X

مطالعه‌ی زیاد انسان را کودن می‌سازد! *

مطالعه‌ی زیاد انسان را کودن می‌سازد! * -
امتياز: 3.7 از 5 - رای دهندگان: 12 نفر
 
آرتور شوپنهاور
تأملی در تفاوت میان کتاب‌خوان و متفکر

کتابخانه می‌تواند بسیار بزرگ و در همان حال در هم ریخته و نامرتب باشد، و در این صورت نسبت به کتابخانه‌ای کوچک و منظم کاربرد و بازده‌ی کم‌تری خواهد داشت. به همین ترتیب، فردی که دامنه‌ای وسیع از معلومات در ذهن دارد و با این حال بر آن‌ها تأمل نکرده و زمینه‌یکاری برای آن‌ها را فراهم نیاورده، در مقایسه با فردی که معلومات کم‌تری دارد اما به کمال در آن‌ها اندیشه کرده از ارزش و توان کم‌تری برخوردار است. زیرا تنها زمانی که فرد از همه‌ی جهات به دانسته‌های خود نظر کرده و آن‌ها را با مقایسه‌ی گام‌به‌گام با یک‌دیگر ترکیب می‌کند است که اشراف کامل بر آن‌ها می‌یابد و به نیروی خویشتن مبدل‌شان می‌سازد. انسان نمی‌تواند چیزی را به ذهن بسپارد مگر این‌که آن را درک کند؛ بنابراین باید آن را فرابگیرد؛ اما فقط زمانی می‌توان گفت درکش کرده که آن را به‌کار انداخته باشد.

مطالعه و فراگیری کارهایی هستند که همه‌کس به اراده‌ی آزاد خود می‌تواند به انجام‌شان مبادرت ورزد؛ اما تفکر این‌گونه نیست. تفکر باید چون آتش در طوفان فروزان باشد؛ باید با جوشش و کششِ مطلب مورد تأمل، تغذیه شود. این کشش می‌تواند کاملاً عینی، و یا صرفاً ذهنی باشد. کشش ذهنی تنها در مورد اموری به صحنه می‌آید که به شخص خود ما مربوط باشند. کشش عینی منحصر به اذهانی است که فکر کردن‌شان فطری است؛ منحصر به کسانی که برای ایشان عمل فکر کردن به اندازه‌ی نفس کشیدن طبیعی است؛ و این افراد نادرند. به همین دلیل است که اکثر اهل فضل کم‌تر نشانی از آن دارند.

تفاوت اثری که خوداندیشی در مقایسه با مطالعه بر ذهن می‌گذارد، باورناکردنی است. این امر تفاوت بنیادین در طبیعت دو ذهن را شدت می‌بخشد؛ آن تفاوتی که یکی را به سوی تفکر و دیگری را به سوی مطالعه سوق می‌دهد ـ مقصودم این است که مطالعه‌ی افکار بیگانه را به ذهن تحمیل می‌کند، افکاری که هم‌چون مُهری که بر موم می‌خورد، بر حال و جریان آن لحظه‌ی ذهن بیگانه می‌افتند. بنابراین ذهن یکسره تحت فشار خارجی قرار می‌گیرد؛ و حتی اگر در آن لحظه کم‌ترین رغبت و تمایلی به اندیشه درباره‌ی فلان یا بهمان چیز نداشته باشد، مجبور به تفکر می‌شود.

اما هنگامی که فرد خود می‌اندیشد، تمایل ذهنی خود را که در آن لحظه توسط محیط پیرامون وی و یا خاطره‌ای به‌خصوص بیدار می‌شود، پی می‌گیرد. جهان مشهود پیرامون انسان، برخلاف مطالعه، اندیشه‌ای معین و مجرد را به ذهن وی تحمیل نمی‌کند، بلکه صرفاً دست‌مایه و مجالی را فراهم می‌آورد تا وی را به تفکر درباره‌ی آن‌چه اقتضای نهاد و حال و هوای فعلی او است، رهنمون می‌شوند. این‌گونه است که مطالعه‌ی بیش از اندازه انعطاف ذهن را نابود می‌سازد؛ این مانند قرار دادن فنر زیر فشار مداوم است. مطمئن‌ترین شیوه برای بی‌بهره‌گی از افکار شخصی این است که به محض بیکارشدن، کتابی دست بگیریم. همین عادت نشان می‌دهد که برای چه فضل و دانش، اکثر مردمان را از آن‌چه طبیعتاً هستند، کودن‌تر و پرت‌تر می‌سازد. این کلام پوپ وصف ایشان است: هماره خواندن، هرگز خوانده نشدن!

اهل فضل کسانی هستند که مطالعه‌ی خود را در میان صفحات کتاب‌ها انجام داده‌اند. اندیشمندان و نوابغ کسانی هستند که مستقیماً به سراغ کتاب طبیعت رفته‌اند. این‌ها هستند که جهان را منور ساخته و بشریت را در راه خود گامی دیگر به پیش برده‌اند. اگر قرار باشد تأملات فردی واجد حقیقت و زندگی باشند، نهایتاً باید افکار بنیادین خود فرد باشند؛ زیرا این‌ها تنها افکاری هستند که وی به تمام و کمال قادر به درک‌شان است. مطالعه‌ی افکار یک مؤلف مانند خوردن ته‌مانده‌ی غذای ضیافتی است که به آن دعوت نشده‌ایم، یا به تن کردن لباسی است که یکی از مدعوین به گوشه‌ای نهاده. نسبت اندیشه‌ای که مطالعه می‌کنیم با آن‌چه که به ذهن خودمان متبادر می‌شود، نسبت فسیل گیاهی ماقبل تاریخی است با گیاهی که در رستنگاه خود جوانه می‌زند.

مطالعه چیزی بیش از جایگزینی برای اندیشه‌ی شخصی و آویختن ذهن به رشته‌های خیمه‌شب‌بازی نیست. انبوه کتاب‌ها تنها به دیدن این‌که چه تعداد راه‌های نادرست موجود است، و این‌که چه‌طور فرد با پیش گرفتن یکی از آن‌ها در سراشیبی انحطاط می‌افتد، کمک می‌کنند. اما تنها آن‌که نبوغش راهنمای او است، آن‌که خود می‌اندیشد، دقیق و با طمأنینه فکر می‌کند، است که قطب‌نمایی دارد و به وسیله‌ی آن راه راست را می‌یابد. انسان تنها زمانی باید مطالعه کند که افکارش در نطفه گرفتار شده‌اند؛ حالتی که اغلب حتی برای والاترین اذهان نیز رخ می‌دهد. از سوی دیگر، به دست گرفتن کتاب برای دور کردن افکار شخصی معصیتی در برابر روح‌القدس است. این مثل نظر کردن از طبیعت برای تماشای موزه‌ی گیاهان خشکیده، یا تماشای منظره‌ای حکاکی شده بر بشقابی مسی است.

انسان می‌تواند با صرف زمان و زحمت فراوان برای تأمل و اندیشه‌ی گام‌به‌گام به بخشی از حقیقت یا معرفت دست بیابد. و گاهی هم اتفاق می‌افتد که تمامی آن را حاضر و آماده و بدون زحمت در یک کتاب می‌یابد. اما هنگامی که با تأمل به دستش آورده باشد، ارزش آن صد بار بیش‌تر خواهد بود. زیرا تنها هنگامی که به این شیوه کسب دانش می‌کنیم، آن معرفت هم‌چون جزئی ضروری، چون یک عضو زنده به کل نظام فکری ما وارد می‌شود و با دانسته‌هایمان تماس و تناسب کامل می‌یابد؛ و با همه‌ی متعلقات و ملحقاتش فهم می‌شود و رنگ و روح و نشان متمایز شیوه‌ی تفکر شخصی ما را می‌یابد؛ درست سر بزنگاه و هنگامی که لزوم آن را احساس می‌کنیم و اندیشه می‌آید و مدت‌ها در ذهن می‌ماند و به‌راحتی فراموش نمی‌گردد. تعبیر یا تفسیر اندرز گوته نیز همین است که آن‌گونه از میراث‌مان برخوردار شویم که گویی حقیقتاً از آن خودمان است: «آن‌چه از مرده‌ریگ پدرانت داری، بطلب تا از آنِ تو شود».

کسی که خودش می‌اندیشد، عقاید شخصی‌اش را صورت می‌بخشد و تنها پس از آن است که به سراغ مراجع می‌رود، یعنی هنگامی که ایمان او را به شخص خود و عقایدش محکم‌تر می‌سازند. اما فیلسوفِ کتابی اول از مراجع آغاز می‌کند. کتاب‌های دیگران را می‌خواند و نظرات‌شان را گرد هم می‌آورد و از میان آن‌ها چهل‌تکه‌ای برای خود می‌سازد که بیش‌تر به عروسکی می‌ماند که همه چیز دارد مگر گوشت و خون. در مقابل آن‌که خود به تفکر می‌پردازد اثری خلق می‌کند چون انسانی زنده که به دست طبیعت خلق شده. زیرا اثر چنان به وجود می‌آید که انسان می‌آید؛ ذهن اندیشمند از بیرون تغذیه می‌شود و سپس فرزند خود را می‌زاید.

حقیقتی که صرفاً فراگرفته شده باشد، هم‌چون عضوی مصنوعی است، دندان مصنوعی، بینی مومی؛ و در بهترین حالت هم‌چون بینی‌ای از گوشت بدن شخصی دیگر؛ تنها به این خاطر به چهره‌مان می‌آید که به آن چسبیده. تفاوت اساسی بین یک متفکر و یک دانشمند صرف همین است. حاصل ذهنی فردی که خود می‌اندیشد، شبیه به نقاشی استادانه‌ای است که در آن نور و سایه به‌جا و رنگ‌ها کاملاً هماهنگ هستند و حالت و مایه در سرتاسر کار حفظ شده؛ چنین نقاشی‌ای درست به زندگی می‌ماند. در مقابل دستاوردهای ذهنی یک نفر اهل فضل شبیه به تخته‌ی رنگی بزرگ است، مملو از رنگ‌هایی که به‌طور حساب شده در کنار هم ردیف شده‌اند و با این حال تهی از تناسب و ارتباط و معنا است.

مطالعه اندیشیدن با ذهن دیگری است. هدف شخص باید حصول کلیتی منسجم باشد ـ یک نظام، ولو این‌که نظامی به غایت کمال نباشد؛ و هیچ چیز به قدر جریان اندیشه‌ی فردی دیگر مانع رسیدن به این مقصود نمی‌شود. و این در اثر مطالعه‌ی مداوم عارض می‌شود. این افکار رنگ‌به‌رنگ متعلق به اذهان و نظام‌های مختلف هرگز نه با هم جور درمی‌آیند و نه کلیتی بخردانه را شکل می‌دهند؛ هرگز در معرفت و بصیرت و رأیی قاطع جمع نمی‌شوند و در عوض سر را با ملغمه‌ای از زبان‌های یأجوج و مأجوج انباشته می‌کنند. ذهنی که لبریز از افکار بیگانه شده، از درک روشن محروم، و تقریباً فلج می‌شود؛ وضعیت ذهنی بیش‌تر اهل فضل همین‌طور است و ایشان را در درک مفاهیم و قضاوت صحیح و حضور ذهن عملی ناتوان می‌سازد، حتی ناتوان‌تر از بسیاری افراد بی‌سوادی که پس از دریافت اندک دانشی، با تجربه و مراوده و مقداری مطالعه، آن را تابع و منطبق با اندیشه‌ی شخصی خود می‌کنند.

اندیشمندِ حقیقتاً علم‌پیشه کاری شبیه به این افراد بی‌سواد می‌کند، اما در مقیاسی وسیع‌تر. وی به کوه انبوه معلومات نیاز دارد و به همین جهت باید زیاد مطالعه کند، اما ذهن وی برای حلاجی این حجم دانش و جذب و ترکیب آن با نظام افکار خویش و بنابراین متناسب ساختنش با واحد یک‌پارچه‌ی بصیرت خود که با وجود وسعت همواره در حال انبساط است، توان کافی ندارد. و در این میان اندیشه‌ی وی هم‌چون اصوات بم ارگ همواره بر همه چیز غالب است و هرگز از اصوات دیگر متأثر و خاموش نمی‌شود؛ یعنی اتفاقی که برای اذهان مملو از معلومات کپک‌زده می‌افتد؛ آن‌جا که قطعات موسیقی در کلیدهای متفاوت و زوزه‌کشان به هم می‌پیوندند و هیچ نت پایه‌ای به گوش نمی‌رسد.

کسانی که زندگی خود را صرف مطالعه و دانش‌شان را از خلال سطور کتاب‌ها استخراج می‌کنند، شبیه افرادی هستند که از توضیحات و توصیفات مسافران، اطلاعات دقیقی درباره‌ی یک کشور به دست آورده‌اند. این افراد می‌توانند چیزهای زیادی درباره‌ی آن‌جا بگویند و با این حال و پس از این همه، هیچ درک روشن و مربوط و ژرفی از وضعیت و موقعیت آن‌جا ندارند. اما کسانی که زندگی را وقف تأمل کرده‌اند به خود مسافران شبیه‌اند؛ فقط آن‌ها هستند که می‌دانند درباره‌ی چه حرف می زنند، با جریان حقیقی امور آشنایند و یک‌سره غرق در موضوع شده‌اند.

نسبت یک متفکر با یک فیلسوفِ کتابی مانند نسبت شاهدی عینی است به یک نفر تاریخ‌دان؛ متفکر و شاهد عینی هر دو از دانش بی‌واسطه‌ی شخص خود سخن می‌گویند. به همین دلیل است که همه‌ی متفکران در نهایت به نتیجه‌ای واحد می‌رسند. تفاوت‌های آن‌ها ناشی از تفاوت نقطه‌نظراتشان است و صرف‌نظر از تأثیر صوری این نقطه‌نظرات، همه‌شان یک چیز می‌گویند. متفکران فقط ثمره‌ی درک عینی خود را از امور پیرامون‌شان بیان می‌کنند. بسیاری عبارات در آثار من موجودند که به خاطر ماهیت تناقض‌آمیزشان، پس از تأمل فراوان تصمیم به انتشارشان گرفته‌ام؛ و پس از مدتی با یافتن همان نظرات در آثار مردان بزرگ اعصار گذشته شگفت‌زده و در عین حال مسرور شده‌ام.

فیلسوفِ کتابی تنها به گزارش آن‌چه کسی گفته، یا آن‌چه دیگری می خواسته بگوید، یا ایراداتی که شخص سومی مطرح کرده، و از این دست می‌پردازد. مانند یک نفر تحلیل‌گر تاریخ، نظرات و افکار و انتقادات مختلف را با یک‌دیگر مقایسه می‌کند و می‌کوشد تا به حقیقت امر دست بیابد. مثلاً، تحقیق می‌کند که آیا لایبنیتس چند مدتی پیرو اسپینوزا بوده یا خیر، و نظایر این. دانشجوی کنجکاو چنین موضوعاتی می‌تواند نمونه‌های برجسته‌ی این تحقیقات را در تفسیر تحلیلی اخلاق و حق طبیعی و هم‌چنین نامه‌هایی در باب آزادی اثر هربارت بیابد. جای شگفتی است که چنین مردی باید این‌چنین خود را به دردسر بیندازد؛ زیرا ظاهراً اگر وی تنها با اندکی اندیشه به بررسی خود موضوع می‌پرداخت، به‌سرعت به مقصود دست می یافت. اما مانع کوچکی در این راه هست. این کار به اراده‌ی او وابسته نیست. انسان همیشه می‌تواند بنشیند و بخواند؛ اما همیشه نمی‌تواند فکر کند. افکار هم مثل انسان‌ها هستند؛ همواره و به دل‌خواه نمی‌آیند؛ باید انتظار کشید. اندیشه درباره‌ی یک موضوع باید همراه با ترکیبی موزون و خوشایند از تأثیر بیرونی و حس و حال درونی، از خود بجوشد؛ و این دقیقاً همان چیزی است که به نظر نمی‌رسد هیچ وقت برای این افراد اتفاق بیفتد.

این حقیقت به وسیله‌ی موضوعاتی که توجه شخصی ما را معطوف به خود می‌سازند، روشن‌تر می‌شود. درست هنگامی که ورود به جزئیات موضوع ضروری به نظر می‌رسد، نمی‌توانیم حواس‌مان را جمع کنیم و بنشینیم و درباره‌ی پی‌آمدهای امر فکر کنیم؛ و اگر سعی کنیم بر موضوع متمرکز شویم، اغلب در آن لحظه‌ی به‌خصوص خود را ناتوان می‌یابیم؛ این در مورد چیزهای دیگر هم صدق می‌کند. گاهی بیزاری از موضوع مورد نظر موجب این امر می‌شود. در این حالت نباید به خودمان فشار بیاوریم، بلکه باید منتظر بمانیم تا وضعیت مناسب ذهن پدید بیاید. چنین حالتی اغلب دفعتاً به وجود می‌آید و بارها و بارها تغییر می‌کند؛ و این تغییر حالی که به واسطه‌ی آن اندک‌اندک به موضوع نزدیک می‌شویم در هر لحظه موضوع را از روزنی جدید پیش رویمان قرار می‌دهد. همین فرایند طولانی است که رأی جاافتاده را می‌سازد. زیرا عمل به رأی آمدن باید دامنه‌دار باشد؛ و طی این فرایند آن‌چه لحظه‌ای بر ما پوشیده است لحظه‌ای دیگر آشکار می‌شود؛ و هنگامی که با تحلیل دقیق‌تر در می‌یابیم که امور آن‌قدر هم که به نظر می‌رسند نامطلوب نیستند، آن حال بیزاری زایل می‌شود.

این قاعده در مورد فعالیت‌های خودجوش خود عقل هم صادق است. انسان باید در انتظار لحظه‌ای مناسب باشد. حتی بزرگ‌ترین اذهان هم قادر نیستند همواره خود به اندیشه بپردازند، بنابراین ذهن بزرگ وقت فراغت خود را به مطالعه اختصاص می‌دهد که، همان‌طور که گفتم، جانشینی برای اندیشه است؛ مطالعه ذهن را با افکار شخص دیگری پر می‌کند که شیوه‌ی تفکرش اغلب سوای شیوه‌ی تفکر ما است.

بنابراین انسان نباید زیاد به مطالعه بپردازد تا ذهنش به حضور جانشین معتاد نشود و حقیقت را از یاد نبرد؛ به گام برداشتن در مسیرهای قدیمی خو نگیرد و یا با دنبال کردن راه‌های بیگانه از اندیشه‌ی خود دور نیفتد. خوب است انسان کم‌تر از جهان چشم بردارد، آن هم به خاطر مطالعه‌ی محض که فرد را تحریک می‌کند تا بیش از جهان واقعی به جهان کتب بپردازد. زندگی واقعی پیش روی انسان موضوع طبیعی اندیشه است؛ و در جایگاه خود به‌عنوان جوهر اصلی وجود آسان‌تر از هر چیز دیگری قادر است تا ذهن متفکر را تحریک کند و متأثر سازد.

 

* بریده‌ای از کتاب «جهان و تأملات فیلسوف»، آرتور شوپنهاور، ترجمه‌ی رضا ولی‌یاری، نشر مرکز

 

ارتباط با ما:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مطالب مرتبط:

تبارِ سرخوردگی ما از کتاب‌نخوانی

بخوان آنچه می‌خواندت

چرا می‌نویسیم؟

درباره‌ی مطالعه*

کتاب خوب نداریم!

کتاب هیدرولیک

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی