X

مقهور نشدن در برابر مفهوم توسعه

مقهور نشدن در برابر مفهوم توسعه

  لطفاً برای شروع بفرمایید که دانش جامعهشناسی چه نقشی در فرایند برنامهریزی توسعه برعهده دارد؟ و نگاه جامعهشناسانه چه تفاوتی با سایر نگاهها به توسعه دارد؟

در فرایند برنامه‌ریزی توسعه، مباحثی تحت عناوین توسعه‌ی اجتماعی[i]، سیاست اجتماعی[ii] و برنامه‌ریزی اجتماعی[iii] مطرح است. ابتدا مفهوم توسعه در سطح مباحث توسعه‌ی اجتماعی -که جنبه‌ی نظری دارد- مورد بررسی قرار می‌گیرد و رویکردهای مختلف به بحث گذاشته شده و نهایتاً چشم‌اندازی برای آن مطرح می‌شود. البته این چشم‌انداز مربوط به علوم اجتماعی و به‌طور خاص، مربوط به جامعه‌شناسی است؛ چون مثلاً اقتصاددانان ممکن است روی توسعه‌ی اقتصادی تأکید کنند یا کسانی که در حوزه‌ی علوم سیاسی کار می‌کنند روی توسعه‌ی سیاسی تأکید داشته باشند. برای تحقق توسعه‌ی اجتماعی، باید سیاست اجتماعی داشت و سیاست‌گذاری اجتماعی کرد؛ و بعد در سطح پایین‌تر، برنامه‌ریزی اجتماعی لازم است.

اما باید توجه داشت که هدف در توسعه‌ی اجتماعی، توسعه‌ی خودِ جامعه -به‌عنوان مجموعه‌ای از مناسبات است که بین آدم‌ها برقرار می‌شود- و همچنین تقویت سرمایه‌ی اجتماعی، زیرساخت‌های جامعه، اعتماد در جامعه، روابط اجتماعی، سرزندگی و پویندگی و پویایی جامعه است؛ یعنی توسعه‌ی اجتماعی به‌نحوی دفاع از قلمرو جامعه نیز هست و هدفش فقط توسعه‌ی منابع نیست. بنابراین جامعه‌شناسی در مسیر توسعه، وظایفی چون دفاع از قلمرو جامعه، جلوگیری از مقهور شدن در برابر مفهوم توسعه، جلوگیری از قانع شدن به صرف توسعه و پیشرفت، توجه کردن به ملاک‌ها برای ارزیابی روند توسعه را برعهده دارد. لذا می‌توان گفت که مباحث توسعه‌ی اجتماعی، نسبت به سایر صورت‌های توسعه جایگاه بالاتری دارد چراکه ملاک‌های ارزیابی توسعه را مطرح می‌کند که البته این ملاک، خود جامعه است. ممکن است توسعه‌ی اقتصادی بخواهد منابع ثروت را توسعه دهد و یا توسعه‌ی سیاسی بخواهد منابع قدرت را توسعه دهد، اما توسعه‌ی اجتماعی، به خود جامعه می‌پردازد.

همچنین جامعه‌شناسی تأکید دارد که فرایندهای برنامه‌ریزی توسعه باید فرایندهایی فراگیر، همه‌جانبه و با مشارکت گروه‌های مختلف اجتماعی باشد؛ یعنی توسعه‌ای که افراد خود را به‌عنوان سوژه‌ی توسعه احساس کنند -و نه ابژه‌ی توسعه- و در فرایندهای تعریف اهداف و تبدیل این اهداف به برنامه‌ها و اجرای این برنامه‌ها، همه‌ی مردم مشارکت فعالی داشته باشند. اما بینش مهندسی که در ساخت یک ساختمان با سنگ و آجر روبه‌رو است و از سنگ و آجر هم انتظار مشارکت ندارد، خودش ساختمان را طراحی کرده و می‌سازد. ولی اگر جامعه‌شناسانه به قضیه نگاه کنیم، می‌بینیم که در همه‌ی بخش‌های تدوین و اجرای برنامه‌های توسعه، مشارکت مردم لازم است. چون در فقدان مشارکت مردم، یا موفقیت حاصل نمی‌شود و یا اینکه مردم تبدیل به ابژه‌های توسعه می‌شوند.

در سطحی دیگر، جامعه‌شناسی در برخورد با سایر سیاست‌ها مثل سیاست اقتصادی، سیاست علم و فناوری، سیاست توسعه‌ی آموزش عالی و هر سیاست دیگری، ابعاد اجتماعی آن سیاست‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد. لذا اگر توسعه‌ی شهری در تهران مد نظر باشد، ابتدا باید پرسید که توسعه‌ی شهری به چه معنا و با کدام سیاست‌ها می‌خواهد اجرا شود؛ جامعه‌شناسان ابتدا باید این سیا‌ست‌ها را ارزیابی کنند تا مشخص شود توسعه‌ی شهری در تهران، روی زندگی اجتماعی چه تأثیری می‌گذارد و چه پیامدهای اجتماعی‌ای دارد. ممکن است در مورد بعضی سیاست‌ها، تأثیرات اقتصادی آن بررسی شود، ولی به تأثیرات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی اکثر سیاست‌ها قبل از اجرا اصلاً اهمیت داده نمی‌شود. لذا در مواردی جامعه‌شناسی به‌صورت مستقیم با شعار توسعه‌ی اجتماعی وارد می‌شود و در مواردی نیز به‌عنوان ارزیابی‌کننده‌ی پیامدهای معطوف به توسعه در سایر قلمروهای زندگی اجتماعی به ایفای نقش می‌پردازد؛ که به آن ارزیابی تأثیر اجتماعی[iv] می‌گویند. این امر، به سیاست‌گذاران بینشی می‌بخشد که بدانند صرفاً هدف‌گذاری خوب، کفایت نمی‌کند و اهداف خوب و استفاده از ابزارهای خوب، ممکن است موجب بروز پیامدهای نامطلوب هم بشود.

اگر با همین نگاه جامعه‌شناسانه نگاه کنیم، برنامه‌ریزی توسعه در واقع، متشکل از ارزیابی توسعه بر حسب پیامدهای اجتماعی آن، موزون کردن توسعه، پایدار کردن توسعه، مشارکتی کردن توسعه و ارتباط دادن توسعه با محیط زیست، نسل‌های آینده و با کیفیت زندگی است. از آنجا که برنامه‌ریزی توسعه، کنترل انسانی توسعه است، همواره لازم است. اینکه ثروت ملی ما نسبت به سال گذشته مثلاً دو برابر شود، اصلاً مهم نیست بلکه مهم این است که ببینم آیا این روال افزایش ثروت، پایداری دارد یا نه؟ یک رشد پنج درصدی در ثروت در هر سال در صورتی که پایدار باشد، بر اینکه امسال نسبت به سال قبل دو برابر شود ولی پایداری در آن وجود نداشته باشد، ترجیح دارد. این پایداری یعنی پایداری در طی زمان، پایداری در طی نسل‌های مختلف، تکرارپذیر بودن، پایداری از حیث نسبتش با محیط زیست.

 

  این تلقی از توسعه چگونه شکلگرفته است؟

در اینجا باید سه مفهوم ترقی[v] و رشد[vi] و توسعه[vii] را از هم تمیز دهیم. مفهوم ترقی که شعار قرن هجدهم بود، از جنبش روشنگری ریشه گرفته بود و در تلاش بود تا از طریق تحول افکار، جامعه را دچار ترقی کند. سپس مفهوم رشد طرح گردید که منبع‌محور بود و در تلاش بود تا منابع لازم برای رشد، شاخص‌های اقتصادی یا شاخص‌های سخت‌افزاری و فیزیکی را ارتقا دهد. به‌تدریج، مفهوم توسعه جایگزین آن شد و پذیرفته شد که توسعه باید در ذاتش موزون و پایدار و مشارکتی باشد. توسعه فرایندی است که باید دائماً پایش شود که آیا در مسیر مناسب خود پیش می‌رود یا خیر. از آنجا که تحولات اجتماعی حاصل تعامل بین پدیده‌های پیچیده‌ی متعدد و متنوع است، اگر آگاهانه این تغییرات را پایش نکنیم، امکان دارد که از دل برنامه‌های ما، فجایعی بیرون بیاید. بنابراین در اینجا سطحی از بازاندیشی در برنامه‌ریزی توسعه نیاز است؛ یعنی بازسازی بازاندیشانه و خوداندیشانه.

در واقع، ما تنها می‌توانیم بر شرایط کنترل داشته باشیم و نه بر آدم‌ها. لذا در برنامه‌ریزی توسعه نباید تلاش کنیم تا برای همه‌چیز تعیین تکلیف کنیم و همه‌چیز را توسعه دهیم. اتفاقاً بسیاری از عرصه‌های زندگی اجتماعی را باید به حال خود رها کرد چراکه دخالت در آن‌ها موجب بدتر شدن شرایط آن می‌شود. همچنین تعداد متغیرهای معادله‌ی توسعه که دولت می‌خواهد در آن دخالت کند، باید محدود باشد. اگر تعداد متغیرها زیاد شد، معادلات پیچیده‌ای ایجاد می‌شود که حلش برای برنامه‌ریز غیرِممکن است. اما در مقابل، جامعه‌شناسان و پژوهشگران اجتماعی باید پیامدهای این متغیرهای محدود و تأثیراتش را در مجموعه‌ای از متغیرهای نامحدود دیگر بررسی کنند.

لذا علوم اجتماعی و به‌طور خاص جامعه‌شناسی، در شکل‌گیری یک نوع خوش‌بینی مشروط نسبت به مفهوم توسعه و پیشرفت، در مقابل دو نگاه خوش‌بینانه و بدبینانه و نقادانه نسبت به توسعه نقش زیادی داشته است. نگاه خوش‌بینانه نتیجه‌ی توسعه را گسترش عقلانیت و ظهور جامعه‌ای مدرن و دستیابی همه‌ی انسان‌ها به سعادت و خوشبختی می‌داند. این پروژه -که به آن نوسازی[viii] گفته می‌شود- ادعا داشت که با پیشرفت در عقل و آبادانی و تولید ثروت، انسان‌ها احساس خوشبختی بیش‌تری خواهند کرد. اما بعد از آن، یک نگرش نقاد نسبت به نوسازی به وجود آمد که افسوس از بین رفتن و تضعیف انسانیت و محبت و اخلاق و دین و خانواده و... را مطرح می‌کرد و یک نگاه کاملاً منفی به توسعه داشت. آن خوش‌بینی نامشروط است و این هم بدبینی نامشروط. اما باید خوش‌بینی مشروط نسبت به توسعه ایجاد کرد. توسعه‌ی مشروطه، در مقابل توسعه‌ی مطلقه است و نمی‌گذارد جامعه خود را چشم‌وگوش بسته در خدمت توسعه قرار دهد. توسعه‌ی ثروت، یا توسعه‌ی قدرت، یا توسعه‌ی علم و فناوری، برای چه؟ که چه بشود؟ این توسعه‌ها قرار است برای ما چه کار کنند؟ توسعه‌ی تهران، افزایش اتوبان‌ها، افزایش درآمد ملی، همه باید مشروط به چیزی باشد؛ و آن، انسان در جامعه است. با ملاک‌های خیلی ملموس باید این مشروط بودن مشخص شود، مثل اینکه آیا این انسان هوای سالمی برای تنفس دارد؟ فضای عمومی دارد؟ رضایت از زندگی دارد؟ کیفیت زندگی دارد؟ مشارکت در فرایندهای اجتماعی دارد؟

در واقع، دریافت بازاندیشانه از توسعه بدین معنا است که ما باید یک کنترل انسانی و اجتماعی دسته‌جمعی و مشارکتی در فرایند توسعه داشته باشیم. نه اینکه مثلاً نخبگان اجتماعی یا نخبگان سیاسی یا نخبگان علمی یا نخبگان فرهنگی یا حتی دانشگاه‌ها این فرایند توسعه را کنترل کنند. باید عموم مردم و ذینفعان مختلف در فرایند کنترل توسعه با همدیگر مشارکت و تعامل و گفت‌وگو داشته باشند. دلیلش هم این است که دنیا دارد خیلی خطرناک می‌شود؛ یعنی کم‌کم ممکن است طوری بشود که شما احساس کنید قرون‌وسطی دوره‌ی بهتری بود. علی‌رغم وجود جنگ‌هایی، آرامش‌های صد ساله یا دویست ساله وجود داشت. اما الان اخبار در نقاط مختلف جهان از رخدادهای فاجعه‌آمیز سخن می‌گوید. ممکن است یک نفر بگوید که این رخداد در آفریقا است و به من چه ارتباطی دارد؟ ولی اصلاً دیگر نمی‌شود این حرف را زد. یعنی اینطور نیست که ایران برای خودش یک جزیره‌ی امن باشد. ما تحت تأثیر جریان‌های جهانی هستیم؛ مانند جریان پول، جریان اطلاعات، جریان قدرت، جریان هوا و جریانات مربوط به فضای مجازی. تحولات جهانی حتی در فکر و اندیشه و مذهب و سیاست ما تأثیر می‌گذارد. ما در سطح ملی مسئله و مشکل خود را اشتباه متوجه شده‌ایم. اساساً مسئله‌ی ما چیز دیگری است. من و شما و بشریت و زمین داریم قربانی فرایندی می‌شویم که در سطح جهانی در جریان است. اگر کسی نگاه بلندمدت داشته باشد می‌تواند این را درک کند وگرنه اگر فقط جلوی پای خودمان را ببینیم، تصور می‌کنیم اوضاع خیلی خوب است و همه‌چیز آرام است. ولی اگر یک مقداری آن طرف‌تر و وسیع‌تر نگاه کنیم، می‌بینیم که همه‌چیز رو به زوال است و باید به همه‌چیز فکر کرد. ولی ما چون آن دورها را نمی‌بینیم، درگیر دعواهای خودمان شده‌ایم و مسائل پیشِ پا افتاده‌ی خودمان در عرصه‌ی سیاست و... را مد نظر قرار داده‌ایم که شاید نسبت به آن مسائل اصلی، اصلاً اهمیتی نداشته باشند.

 

  همزمان با این سه مرحله (ترقی و رشد و توسعه) نظریات جامعه‌‌شناسی چگونه تغییر کرده است؟

البته در پشت هر یک از این مراحل، یک الگوی نظریه‌ی جامعه‌شناسی نهفته است. مثلاً مفهوم ترقی همزمان با جامعه‌شناسی اگوست کنت ایجاد شد. در آن مراحل ابتدایی کنت به یک نوع فلسفه‌ی تاریخ خاصی قائل بود که به آن تحول صورت‌های ذهن می‌گفت و معتقد بود که دیگر ذهن اثباتی آمده و جایگزین ذهن‌های اسطوره‌ای و ربانی پیشین شده است و قدرت علم و فناوری نقش رهایی‌بخش دارد. بنابراین موتور علم و فناوری که راه بیفتد، مسائل حل خواهد شد و جلو می‌رود و همراه با آن سعادت هم نصیب بشر می‌شود. اگوست کنت پایه‌گذار جامعه‌شناسی است و دانش جامعه‌شناسی را هم به‌عنوان یک نوع علم و فناوری می‌بیند، بنابراین علمی که می‌گوید شامل علوم انسانی هم می‌شود. در ادامه، نظریه‌ی نوسازی را داریم که با اندیشه‌های کارکردگرایی و ساختاری در آمریکا و با اندیشه‌ی کسانی مثل پارسونز و اسپنسر مطرح می‌شود که تأکید آن روی تمایز‌پذیری ساختاری و تفکیک کارکردها است. به‌تدریج نظریه‌ی نوسازی تغییر پیدا می‌کند و دوره‌ی نوسازی هم به پایان می‌رسد و دوره‌ای در جامعه‌شناسی مطرح می‌شود که به آن مدرنیته‌ی متأخر[ix] می‌گویند. در مدرنیته‌ی متأخر است که بحث نوسازی بازاندیشانه مطرح می‌شود و مفاهیم جدید توسعه و توسعه‌ی اجتماعی ایجاد می‌شود. البته این مباحث بسیار جدید است و صورتبندی معرفتی توسعه‌ی اجتماعی در سال 1994 منتشر شد. بنابراین از یک طرف تحول در جامعه و تحولات تاریخی را داریم و از طرف دیگر هم با یک تحول معرفتی در حوزه‌ی جامعه‌شناسی مواجهیم که معمولاً این‌ها پا‌به‌پای هم پیش می‌روند. در واقع، دوره‌ای در تاریخ شروع می‌شود که جامعه دیگر نسبت به دعاوی ابتدایی نوسازی تردید می‌کند و یک نوع بازاندیشی اجتماعی ایجاد می‌شود و تمام تحولات اجتماعی خبر از این می‌دهند که در وجدان جمعی و در تفکر اجتماعی، یک نوع تحول ایجاد شده است.

 

  رویکردی که اکنون در برنامهریزی توسعه در کشور جریان دارد، با کدامیک از این سه مرحله نزدیکی بیشتری دارد؟

بیش‌تر با رویکرد قدیم قرابت دارد. این را می‌توان از مواردی مانند توجه خاص به خدمات عمرانی و ساخت جاده و برق‌رسانی و آمارها و اطلاعاتی که بیش‌تر با یک نوع ایدئولوژی رشد همراه است، متوجه شد. اگر بخواهیم تصوری توسعه‌ای داشته باشیم، لازمه‌اش چند چیز است. یکی، داشتن سازمان‌های یادگیرنده‌ی قدرتمند که بتوانند بین اندیشمندان و پژوهشگران و نیروهای فکری و حتی سیاست‌گذاران پیوندهای خوبی برقرار کنند و فرایندهای یادگیری را در جامعه تقویت کنند که متأسفانه وزارتخانه‌های ما اکنون چنین رویکردی ندارند و توسعه در معنای اصلی خود را دنبال نمی‌کنند. دیگر اینکه ظرفیت‌های علوم اجتماعی را برای ارتقای زندگی اجتماعی و کاستن از بحران‌ها و مسائل اجتماعی بشناسیم و برای تقویت این ظرفیت‌ها تلاش کنیم.

اما متأسفانه روند کنونی بومی‌سازی علوم اجتماعی در کشور دچار اشکال است. مثلاً مطرح می‌شود که معرفت‌شناسی این علوم مشکل دارد و در پی آن یک سری مباحث انتزاعی مطرح می‌شود که اصلاً با مسائل و مشکلات روز جامعه‌ی ما ارتباطی پیدا نکرده و کمکی به ما در روند افزایش ظرفیت علوم اجتماعی برای حل این مسائل نمی‌کند. ما حتی در استفاده از علوم اجتماعی غربی هم دچار ضعف هستیم. چراکه بالأخره این علوم هم ظرفیت‌ها و توانایی‌هایی دارند اما ما حتی برای ارزیابی اثرات مخرب سیاست‌هایمان هم از آن‌ها استفاده نمی‌کنیم. البته متأسفانه از سوی دیگر، علوم اجتماعی را به تکنولوژی کاهش داده و مورد استفاده قرار می‌دهند. مثلاً هدف‌گذاری‌ها را خودشان انجام می‌دهند و بعد از جامعه‌شناسان به‌عنوان ابزارهایی برای رسیدن به آن اهداف کمک می‌گیرند. در حالی که جامعه‌شناس باید در تعیین اهداف هم مشارکت داشته باشد. بی‌توجهی به این دانش اجتماعی باعث شده که ما بحران‌های زیادی داشته باشیم. البته یک بی‌اعتمادی هم نسبت به دانش اجتماعی در کشور ما شکل گرفته که به این معضلات دامن زده است.

 

  با توجه به مسئلهی ناهمزمانی دانش در ایران که شما در کتاب خود با همین نام در سال 82 به آن پرداختهاید، چگونه میتوان از جامعهشناسی برای حل مسائل اجتماعی ایران استفاده کرد؟

اکنون ظرفیت‌های بالفعلی در این حوزه در کشور وجود دارد و مواردی نیز قابل ادعا است که می‌توان به آن‌ها رسید. اما به نظر می‌رسد ما در اینکه الان بخواهیم موارد بالفعل خود را در میدان آورده و مطرح کنیم، مقداری ضعف داریم. برای همین باید یک برنامه‌ریزی توسعه‌ی دانش اجتماعی توسط جامعه‌شناسان و انجمن‌های علمی فعال در این حوزه داشته باشیم. دولت هم باید از این امر حمایت کند تا بتوان ظرفیت‌های علوم اجتماعی را برای پاسخ به نیازهای یک توسعه‌ی موزون و پایدار تقویت کرد. در بسیاری از زمینه‌ها واقعاً باید کارهای جدی کرد و پروژه‌هایی را اجرا کرد. در سطح دانشگاه و در سطح دروس و در سطح رشته‌ها و حتی راه‌اندازی رشته‌های جدید، باید زمینه‌هایی ایجاد کرد تا بتوانیم راهبردی‌تر و کاربردی‌تر با مسائل جامعه‌ی خودمان برخورد کنیم. این برنامه‌ریزی هم باید به‌نحوی باشد که بنیان‌های نظری و فکری و فلسفی رشته را تضعیف نکند. چون گاهی مواقع که بحث کاربردی شدن مطرح می‌شود، حاصلش چیزی می‌شود که اصلاً مبنای علمی ندارد و افراد بدون صلاحیت هم وارد آن می‌شوند و تلاش می‌کنند فقط به‌عنوان آچار از آن دانش استفاده کنند.

بحث توسعه‌ی علوم انسانی در کشور در دوره‌ی اصلاحات مطرح بود اما به‌تدریج در دوره‌های بعد به برنامه‌ی تحول در علوم انسانی تبدیل شد. تحول در علوم انسانی با توسعه‌ی آن تفاوت دارد. تحول، ابعاد ایدئولوژیک دارد و می‌خواهد در افرادی که در دانشگاه به‌عنوان استاد و دانشجو فعال هستند، تحول معرفت‌شناختی ایجاد کند و به‌نوعی در عمل، به برنامه‌ی اسلامیزه کردن علوم اجتماعی تبدیل شد. اما توسعه‌ی علوم اجتماعی باید حتی شامل گسترش ظرفیت علوم انسانی برای تعامل با دین هم بشود. یکی از راه‌های ارتقای این دانش، تقویت ظرفیت‌های ارتباطی آن با سایر معرفت‌ها است. نمی‌شود علوم اجتماعی توسعه‌یافته‌ای داشته باشیم که با فرهنگ عمومی ارتباط ندارد و نگرش‌های دینی را نمی‌شناسد و نسبت به تاریخ جامعه‌ی خودش و علوم دیگر آگاهی ندارد. بنابراین ما اگر پروژه‌ی توسعه‌ی علوم انسانی و توسعه‌ی علوم اجتماعی را با نگاهی غیرِایدئولوژیک پیش می‌بردیم، شاید دستاوردهای بیش‌تری از پروژه‌ی تحول در علوم انسانی برایمان داشت. منتها این برنامه‌ریزی توسعه‌ی علوم انسانی نباید یک برنامه‌ریزی دولتی باشد و باید برنامه‌ای باشد که توسط نهادهای غیرِدولتی و انجمن‌های علمی و با مشارکت دانشگاهیان و همراهی و همکاری و مشارکت دولت تدوین شود.

یکی از موضوعات مهم که باید در کشور حل شود، دوگانگی سیاسی است. یکی از مهم‌ترین ارکان توسعه، ساختن دولت-ملت است و دولت-ملت هم باید یگانه باشد. الان وضع ما اینطور است که هنوز معلوم نیست چند ملت و چند دولت داریم. البته تنوع اجتماعی و سیاسی جای خود را دارد، اما در عرصه‌ی دولت و حاکمیت باید یک نوع یکدستی و یگانگی وجود داشته باشد. بخشی از این دوگانگی موضع تاریخی جامعه‌ی ما است که در آن قرار گرفته‌ایم و شاید با تصمیم نشود این قضیه را حل کرد و شاید مقداری گذشت زمان کمک کند به اینکه ما به آن افق برسیم که احساس کنیم همه‌ی ما سرنوشت مشترکی داریم. اگر احساس کنیم که در یک کشتی نشسته‌ایم و کشتی در معرض طوفان است، دیگر برای همدیگر مشکل ایجاد نمی‌کنیم و از همدیگر ایراد نمی‌گیریم. بلکه به این می‌پردازیم که چگونه باید این کشتی را به سلامت جلو برد. ما هنوز به این احساس نرسیده‌ایم که این جامعه‌ای که ما داریم در آن زندگی می‌کنیم همان کشتی مشترک است.

 

  آیا میتوان گفت که پژوهشهای دانشگاهی و پایاننامههای دانشجویی، اکنون بیشتر به مسائل خرد جامعه میپردازند در حالی که توسعه یک مسئلهی کلان است؟ آیا ظرفیت پرداختن به مسائل کلان در دانش جامعهشناسی ما وجود دارد؟

در پایان‌نامه‌های دانشجویی اشکالی ندارد که به مسائل خرد پرداخته شود اما اساتید باید برای خود، پروژه‌های پنجساله و ده‌ساله داشته باشند و در آن پروژه‌ها به مسائل کلان بپردازند. اکنون اساتید ما درگیر پروژه‌های بلند مدت نیستند، پروژه‌های آن‌ها مقاله‌هایی است که عمدتاً با کمک دانشجویان صورت می‌گیرد، یا اینکه درگیر تعداد زیادی کلاس درس و روزمرگی شده‌اند. بنابراین کل علم ما در حوزه‌ی علوم انسانی و علوم اجتماعی پرداختن به مسائل خرد است؛ که این هم از سنت شیمی آمده است. در حالی که مسائل اجتماعی، موضوعاتی میان‌رشته‌ای و چند‌رشته‌ای و کلان است و نیازمند داشتن پروژه‌های کلان و اختصاص دادن وقت کافی به آن‌ها است. اساتید باید پژوهش‌های معطوف به توسعه‌ی بلندمدت، برای خود تعریف کنند و به آن بپردازند و زمینه و امکانات و حمایت لازم از آن فراهم شود و دستاوردش هم در عمل به کار گرفته شود. اکنون تعداد کمی از اساتید هستند که اینگونه پروژه‌هایی دارند.

یک استاد در کشورهای اروپایی و آمریکا معمولاً در هفته چند ساعت بیش‌تر تدریس نمی‌کند و خودش هم یک پژوهش انجام می‌دهد و دو یا سه دانشجوی دکتری هم دارد و با آرامش خیال کار می‌کند و پروژه‌ی خودش را پیش می‌برد. سپس سازمان‌های یادگیرنده‌ای که در آنجا وجود دارد، به‌صورت کاربردی آخرین تحولات نظری و متدولوژیک در زمینه‌های مسائل اجتماعی و سیاست‌گذاری و توسعه را پی‌گیری می‌کنند و به‌طور دائم برنامه‌های توسعه را ارزیابی می‌کنند. در ایران پروژه انجام می‌شود اما پس از اجرا، نتایج آن ارزیابی نمی‌شود که بتوان نتیجه‌ی ارزیابی را برای اصلاح فرایند برنامه‌ریزی در آینده به کار برد. اگر بخواهیم بر این مسائل غلبه کنیم، باید یک نوع عقلانیت خاص در جامعه شکل بگیرد که بتواند بر فشار عواطف غلبه کند. الان ما بیش‌تر در مرحله‌ی احساسات و عواطف هستیم و معمولاً قضاوت مبتنی بر عواطف، قضایای پیچیده را ساده می‌کند و اجازه نمی‌دهد که ابعاد مختلف قضیه تحلیل شود. بلکه کار عواطف این است که به‌وسیله نمادها، از آن پدیده یک کلیت برای ما می‌سازد. ارزیابی و نقد یعنی نشان دادن ابعاد و لایه‌های متفاوت یک پدیده اما نگرش عاطفی با استفاده از نمادها اجازه‌ی لایه‌لایه دیدن پدیده را نمی‌دهد و در نتیجه، در مورد آن به صورت یک کل که کلیت آن خوب یا بد است، قضاوت می‌شود. این برخورد عاطفی که بخشی از فرهنگ ما شده است، کلیت‌ساز و دوقطبی کننده است. پدیده‌ی توسعه و سیاست و اداره‌ی یک جامعه با کل مسائل و مشکلاتش، نیاز به درجه‌ای از عقلانیت دارد و باید کم‌تر اجازه‌ی ورود عواطف داده شود و به جای توجه به نمادها، بیش‌تر به مفاهیم پرداخت.

 


[i]- SocialDevelopment

 

[ii]- SocialPolicy

 

[iii]- SocialPlanning

 

[iv]- SocialImpactAssessment

 

[v]- Progress

 

[vi]- Growth

 

[vii]- Development

 

[viii]- modernization

 

[ix]- LateModernity

 

نظرات (0) کلیک ها: 3323

عزم صنعت‌گستران در برابر تردید روشنفکران

عزم صنعت‌گستران در برابر تردید روشنفکران

  لطفاً بفرمایید که در دورهی پهلوی رویکرد حکومت در برنامهریزی توسعه چه بود؟

در مورد زمان قاجار، باید گفت که بی‌نظمی بر کشور حاکم بود و دولت به ‌معنای مدرنش که مرز مشخصی داشته باشد، وجود نداشت. اما در دوره‌ی رضاشاه، دولت شکل گرفت و وزارتخانه‌ها و تشکیلات اداری به وجود آمد. بعد از مدتی مشخص شد که اگر کشور بخواهد پیشرفت کند، به یک نقشه‌ی راه نیاز دارد و بحث برنامه‌ریزی مطرح شد. هدف اولین برنامه‌ی عمرانی کشور -مربوط به سال 1327- تثبیت وضع کشور است و بیش‌تر به بخش کشاورزی توجه دارد.

ادامه مطلب نظرات (0) کلیک ها: 2516

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی