X

رسانه‌ها: ابزاری برای تولید حقیقت یا مرگ معنا؟

رسانه‌ها: ابزاری برای تولید حقیقت یا مرگ معنا؟ -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 1 نفر
 
دکتر بیژن عبدالکریمی
اقتضائات زیستن در جهان رسانه‌ای
اشــــاره «آیا ما در جهان رسانه‌ای راهی به حقیقت داریم؟» این سئوال یعنی آنکه اولا حقیقت امری در بیرون ماست، ثانیا رسانه‌ها واسطه‌ی میان ما و حقیقت شده‌اند، و ثالثا آیا این واسطه، حقیقت را همان‌طور که هست به ما منتقل می‌کند؟ اگر نه، راهِ (واسطه‌ی)دیگری به حقیقت وجود دارد؟ اما در فرهنگ ما، اولا حقیقت علاوه بر آفاق (بیرون) در انفس (درون) نیز متجلی می‌شود، ثانیا حقیقتِ بیرونی منقطع از حقیقتِ درونی نیست و «برابر» ما نه‌ایستاده است، و ثالثا فهمیدن، متوقف بر وجود واسطه نیست و امکان درک حقیقت، بی‌واسطه و صورت محال نیست. اما مسئله آنست که رسانه‌ها تفاوت فرهنگ‌ها و درک‌های گوناگون از حقیقت را از بین برده‌اند. اکنون فرهنگ واحد جهانی، فرهنگ ژورنالیسم است و این فرهنگ اجازه‌ی «تأمل (در خود)» را از انسان گرفته است.

این روزها، برای توده‌های وسیعی از انسان‌ها این پرسش‌های بنیادین، آگاهانه یا ناآگاهانه، شکل گرفته است: آیا آنچه رسانه‌های جمعی مدرن، همچون رادیو، تلویزیون، روزنامه‌ها و... عرضه می‌کنند حقیقت است یا جعل حقیقت؟

آیا اساسا حقیقتی مستقل از رسانه‌های جمعی مدرن و مستقل از اراده‌ی قدرت‌ها وجود دارد؟ آیا در یک چنین جهان رسانه‌ای‌شده‌ای برای ما که زندگیمان با رسانه‌ها پیوندهایی عمیق و اجتناب‌ناپذیر یافته است، اساسا امکان نیل به واقعیات و حقایق وجود دارد؟

رسانه‌ها و غیبت خودآگاهی

میان تکنولوژی رسانه‌های جمعی و محتوای پیام همبستگی بنیادینی وجود دارد. رسانه‌های جمعی مدرن با نوع خاصی از وجودشناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی -مشخصا با عقلانیت متافیزیکی و هر آنچه منطبق با عقلانیت مدرن است- سازگاری دارند. رسانه‌های جمعی مدرن از اساس نمی‌توانند امکان مواجهه‌ی آدمی با خویشتن اصیل خویش یا مواجهه و رویارویی با خود هستی را برای آدمی امکان‌پذیر سازند. این رسانه‌ها در بهترین و خوشبینانه‌ترین حالت فقط می‌توانند انتقال‌دهنده‌ی آگاهی‌ها و اطلاعات باشند، لیکن هرگز نمی‌توانند خودآگاهی و بصیرت‌های بنیادین غیرمفهومی از جهان و خویشتن را منتقل نمایند. بر همین اساس است که معتقدم رسانه‌های مدرن، آگاهانه یا -بیشتر- ناآگاهانه، منابع اصیل معناسازی را از میان برده، سبب رشد و گسترش بی‌معنایی در سراسر جهان گردیده‌اند.

مسئله این است که همه‌چیز را نمی‌توان به شبکه یا روی آنتن ارسال کرد. زبان الکترونیکی و دیجیتالی توانایی انتقال همه‌ی مفاهیم و اندیشه‌ها و احساس‌ها را دارا نیست. هرگونه تفکری را نمی‌توان به اطلاعات و دیتا (Data) تقلیل داد تا قابل انتقال در شبکه یا به واسطه‌ی آنتن باشد. سؤال این است: آیا اطلاعات همان دانایی است؟ آیا در جامعه‌ای که به اصطلاح دانایی‌محور خوانده می‌شود، به‌راستی «دانایی» وجود دارد؟ آیا حضور شاعرانه و نسبت حضوری با جهان را می‌توان بر روی آنتن‌ها و در شبکه‌ها یافت؟ آیا برای این انسانِ رسانه‌ای یا انسانِ آن‌لاین (online) که در شرف ظهور است، دیگر مجالی برای تأمل، تفکر و اندیشه‌ای معنوی باقی مانده و خواهد ماند؟ ما می‌توانیم با جهان دو گونه رابطه داشته باشیم؛ دو گونه رابطه‌ای که به کمک اصطلاحات سنت فلسفی خودمان می‌توانیم آن ها را رابطه‌ی حضوری (بی‌واسطه) و رابطه‌ی حصولی (مفهومی و استدلالی) بنامیم. با غلبه‌ی تفکر متافیزیکی، به‌خصوص در دوره‌ی جدید و با سیطره‌ی تفکر تکنولوژیک، رابطه‌ی حضوری و بی‌واسطه آدمیان با جهان، آنچنان که فرضا خود را در یک اثر هنری می‌نمایاند و بنیامین از آن به «حس و حال» تعبیر می‌کند، از بین رفته و رابطه‌ی حصولی و مفهومی، یعنی آنچه بنیامین آن را «بصیرت قیاسی» می‌نامد، فراگیر می‌شود. معنای ساده‌ی این سخن این است که در دوران جدید هنر می‌میرد و علم و تکنولوژی به نحو روزافزون رشد می‌یابد.

 

رسانه، پرحرفی و نیهیلیسم

با بررسی رابطه‌ی زبان و تفکر یکی دیگر از محدودیت‌های بنیادین رسانه آشکار می‌شود. از زمان افلاطون این مسئله مطرح بوده است که آیا زبان توان حمل بار حقایق و معانی اصیل فلسفی و حِکمی را داراست یا نه. لذا، اگر فلسفه و تفکر را صرف گزاره‌ها یا پاره‌ای از تعابیر، اصطلاحات و مفاهیم ندانسته، بلکه نوعی تذکار و یادآوری حقیقتی اصیل بدانیم که هیچ زبانی را یارای بیان آن نیست، بر اساس این نحوه تلقی و سنت فکری، اساسا زبان عادی و روزمره، که زبان رسانه‌های جمعی مدرن و ژورنالیسم نیز از آن تبعیت می‌کند، زبان شایسته‌ای نیست و هرگونه تفکر اصیل، به معنای نوعی حضور نسبت به متعلق اصیل تفکر، در زبان عادی و روزمرة رسانه‌ها می‌میرد و رسانه‌ها به ورطة نوعی وراجی و پرحرفی‌های روزمره سقوط می‌کنند.

رسانه‌های جمعی مدرن در بهترین و خوشبینانه‌ترین حالت فقط می‌توانند انتقال‌دهنده‌ی آگاهی‌ها و اطلاعات باشند، لیکن هرگز نمی‌توانند خودآگاهی و بصیرت‌های بنیادین غیرمفهومی از جهان و خویشتن را منتقل نمایند

به تعبیر ساده‌تر، در ژورنالیسم و رسانه‌های جمعی هیچ‌گونه حضوری نسبت به حقیقت وجود ندارد. به همین دلیل، ژورنالیسم و رسانه‌های جمعی مدرن چیزی جز ابزاری برای بسط غفلت و عدم حضور نسبت به حقیقت، یعنی ابزاری برای ترویج بی‌معنایی نیستند. لذا، در این تلقی، ژورنالیسم و رسانه‌های جمعی مدرن با نیهیلیسم و بسط آن نسبتی بسیار نزدیک و وثیق دارند. در رسانه‌های جمعی مدرن و ژورنالیسم از حقیقت خبری نیست. در اینجا، «حقیقت» نباید به معنای ارسطویی لفظ، یعنی به معنای «گزاره‌های منطبق با واقع» تلقی گردد، بلکه حقیقت در این سیاق باید به منزله‌ی ذاتی فهم شود که آدمی در نسبت با آن و در حضور آن، معنا و مفهوم خویش و جهان خویش را می‌یابد. بودریار درباره‌ی شبکه جهانی ارتباطات و اطلاعات (TI) می‌گوید: «شبکه، انفجار بی‌معنایی در جهان است». این سخن درباره‌ی ژورنالیسم و دیگر رسانه‌های جمعی مدرن نیز کاملا صادق است. بنابراین، به این اعتبار، یعنی به اعتبار بیگانگی از حقیقت، رسانه‌های جمعی مدرن و ژورنالیسم با تفکر و تذکر هیچ نسبتی ندارند. بر اساس این نحوه تلقی، که فهم خاصی از فلسفه و تفکر است، به دلیل غیبت حقیقت در ژورنالیسم و به جهت محدودیت‌های ذاتی زبان ژورنالیسم و نیز دیگر محدودیت‌هایی که از اقتضائات ژورنالیسم و دیگر رسانه‌های جمعی جدید به منزله‌ی پدیدارهای مدرن است، میان فلسفه و تفکر اصیل با ژورنالیسم تباین ذاتی وجود دارد.

بشر امروز، آواره و سرگردان در میان کانال‌ها به واسطه‌ی دگمه‌های کنترل تلویزیون (rellortnnoc etomer) پرسه می‌زند. در یک لحظه سَری به کانال تلویزیونی اسپانیا می‌زند تا از دیدن رقص اسپانیایی لذت ببرد، یک لحظه بعد به کانال دوبی وان می‌رود تا فیلمی از هالیوود را ببیند و در لحظه‌ی بعد سری به شبکه‌ی طنین می‌زند تا یکی از آهنگ‌های پاپ ایرانی را بشنود. اگر در دهه‌های پیش ولگردی و پرسه زدن به چند خیابان در هر شهر، فرضا به خیابانهای لاله‌زار یا پهلوی در تهران، یا کنار رود کارون در اهواز، و... محدود می‌شد، امروز این ولگردی و پرسه‌زدن در میان چیزی بیش از چند هزار کانال تلویزیونی، رادیویی، وبلاگ‌ها، سایت‌ها و اتاق‌های چَت، گسترش یافته، عرصه‌ای تقریبا به اندازه‌ی تمام کره‌ی زمین را در بر گرفته است. در گذشته و بر اساس حکمت و آگاهی‌های مستتر در عالَم سنت، آدمی خطاب به هستی/ خداوند می‌گفت: «با صدهزار جلوه برون آمدی که من/ با صدهزار دیده تماشا کنم تو را». لیکن بشر امروز، به رسانه‌های جمعی می‌گوید: با صدهزار کانال برون آمدی که من/ با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. در ذهن، اندیشه و احساس ما، جلوه‌گری رسانه‌های جمعی جانشین وجود و هستی (تو بگو خداوند) گشته است.

در گذشته آدمی خطاب به هستی/ خداوند می‌گفت: «با صدهزار جلوه برون آمدی که من/ با صدهزار دیده تماشا کنم تو را». لیکن بشر امروز، به رسانه‌های جمعی می‌گوید: با صدهزار کانال برون آمدی که من/ با صدهزار دیده تماشا کنم تو را!

جهان رسانه‌ای و امکان دست‌رسی به حقیقت

پرسش بنیادین دیگر در رابطه با رسانه‌های جمعی مدرن این است: آیا در یک چنین جهان رسانه‌ای امکان نیل به حقیقت وجود دارد؟ به عبارت دیگر، آیا حقیقت همان چیزی نیست که رسانه‌های جمعی تولید می‌کنند؟ در اینجا، یادآوری یک نکته را بسیار اساسی می‌دانم و آن اینکه «حقیقت»، امری «استعلایی/ متعالی (latnednecsnarT)» است. مرادم از «امر استعلایی»، امری انکارناپذیر و تردیدناپذیر است که ما همواره در چنبره‌ی آن قرار داشته، و هیچ‌گاه نمی‌توانیم از افق و سیطره‌ی آن خارج شویم یا آن را در اپوخه و حالت تعلیق قرار داده، نادیده بگیریم. به تعبیر ساده‌تر، «وجود حقیقت» امری انکارناپذیر و تردیدناپذیر است و به‌هیچ‌وجه نمی‌توان آن را نادیده گرفت یا انکار کرد. حتی «انکار حقیقت» جز با نام حقیقت و در پرتو حقیقت نمی‌تواند صورت پذیرد. یعنی همان زمان که می‌گوییم «حقیقتی وجود ندارد»، آن را به منزله‌ی یک «حقیقت» بیان می‌کنیم. انکار وجود حقیقت، یعنی امکان امری مطلق و نامشروط، امری خودمتناقض و متناقض بالذات است، یعنی امری است که خودش، خودش را انکار می‌کند (درست مثل پارادوکس دروغگو: «همه دروغ می‌گویند». این گزاره خودش، خودش را نقض می‌کند). این سخن که «وجود حقیقت و وجود مرحله‌ای مطلق و نامشروط، امری استعلایی است»، هیچ ربطی به ذات‌گرایی (اسانسیالیسم) ارسطویی (یعنی این اعتقاد که هر پدیداری یک ذات ثابت و لایتغیر دارد)، یا دعوت به نظام‌های معرفت‌شناختی دگماتیستی (یعنی این باور که حقیقت نزد من است) و مونیسم معرفت‌شناختی (یعنی این تلقی که تنها یک درک درست از واقعیت وجود دارد) یا دفاع از عینیت‌گرایی پوزیتویستی (اعتقاد به وجود معرفت عینی و مستقل از تعلقات سوبژه)، جزمیت‌اندیشی و نظام‌های اقتدارگرای توتالیتر و مفاهیمی از این دست ندارد. سخن در این است وقتی متفکری چون نیچه از «اراده‌ی معطوف به قدرت» سخن می‌گوید، این مفهوم اساساً زمانی قابل تصور است که مفهوم «اراده‌ی معطوف به حقیقت» با معنا و قابل تصور باشد؛ یا وقتی متفکرانی چون واتیمو، به تبع نیچه، از «افسانه‌سازی جهان» سخن می‌گویند، نباید فراموش کنیم که مفهوم «افسانه»، صرفاً در قیاس با مفهوم «واقعیت یا حقیقت» معنا دارد، و اگر بودریار یا دیگر جامعه‌شناسان و متفکران از فراواقعیت یا واقعیت مجعول (Hyper Reality) یا واقعیت مجازی (Virtual Reality) سخن می‌گویند، این مفاهیم صرفا با فرض وجود ساحتی مطلق و نامشروط، به منزله‌ی ساحت واقعیت فی‌نفسه، نفس‌الامر یا حقیقت، و در قیاس با این ساحت است که معنا می‌یابد.

نتیجه‌ی درک حقیقت به منزله‌ی یک امر استعلایی (متعالی) در بحث از رسانه‌های جمعی جدید را چنین می‌توان بازگو کرد: درست است که رسانه‌ها می‌توانند در جعل و تحریف واقعیت‌ها کارهای بسیاری را انجام دهند، لیکن هرکاری را نمی‌توانند انجام دهند. به تعبیر ساده‌تر، درست است که رسانه‌ها در روزگار ما از قدرت بسیاری برخوردار گردیده‌اند، اما با این وصف، قدرت آن ها در تحریف حقایق و واقعیت‌ها از محدودیت‌های بسیاری رنج می‌برد. حقایق و واقعیت‌ها خود را آشکار می‌نمایند و رسانه‌ها همواره نمی‌توانند به نادیده‌گرفتن و پنهان‌سازی آن ها بپردازند. تلاش به منظور جعل و تولید حقایق و واقعیت‌ها، همواره با ناسازگاری‌های بنیادین از یک‌سو با پدیدارها و فرآیند واقعیت‌ها و از سوی دیگر با خودشان مواجه‌اند. آن کس که دروغ می‌گوید، هم با واقعیت‌ها در ستیز است و هم گزارش‌هایش از واقعیت از نوعی عدم انسجام و ناسازگاری درونی در رنج بوده، اجزای گزارش‌هایش با یکدیگر در تعارض‌اند.

اما پرسش جدی روزگار ما این است: در یک چنین جهان رسانه‌ای‌شده‌ای، ما باید کجا واقعیت و حقیقت را جست‌وجو کنیم؟ جهان ما جهانی رسانه‌ای شده است. این بدین معناست که ما در جهانی زندگی می‌کنیم که رسانه‌ها برای ما تصویر می‌کنند. اگر حادثه‌ای در جهان روی دهد، اما رسانه‌ها آن را منعکس نسازند، گویی آن حادثه اساسا روی نداده است. اگر در گوشه‌ای از جهان ظلمی صورت گرفته یا فرد حقیقت‌جو و حقیقت‌طلبی در مظلومیت تمام قربانی شود و هیچ‌یک از رسانه‌های جمعی این ظلم یا جنایت را منعکس نسازند، گویی یک چنین رویدادی در جهان از اساس صورت نگرفته است؛ و در جهان از این دست حوادث و رویدادها بسیارند. اگر متفکر و صاحب اندیشه‌ای وجود داشته باشد اما هیچ رسانه‌ای وجود این متفکر یا اندیشه‌های وی را منعکس نسازد، گویی یک چنین فردی از اول از مادر زاده نشده است و چنین اندیشه‌هایی از اساس متحقق نشده است.

فیلسوفان، متفکران، روحانیون بزرگ، روشنفکران و مصلحان اجتماعی نباید اجازه دهند که عرصه‌ی ژورنالیسم و رسانه‌ها به تمامی در اختیار قدرت‌های سیاسی و اقتصادی قرار گیرد

اما باید توجه داشت که جهان، به لحاظ وجودشناختی   (Ontologically) مستقل از ما انسان‌ها و نیز رسانه‌هایمان است، لیکن جهان به لحاظ وجودی (Existentially)، اجتماعی (Socially)  و تاریخی (Historically) امری انسانی و درهم تنیده با ما انسان‌ها از جمله با رسانه‌هایمان است. لذا، حوادث و رویدادهای بی‌شماری مستقل از انسان‌ها و رسانه‌ها روی می‌دهند ــالبته بسیاری از حوادث نیز به تبع ما انسان‌ها و نیز رسانه‌هایمان به وقوع می‌رسندــ لیکن صرفا تعداد انگشت‌شماری از این رویدادهای بی‌کران عالَم است که با رسانه‌ای‌شدن‌شان وارد عالم انسانی ما می‌شوند. برای مثال، هر روز تعداد کثیری از موجودات، مثل ماهی‌ها، نهنگ‌ها، کوسه‌ها، پنگوئن‌ها، پرنده‌ها و... به دلیل آلودگی‌های زیست‌محیطی یا دلایل دیگری در جهان می‌میرند. این‌ها روی می‌دهند اما فردی که فرضاً در تهران زندگی می‌کند در زندگی طبیعی و روزمره‌ی خود با این رویدادها خیلی سروکار ندارد. اما این رسانه‌هایی چون B.B.Cو C.N.Nو ... هستند که به پاره‌ای از دلایل، مرگ یک مرغ دریایی در خلیج مکزیک را به دلیل شکسته شدن سکوهای نفتی متعلق به شرکت بریتیش پترولیوم (British Petroleum) و آلودگی‌های نفتی آب‌های خلیج مکزیک برجسته کرده، و این حادثه را وارد عالم و وجدان انسانی مخاطب می‌کنند و وی را از مرگ این پرنده دریایی در خلیج مکزیک متأثر و اندوهگین می‌سازند، تا آنجا که با دیدن مکرر این حادثه و پرداخت‌های رسانه‌ای آن، مخاطب از مرگ این پرنده در خلیج مکزیک بیشتر از شنیدن مرگ پدر دوست یا همکارش متأثر می‌شود. هر روز صدها نفر در سراسر جهان در حوادث رانندگی جان خود را از دست می‌دهند، اما رسانه‌های جمعی می‌توانند این حادثه را وارد ساحت آگاهی و وجدان مخاطب کرده، فرضا جاده‌های یک کشور را به منزله‌ی قتلگاه‌هایی انسانی جلوه داده و صبح وی را با احساس بغض و کینه نسبت به این جنایت، سر کار گسیل دارند یا آنکه رسانه‌ها با مسکوت گذاشتن یا برجسته ‌نکردن این حوادث، احساس خاصی را در ذهن و عواطف مخاطب برنیانگیزند.

 

رسانه‌های جدید به‌منزله‌ی بخشی از جهان تکنولوژیک

رسانه‌های جمعی جدید در روزگار ما بخشی از جهان تکنولوژیک ما هستند. اما ما نمی‌توانیم نتیجه بگیریم که تکنولوژی یک مصیبت است و ما باید به آن پشت کنیم. پشت کردن به تکنولوژی به معنای «پذیرش مرگ» در جهان کنونی است. هایدگر از ما می‌خواهد که در مواجهه با تکنولوژی «وارستگی» پیشه کنیم. «وارستگی» عنوان رساله‌ای نیز از مایستر اکهارت، عارف مشهور آلمانی در قرون میانه‌ی مسیحی است. «وارستگی» یعنی «آری و نه» گفتن به اشیاء. هایدگر از ما می‌خواهد تا نسبت به تکنولوژی وارستگی داشته و به آن «آری و نه» بگوییم. این سخن بدین معناست که با آری گفتن به تکنولوژی، آن را به منزله‌ی عنصری ضروری و قوام‌بخشِ حیات کنونی خویش بپذیریم ولی با نه گفتن بدان همواره به یاد داشته باشیم که تفکر علمی و تکنولوژیک یگانه نحوه‌ی ممکن تفکر نبوده، نمی‌تواند به همه‌ی ساحات وجودی ما و اصیل‌ترین نیازهایمان پاسخ گوید.

اهل فلسفه و تفکر نیز، از آنجا که بالذات با مدینه و جامعه (Community) در ارتباطند، لذا نمی‌توانند نسبت به ژورنالیسم و دیگر رسانه‌های جمعی بی‌ارتباط یا بی‌تفاوت باشند. فلسفه و تفکر، بالذات امری اجتماعی، تاریخی و سیاسی است. فلسفه و تفکر همواره درونِ سنتی صورت می‌گیرد. تفکر، بی‌سنت معنا و مفهوم یا تحققی ندارد. «سنت» نیز همواره امری تاریخی، یعنی امری زبانی، فرهنگی، اجتماعی و بالذات سیاسی است. سیاست را در اینجا نباید به معنایی تنگ و محدود، یعنی امور مربوط به قدرت سیاسی تلقی کرد. مرادم از «سیاسی بودن ذاتی تفکر و فلسفه» این است که تفکر و فلسفه اگر زنده باشد -و نه صرفا وراجی فلسفی و نقالی تاریخ فلسفه- ضرورتا به معنای کشف امکانات جدید و افق‌های تازهای برای نحوه‌ی اندیشیدن و شیوه‌ی زیست آدمیان است که خود به خود به چالش کشیدن امکانات و افق‌های بسته‌ی موجود منتهی شده، با سرنوشت و تقدیر فرد و جامعه پیوند می‌خورد. پس، تفکر بالذات امری اجتماعی و در پیوند با مدینه است؛ و در دوران ما، بی‌تردید، ژورنالیسم و رسانه‌های جمعی از مهم‌ترین ابزارهای پیوند متفکر یا فیلسوف با جامعه است. فیلسوف یا متفکری که از هیچ‌یک از ابزارهای رسانه‌ای و ژورنالیسم بهره نبرد -فراموش نکنیم که کتاب نیز یکی از همین ابزارهاست- در واقع بود و نبود او یکی است. او صرفا موجودِ درـخودی است که هیچ بروز و ظهور بیرونی برای دیگری ندارد و البته برای خودش نیز ظهور ندارد، چرا که «خود» و «خویشتن» نیز در نسبت با «غیر» و «دیگری» تعین می‌یابد. نحوه‌ی هستی «من»، به تعبیر زیبای هایدگر، «بودن-با-دیگری» است. این سخن نه بدین معناست که «من» هستم، «دیگری» نیز هست، حال، «من» می‌تواند با دیگری نسبت داشته باشد یا نداشته باشد. یعنی این «من» «ممکن است» با دیگری نسبت داشته باشد و ممکن است نسبت نداشته باشد. به هیچ‌وجه چنین نیست. «بودن-با-دیگری» عین نحوه‌ی بودن من و از مقومات بنیادین نحوه‌ی هستی من است تا آنجا که می‌توان گفت «من، دیگری است»؛ اگر چه نباید این سخن به معنای تقلیل وجود آدمی به صرف مناسبات اجتماعی فهم و تفسیر گردد.

عدم حضور در عرصه‌ی ژورنالیسم، به نوعی به معنای بی‌توجهی به مدینه و سرنوشت آن و عدم توجه به مخاطب است. فیلسوف یا متفکر حق ندارد که مخاطب را، از هر سطح از فهم، شعور و فرهیختگی که باشد، جدی نگرفته، نادیده انگارد. نادیده گرفتن مخاطب به معنای تحقیر مخاطب و این نیز خود نوعی غرور و بی‌تواضعی است، و ادب و تواضع از شروط اساسی تقوی تفکر است. به رسمیت نشناختن مخاطب -که در جامعه‌ی شبه‌فلسفی ایران بسیار دیده می‌شود- ناشی از نوعی فقدان مهر و محبت انسانی است. تفکر و تفلسف همواره با نوعی عشق و مهر سرشار انسانی همراه است، لذا فیلسوف یا متفکر نمی‌تواند به مخاطب خود، در هر سطح از فهم، شعور و فرهیختگی، مهر نورزد و وی را به رسمیت نشناسد و محدودیت‌های او را فهم نکرده، در جهت یافتن زبان مناسبی فراخور حال مخاطب کوشش نکند. به یاد آوریم که سقراط، حتی با فاحشه‌ای نیز به بحث و گفت‌وگو می‌نشست. کسانی که حضور فیلسوف یا متفکر را در عرصه‌ی ژورنالیسم تحقیر می‌کنند، غالبا جدی‌نمایانی هستند که عدم جدیت خویش را در پس ظاهری جدی پنهان می‌کنند. اینان مدعی هستند که به جای حضور در غوغا و هیاهوی ژورنالیسم -که البته انتقاداتشان به ژورنالیسم به این اعتبار بر حق است- رسالتی سنگین‌تر و جدی‌تر بر دوش دارند، لیکن وقتی به کلاس‌ها، سمینارها و فعالیت‌های آکادمیک و دانشگاهی آنان رجوع می‌کنید، چیزی جدی یا دندان‌گیر نمی‌یابید. کلاس‌های درس این گروه، سرد و بی‌روح بوده، دانشجویان غالبا از اتلاف وقت و عمرشان در این کلاس‌ها ناخرسندند. بسیار دیده می‌شود که در پس چهره‌های به ظاهر آکادمیک و جدی‌نما، روح‌های حقیر و کوچکی نهفته است که آماده‌ی هیچ‌گونه مسئولیت‌پذیری نبوده، از پرداخت هرگونه هزینه‌ای برای دفاع از علم و علم‌دوستی، رسالت دانشگاه، فرهنگ، حقیقت‌جویی و حقیقت‌پرستی سرباز می‌زنند. این گروه به یگانه دینِ امروزِ حاکم بر جهان، یعنی دین عافیت‌جویی و عافیت‌طلبی ایمان آورده، بر نحوه‌ی زیست بورژوامنشانه‌ی خود، نام زندگی آکادمیک و دانشگاهی نهاده‌اند. اینان هرگز درنیافته‌اند که در اندیویدوآلیسم و فردگرایی منحط هیچ معنای اصیلی وجود ندارد و اندیویدوآلیسم و نیهیلیسم دیوار به دیوار یکدیگرند.

 

مؤخره

در پایان تأکید بر چند نکته ضروری است:

در جامعه‌ی ما قدرت سیاسی کشور، برخلاف فیلسوفان، متفکران، روشنفکران و دانشگاهیان، به خوبی به قدرت ژورنالیسم و رسانه‌های جمعی واقف گشته، از آن بهره‌بردای می‌کند. اما قدرت سیاسی کشور ما باید بداند که با رسانه، تبلیغات، سرمایه‌گذاری‌های هنگفت رسانه‌ای و تبلیغاتی و بسط و گسترش شبکه‌های رادیویی، تلویزیونی و ماهواره‌ای و با چهره‌سازی و برخی را به منزله‌ی متفکران و اساتید قلمداد کردن و... خیلی کارها می‌توان انجام داد، اما هرگز نمی‌توان «تفکر» خلق کرد، و بدون تفکر، فرهنگ تهی و بی‌محتوا شده، در حد پاره‌ای شعائر و آداب و رسوم سرد و بی‌روح باقی می‌ماند. ما امروز بیش از هر دوره‌ی دیگری نیازمند فلسفه و تفکریم، و فلسفه و تفکر امری نیست که در حوزه‌ی قدرت و سیاست باشد. در کشور ما سیاست باید به سیاست خویش پرداخته، در برابر تفکر متفکران و فلسفه‌ی فیلسوفان سر تعظیم و شرط ادب و تواضع به جای آورد.

فیلسوفان، متفکران، روحانیون بزرگ، روشنفکران و مصلحان اجتماعی نباید اجازه دهند که عرصه‌ی ژورنالیسم و رسانه‌ها به تمامی در اختیار قدرت‌های سیاسی و اقتصادی قرار گیرد.

زمانه‌ی ما دگرگون شده است. دیگر، با توجه به پایان یافتن تفکرات ایدئولوژیک و فروپاشی مرزهای ایدئولوژیک، و تغییر ساختارهای اجتماعی و... روشنفکران ما نباید صرفا در حاشیه‌ی تعارض دولت-ملت حرکت کرده، در جهت دو قطبی‌کردن جامعه گام بردارند. عدم حضور در عرصه‌ی ژورنالیسم و رسانه‌ها در دیار ما تا حدودی برخاسته از تعارض دولت-روشنفکر بوده، که این خود حاصل شرایط و اندیشه‌های ایدئولوژیک دوران پیشین است. من نه درباره‌ی دیروز سخن می‌گویم و نه درباره‌ی فردا، اما امروز، با توجه به شرایط کنونی ما حضور در عرصه‌ی ژورنالیسم و رسانه‌ها می‌تواند از یک‌دست شدن فضای فرهنگی جامعه ممانعت به عمل آورد، منوط به اینکه فیلسوف، متفکر، فرد دانشگاهی یا روشنفکر ما بتواند اصالت خویش را حفظ کرده، حقیقت را قربانی مصلحت نسازد و بر نهج عافیت‌جویی و عافیت‌طلبی گام نزند و نام نامی حقیقت را بر فراز هر نامی قرار دهد.

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی