X

بی تو به سر همی شود!

بی تو به سر همی شود! -
امتياز: 4.6 از 5 - رای دهندگان: 16 نفر
 
با حذف برنامه کودک چه اتفاقی خواهد افتاد؟
با حذف برنامه کودک چه اتفاقی خواهد افتاد؟
اشــــاره ممکن است برخی فرض‌ها در بادی نظر محال به‌نظر آیند و برای همین بحث پیرامون آن‌ها عبث تلقی شود، اما فرض برخی محال‌ها برای افزایش دانش و گسترش فهم بسیار کارساز است. حذف برنامه ‌کودک نیز اگرچه محال به‌نظر می‌رسد، بررسی آن در فهم ما از خودمان بسیار مفید است. و البته باید توجه کرد که این فرض‌ تا زمانی که جامعه‌ آن را محال بداند، محال است،‌ و جامعه تعهدی نسپرده که برای همیشه‌ی نفی مدرنیته و لوازمش را محال بداند. به‌خصوص اگر توجه کنیم که حذف برنامه کودک، کم‌تر از نیم قرن است که در زمره‌ی محالات قرار گرفته است.

این پرسش را که «آیا با اصلاح محتوای برنامه‌های کودک اتفاق ماهوی و اصیلی در زندگی ما خواهد افتاد یا نه؟» می‌شود به صورت‌های مختلفی طرح کرد. مثلاً اینکه: آیا بزرگان گذشته‌ی ما که از این برنامه‌ها محروم بودند از خلأیی رنج می‌بردند؟

چند نسل پیش از ما از میان کسانی که پای گلستان و بوستان مکتب‌خانه‌های قدیم بزرگ شده بودند، بزرگانی چون بدیع‌الزمان و بهار و همایی ظهور کردند که ما تا چند نسل بعدمان باید مشغول مطالعه‌ی تحقیقاتشان درباره‌ی زبان مادری‌مان باشیم. یا از میان گروه دیگرشان که از مکتب‌خانه یک‌راست به حوزه‌ی علمیه می‌رفتند، مجتهدان جوانی پا به جامعه می‌گذاشتند که در جوانی به مسائل زمان و فقه و حکمت‌شان آگاه بودند و بعدتر به‌عنوان «علامه» متصف می‌شدند. اینکه امروز حتی به‌سختی یک یا دو علامه‌ی حوزوی یا علامه‌ی دانشگاهی داریم، بیش از آنکه به گسترش و تخصصی شدن علوم مربوط باشد، به مسائل دیگری مربوط است که اینجا مجال بحثش نیست. اما اکنون اگر ما برنامه‌های کودک و نحوه‌ی آموزش کودکان را متحول کنیم، آیا کودکان‌مان یا نه اصلاً خودمان موفق خواهیم شد اثری در عداد آثار علمی ‌و فرهنگی آن بزرگان به تاریخ‌مان بیافزاییم؟

صورت دیگری از پرسش این است که آیا ما همان کسانی هستیم که می‌توانیم برنامه کودک را اصلاح کنیم؟ گفته‌اند فاقد شیء نمی‌تواند معطی شیء بشود. کودکان تنها با شعر و قصه و بازی است که گوش به فرمان و اسیر مواریث تاریخی و فرهنگی‌شان می‌شوند. امروز نسل مادربزرگ‌های «قصه‌گوی برنامه کودک‌ندیده» ورافتاده و ما و مادران‌مان که با برنامه کودک بزرگ شده‌ایم، نمی‌توانیم برای فرزندمان درست قصه بگوییم یا قصه‌ی درست بگوییم و حتی لالائی بخوانیم. قصه‌هایمان سرهم‌بندی و از جنس سرگرمی‌ است و واجد ودایع و امانات تاریخی‌مان نیست. ممکن است کسی بگوید امروز همه چیز تخصصی شده و ما وظیفه‌ی خطیر انتقال مواریث معرفتی از طریق شعر و قصه را به عهده‌ی رسانه‌ها و تلویزیون و کارشناسان امر تربیت گذاشته‌ایم. ما اگر چنین اعتمادی به رسانه‌ها و کارشناسان تربیتی داشتیم که امروز در پی اصلاح برنامه کودک و مهدکودک نبودیم. امروز حتی به کارشناسان تربیت کودک و نوجوان در مدارس اعتماد نداریم و همواره نگرانیم که در مهدهای کودک چه بلایی بر سر فرزندان‌مان می‌آید.

کودکیِ چند نسل قبل‌تر از ما را سعدی و بازی‌های جمعی کوچه و خیابان می‌ساخت و کودکی ما و نسل پس از ما محصول کمپانی والت دیزنی و بازی‌های رایانه‌ای است. ما دهه‌ی شصتی‌ها نسلی هستیم که پای تماشای «حنا دختری در مزرعه» و «مهاجران» و «مارکوپولو» و «تام و جری» و «نیم‌رخ» و مانند آن بزرگ شدیم. امروز هم نگران رشد کودکان‌مان در فضای تربیتی صحیح هستیم و برای این منظور هم دغدغه‌ی طراحی برنامه کودک دین‌دارانه و آموزش معارف از طریق سرگرمی ‌و استفاده از تکنولوژی آموزشی و آموزش غیرمستقیم و مانند آن را داریم. اما پرسش اینجاست که آیا نسخه‌ی اصلاح شده‌ی کودکیِ به تباهی رفته‌ی ما، همین اصلاح برنامه‌های آموزشی و سرگرمی ‌تلویزیون است؟ آیا این‌گونه اتفاق تعیین‌کننده‌ای خواهد افتاد؟ خوب به ‌خاطر دارم همان چند وقتی که پدرم به اجبار فرستادم پای درس جوانکی سیه چرده که «نصاب الصبیان» و چند کتاب عربی یا فارسی منسوخ بیاموزم و برای مدت محدودی از تماشای کارتون‌های رنگارنگ دهه‌ی شصتی محرومم کرد، چنان توشه‌ای در کوله‌بار زندگی‌ام گذاشت که هنوز وقتی درش را باز می‌کنم چیزهایی دارد برای امروز؛ برای سخن گفتن و فهمیدن روزمره‌ام و برای نوشتن و خواندن و بحث و فحص علمی. حال پرسش این‌جاست که ما از برنامه‌های پاستوریزه‌ی تلویزیون در دهه شصت چه فضایل فرهنگی‌ ـ ‌اجتماعی به ارث برده‌ایم که آرزو داریم کاش فضای تربیتی کودکان امروز هم مشابه همان برنامه‌ها سالم بود؟!

وقتی جوانان امانات تاریخی‌ ‌ـ ‌فرهنگی‌شان را در اختیار ندارند و مثلاً از فهم زبان و مطالعه‌ی آثار کلاسیک بزرگان علم و ادب و هنر و ودایع هزار ساله‌ی علم و فرهنگ و حکمت این دیار محرومند و حتی هنوز می‌خواهند با نوستالژی کارتون‌های کودکی‌شان خاطره‌بازی کنند، طبیعی است با مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌ها ذائقه‌ی سطحی‌شان را پروار می‌کنند و توهم فضل و کمالات می‌یابند. مگر نه اینکه وقتی عن‌قریب بود که رسانه‌های جمعی و اینترنت و امثالهم به جامعه پا بگذارند، بسیاری از بزرگان با خشنودی در این سودا بودند که با فراگیر شدن رسانه‌های جمعی خواهیم توانست آموزش‌های عمومی ‌بدهیم و جهش در نسل آینده ایجاد کنیم؟ اما حال ایستاده‌ایم و از دست رفتن کودکان و نوجوانان را نظاره می‌کنیم. بحران زبان و تفکر و فرهنگ و آئین و دیانت از نتایج طبیعی این وضع خواهد بود. در دوران سربازی، جوان‌ها از این‌که مثنوی مولوی را با خودم به آن‌جا آورده‌ام که شب‌ها در وقت بی‌کاری بخوانمش، متعجب می‌شدند و وقتی کتاب را دست می‌گرفتند می‌گفتند «شعراش سخته» اما به جایش آن‌قدر ترانه‌ی رپ فارسی از بَر بودند که می‌شد به قوت حافظه‌شان رشک برد.

گاه بعضی پدربزرگ‌ها را دیده‌ام که با حسرت به سرگرمی‌هایی که امروز از طریق رسانه‌ها نصیب کودکان می‌شود، می‌نگرند و به بازی‌های دوران کودکی خودشان که با ابزار و ادوات دم‌دستی انجام می‌شد، به دیده‌ی تحقیر می‌نگرند و مثلاً توهم می‌کنند که حالا که کودکان این همه در معرض اطلاعات و رسانه‌ها هستند و بسیار حاضر جواب و مطلع‌اند حتماً در آینده نابغه خواهند شد. حال آن‌که بچه‌های امروز چون اصلا کودکی نمی‌کنند در آینده برای اداره‌ی مشکلات شخصی‌شان نیز با بحران مواجه خواهند شد. کودکان امروز از همان ابتدا با سرگرمی‌های فانتزی وارد دوران بزرگ‌سالی می‌شوند و خیلی زود جسم‌شان به عوارض و بیماری‌های میان‌سالی و روح‌شان به مدد رسانه‌ها فانتزی و انتزاعی می‌شود. در گذشته اگرچه کودکان در کوچه با بازی وقت می‌گذراندند و اصطلاحاً علاف بودند، اما در واقعیت زندگی می‌کردند. چه در خانواده‌های پرتعداد و چه در ورزش‌های جمعی در خیابان، فرق غرور و تک‌روی را با کار جمعی و انضباط و عدالت و شرافت یاد می‌گرفتند. بعد هم از روی خستگی و بی هیچ هدفی سر کوچه چمباتمه می‌زدند و منتظر حادثه می‌شدند. حادثه‌ای که دعوا و رفاقت و نامردی و عشق و حسرت جزء ذاتش بود و اجتماعی شدن و مثلاً فهمیدن تفاوت‌های آخوند و قاچاقچی و جنتلمن و سوسول و لات و درویش از لوازمش بود. روستاها و بافت محله‌ای شهرها چکیده‌ای از تاریخ تفاوت‌های اجتماعی و فرهنگی ما بودند و اتفاقاً از بین همین فضای واقعیِ ظاهراً به دور از علم و دانش، دانشمندهایی برای مملکت رشد می‌کردند که از دل هزار جور برنامه و تکنیک‌های آموزشی جدید هنوز درنیامده است. آیا با اصلاح برنامه کودک، کودکان ما از این روحیه‌ی فانتزی و انتزاعی نجات خواهند یافت؟

اگرچه پیراستن نظام آموزشی ‌ـ ‌تبلیغاتی ‌ـ ‌‌رسانه‌ای جهانی حاکم بر کودکان امروز بی‌فایده نیست، اما دور کردن کودکان از این نظام و حذف برخی رسانه‌ها از خانه‌هایمان مانند تلویزیون، تلاش والدین برای واجد شدن قابلیت یک مربی و معلم خوب و طراحی آموزش‌های خاص خانوادگی مفیدتر خواهد بود.

 

ارتباط با ما:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

مطالب مرتبط:

برنامه کودک با کودکان ما چه می‌کند؟

جهان ما جایی برای کودک ندارد

لقب عمو پورنگ را خودِ بچه‌ها به من دادند!

وقتی بابا کودک است!

تخیل تا بی‌نهایت

بچه‌ها باید بازی‌گر باشند؛ نه تماشاگر

تلویزیون چگونه کودکان ما را تربیت می‌کند؟

خاله‌شادونه‌ی واقعی کیست؟

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی