X

قربانی به پای آینده

قربانی به پای آینده -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 1 نفر
 
تأملی درباره‌ی آینده‌ و تفکر
تأملی درباره‌ی آینده‌ و تفکر
اشــــاره اندیشیدن به آینده کاری دشوار و طاقت‌فرساست. البته حرف‌ها و سخن‌‌های آینده‌پژوهانه زدن چندان دشوار نیست، دشواری زمانی است که بخواهی طرح آینده را بیابی. این یافت جز با تفکر حاصل نمی‌شود و تفکر هم قرین درد و رنج است؛ نه اینکه آینده موضوع فلسفه و تفکر بشود، بلکه در تفکر و با تفکر، آینده نمایان می‌شود. پس هنگامی‌که تفکر بحرانی باشد، آینده هم نامعلوم و غبارآلود می‌شود. از این روست که سخن گفتن از آینده و به‌عبارتی سخن گفتن از آینده‌ی تفکر به‌ویژه در ایران، امری دشواریاب است. نویسنده‌ی یادداشت زیر تلاش کرده است، گامی هرچند کوتاه در این راستا بردارد.

قربانی ادامه‌ی حیات قوم را ضمان می‌شد. پس آدم و حوا در سفر پیدایش، قربانی دادند و خداوند قوم حضرت موسی را بهر یادآورد نعمت خویش مکلف به قربانی کرد. اما همیشه پرندگان و احشام کار زمانه را کفایت نمی‌کرد. این‌سان گاه انگشت انتخاب به سمت انسان‌ها اشاره می‌رفت.

می‌گویند این عادت اقوام وحشی بود. پس سقراط را چگونه خطاب می‌کنند وقتی که دستی دلیر در کمرگاه جام شوکران گرفت و چون دوستانش طرح فرار ریختند شاگردان را به یاد آینده‌ای انداخت که بی‌قانون در خطر می‌افتاد. باری هر روز مردمانی از هر قوم، قربانی فردا می‌شوند.

سیر به آینده اجتناب‌ناپذیر و در عین‌حال و در هر حال گران است. آری فردا، گران‌ترین مطاع زمین است. نیز مطاعی‌ست که تنها در زمین هست. آدم و حوا نیز شاید از بهشتِ بی‌زمانی خود به هواداری فردایی آمدند که هوای زمین را پر کرده بود. چراکه رو به فردا بودن، تنها با در زمین بودن ممکن است و در زمین بودن همین رو به فردایی‌ست. پس انسان در زمین همانا سرنوشت خود است، و یا به ساده‌سخن، همان چیزی است که محقق می‌کند.

اگر این حرف‌ها را در زبان کسی بگذارید که پیشاپیش انسان را اجتماعی می‌داند، به شما خواهد گفت: انسان سرنوشت خون خویش است ... انسان سرنوشت ملت خویش است ... انسان سرنوشت طبقه‌ی خویش است ... بدین‌ترتیب، اجتماعی بودنِ آدمی فقط بسط او در جمع نیست بلکه همان‌قدر، بسط آدمی به آینده‌ی جمع است، چه آدم‌ها خود هزینه‌ی فردا هستند؛ در نتیجه کسانی که می‌دانند خویشتن را می‌پردازند (هزینه می‌کنند)، سؤال می‌کنند که چه چیز را محقق خواهند کرد.

اما آینده‌های ممکن، بی‌شمار نیستند. مشهور است که «سارتر» گفته: دست یافتن به هر آینده‌ای ممکن است! ولی او پروای آزادی داشت و آزادی را نه یک حق آدمی بلکه مسئولیت آدم‌ها می‌دانست.

لذا انسان از منظر سارتر مسئول است تا بهر تحقق آزادی در هر مسیری که مایل باشد وارد شود. به‌راستی که، وقتی گفته: «اگر فلجی مادرزاد در مسابقه‌ی "دو" اول نشد تنها خودش مقصر است» زبان‌اش به رسم خطابه چرخیده. البته پیش او شوری که خطابه می‌آورد همان کرداری‌ست که فلسفه باید به بار آورد. این شور خود امکانی‌ست پیش رو.

بحث به امکانات و محدودیت امکانات و همچنین خطیر بودن آینده، همچون موضوعی ضمنی پیوسته نزد فلاسفه مطرح بوده است. وقتی افلاطون انواع مدینه‌ها را برمی‌شمرد در واقع انواع آینده را متصور می‌شد ... «فارابی» نیز در بحث از سیاست، انواع مدینه‌ی فاضله و مدینه‌های جاهله را به تصویر کشید

با این حال سارتر نیز محدودیت را می‌شناسد. اصلا فلاسفه اغلب از پس «کانت» در محدوده‌ی امکانات فهم بحث می‌کنند. کانت قضایای پیشینی را به‌مثابه امکانات و محدوده‌ی عقل پیش گذاشت و آن‌گاه به لحنی متغیر و عتاب‌گون، فیلسوفان را به‌خاطر پرواز دادن عقل در ورای قدرت عقل، نقد کرد. کانت که شاهد بود چگونه مابعدالطبیعه و انسانی که با مابعدالطبیعه به سر می‌برد، به قربان‌گاه رفته، خروشِ «روشنگری چیست» برداشت و حیات آدمی را در فراق آنچه از دست می‌شد بازپی‌ریزی کرد. او نه چنان مردی بود که بر سر آن گذشته‌ی نیمه‌جان، جزع کند. پس میان خون عهد قدیم پیش رفت.

پس از او «هگل» تاریخ را صیرورت عقل گرفت. تاریخی بودن بدین شیوه یعنی عقل در هر دوره‌ای طوری‌ست. این عقل نوبه‌نوشونده بنیانی نداشت و خودبنیان و بنیان‌برانداز بود. همین طرز و طور عقل همان امکانات خاص هر دوره است. گفتن نداردکه این حرف‌ها مرثیه‌هایی بود که عصر تازه‌پاگرفته را به روشن‌گاه می‌آورد تا دار و ندارش به چشم آید. نگوییم فلاسفه عامل رنج مردمان شدند. آن‌ها وضع و حال مردم و زمانه را بی‌تکلف سیاست‌بازی و ظاهرگرایی نشان می‌دادند. «مارکس» که وارد شد، قصد داشت محدودیت فکر و وابستگی آن را به «نظم» مستقر نشان دهد. در نوشته‌های مارکس لااقل به‌صورتی ضمنی معلوم می‌شد که خودبنیادی با خودرأیی و فاعل ما یشاء بودن متفاوت است. او می‌خواست خود و مردم را به پناه‌گاه «نگاه علمی به تاریخ» ببرد و از فرجامی سخن گفت که لاجرم می‌رسید و مردمانی را که قربانی عصر تکنیک بودند به ساحل رفاه نسبی می‌رساند. او نیز (بی آنکه زبان بازپرسی باز کنیم) در بیانیه‌اش از شنا کردن در خون نوشت. در جناح دیگری فیلسوفانی که پراگماتیست نامیده می‌شدند پا به عرصه گذاشتند. آن‌ها با «دیویی» و «جیمز» در آمریکا جنبشی را به راه انداختند که در ایران با عبارت «مذهب صلاح علمی» ترجمه شد و فی‌الجمله معتقد بودند که باید گوش خوابانید و دید چگونه امور بهتر پیش می‌روند تا کارها را بر وفق روالی که دارند نظم دهند. بعضی «رورتی» را آخرین فیلسوف پراگماتیست می‌دانند و گروهی پراگماتیسم را سنگ آخر فلسفه فرض کرده‌اند. هر چه هست به هر حال پراگماتیسم بیش از سابق در شناخت امکانات عمل وسواس به خرج داد و شاید با شیب همین وسواس بود که فلسفه ذره ذره قربانی شد.

گفته‌اند تفکر و شعر امکانات آتیه را نشان می‌دهد و ایجاد می‌کند. پس کسانی که از فکر و هنر برکنار باشند امکان‌ناشناس و بی‌آینده می‌مانند. بدتر از همه اینکه خون قربانیان و شهدا را هدر می‌دهند. میان ما و امکانات و آینده‌ی ما پیوستگی جدایی‌ناپذیری وجود دارد. این موضوع از قدیم در بحث از قوه و فعل، پیش کشیده شده. «من» همانی هستم که خواهم بود و نیز در عین حال «من» همانی که خواهم بود هستم

به هر روی بحث به امکانات و محدودیت امکانات و همچنین خطیر بودن آینده، همچون موضوعی ضمنی پیوسته نزد فلاسفه مطرح بوده است. وقتی افلاطون انواع مدینه‌ها را برمی‌شمرد در واقع انواع آینده را متصور می‌شد. این موضوع نزد مسلمین با حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) صورت واضحی گرفت. مسلمین با قرآن طرح آینده را در پشت سر دارند. آیات شریف که به مناسبت‌های گونه‌گون نازل می‌شد، تکلیف عمل را مشخص می‌کنند. در علوم قرآنی مشهور است که با کمک تأویلِ آیات، راه آینده بر اساس شباهت موضوعات مستحدثه با وقایع صدر اسلام تعیین می‌شود. «فارابی» نیز در بحث از سیاست، انواع مدینه‌ی فاضله و مدینه‌های جاهله را به تصویر کشید. او در «احصاء العلوم» میراث فکری بشری را به تناسب ایمانی که داشت طبقه‌بندی کرد. و «ابن سینا» در بحث از حرکت و قوه و فعل و همچنین در بحث از علم‌النفس، وقتی مراتب عقل را از عقل هیولانی تا عقل مستفاد برمی‌شمرد مقام و موقع آدمی را در مراتب وجود روشن می‌کرد. این دو حیثیت اجتماعی و فردی مسلمین را به بحث گذاشته بودند. در ادامه «فخر رازی»  و «غزالی» که دل‌نگران آینده‌ی امت بودند، آن حرف‌ها را به محک ایمان سنجیدند. فیلسوفان بعدی هم طرح‌هایی متناسب با زندگی اسلامی پیش رو گذاشتند. آن‌ها (در ضمن شناخت مقام انسان در مراتب هستی) امکانات زندگی اسلامی را به زبان فلسفه طرح می‌کردند و در حقیقت فلسفه‌ای آوردند که با عالم اسلامی تناسب داشت. عالمی که به صلای «حزب الله هم الغالبون» پیش می‌رفت و قربانیان‌اش با تقرب، مقام شهادت می‌یافتند. آن‌سان که شهید، ضامن حیات امت می‌شد. اتفاقا تمدن اسلامی وقتی از نفس افتاد که شادابی فلسفه رو به افول گذاشته بود. این فترت یک چند مغلوب فلسفه و زیست‌جهان متجدد غربی شد. غرب که در خون آنچه زمینی‌ست و آنچه آسمانی‌ست پیش می‌رفت، امروز در آینه‌ی فلسفه‌های پست‌مدرن سواد بی‌آیندگی را می‌بیند.

باری در چنین روزگاری متفکران اسلامی از آینده‌ای دم می‌زنند که به یاری قائمی مصلح در پیش است. شیعیان، امامی زنده پشت سر دارند که هنوز حاضر و غایب مانده و برای حضرت‌اش مثال ماه را آورده‌اند که پشت خورشید است و در آینده حاضر و ظاهر می‌شود.

در دهه‌ی اخیر در ایران متفکرانی شهرت یافته‌اند که پیوسته در باب امکانات ما و آینده‌ی احتمالی که احیانا می‌توانیم در پیش گیریم بحث می‌کنند. دکتر «رضا داوری»، حجت‌الاسلام «میرباقری»، دکتر «سعید زیباکلام» و دکتر «حسین کچویان» بهترین نمایندگان این انواع فکری هستند. ایشان هر کدام امکانات و طرح احتمالی آینده را به بحث گذاشته‌اند. داوری، با گفت‌وگو در باب تعلقات و عهد ما، امکانات ما را گوشزد می‌کند و از راه تنذیر، دام سیاست‌زدگی را افشا می‌نماید، مبادا به واسطه‌ی آن به دیوار بی‌آیندگی برخوریم. میرباقری، با تأکید بر اختیار آدمی در سیر به سعادت یا شقاوت، هر کدام از این دو راه را دارای نظم خاص و روال‌هایی مخصوص به خود می‌داند که به سختی تغییر می‌کنند. وی تلاش زیادی در امکان بازتأسیس علوم اسلامی مبذول داشته است. سعید زیباکلام در دو کتاب هنوز چاپ نشده‌ی «سیاه» و «سرخ» بر مفهوم «قلب» همچون امکانات زیست اسلامی پافشاری می‌کند و کچویان، (نیز در کتابی هنوز چاپ‌نشده) بنیان‌های قدسی تاریخ را طرح کرده است. کسانی که درگیر مباحث نظری هستند می‌دانند که این جمع به ترتیب: فیلسوف، روحانی، علم‌شناس و جامعه‌شناس هستند. من که طی پنج شش سال گذشته کتاب‌ها، مقالات، مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های ایشان را دنبال می‌کردم، شعله‌ی فروزانی را دیدم که اگر بدان اهتمام شود آینده‌ی ما را رقم می‌زند.

با این همه بیم آن می‌رود که با عمومیت یافتن عمل‌گرایی کور راه آینده به دیوار محال برخورد. حکمای قدیم، حکمت را به حکمت عملی و حکمت نظری تقسیم می‌کردند و کسانی که این تقسیم را نپسندیدند مقصودشان این بوده که هرگز نمی‌توان عملی را بی‌نظر یافت؛ چه عمل‌هایی که بی‌نظراند اصلا عمل نیستند.

فیلسوفانی که ما را حواله به حوالت تاریخی می‌دهند، در حقیقت اخطار می‌کنند که امکانات ما بی‌شمار نیستند. آن‌ها سخن از جبر نمی‌گویند بلکه داعی به شناخت امکانات هستند. گفته‌اند تفکر و شعر امکانات آتیه را نشان می‌دهد و ایجاد می‌کند. پس کسانی که از فکر و هنر برکنار باشند امکان‌ناشناس و بی‌آینده می‌مانند. بدتر از همه اینکه خون قربانیان و شهدا را هدر می‌دهند. میان ما و امکانات و آینده‌ی ما پیوستگی جدایی‌ناپذیری وجود دارد. این موضوع از قدیم در بحث از قوه و فعل، پیش کشیده شده. «من» همانی هستم که خواهم بود و نیز در عین حال «من» همانی که خواهم بود هستم. این‌که آینده «من» است و «من» آینده است پیش از هر چیز نشان می‌دهد که اگر بی ‌فکر و هنر باشیم یعنی بی‌هنری و بی‌فکری، عین ما و آینده‌ی ما خواهد بود. و این یعنی به هدر رفتن قربانی که ضامن آینده است. آینده‌ای که می‌تواند بهتر یا به‌مراتب بدتر باشد.

مولانا در مثنوی داستان مرد فقیری را سروده که از دنیا دل‌بسته‌ی قصر بود. زمینی بهر امارت کاخ آرزویش می‌خرد. اما بعد از سال‌ها تلاش هنگام ورود به نتیجه‌ی زحماتش، غریبه‌ای ادعا می‌کند عمارت از آن اوست. نزد قاضی می‌رود و او معلوم می‌کند که مرد بیچاره در زمینی کنار زمین خود بنایش را ساخته. این قصیده درس‌آموز است، اما فقط برای مردمانی که عین فکر و هنر هستند.

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی