X

کثرت فزاینده

 
علی شهبازی
یادداشتی در باب چرایی کثرت الهیات

آنچه در پی می‌آید صرفا یادداشت‌گونه‌ای درباره‌ی منظرهای «تبیین» وجود الاهیات‌های گوناگون در جهان امروز است و نه تبیین و تعلیل یا تحلیل مستوفای این پدیده (البته اگر چنین چیزی امکان داشته باشد).

یکی از مواردی که هنگام مقایسه‌ی عصر جدید با گذشته‌ی خود می‌توان بر آن انگشت نهاد، کثرت الاهیات‌ها در این عصر در مقابل وحدت نسبی الاهیات در، مثلا، قرون وسطا است. گویی کثرت و تکثر در شاخه‌های گوناگون علم از ویژگی‌های آشکار عصر جدید، به ویژه دنیای معاصر، است. الاهیات نیز سرنوشتی مانند دیگر دانش‌ها، به ویژه فلسفه، پیدا کرد و هر چه به امروز نزدیک می‌شویم اگر بگوییم بر کثرت یا تقسیم آن افزوده می‌شود سخنی به گزاف نگفته‌ایم. اینکه آیا چنین امری مطلوب است یا خیر، و اینکه آیا پیدایش کثرت در الاهیات، پدیده‌ای مسیحی و غربی است یا پدیده‌ای جهانی و از جمله پدیده‌ای که گریبان‌گیر فرهنگ اسلامی خواهد شد، و نیز اینکه آیا در یک دین یا مذهب، کثرت الاهیات مطلوب است یا وحدت آن، مسائلی است که در این یادداشت قصد پرداختن به آن ها را نداریم، گرچه هریک از این مسائل و نظایر آن ها در جای خود ضروری و پرداختن به آن ها ارزشمند است. می‌خواهیم بدانیم چرا الاهیات در مسیحیت و مغرب‌زمین به چنین سرنوشتی دچار شد. در باب چرایی یا چگونگی این تکثر از جهات گوناگون می‌توان سخن گفت. به دیگر سخن، اگر بناست در مقام «تبیین» کثرت الاهیات برآییم نمی‌توان از منظری واحد یا با توجه به علتی واحد دست به تبیین زد، بلکه منظرها و جهات گوناگونی وجود دارد که از آن جهات می‌توان در این باب بحث کرد. در این‌جا چون فقط در مقام طرح بحث و ارائه‌ی منظرهای گوناگون هستیم، تفصیل و تبیین مطلب را به مجال یا افرادی دیگر واگذار و تنها به اشاراتی چند اکتفا می‌کنیم.

1. از منظری پست‌مدرنیستی می‌توان گفت که عصر حاضر عصر فروپاشی دستگاه‌های بزرگ فلسفی‌ـ‌فکری و باصطلاح کلان‌ساختارها است. در گذشته در چارچوب یک دستگاه بزرگ فلسفی می‌شد هر موضوعی را تفسیر و تبیین و همه‌ی مسائل بشری را در آن چارچوب حل‌و‌فصل کرد. الاهیات دستگاه یا جهان‌بینی عظیمی بود که هم مثلث خدا-انسان‌-‌جهان‌ در آن به خوبی قابل ترسیم بود و هم چارچوب‌های مفهومی و مواد و مصالح لازم برای تفسیر عالم و آدم را در اختیار قرار می‌داد. الاهیات، مثلا در روایت ارسطویی‌-نوافلاطنی‌اش، درباب عالم و پیدایش آن، هرم یا کلان‌ساختاری را ترسیم می‌کرد که از خدا، به عنوان خالق همه چیز آغاز و طی سلسله‌مراتبی به طبیعت ختم می‌شد. علوم و معارف زمانه نیز این جهان‌بینی را پشتیبانی می‌کرد، و به تعبیر درست‌تر، این جهان‌بینی بر معارف بشری زمانه استوار بود. اما اینک به‌دنبال سرعت شگرفی که در تحول علوم و معارف بشری پدید آمده است، آن ساختار کلان که همه‌چیز در آن قابل تبیین بود در هم ریخته و جای آن را کثرت نامتناهی علوم و معارفی گرفته است که هریک بی‌توجه به الاهیات و آن هرم بزرگ سنتی، راه خود را به سوی «آینده‌ای نامعلوم» ادامه می‌دهند. «آینده‌ای نامعلوم» را از آن روی آوردم که از این منظر هیچ‌ علمی از طرح یا نقشه‌ای از پیش تعیین‌شده پیروی نمی‌کند، بلکه روند علم روندی کور و باصطلاح نوعی «خوابگرد» است. وقتی سیر و سرگذشت علم خوابگرد‌گونه شد و با طرح نظریه‌ی «پارادایمیِ» تحول علم، نسبیت جای روند تکاملی را در تاریخ علم گرفت، تقرب به حقیقت یا داشتن بهره‌ای از حقیقت نیز جای کشف حقیقت را گرفت، و اصولا «حقیقت» معنا و مدلول دیگری پیدا کرد که هم جست‌وجوی آن و هم کشف آن به‌طور کلی با آنچه مورد نظر جهان‌بینی الاهیاتی گذشته بود تفاوت دارد. بنابراین امپراتوری الاهیات در شکل یک روایت کلان از هم پاشید و جای آن را الاهیات‌های خُردی گرفت که هر یک مسیری یا جنبه‌ای از جوانب حیات انسانی را در این کره‌ی خاکی در نسبت‌اش با خدای جهان در حیطه‌ی کارکرد تفسیری یا تبیینی خود گرفته است و بدین روی از یک روایت به کثرت فزاینده‌ی روایت‌ها رسیده‌ایم.

2. در گذشته، به پیروی از ارسطو، یکی از مهم‌ترین دسته‌بندی‌هایی که عالمان در حوزه‌ی علم انجام می‌دادند تقسیم فلسفه به نظری و عملی بود. هریک از فلسفه‌ی نظری و عملی نیز در جای خود به شاخه‌های گوناگونی تقسیم می‌شدند، و «الاهیات» اولین قسم از اقسام فلسفه‌ی نظری قلمداد می‌شد. بر پایه‌ی این دسته‌بندی سنتی، الاهیات زیرمجموعه‌ی فلسفه به طور کلی و فلسفه‌ی نظری به طور خاص بود. اما در عصر جدید، به‌ویژه از عصر روشنگری به این سوی، به دنبال تحول فلسفه و پیدایش فلسفه‌های مضاف، الاهیات نیز اولا دچار تحولاتی شگرف و ثانیا دسته‌بندی‌های گوناگون شد. از این‌رو، همان‌گونه که در بند پیشین در مورد فروپاشی کلان‌ساختارها گفتیم، چون فلسفه دیگر آن مقام گذشته‌ی خود را به‌عنوان مقسم علوم از دست داده است و به فلسفه‌های گوناگون تکثر پیدا کرده که هریک قلمرو خاص خود را مستقل از دیگری دارد، الاهیات نیز به چنان سرنوشتی دچار شده است. پس کثرت الاهیات در جهان امروز تابعی از کثرت فلسفه است.

انسان که در آغاز عصر جدید با شعار «من می‌اندیشم پس هستمِ» دکارت هم منشأ یقین و هم کانون حقیقت شده بود از مابعدالطبیعه و باصطلاح از آسمان استقلال پیدا کرد و خود موضوع مستقلی برای اندیشه‌های الاهیاتی گردید

3. از منظر «موضوع» نیز می‌توان به تبیین تکثر الاهیات در جهان امروز پرداخت. درگذشته موضوع الاهیات، عمدتا خدا و صفات او و رابطه‌ی خدا با جهان (تحت مبحث آفرینش عالم) بود. موضوع هر علمی در واقع اصلی‌ترین دغدغه‌ی عالمان آن علم را تشکیل و ذهن و اندیشه‌ی آن ها را به خود اختصاص می‌دهد. همه‌ی همت الاهیدانان، اثبات وجود خدا و یگانگی او و نسبت صفات با ذات الاهی و ترسیم ساختار سلسله‌مراتبی عالم و نحوه‌ی آفرینش آن بود. اگر از انسان و مسائل او سخن به میان می‌آمد، به‌عنوان امری فرعی و نه دغدغه‌ای اصلی و محوری بود. اگر باز به آن ساختار کلانی که پیش‌تر از آن سخن گفتیم توجه و از آن منظر به انسان در الاهیات گذشته بنگریم جایگاه او را در آن الاهیات بهتر می‌توان تشخیص داد. به انسان و همه‌ی مسائل مربوط به او و زندگی فردی و جمعی او از بالا و در سایه‌ی سنگین الاهیات بالمعنی‌الاخص نگریسته می‌شد. اما به مرور زمان، انسان و زیست فردی و جمعی او اهمیتی خاص و مستقل از سلسله‌مراتب عالم پیدا کرد. درواقع انسان که در آغاز عصر جدید با شعار «من می‌اندیشم پس هستمِ» دکارت هم منشأ یقین و هم کانون حقیقت شده بود از مابعدالطبیعه و باصطلاح از آسمان استقلال پیدا کرد و خود موضوع مستقلی برای اندیشه‌های الاهیاتی گردید. می‌توان گفت که در عصر حاضر، شاید در پی فروپاشی دستگاه‌های فکری بزرگ و کلان‌ساختارها و ناتوانی آن ها در برابر چالش‌های تازه، انسان و تحلیل مسائل او محوریت یافت. الاهیدانان نیز چون از صحنه برکنار نیستند نمی‌توانستند نسبت به این کانون توجه جدید بی‌تفاوت بمانند. این بود که این بار نه از منظر جهان بینی کلان خود که مبتنی بر نوعی فلسفه بود، بلکه با محوریت بخشیدن به انسان و دغدغه‌های او به متون دینی خود مراجعه می‌کردند و می‌‌کوشیدند در هر مسئله‌ای، تبیینی هر چند گذرا، اما متناسب را دست‌و‌پا کنند. این بود که الاهیات‌های گوناگونی بر محور مسائل گریبان‌گیر بشر شکل گرفت، و الاهیات تابعی از دغدغه‌های روزمره‌ی انسان گردید: الاهیات رهایی‌بخش، الاهیات امید، الاهیات سیاه، الاهیات مرگ خدا، الاهیات رنج، الاهیات فمینیستی، و نظایر این‌ها. گذرایی و عصری بودن ویژگی عمومی این الاهیات‌ها است. بنابراین از این منظر، تکثر الاهیات به کثرت مسائل انسانی برمی‌گردد. به عنوان مثال آدمیانی یا مجموعه‌ی بشر در مقطع خاصی از زمان یا مکان، با مشکل یا مسئله‌ای عمومی، مثلا درد و رنجی فراگیر چون نسل‌کشی‌های سازمان‌یافته‌ی دولتی یا تبعیض نژادی مدرن، مواجه می‌شود و به‌هرحال هر کسی در مقام خود در پی چاره‌جویی یا تبیین یا توجیه چنان پدیده‌ای برمی‌آید. الاهیدان نیز که معمولا آموزه‌های مورد اعتقادش هدف پاره‌ای حملات و انتقادات قرار می‌گیرد، واکنش نشان می‌دهد. گاهی مجموعه‌ی چنین واکنش‌هایی شکل یا عنوان نوعی الاهیات به خود می‌گیرد؛ الاهیاتی که اولا بیشتر دفاعیه‌پردازانه و منفعلانه است تا پژوهش‌گرانه و مبتنی بر جهان‌بینی و فلسفه‌ی زمانه، و ثانیا درمان‌گرانه و تسکینی است.

4. الاهیات که، چنان‌که در بند پیشین آوردیم، اولا رنگ عصر و زمانه را به خود گرفت و ثانیا مبنای فلسفی خود را از دست داد و بر مدار دغدغه‌های بشری گشت، سرنوشتی مانند سرنوشت عرفان پیدا کرد. عرفان که در بُعد نظری خود روزی همچون جهان‌بینی‌های کلان بود و در چارچوب آن می‌شد تفسیری از عالم به دست داد، و ضمنا موضوع آن به تعبیری «واقعیت واپسین» و غایت نهایی عالم بود، بنا به دغدغه‌های درمان‌گران زمینی هم صورت و محتوایی زمینی پیدا کرد و هم به تعداد آن ها تکثر پیدا کرد. الاهیات نیز امروزه صرفا عنوانی است که محتوای آن را درمان‌گران و دفاعیه‌پردازانی تعیین می‌کنند که دغدغه‌ی آن ها نه کشف حقیقت بلکه اولا یافتن تسکینی هرچند موقت برای درد و رنجها و ثانیا پوشاندن صورت و قبایی از معارف زمانه بر محتوای متون مقدس و آموزه‌های دینی است. در این صورت اوضاع و احوال زمانه اقتضای فلان توجیه یا چاره‌جویی دینی را دارد، که البته به‌راحتی عنوان «الاهیات» به خود می‌گیرد.

آنچه در موارد چهارگانه‌ی بالا، به‌عنوان منظرهای نگرش به چرایی و چگونگی کثرت الاهیات در مغرب زمین و عالم مسیحت، مطرح شد مواردی هستند که اولا به طریق استقرا ذکر شده‌اند و ثانیا پرداختن مستوفی به هریک از آن ها به یقین حجمی بسیار بیشتر از این را به خود اختصاص می‌دهد که در این یادداشت -همان‌گونه که در آغاز گفتیم- هدف تنها به دست دادن چند زاویه‌ی نگاه بود.

 

 

پی نوشت:

1-پژوهشگر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب وابسته به دانشگاه ادیان و مذاهب قم

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی