X

چرا به زبان خودمان نیایش نکنیم!؟

چرا به زبان خودمان نیایش نکنیم!؟ -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 17 نفر
 
چرا به زبان خودمان نیایش نکنیم!؟
رمضان، مناجات و زبان تهرانی

«خدایا ما را ببخش و بیامرز» آیا این عبارت دعایی را می‌توان با زبان، گویش یا لهجه‌ای دیگر بیان کرد؟ آیا می‌توان به زبانی دیگر دعایی کرد که برگردان آن به فارسیِ معیار مشکل باشد؟ و آیا اساسا دعا و مناجات با خداوند زبان خاصی دارد؟

عبارت دعایی فوق را می‌توان به لهجه(مثلا لهجه یزدی) هم خواند و حتی می‌توان آن را به گویش‌های متفاوت دیگری(مثلا گویش کُردی) بیان کرد و نیز می‌توان به زبان‌های دیگری(برای مثال زبان آذری) ترجمه کرد. در واقع این کار منع منطقی و نظری ندارد و کاری است ممکن. اما در واقعیت زندگی این اتفاق نمی‌افتد و این عبارت در همه جا و نزد همه اقوام محلی همان‌طوری خوانده و بیان می‌شود که نزد اهالی تهران و شهرستان‌های فارسی‌زبان. گویی همه مردم به هنگام دعا و مناجات با خدا از هر قبیله‌ و قومی که باشند رو به زبان فارسیِ معیار می‌آورند و با زبانی غیر از زبان زندگی‌شان به دعا و مناجات می‌پردازند. حتی این زبان در بسیاری موارد گویش و لهجه تهرانی را نیز همراه خود دارد.

غلبه سبک زندگی تهرانی در سایر قلمروهای جغرافیایی و فرهنگی، همه انواع متفاوت اسلوب‌های زندگی را به حاشیه رانده است. اتفاقی که به‌واسطه آن بسیاری از ساحات حیات روزمره مردمان فرهنگ‌های محلی ایران تحت سلطه زیست اجتماعی ـ فرهنگی تهرانی در آمده است. در همراهی با این رخ‌داد، زبان این مردمان نیز سیری مشابه را طی کرده است. گونه‌ای تقلید از زبان و لهجه تهرانی بر سخن‌گفتن‌ها حاکم شده است و بسیاری در تلاش مستمر برای نزدیک شدن به این نحوه سخن گفتن هستند. تا جایی که استعمال این زبان و لهجه برای بسیاری از غیرتهرانی‌ها منزلت‌بخش و پرستیژآور شده است و بسیاری در کاربرد این زبان فرایند هویت‌بخشی را جست‌وجو می‌کنند[i].

مردم در زندگی روزمره‌شان از یک زبان استفاده می‌کنند. این زبان در واقع سامان‌دهنده زندگی‌شان است؛ چرا که تعاملات و تبادلات‌شان بر محور این زبان است. با این زبان با یک‌دیگر معاشرت می‌کنند؛ بر محور همین زبان با یک‌دیگر سخن می‌گویند و هم‌دیگر را می‌فهمند؛ از همین زبان برای طرح مسائل‌ و حل مشکلات‌شان بهره می‌برند؛ مشاجرات‌شان با این زبان اتفاق می‌افتد؛ با این زبان است که فکر می‌کنند، می‌گویند، شوخی می‌کنند، می‌خرند، می‌پوشند، می‌خورند، دعوا می‌کنند، ناسزا می‌گویند، تفریح می‌کنند و... و به‌طور کلی حیات روزمره‌شان را با آن معنادار می‌سازند. این زبان همان «زبان زندگی» آنان است. انسان‌ها به حکم انسان بودن‌شان بهره‌مند از قوه نطق و طبعا برخوردار از زبان هستند. زبان زندگی آن چیزی است که زندگی با آن ممکن می‌شود و براساس آن معنا پیدا می‌کند. به‌عبارت ساده‌تر آن‌چه انسان‌ها را در ساحت جمعی‌شان به یک‌دیگر پیوند می‌زند و آن‌ها می‌توانند زندگی جمعی داشته باشند، زبان زندگی‌شان است. روشن است که این زبان تفاوت‌پذیر است و اختلاف اقوام و فرهنگ‌ها با این تفاوت زبانی هم‌بسته است.

«موقعیت‌های زبانی» ناظر به تعیّن یافتن مکانی و زمانی «زبان زندگی» است. در واقع زبان زندگی در هر موقعیت مکانی و زمانی به نحوی خاص تعیّن پیدا خواهد کرد. برای مثال خرید، معاشرت، معامله، ورزش و کار یک شخص یا تعدای از اشخاص، موقعیت‌هایی هستند که با زبان زندگی به جریان می‌افتند. نکته این است که این‌ موقعیت‌ها در هم‌آهنگی با یک‌دیگر، زندگی افراد را برخوردار از نظم و انسجام می‌کنند. در واقع موقعیت‌های زبانی جزایر پراکنده و نامرتبط به هم نیستند؛ بلکه ذیل زبان زندگی یک هم‌آهنگی نسبتا مناسبی با هم دارند. برای مثال در میان اهالی سیستان نخواهید یافت که کسی در هر کدام از این موقعیت‌های زبانی یا موقعیت‌های زندگی سازِ متفاوتی کوک کند و به نحو متفاوتی سخن بگوید. زبانِ خرید کردن آن مردم با زبانِ معاشرت‌‌شان واجد یک پیوستگی است. و هرکدام از این موقعیت‌های زبانی در صورت تخطی از این اصل هم‌آهنگی اسباب اخلال در زندگی روزمره خواهند بود. البته این اخلال به معنای ارزشی کلمه نیست؛ اتفاقا در برخی موقعیت‌ها این اخلال مورد استقبال برخی نیز واقع می‌شود؛ چرا که موجد تمایز است و تمایز هویت‌آفرین.

اما چرا زبان زندگی برای موقعیت زبانیِ «مناجات با خدا» و «دعا به درگاه خداوند» استمرار پیدا نمی‌کند؟ و چرا این موقعیت زبانی در انفکاک از سایر موقعیت‌های هم‌آهنگ با یک‌دیگر است؟ روند کلی و کلان ماجرا به سیطره سبک زندگی تهرانی بر همه اسلوب‌های دیگر زندگی بر‌می‌گردد که به همراه خودش سیطره زبان و لهجه تهرانی را نیز به همراه می‌آورد. اما مسئله وقتی بغرنج‌تر است که آن امکان‌هایی که برای همراهی با زبان زندگی مردم اقوام غیرتهرانی در نظر گرفته‌ایم نیز مستحیل در همان روند کلان هستند. به دو مثال اشاره می‌کنم:

از جمله اهداف شبکه‌های محلی و استانی تلویزیونی فراهم‌آوردن امکان بقای فرهنگ‌ها و زبان‌های محلی بوده است. اکنون نه تنها مراکز تمامی استان‌ها که حتی برخی از شهرستان‌ها نیز شبکه تلویزیونی محلی دارند. با این حال بیش‌ترین سهم فرهنگ محلی در این شبکه‌ها مربوط به برنامه‌های طنز، گفت‌و‌گوهای پراکنده و بعضا سریال‌های محلی است. به‌ندرت پیش می‌آید که زبان این شبکه‌های محلی هم‌گام با زبان زندگی آن دیار باشد. این مسئله به طریق اولی در رابطه با برنامه‌های دینی و مذهبی این شبکه‌های تلویزیونی و علی‌الخصوص دعا و مناجات آشکار است.

مثال دیگر در رابطه با مبلغین دینی اعزامی به مناطق و نواحی غیرتهرانی است. گو این‌که بسیاری از این مبلغین مروج زبان تهرانی هستند؛ با مردم به زبانی سخن می‌گویند که ربط و رابطه‌ای با زبان زندگی‌شان ندارد. بسیار دیده شده که حتی برخی طلبه‌های هم‌زبان همان مردم وقتی برای تبلیغ به آن منطقه می‌روند نه با زبان محلی که با زبان فارسی معیار یا همان زبان تهرانی با مردم‌شان سخن می‌گویند.

این مثال‌ها و نمونه‌های این‌چنینی مؤید آن است که مردم در هنگام مناجات و دعا با زبان خودشان با خدا سخن نمی‌گویند. این‌قدر این مسئله عادی و بدیهی پنداشته شده است که مردم حتی فکر می‌کنند که با خدا هم باید به زبان و لهجه تهرانی سخن بگویند. بسیاری از اهالی آن اقوام نیز پذیرفته‌اند که زبان تکلم با خداوند، زبان تهرانی است؛ گویی که خداوند امر فرموده است که به زبان و لهجه تهرانی با من سخن بگوئید! و مردمی که زندگی روزمره‌شان با زبان دیگری در جریان بود، به ناگاه هنگام نیایش و برنامه های مناجات‌خوانی، گویش تهرانی پیدا می‌کنند. این اتفاق البته به جهت بدیهی‌انگاشته شدن آن، برای هیچ کس اراده‌گرایانه رخ نمی‌دهد. بلکه فضا طوری رقم خورده است که بدون این‌که التفاتی داشته باشیم، هنگام مناجات خواه ناخواه تغییر زبان می‌دهیم. انگار ارتباط با خدا زبانی رسمی دارد و آن زبان، زبان تهرانی است.

در این وضعیت زبان مردم در زندگی روزانه‌شان با زبان مردم هنگام نیایش دو زبان است. این به معنی آن نیست که ادب و متانت و وقار به هنگام رازونیاز نباید باشد. این فرق می‌کند با این‌که کسی زندگی‌اش و روابطش در خانه و محله و کوچه و خیابان و بازار و فروشگاه و اداره و محل کار و... یک زبان باشد و به هنگام مناجات با خدا ناگاه باید از هر چه بوده بِبُرد و به زبانی دیگر نقل مکان کند.

تفکیک زبان زندگی و زبان مناجات در حداقل‌ترین معنایش تفکیک ساحت زندگیِ در جریانِ افراد است از ساحت سخن گفتن‌شان با خدا. این نیایش و نجوا زندگی را متصل نمی‌کند. البته این به معنی بی‌تأثیری این عمل نیست. منتها فرد در لحظه مناجات با تمام زندگی اش در مقابل خداوند حاضر نیست. و حتی اگر این باشد این مناجات ورودی به زندگی اش پیدا نمی‌کند. کافی است کمی راجع به این تخیل کنیم: یک خیاط، آهنگر، بقال، راننده، کارگر یا هر انسان دیگری را که با همان زبانی که زندگی می‌کند، می‌توانست با خدا نیز سخن بگوید؛ بی‌پیرایه و صمیمی...

 

 


[i]روشن است که این سخن دعاهای وارده از جانب ائمه اطهار علیهم‌السلام را شامل نیست. در واقع این‌جا سخن از آن مناجات و دعایی است که به فارسی خوانده می‌شود.

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی