر اندیشه‌های عرفانی و عرفانی‌ نمودن اندیشه‌ها، گامی در مسیر بروز اجتماعی این نگرش از دین است. اما صرف تربیت عارف، سبب ایجاد جامعه‌ی عرفانی نخواهد بود. همان‌طور که اگر در شهری مسلمین زندگی کنند و در هر خلوت خود، به آداب اسلامی مشغول باشند آن شهر اسلامی نخواهد شد

این اندیشه‌ی عرفانی از دو جهت تاثیر گذار است؛ اول آنکه بخشی از تعالی، وابسته به علم می‌باشد و علم خود مناط سعادت بشری است و به تعبیر امام خمینی(ره) اقل مرتبه‌ی سعادت انسان، مطالعه‌ی یک دوره مفاهیم معرفتی حکمت متعالیه و عرفان اسلامی است. (ر.ک. تقریرات فلسفه، ج‏3، ص 472) از سوی دیگر تشخیص حقیقت از مجاز در مسیر عرفان و تعالی در سایه‌ی عمل، نیازمند وجود فانوسی است که بتواند راه را از بیغوله گمراهی نشان دهد . همان فرقانی که پدر عرفان نظری اسلامی، آن‌ها را از سخت‌ترین مراحل سلوکی تا قرب الهی می‌داند (فتوحات مکیه، ابن عربی، ج4، ص281)

 

 مرحله‌ی دوم: تربیت انسان ملکوتی

انسان به عنوان موجودی است که دارای دو بعد ملکی و ملکوتی است؛ از جهت ملکوتی‌اش خلیفه‌الله است و از جهت ملکی آدم‌زاده. خلقت او برای عبادت و عرفان است و هر چه به علت غایی خود قربت یابد، در مسیر سعادت نهایی که متألهین و حکما آن را در رسیدن به عقل فعال می‌دانند موفق‌تر است. به عبارت دیگر معرفت، اصلی‌ترین عامل کمال‌یابی و سعادت می‌باشد. اما این علم بدون عمل چون پرنده‌ای بی پر و بال است که یارای صعود ندارد. این انسان می‌بایست با تعالی عالمانه در سایه‌ی عرفان به اصطلاح نظری، گام در مسیر خودسازی نهد و آن‌چه را شنیده، ببیند تا از مرتبه‌ی علم‌الیقین به مرتبه‌ی حق‌الیقین ارتقا یابد.

 به تعبیر صدرالحکما «در امور عملی درک کلی، شأن و وظیفه‌ی عقل نظری است، ولی رأی جزئی که آن درک کلی را به مرحله‌ی عمل می‌رساند کار عقل عملی است.» (ملاصدرا؛ الشواهد الربوبیه؛ تصحیح، تحقیق و مقدمه سید مصطفی محقق داماد؛ ص 240)

انسان ملکوتی با اتصاف به اوصاف الهی به انسان کامل نزدیک می‌شود. انسان ملکوتی در این مرحله تنها به تعالی خود می‌پردازد و خویش را در ساحت اجتماع نمی‌بیند. او در چنان حالتی با خداست که خود را بریده از خلق و رسیده به خالق می‌داند. او در «فرج خاص» است و به مرتبه‌ای از تشکیک حقیقت اسلام نائل آمده که آن 27 حرف علم به قدر نیاز برایش منکشف شده است. در حالی‌که دیگر افراد همراه او در جامعه چنین نیستند. لذا گرچه تمنای جامعه‌ی عرفانی را در نظر دارد، اما در عمل هنوز معتقد به آن نیست. او آماده است تا در اولین بازگشتش از خالق به سوی خلق، آن‌چه را که در نهاد گسترانیده، در آن‌چه می‌آفریند و خلق می‌نماید گستره دهد. به تعبیر عارفی، مانند آفتابی، بر همه‌ی عالم بتابد و مانند زمین، بار نیک و بد را به دوش بکشد؛ مانند آب مایه‌ی زندگی همه‌ی دل‌ها و مانند آتش بر همه نورافشانی کند. (ر.ک. مجموعه‌ی آثار شهید مطهری، ج 23، ص50)

 

 مرحله‌ی سوم: خلق عارفانه

گرچه نشر اندیشه‌های عرفانی و عرفانی‌ نمودن اندیشه‌ها، گامی در مسیر بروز اجتماعی این نگرش از دین است. اما صرف تربیت عارف، سبب ایجاد جامعه‌ی عرفانی نخواهد بود. همان‌طور که اگر در شهری مسلمین زندگی کنند و در هر خلوت خود، به آداب اسلامی مشغول باشند آن شهر اسلامی نخواهد شد. در جامعه‌ی عرفانی نیز به صرف تربیت انسان ملکوتی و عارف اسلامی، نمی‌توان مدعی شد که جامعه، عرفانی است. لازم است این عرفان نهفته در اندیشه و باطن و نفس عارفان، به رفتارهای اجتماعی نیز تسری یابد. در این‌صورت وقتی معماری بنایی را بر پا می‌سازد، روح اندیشه‌ی عارفانه در آن بنا مشهود خواهد شد؛ همان‌طور که در برخی از آثار پیشنیان قابل استناد است. وقتی عارفی چون شیخ بهایی دست به خلق اثری می‌زد، آن‌چنان با آموزه‌های عرفانی عجین بود که گاه انسان را مسخر خویش می‌نمود. خلق عارفانه در ساحت اجتماع چنین نقشی را ایفا می‌نماید.

وقتی می‌توان مدعی بود که جامعه‌ای به سوی عرفانی‌شدن در حرکت است که دارای ساختاری بر مبنای اندیشه‌ی عرفانی به معنای عام کلمه باشد. این ساختار شمولش بر همه‌ی ارکان مدیریتی، اجرایی و ... جامعه باشد.

 

 مرحله‌ی چهارم: «من اجتماعی» عرفانی

جامعه پس از گذار از مراحل پیشین، به امت واحده توحیدی صمدی خواهد رسید. این جامعه که همان جامعه‌ی موعود همه‌ی ادیان خواهد بود، با فرج عام همراه می‌باشد که در آن ساحت، فرد و اجتماع با تعالی درونی در ذیل هدایت خاتم اولیا و بقیه‌الله اعظم (عج) که خیر (هود / 86) جامعه‌ی بشریت یعنی تحقق جامعه‌ی آرمانی عرفانی است قرار خواهند گرفت.

«منِ» اجتماع، حقیقتی ورای «منِ» افراد آن خواهد بود. نفس‌الامر این حقیقت، بسیط بوده و به تعبیر قرآن، این امت محبوب الهی و همچون بنیانی مرصوص در جهادند. (صف/ آیه 4) این جهاد، جهاد اکبر با نفس منِ اجتماع است.

در این جامعه‌ی غایی، همه‌ی ادیان الهی و به تبع آن همه‌ی انبیا و اولیا با حقیقت واحده‌ی اسلام به توحید مشغولند. عمل و نظر توحیدی گردیده و فرد چه در خلوت و تنهایی و چه با حضور در اجتماع، با منِ اجتماعی‌اش با اسلامی عرفانی زندگی می‌نماید.

 

 

 

 پی نوشت:

1 کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی