X

تهران بی‌سبک

تهران بی‌سبک -
امتياز: 4.0 از 5 - رای دهندگان: 3 نفر
 
عطاء الله بیگدلی
تحلیلی از شهر ایرانی مبتنی بر تاریخ شهرهای غربی و اسلامی
اشــــاره هیچ شهری نمی‌خواهد مثل تهران شود، اما آنچه همه‌ی شهرهای ما سودای آن را در سر دارند نتیجه‌ای جز تقرب به دوزخ پایتخت ندارد. تهران از ازل این شکل و شمایل را نداشته است؛ بر اثر تصادف یا زلزله نیز به این حال و روز نرسیده است و مهم‌تر اینکه هیچ‌کس نمی‌خواسته است تهران را به این روز بیاندازد. ما هنوز هم که هنوز است گمان می‌کنیم می‌شود در مشهد و اصفهان و شیراز و تبریز و هر شهر و روستای دیگر، تهرانی بسازیم که آلودگی و شلوغی و تنهایی و فساد و کلافگی و... تهران را نداشته باشد.

  تفکر، فرهنگ، تمدن

ما انسان‌ها ساحات مختلفی داریم که این ساحات اجمالاً با هم تناسبی دارند و یک کل و نظام هماهنگ را تشکیل می‌دهند.

 ساحاتی که ناظر به جهان‌بینی و عقاید ما است (تفکر)، ساحاتی که ناظر به رفتار و اعمال ما است (فرهنگ) و ساحاتی که ناظر به ابزار و امور عینی و محسوس حیات ما است (تمدن). هریک از این ساحات برای خود لایه‌ها و بروزاتی دارد. مثلاً اعتقاد ما به وجود خداوند تفکر ما، نمازخواندن، فرهنگ و مسجد که تسهیل‌کننده‌ی عمل است، تمدن است. اگر این ساحات با هم ربط منطقی داشته باشند، تمدن، بهینه و معقول است (مثل غرب امروز) و اگر بی‌ربط باشند اختلاط و بی‌هویتی رخ می‌دهد (مثل ایران امروز).

یکی از بارزترین مظاهر تمدن‌ها شهرها هستند. معماری و شهرسازی از رویی‌ترین و روشن‌ترین نمادها و مؤلفه‌های تمدنی هستند که معمولاً نسبت بین تمدن و فرهنگ و تفکر را بازنمایی می‌کنند. با دیدن شهرها می‌توان زمانه و وقت ساکنانش را دریافت و اولویت‌ها و نسبت آن‌ها را با هستی و حقیقت آفتابی نمود و دریافت که ساکنان این شهرها کیستند و به دنبال چیستند.

 

  شهر آشفته، شهر ایرانی

ما ایرانیان اکنون همه در تهران زندگی می‌کنیم. حال در تهران واقعی یا در شهرها و حتی روستاهایی که درست دارند مثل تهران می‌شوند، یعنی یا در تهران زندگی می‌کنیم یا در آرزوی تهرانیم و این یعنی تهران نماد شهر ایران امروز است. تهران کجاست و چگونه است و چه دلالت‌های تمدنی و تفکری دارد و مردمان آن چگونه زندگی می‌کنند؟ تهران برای رسیدن به کدام مقصد و غایت جهت‌گیری می‌کند و کدام دسته از آدم‌ها در تهران راحت زندگی می‌کنند و از اینکه در تهران هستند لذت می‌برند و آرزوی جای دیگری را ندارند. این سؤالات با درآمدی تاریخی روشن‌تر می‌شود:

 

  مدینه‌ی اسلامی

ما کم‌ و بیش از ساختار شهرهای اسلامی مانند مدینه، کوفه، بغداد، اصفهان زمان صفویه، قم قدیم و... مطلع هستیم. این شهرها همگی بدون استثنا حول یک مسجد یا حرم و مکان مقدس شکل گرفته بودند و مسجد در مرکز این شهرها بود. در کنار مسجد تمامی آنچه یک تمدن دینی به آن نیاز داشت وجود داشت و شئون فرهنگی‌ـ‌عملی آن مردمان را در قالب «دار» سامان می‌داد مانند دارالعلم، دارالجیش، دارالاماره، دارالتجاره، دارالشفاء، دارالموت و... بعد محلات به ترتیبی خاص با کوچه‌هایی تودرتو و دالان‌مانند قرار می‌گرفت و بعد دیوار شهر و سپس مزارع و باغات، معمولاً از مرکز مسجد تا مزارع بیش از یک ساعت راه نبود (حدود 5 کیلومتر).

در یک احصاء کم و بیش اجمالی در تمامی شهرهای اسلامی شما به‌راحتی می‌توانستید مؤلفه‌ها و ویژگی‌های زیر را در آن‌ها بیابید:

جایگاه محوری مسجد یا حرم و ارتباط بقیه‌ی امور با این مرکز تمدنی.[1] چرایی مسئله روشن است: مهم‌ترین هدف خلقت از نگاه مسلمانان، عبادت و قرب الهی است؛ اگر به دنیا و زندگی عادی نیز توجه می‌شود در راستای تسهیل همین عبادت و قرب است. علم‌آموزی، کسب ثروت و تجارت، طبابت و درمان یا هر نوع خدمت به خلق، نظافت‌کردن، قضاوت‌نمودن و حکومت‌کردن، جهاد و جنگ با دشمن، غذا‌خوردن، زناشویی، کار و تلاش و خلاصه همه‌ی اعمال آدمی، آن‌گاه ارزشمند است که در جهت قرب باشد و عبادت محسوب شود، تجلی تمدنی و سخت‌افزاری این اعتقاد در پیکره‌ی شهرهای اسلامی، محوریت مسجد در شهر است. علم و دین در کنار هم معنا دارند، پس حوزه و مسجد نیز باید در کنار هم باشند. سیاست باید ذیل شریعت باشد، پس دارالحکومه نیز به مسجد می‌چسبد.[2] تجارت هم باید بر اساس فقه و اخلاق و انصاف باشد و مردم را از آخرت به دنیا مشغول نکند، پس بازار هم در کنار مسجد ساخته می‌شود. لشگریان هم در راه خدا شمشیر می‌زنند و جنگشان جهاد است، پس پادگانشان هم در کنار مسجد قرار می‌گیرد. قضاوت هم یکی از کارهای خداوند است که به پیامبرش و جانشینان پیامبرش واگذار کرده است، پس دادگاه و دادگستری هم در کنار مسجد ساخته می‌شود و...

با دیدن شهرها می‌توان زمانه و وقت ساکنانش را دریافت و اولویت‌ها و نسبت آن‌ها را با هستی و حقیقت آفتابی نمود و دریافت که ساکنان این شهرها کیستند و به دنبال چیستند

جهت کلی خانه‌ها و شهر به سوی قبله است. چرایی مسئله روشن است: در تعالیم اسلامی، عبادت منحصر به مسجد نیست؛ خانه‌ها نیز محل عبادتند، لذا نه‌تنها مسجد شهر، بلکه خیابان‌ها، میادین و خانه‌ها نیز رو به مسجد اصلی، مقدس‌ترین مکان مسلمانان و خانه‌ی خدا بر روی زمین (بیت‌ الله الحرام) ساخته می‌شدند. جهت‌گیری خانه‌ها و خیابان‌ها عبادت را تسهیل می‌کرد، به‌خصوص در خانه‌ها سعی می‌شد که دیوارها تا جای ممکن رو به قبله باشد، رعایت جهت قبله در بسیاری از اعمال مسلمانان مهم است ـ‌‌‌رو به قبله‌بودن یا نبودن در برخی اعمال مثل نماز و قضای حاجت، واجب است و در برخی اعمال مانند غذاخوردن، زناشویی، خوابیدن، مطالعه و خواندن قرآن مستحب است‌ـ لذا مسلمانان سعی می‌کردند شهرها و خانه‌ها به گونه‌ای باشد که رعایت واجبات و مستحبات راحت‌تر و همگانی‌تر گردد، به همین علت یافتن جهت قبله در خانه‌ها و شهرهای اسلامی آسان بوده است.

نبود ناحیه‌بندی اقتصادی در شهر خصوصیتی دیگر بوده است. مسلمین مبنای فضل و کرامت را تقوی می‌دانستند، نه مال و منال و شهرت و پول (ان أکرمکم عندالله أتقیکم)، لذا در شهرهای اسلامی فقیر و غنی در کنار هم زندگی می‌کردند.

شهرهای اسلامی محله‌محور بودند. (تسهیل صله‌ی رحم، بیمه‌ی فامیلی، امنیت، رعایت حق همسایگی و...)

وجود آب و نهر به دلیل تشابه با بهشت و وابستگی اعمال عبادی به آب. به‌خصوص حضور حوض در اماکن دینی.

وجود تعداد زیادی درخت و سرسبزی به‌خصوص در شهرهای متأخر مانند اصفهان. اصفهان در زمان شاه‌عباس بزرگ‌ترین باغ‌شهر جهان بود. توصیه‌ی اسلام به کاشت درخت در این میانه بسیار مؤثر بوده است.

نزدیکی به طبیعت. مسلمانان، عادت به خوردن غذاهای تازه و طبیعی داشتند؛ شریعت اسلامی هم آنان را از خوردن غذاهای مانده بر حذر داشته است، از سوی دیگر، تأکید شده است که مسلمان تا جایی که می‌تواند غذای خویش را به دست خود بکارد و بپزد و بخورد (به خصوص نان)، بنابراین شهرهای اسلامی باید به‌گونه‌ای ‌‌طراحی می‌شد که این مسأله را ممکن و آسان می‌ساخت. به همین خاطر بود که این شهرها همواره به منابع طبیعی،‌ زمین‌های کشاورزی و روستاها نزدیک بودند. یکی از دلایل عدم گسترش بی‌رویه‌ی شهرهای اسلامی رعایت رابطه‌ی همیشگی با طبیعت و حفظ امکان دسترسی به غذای سالم و طبیعی بود.

استفاده از مصالح طبیعی در ساخت خانه‌ها و شهر. یک شهرساز اسلامی با همان مصالح موجود در اطراف شهر، کارآمدترین بناها و خیابان‌ها را می‌ساخت، مساجد و کاخ‌ها از مواد طبیعی موجود ساخته می‌شدند، مسلمانان طبیعت را نه موجودی وحشی که باید رام شود و مورد بهره‌کشی قرار گیرد، بلکه بستری می‌دانستند که خداوند آن را نرم و مهیای زندگی قرار داده است. شهر یزد به‌عنوان نمونه‌ای از سازگاری مصالح با طبیعت، از خشت و کاه‌گل ساخته شده است. در این شهر، اگر خانه‌ای خراب می‌شد تقریباً بازگشتش به طبیعت بلافاصله بود، یا امکان استفاده مجدد از مصالح خشتی آن در خانه بعدی به‌آسانی ممکن بود.

کوچه‌های تمامی شهرهای اسلامی در محلات تنگ و بن‌بست است. زیرا: آسان‌تر شدن دفاع از شهر در مقابل تهاجمات؛ محافظت از آفتاب و باران و برف؛ ارزشمند بودن همسایگی و تجلی امت واحده بودن؛ بزرگ بودن فضای داخلی خانه‌ها، ارزش بودن پیاده‌روی به خصوص به طرف مساجد، جلوگیری از تاخت و تاز در محلات.

خانه‌های کوتاه و جلوگیری از بلند مرتبه‌سازی، به جز مساجد و گاه کاخ سلاطین بقیه‌ی بناها یک طبقه هستند؛ دلیل روشن است: مذمت بلندمرتبه‌سازی در احادیث نبوی، نفوذ جن، نداشتن دید بر خانه‌ی همسایه، در اختیار بودن هوای تازه و در جریان، تجلی عبودیت و خاکساری در خانه‌ها و مذمت ساختن خانه‌های ویلایی و دارای کنگره، شاخص‌شدن مساجد و ایجاد هویت دینی و...

عدم تشبه به کفار به‌خصوص سعی در ایجاد تفاوت بارز با شهرهای رومی.

این مشخصات یازده‌گانه به روشنی نشان می‌دهد شهر مسلمین نسبتی وثیق با تفکر آنان داشته است و شهرهایی کارآمد و لذت‌بخش برای مسلمانان بوده‌اند.

 

  پلیس غربی

 ما کم و بیش از ساختار شهرهای مدرن مانند نیویورک، پاریس، لندن و توکیو نیز مطلع هستیم. این شهرها در طول تاریخ دارای مراکز مختلفی بوده‌اند. شهرهای غربی (پلیس‌ها) متناسب با نسبت انسان‌های غربی با جهان و خود در طول دوره‌های مختلف مرکزیت‌ها و شکل و شمایل متناسب با آن زمانه را گرفته‌اند که مختصر آن در جدول زیر آمده است:

نام دوره

مرکزیت

پیرامون

شهر نمونه

یونان (400 قبل از میلاد تا 30 قبل از میلاد)

آگورا یا میدان تجمع شهروندان درجه‌ی یک

کاخ، سنا، معابد شهری، سالن ژیمناستیک، سالن تئاتر و...

آتن و میلتوس

روم (30 قبل از میلاد تا 500م)

فوروم یا میدان تجمع شهروندان درجه‌ی یک با ابعاد بسیار بزرگ‌تر از آگورا

کاخ، سنا، معابد شهری، سالن ژیمناستیک، سالن تئاتر و گلادیتورها، حمام‌ها، پادگان‌ها و... با ابعاد بسیار بزرگتر

رم و پمپئی

قرون ایمان مسیحی (500 تا 1500م)

کلیساـ‌کاخ

خانه‌ی کشاورزان زمین‌های زراعی، خانه‌ی واسال‌ها و...

ترکیب شهر به شهرهای اسلامی بسیار نزدیک است

رم و ‌هالبراشتاین

رنسانس (1500 تا 1700)

میدان تجمع(شهرداری‌ـ‌بازار)

کلیسا، کاخ، خانه‌ها مزارع مجسمه‌ها و بازگشت نمادهای یونانی و رومی

ونیز و فلورانس

باروک (1650 تا1780)

کاخ‌ها

شهرداری، بازرا، کلیسا، خان‌ها مزارع

پاریس

عصر روشنگری (1700 تا 1800) هم‌عرض دوران باروک

میدان‌ـ‌شهرداری

بازار، کارگاه‌ها، کلیسا

پاریس و لندن

قرن نوزدهم (1800 تا 1900)

کارخانه

خانه‌های کارگری و محلات فقیر نشین، خانه‌های سرمایه‌دارن، کلیسا

 

قرن بیستم تا جنگ جهانی دوم

کارخانه و ایجاد مشکلات شهرنشینی مدرن

برج، ایستگاه قطار، مترو، بانک، تئاتر، سینما، پست و... تلگرافخانه، بیمارستان، خیابان مخصوص خودرو و تمامی نهادهای مدرن شهرنشنی

نیویورک، لندن، پاریس

پس از جنگ تاکنون

مراکز مالی و تفریحی

برج، بزرگ‌راه و باز هم بزرگ‌راه، مترو، کازینو، بانک، بیمارستان، دانشگاه، مراکز ارتباطی و اینترنت و... و محلات شطرنجی دال بر فردیت و لیبرالیسم

نیویورک

 

 

 

 

 

 سین‌سیتی (sincity)!

از سال‌های پس از جنگ جهانی، نیویورک مظهر شهر مدرن و مرفه است که مرکزیت آن با امر تجارت و بورس و ثروت‌اندوزی و نقل و انتقال میلیاردها دلار در روز است. وال‌استریت قلب تپنده‌ی نیویورک و البته جهان مدرن امروزی است. در حول این هسته‌ی مرکزی دارهای مدرن یعنی مراکز تمدنی تسهیل‌گر شکل گرفته است. مراکز قمار و تفریح و فحشا و بازی و موسیقی و... ـ‌سهل است که به دلیل بسط تمدن اکنون به این مهم نه یک مرکز بلکه یک شهر بزرگ اختصاص داده‌اند یعنی لاس‌وگاس با صدها کازینو و فاحشه‌خانه‌ـ مراکز خوردن، مراکز قدرت، مراکز رسانه‌ای و ... و البته برجها به نشانه‌ی طاغوتیت انسان آمریکایی مدرن، سر به فلک کشیده‌اند و تا شده است آسمان را خراشیده‌اند.

شهر‌های سنتی برای عبادت و تسلیم و حیات بهینه می‌شدند و شهر‌های مدرن برای ثروت و طغیان و سوژگی و تصرف و رفاه و لذات و شهوت بهینه می‌شوند، اصفهان روزگاری بزرگ‌ترین باغ‌شهر زمین بود و امروزه نیویورک بهشت برین انسان ثروت‌اندوز و مستکبر جهان مدرن است. حال سؤال ما روشن است: تهران برای چه چیزی بهینه است و مرکز آن کجا است؟

با توجه به آنچه گذشت روشن است که شهر‌های سنتی و مدرن هر دو مرکزیت دارند و نسبت به یک غایت بهینه‌اند، شهر‌های سنتی برای عبادت و تسلیم و حیات بهینه می‌شدند و شهر‌های مدرن برای ثروت و طغیان و سوژگی و تصرف و رفاه و لذات و شهوت بهینه می‌شوند، اصفهان روزگاری بزرگ‌ترین باغ‌شهر زمین بود و امروزه نیویورک بهشت برین انسان ثروت‌اندوز و مستکبر جهان مدرن است. حال سؤال ما روشن است: تهران برای چه چیزی بهینه است و مرکز آن کجا است؟

 

 ... و اما تهران

تهران امروز برای ساده‌ترین امکانات حیات با معضله‌های عجیبی دست به گریبان است، هوای آلوده و بسیار آلوده، [3] ترافیک‌های کشنده و بسیار طولانی، آب نامناسب، خاک بسیار کثیف،[4] میوه‌های بیش از حد سمی،[5] غذاهای مانده و غیرطبیعی، تعداد زیادی رستوران‌های فست‌فود،[6] آمار بیماری‌های قلبی و معدوی بالا، مرگ و میر، طلاق،[7] موش‌ها،[8] اختلالات روانی و خودکشی، دید و بازدیدهای سالی یک‌بار و گاه چند سال یک‌بار و ... گوشه‌ای از وضعیت شهرهایی چون تهران، پکن و کاراکاس هستند. دلیل این امور و مخصوصاً بی‌هویتی و بی‌فرهنگی تهران چیست؟ مرکز تهران کجاست؟ میدان آزادی؟ نه، میدان انقلاب؟ نه، مصلای تهران (که بیشتر مایه‌ی مضحکه شده تا عبادت)؟[9] نه، مراکز خرید؟ نه و نه، بله تهران مرکز ندارد. تهران افتاده است میان نیویورک و اصفهان چهارصد سال پیش و گیج می‌زند و این سو و آن سو می‌رود و شده است یک شهر بی‌هویت و بی‌مرکز که برای هیچ کاری به درد نمی‌خورد و البته به درد هر کاری هم می‌خورد! تهران امروز نشان از یک بی‌هویتی و دو میل و آرزو در میان ایرانیان است. میل به جمع بین سنت و تجدد و لذا شده است شهری که در دل خود ده‌ها و صدها دوگانه جای داده است مانند:

مسجد/فرهنگ‌سرا، حسینیه/سینما؛ بازار/فروشگاه‌زنجیره‌ای، حوزه/دانشگاه، بسیج/نیروی‌انتظامی، منبر/تلویزیون، عزاداری/کارناوال، خانه/آپارتمان، حرم/یادمان، زورخانه/سالن‌ورزشی، باغ/پارک، ریش‌سفیدی/دادگستری، روحانی/مشاور، عطاری/داروخانه، مطبخ/رستوران، دیزی/ساندویج، عبا/کت، ولایت/دموکراسی، قرض‌الحسنه/بانک و هزارن هزار از این دوگانه‌ها که روزی ما فقط یک لنگه از آن را داشتیم و غرب برای ما لنگه‌ی دیگرش را آورد! تهران معلوم نیست کجا است و آدم‌های آن کیستند و برای چه این‌جوری شده است؟

 

  چرا مانده‌ایم؟

ما ایرانیان دل در هوای تجدد داریم و حدأقل سبک زندگی و فورم و شکل تمدن خود را بر اساس شکل و عکس و تصویر زندگی و شهرهای غربی سر و سامان می‌دهیم و سعی می‌کنیم در این فورم، محتوایی دینی داشته باشیم و الهی زندگی کنیم، این یعنی هر روز می‌خواهیم بیش‌تر شبیه نیویورک و لندن شویم، تهران شبیه آن‌ها می‌شود و مراکز استان‌های ما با تأخیری چند‌ساله مثل تهران؛ شهرستان‌ها هم به دنبال این کاروان. و دلیل این امر تصمیمی است که ما توده‌ی مردم گرفته‌ایم و تأییدی است که دولت‌مردان ما دارند و تاریخی است که ذیل آن قرار گرفته‌ایم و سنت و غیبتی است که بر ما حاکم شده و آرزو و تمنای ما را از زیست و حیات تعین می‌بخشد، سودای پیشرفت و تلقی شهرنشینی به‌صورت مدرن به مثابه‌ یکی از مهم‌ترین نمادهای پیشرفت نمی‌تواند دست از سر ما بردارد و این است که پول‌های هنگفتی را به‌صورتی کودکانه و سفیهانه خرج شکل‌ها و ساختمان‌هایی می‌کنیم که با الصاق آن‌ها به تهران نشان دهیم چقدر پیشرفته هستیم (مثال بارزش یک سازه‌ی عجیب و غریب بی‌مصرف وسط تهران است به نام برج میلاد! که احتمالاً نماد میلاد تهران جدید است، تهرانی که در انیمیشن‌های چون تهران 1500 برای ما تجلی می‌کند و دل‌می‌بَرد)

اما چرا ما می‌مانیم؟ تهران نماد بی‌کفایتی و بحران وغرب‌زدگی و التقاط است و شلوغی و ترافیک و ناکارآمدی و تشویش، اما می‌مانیم و برای ماندن در آن هر رنجی را تحمل می‌کنیم و خودمان را تبدیل می‌کنیم به آدم آهنی، ماندنمان اما بی‌وجه نیست:

 اولاً کجا برویم؟ مگر جائی مانده است؟ مگر این تمدن سلطه‌طلب جایی را هم گذاشته است که نَمی از یَم تهران، نصیب نبرده باشد؛ حتی روستاهای ما اکنون شبیه تهران شده‌اند و دیگر آرامش و بی‌آلایشی و صفای قدیم را ندارند، مخصوصاً روستاهای نزدیک شهرهای بزرگ، که بیش‌تر شده‌اند تفرجگاه متمولین شهرها و از یک‌دستی افتاده‌اند؛ ثانیاً تهران مرکز است و این یعنی سودای پیشرفت در همه چیز، هر کس از تهران برود از چرخه‌ی پیشرفت در همه چیز، یعنی در سیاست، علم و اقتصاد و... بازمانده است و این انتخاب سهمگینی است که بسیاری طاقت بر چشم‌پوشی از این همه احساس مرکزیت را ندارند؛ ثالثاً در تهران امکانات هست، امکاناتی که به بهای غارت شهرستان‌ها از منابع طبیعی و نیروی انسانی و به بهای نابودی طبیعت برای چند صباحی فراهم شده و نوعی رفاه و تجمل تخدیری را فراهم کرده ـ‌مانند نسبت آمریکا به سایر کشورهاـ و البته چون نسخه‌ای غیرحرفه‌ای است نتایج ضدانسانی و ضدطبیعی آن زودتر معلوم می‌شود. تهران مظهر تمام رذائل ما است اما ما از آن نمی‌رویم بلکه با زندگی با بیماری‌ها و رذائل خود خومی‌گیریم. تهران نماد هوای نفس ما است و ما نمی‌توانیم از آن دل بکنیم کما اینکه نمی‌توانیم از شهوت و پرخوری و خواب خود دست بکشیم، تهران یک جذابیت مرموز شیطانی دارد، مثل همه‌ی شهرهای مدرن و این است که ما را، غالب ما را، در تهران میخکوب کرده است، تهران سحری عجیب دارد؛ اکنون ما همه مسحوریم!

 

  چه می‌توان کرد؟

اول: باید توجه داشت که هر تغییری در شهرنشینی مستلزم تغییرات گسترده و عمیق تفکری و فرهنگی است، شهر ساخته می‌شود و نه آنکه بسازندش و این تمنیات و آرزوها و مدینه‌های فاضله‌ی خیالی ما ایرانیان است، ساختن شهر به بیست میلیون آدم هم‌دل احتیاج دارد. مشکل اصلی ما ایرانیان آن است که یک‌دله نیستیم؛ دودله و صددله‌ایم.

دوم: ما با یک نظام سرو کار داریم، شهر یک نظام است و کوچک‌ترین تغییر در آن مستلزم تغییر در کل است، تصور کنید تغییر در نظام تغذیه و خوردن یک لیوان شیر تازه مستلزم تخریب تقریباً تمامی تهران است.

سوم: باید نیروهای هم‌دل مانند مؤمنین موجود را از نظر نظری به تفصیل رساند؛ همه دوست دارند دینی زندگی کنند و دریافته‌اند شهر در دین‌داری مؤثر است؛ این نیاز اجمالی باید به تفصیل برسد؛ کتاب و دوره و کلاس و آموزش و گفت‌وگو و فکر و هیأت نیاز است.

تهران نماد هوای نفس ما است و ما نمی‌توانیم از آن دل بکنیم کما اینکه نمی‌توانیم از شهوت و پرخوری و خواب خود دست بکشیم، تهران یک جذابیت مرموز شیطانی دارد، تهران سحری عجیب دارد؛ اکنون ما همه مسحوریم!

چهارم: راه‌حل‌های وزارت مسکن و شهرسازی و شهرداری‌ها و مهندسان شهرساز و... همگی در دل دنیای مدرن و برای تسکین آلام و دردهای زیستن در کلان شهرهای غرب‌زده‌ی بی‌قواره‌ی ما پیشنهاد شده است؛ راه‌حل‌‌هایی چون تعریض‌ خیابان‌ها، دو طبقه‌کردن بزرگ‌راه‌ها، احداث بزرگ‌راه‌های جدید و کمربندی‌ها، افزایش استانداردهای خودرو، بالابردن کیفیت بنزین و کم‌تر کردن سروصدا‌ی خودروها، خارجکردن خودروهای فرسوده، طراحی شهرک‌های اقماری، طرح مسکن مهر با همه عظمت و اخلاق پشت سر آن، گسترش شهرهای اقماری در اطراف کلان شهرها مانند کرج و شهریار، ساختن پارک‌ها و فضای سبز، بالابردن سرانه‌ی‌ محیط‌های ورزشی، تبدیل برخی خیابان‌ها به پیاده‌رو، نصب بیلبوردها و انواع عکس‌های تبلیغاتی فرهنگی و هنری و طبیعی و... همه و همه راه‌حل‌هایی خوب اما ناکار‌آمد و سطحی هستند. می‌دانیم مشکل شهرهای مدرن و مدرن‌زده‌ای مثل تهران، با این مسائل حل نمی‌شود و نخواهد شد، هر چند مُسکِّن و آرام‌بخش خواهد بود، پس نمی‌خواهم از این سنخ‌ توصیه‌ها که هر کارشناس شهری ده‌ها نمونه از آن‌ها را در آستین دارد ارائه دهم. شهرداری و وزارت مسکن اکنون بزرگ‌ترین موانع تغییر در سبک شهرسازی هستند. آن‌ها با سلاح‌هایی مثل استاندارد‌سازی، یکسان‌سازی، نظارت و «کنترل»، به ما می‌گویند چه بسازیم و چگونه بسازیم. تنها التماس و توصیه به شهرداری و دولتی‌ها آن است که دایره‌ی تنگ استانداردهای مدرن و شبه‌مدرن را مدام بر سر این محلات نکوبند، بگذارند آدم‌ها نفس بکشند، زیر این همه خروارهای مدرن. بگذارند مردم مؤمن یک محله بسازند برای خودشان؛ حتی شده با کاه‌گل.

پنجم: راه‌حل‌های گل‌خانه‌ای؛ این فعلاً تنها راه حل است؛ کسانی که به اسلامی‌زیستن در تمام ساحات و وجوه زندگی خود اهمیت می‌دهند و اهمیت شهر را در زیست اسلامی می‌فهمند، باید در کنار هم جمع شوند و محله‌های مستقل تشکیل دهند. مؤمنین! شهرک‌هائی در دل شهرهای مدرن بسازید، از خیابان ایران و منطقه‌ی بازار و امامزاده یحیی گرفته تا میدان خراسان و تجریش و سایر محلات، و اگر سخت است شهرک‌های اقماری در کنار شهرها بنا کنید. مؤمنین قم می‌توانند پیشتاز باشند و آرام‌آرام نگذارند شهرسازان مدرن شهرک‌های بی‌قواره‌ای مثل پردیسان برای آنان بسازند. حوزه باید بخشی برای طراحی شهر و شهرک داشته باشد. می‌دانم که شهر یک نظام است و باید به سوی تغییر کل آن رفت، اما همین تغییرهای کوچک، زمینه‌ساز تغییرات بزرگ خواهد بود و البته در سالیان ابتدایی مشکلات این انتخاب‌ها و ساختن‌ها و خراب‌کردن‌ها بسیار زیاد خواهد بود.[10]

 

  آینده

بگذریم؛ ما از تهران راضی نیستیم و شاید هیچ‌گاه نتوانیم توصیه‌های خود را عملی کنیم و وضع هر روز بدتر و مدرن‌تر شود و شهرمان شبیه به شهرهای فضایی بشود. البته نباید هراسید، زیرا دین‌داری ممکن است سخت‌تر شود، اما غیرممکن نخواهد شد و البته زمین خدا وسیع است؛ شاید آخرین راه‌، مهاجرت باشد؛ مهاجرت به جائی که هنوز نمی‌دانیم کجا است، به ناکجا آباد. تا وقتی به چنین ضرورتی برسیم، نباید بگذاریم بلای شهرهای مدرن بر سر شهرهای ما بیاید. سبک زندگی شهری ما بستگی به سبک فرهنگی و سبک تفکر ما دارد و ما ایرانیان در هر سه حوزه پریشانیم و ناکارآمد. به نظر نمی‌رسد در کوتاه مدت بتوانیم شهرهایمان را سروسامان دینی بدهیم؛ این کار مقدمات فکری و تمدنی بسیاری می‌خواهد که فعلاً فاقد آن هستیم. دوره‌ی تمدن‌سازی ما هنوز آغاز نشده است و تا آن دوره آغاز نشود، آدم‌ها چیزهای بسیار روشن را نمی‌فهمند و یا اگر می‌فهمند برایشان مهم نیست و یا اگر برایشان مهم است نمی‌توانند کاری کنند، ما مأمور به تلاش هستیم و همین تلاش برای تغییر و اصلاح و تهذیب خودمان و تمدنمان، کار و وظیفه‌ی ما است؛ شهرهای مدرن به حیات خود ادامه خواهند داد و روز به روز بر مشکلات خود فائق خواهند آمد و مشکلات بزرگ‌تری تولید خواهند کرد. مسیر مدرن رو به نوعی حیاط غیرطبیعی دارد و این مسیر با قوت ادامه خواهد یافت و هر چند مشکلاتی حل خواهد شد، مشکلات بزرگتری سر برخواهد آورد و البته ناگهان فرو خواهد پاشید. من ایمان دارم که روزی همه‌ی این شهرها نابود خواهند شد و به جای آن‌ها مدینه‌هایی آسمانی برپا خواهد شد و کره‌ی ارض به زمین دیگری و مردمان آن به مردمانی دیگر تبدیل خواهند شد.

 

 


[1]* اخیراً با همکاری دانشگاه امام صادق (علیهالسلام) و انتشارات امیرکبیر سلسه کتابهایی دربارهی سبک زندگی با عنوان کلی «زندگی بدون سبک» نگارش یافته، قسمت شهرنشینی را بنده نوشتم و این شد بهانهای که دوستان بخواهند مطلب کوتاهی برای سورهی اندیشه بنویسم، کتاب هنوز چاپ نشده است و در دست انتشار است. مسئول پروژه جناب محمدهادی محمودی بودند که بسیاری از نکات را وامدار ایشان هستم. این مطلب به اختصار است و خواهان زیاده باید به اصل کتاب رجوع کند.

-  طبری در مورد کوفه میگوید: مسجد را اول خط‌‌کشی کردند؛ تیراندازی نیرومند در میان زمین مسجد ایستاد و از هر طرف تیری انداخت و گفت: «هر که میخواهد، آن سوی محل تیر خانه بسازد». محدوده زمین مسجد را مشخص کردند، ابتدا دیوار قبله را تراز کردند و دور آن، دیواری چهارگوش کشیدند. از آن به بعد، تمامی مسجدها را چهارگوش ساختند، به جز مسجدالحرام ...دور صحن هم خندقی کندند تا کسی اطراف آن خانه نسازد...

[2]-  طبری میگوید: در کوفه سروصدای بازار مزاحم کار قصر بود، قصر مانند مسجد در نداشت و رفتوآمد به آن آزاد بود، به خلیفهی دوم خبر دادند که سعد گفته است صدای بازار مزاحم است و برای قصر، دری گذاشته است، خلیفه دوم محمد بن مسلمه را بخواست و سوی کوفه فرستاد و گفت: سوی قصر رو و در آن را بسوزان و چنانکه رفته‏ای بازگرد. محمد بن مسلمه برفت تا به کوفه رسید و مقداری هیزم خرید و به در قصر برد و در را آتش زد و چون خبر را به سعد بگفتند گفت: «این‏ شخص را برای این کار فرستاده‏اند» و فرستاد ببیند کیست؟ معلوم شد محمد بن مسلمه است‏ و کس فرستاد که به قصر در آی، اما نیامد، سعد پیش وی رفت و خواست بیاید و فرود آید اما نپذیرفت. خواست خرجی به او دهد، نگرفت و نامه عمر را به سعد داد که نوشته بود: شنیده‏ام که قصری ساخته‏ای و آن را حصاری کرده‏ای که آن را قصر سعد می‏نامند و میان‏ خودت و کسان دری نهاده‏ای، این قصر تو نیست قصر جنون است، در منزلی مجاور خزینه‏ها سکونت‏گیر و آن را ببند. اما برای قصر دری منه که مردم را از دخول آن جلوگیری کند و حقشان را که وقتی از خانه‏ات درآمدی و به مجلس تو آیند سلب کنی. سعد قسم یاد کرد که‏ سخنی را که به او نسبت داده‏اند نگفته است. محمد بن مسلمه قسم سعد و گفتار او را با عمر بگفت. عمر گفتهی سعد را تصدیق کرد و گفت: وی از کسی که بر ضد وی این سخن را گفته و آنکه به نزد من آورده راستگوتر است.

 

[3]-  در سال 1391 تهران هیچ روز پاکی را تجربه نکرد و در زمستان در بیشتر روزها آلوده یا بحرالنی بود، طبق اعلام رسمی وزارت بهداشت میانگین سن ما تهرانیها به دلیل آلودگی هوا 49 سال است.

 

[4]-  طبق اعلام رسمی مقامات محیط زیست خاخ تهران به خصوص در منطقة پالایشگاه تهران از آلودهتین خاکهای دنیا است

 

[5]-  کار به جائی رسید که نزدیک بود وزسیر کشاورزی را به استیضاح بکشاند و با قول مساعد وزیر بحث فعلاً چند سالی عقب افتاد؛ جناب وزیر بهداشت در نطق پاسخ به سوال نمایندگان گفت از سال 1342 طرح تنظیم سم میوهها در دستور کار دولت بوده است.

 

[6]-  بیشترین فست فودی در سراسر کشور علیرغم اطلاع رسانیهای گسترده صدا و سیما و پزشکان و اولیا مدرسه و...

 

[7]-  تهران بزرگ در سال 90 و 91 بیشترین آمار طلاق را در کشور به خود اختصاص داد با بیش از 30 درصد یعنی از هر 100 ازدواج حدود 35 ازدواج به طلاق منجر میشود یعنی بیش از یک سوم.

 

[8]-  در سال 1392 در تهران بیش از 20 میلیون موش زیر پوست شهر زندگی میکردند؛ البته برخی هم خیلی زیر پوست نبودند.

 

[9]-  مصلا را بیش از 30 سال است که داریم میسازیم و هنوز آماده نشده، حرم امام هم همیشه در حال تعمیر است حتی تا تعویض کلی گنبد، مقایسه کنید با گنبد چهارصد سالة شیخ لطفالله اصفهان.

 

[10]-  به مانند این توصیهها و مخصوصاً توصیههای کاربردیتر در کتاب نگارش یافته به این قلم موارد متعدد آمده است که میتوان به آن مراجعه کرد.

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی