X

گفت‌و‌گو با ولایت

گفت‌و‌گو با ولایت -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 6 نفر
 
گفت‌و‌گو با ولایت
آيا ولايت‌پذيري با تفکر جمع مي‌شود؟

در جامعه‌ی اسلامی انتظار بر این است که خردورزی و مشارکت عقول در امور، با غایت شکوفایی انسان، بیش از جوامع دیگر باشد و از این رو، دعوت به تفکر و تذکر به آزادی، ارزشی عمومی گردد؛

لذا دور از نظر نیست که پدیده‌ای همچون انتخابات که در غرب عرصه‌ی اغوا، اغفال و جلب نظر عموم برای کسب قدرت است، در قوه­ی هاضمه­ی نظام اسلامی، کارکرد دیگری یافته و به تعالیِ بصیرت، خودآگاهی و مسئولیت‌پذیری مردم منجر شود. اما نه‌تنها چنین نشده است، بلکه گاه، این دستگاه هاضمه، هضم غذای خود می‌گردد. در چنین وضعیتی، ولایت‌فقیه که لازمه‌ی تفکر و آزادی است، خط‌کشی می‌شود برای فصل‌الخطاب که عملاً منجر می‌شود راه تفکر بسته و آزادی اسیر گردد. البته منظور آن‌هایی نیستند که برای مقاصد سیاسی و با هدف قهر خود و غلبه بر دیگران و برای به زمین کوبیدن مخالفان و ترس و هراس انداختن در دل رقیبان، از ولایت‌فقیه مایه می‌گذارند؛ که آنان داستان روشنی دارند.

گاهی دیده می‌شود کلام رهبر، به کلام یک استراتژیست و حتی یک مقام عالی‌رتبه‌ی بوروکرات یا نظامی فروکاسته می­شود و نه‌تنها، یکه ملاک عمل، بلکه ملاک نظر هم قرار می‌گیرد؛ به طوری که برای هر کاری، رهبری باید تکلیف را روشن کند؛ و بعد، همان امر، و نه چیزی دیگر، دنبال می‌شود. اگر کسی دغدغه‌ی فرهنگ کشور و یا توسعه، علم، نظام اداری، آموزش و پرورش و یا هر موضوعی را که از دغدغه‌اش نسبت به سامان جامعه­ی دینی ناشی می‌شود، داشته باشد، خوب است ولی بی­فایده؛ زیرا تا زمانی که رهبری آن را مطرح نکند، اهتمامی عمومی بر آن نیست؛ مثلاً تا رهبر نگوید مهندسی فرهنگی، اهتمامی برای کاری جدی در حوزه‌ی فرهنگ وجود ندارد و حتی وقتی آن را مطرح میکند دیگران فقط میخواهند آن را پیاده کنند و نباید بر آن چون‌وچرا کنند و درباره‌ی اینکه فرهنگ قابل مهندسی است یا نه، «ان‌قلت» بیاورند؛ اگر سخن از الگوی پیشرفت به میان آورد، نباید نسبت به شرایط طراحی الگو چیزی گفت؛ اگر از نقشه‌ی جامع علمی کشور، از تحول در آموزش و پرورش و از تحول در علوم انسانی سخن گفت نباید با اصل آن کاری داشت و اینکه از کجا آمده، چه چیزی سبب طرح آن شده و شرایط تحقق آن چیست، پرسيد؛ تنها باید همان را محقق ساخت.

جالب آنکه تجربه‌ی تاریخی نشان داده است که افرادی که چنین مواجهه‌ای با ولایت فقیه داشته‌اند کاری پیش نبرده‌اند و اتفاق قابل توجهی نیافتاده است؛ و به‌راستی آیا این ناکامی، با چنین رویکردی نسبتی دارد؟ اینکه باید چشم‌بسته، گوش‌به‌فرمان باشی و در غیر این صورت، ولایت‌پذیر نیستی؛ و توجه نمی‌کنند که تحقق هر امری شرایطی دارد و اگر سخنی در باب شرایط تحقق آن بگویی که در نظر آنان مخالف با نظر رهبری بنماید، شائبه‌ی این هست که با ولایت‌فقیه مخالفتی نیز داری! حتی جایی که رهبر، اشکالی بر مخالفت دیگران با نظر خود نمی‌گیرند، به تعارف و تواضع تلقی می‌گردد و در عمل کسی که نظر دیگری دارد از دایره‌ی ولایت خارج می‌گردد. حال آنکه این افراد ولایت‌پذیر (!)، گاه، به نظری متضاد با نظر رهبر می‌رسند و چه می‌توانند کنند جز مخفی کردن و بی‌توجهی به آن؟ با این وصف تنها یک نفر فکر می‌کند و باقی عمل. البته این تلقی، پر بی‌راه نیست؛ چراکه عبودیت در پذیرش ولایت و اطاعت است و این، ظاهراً با آزادی و تفکر ناساز است. شاید چنین رویکردی در دورانی دیگر از تاریخ پاسخ‌گو بود ولی در این دوران که عصر غلبه‌ی دموکراسی است و جان همگان خواست آزادی دارد، ساخت جامعه‌ی دینی با این تلقی از ولایت و تعبد امکان تحقق نداشته باشد.

گاهی دیده می‌شود کلام رهبر، به کلام یک استراتژیست و حتی یک مقام عالی ‌رتبه ­ی بوروکرات یا نظامی فروکاسته می­ شود و نه‌تنها، یکه ملاک عمل، بلکه ملاک نظر هم قرار می‌گیرد؛ به طوری که برای هر کاری، رهبری باید تکلیف را روشن کند؛ و بعد، همان امر، و نه چیزی دیگر، دنبال می‌شود

 به‌راستی، چگونه ولایت با تفکر می‌سازد و تعبد با آزادی؟ چگونه مردم‌سالاری دینی، بین دو عنصر آزادی و ولایت جمع‌ کند؟ از طرفی، مردم‌سالاری دینی و مشارکت ذیل نظام ولایت، علی‌القاعده باید به رشد و تعالی افراد، منجر شود و از طرف دیگر، رشد و تعالی در آزادی و تفکر است و اساساً تفکر با آزادی، تفکر است. اما چگونه ممکن است نظامی که در آن عبودیت و اطاعت اصل است با آزادی و تفکر همساز شود؟ مگر ممکن است که آزادی و تفکر به عبودیت و اطاعت منجر گردد؟ چگونه تبعیت از ولایت و اعتقاد و اطاعت از او با آزادی جمع می‌گردد؟

تعارض میان «آزادی» و «ولایت» به معنایی بازمی‌گردد که این دو واژه در دنیای مدرن یافته‌اند. در دنیای متجدد، انسان‌ها به‌مثابه سوژه‌اند؛ یعنی انسان منفردِ دارای قوه‌ی شناسنده که این شناخت او را بر آنچه اراده دارد قادر می‌سازد؛ یعنی عالمِ قادر. آزادی هم می‌شود توانستن به‌‌اندازه‌ی خواستن؛ خواستنی که حد و اندازه‌ای ندارد؛ و عقل چنین توانستنی را فراهم می‌کند. پس میان آزادی و تفکر نسبتی خاص برقرار میشود. در این معنا، کمال افراد در آزادی است و آزادی با خودآیینی، نفی سلطه‌ی دیگری و استقلال عقل فراهم می‌گردد؛ نفی هر تعلقی غیر از تعلق به خود. آزادی یعنی قدرت؛ قدرتی که در آگاهی است. اما سوژه به سبب سوبژکتیویته، ناقض خود است و در مقابل تعدی و تعرض سوژه‌ها به یکدیگر، نیاز به پاسداری دارد تا سازگاری و عدالت برقرار شود. بدین‌سان، دولت مدرن برای حل تعارض میان سوژه‌های آگاه قادر و خودبنیاد که تمایل سلطه بر یکدیگر دارند، شکل گرفت. دولت مدرن، پدیده‌ای اضافی در جامعه است که عارض بر سوژه گشته است؛ چه در تصدی حداقلی باشد و چه حداکثری، اوست که سازگاری و نظم اجتماعی را سامان می‌دهد. اما دولت مدرن خود سوژه‌ی‌ دیگریست که به سبب قدرت بیش‌تر، احتمال تعدی دارد و دموکراسی برای کنترل آن پدید آمده است. دموکراسی آن را ضعیف نمی‌کند بلکه رام می‌گرداند. دموکراسی، چه به‌‌عنوان هدف برای شکوفایی آزادی انسان‌ها و چه به‌عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به بیش‌ترین مطلوبیت برای بیش‌ترین افراد، ذیل غایت دولت مدرن معنا یافته است. بدین‌سان، در دنیای مدرن آزادی هست، ولی آزادی، آزادی سوژه است و تفکر هم عقلانیت او برای چنین آزادی‌ای. این تلقی به موجب سیطره‌ی دنیای مدرن، غلبه دارد و چه برای دین‌داران و چه غیر آن‌ها، دین در سایه‌ی افق غربی فهم و عمل می‌شود و به همین سبب، چنین تعارضی بین آزادی و دولت یا ولایت به نظر می‌رسد.

اما در عالم دینی، انسان‌ها به‌مثابه عبد هستند؛ چراکه مقوم عالم نه سوژه، بلکه رب است. اوست که همه را آفریده و همه با اکراه و اختیار به سوی او در حرکتند و عبد بودن، پذیرش این حرکت است و تسلیم بودن در برابر مشیت الهی. در این وضع، آزادی هم هست و انسان، صاحب اراده است، اما قوام این آزادی و اراده، به اومانیته و سوبژکتیویته نیست. اراده و آزادی، برای تحقق نفسانیات (خودِ مقصود بالاصاله‌ی انسان) و قدرت بشری نیست بلکه برای عبودیت است. عبودیت خمودگی نیست؛ آزادگی و رهایی است از نفسانیات. در معنایی دقیق‌تر، عبودیت، آزادگیِ نافی هر تعلقی است غیر از تعلق به حقیقت. ولایت نیز شرایط این نفی را فراهم می‌آورد. در ولایت، کسی تابع کس دیگر نمی‌شود، بلکه کسی می‌شود بی‌»خود»؛ ‌خودی که در مراتب کمال متعین شود. هرکسی صلاحیت رهبری را ندارد اما در تولی، نفس شخص «ولی» اصالت ندارد. او مجرا و واسط فیض و آیه و نشانه‌ی راه است، نه‌اینکه خود راه باشد (روشن است که مراد این نیست که مهم نیست چه کسی ولی است). در این راه، تفکر، نه به‌کارگیری عقل متصرف، بلکه تذکر به حقیقت، دریافت نشانه‌های راه و سلوک به مراتب شریف‌تر است.

با این وصف، جمع عبودیت و آزادی و اطاعت و تفکر امکان‌پذیر است و به نسبت و تلقی ما از آن‌ها بستگی دارد. در اینجا سه نوع تلقی موجود در جامعه‌یمان را می‌توان از هم تفکیک کرد:

در تلقی اول، شخص «ولی» در تک‌تک موقعیت‌های گسسته‌اش، ملاک است. عبودیت، تقدس نفسانیات اوست؛ نفسانیات نه به‌معنای اخلاقی‌ ـ‌که مسلم است، «ولی» در حداقل نفسانیت است و علی‌القاعده، فردی مهذب است‌ـ بلکه به‌معنای «خود»ی بدون سرچشمه‌اش و منقطع از منبع فیضش؛ خودِ شخص رهبر و نه مقام رهبری. در این حالت، امور از او شروع و به او ختم می‌شود؛ نه‌اینکه او واسط باشد. اطاعت نیز جز تبعیت از خواست او نبوده و به پذیرش مناسک راه تقلیل می‌یابد. ولایت‌پذیری نیز به تکرار سخن رهبر ختم می‌شود. با این وصف، تفکر با اطاعت تناقض داشته و هیچ‌گاه با هم جمع نخواهند شد. در دوران مدرن، تلقی رایج از دنیای قدیم نیز اینچنین است. در حقیقت گشایش مفهوم آزادی با تصور مفهوم مخالفی اینچنینی رخ داد. این تلقی از ولایت، همان تلقی مدرن از سنت است که به ولایت، به‌مثابه سوژه‌ی قوی‌تر نظر کرده و به دنبال استقلال بقیه‌ی سوژه‌ها از دسترس اوست و از این روست که مفهوم دیکتاتوری در مخالفت با او پیش کشیده می‌شود. فروکاست ولایت به فصل‌الخطاب بودن و استفاده‌ی ابزاری در جهت بالا بردن خود و پایین آوردن دیگران نیز با چنین معنایی سنخیت دارد. برخی روشنفکران وطنی نیز که حاضر به پذیرش ولایت نیستند، در حصر چنین معنایی قرار دارند.

در تلقی دوم، باز هم شخص او، اما در مجموعه‌ی افکار و احوالش، ملاک است. افکار «ولی» در مجموعه‌ی کلی‌ و تاریخش درک می‌شود. امتیاز این تلقی نسبت به تلقی اول، کل‌گرایی در فهم شخص رهبر است؛ وگرنه، در این تلقی نیز ولایت، به شخص «ولی» باز میگردد؛ ولایت تبعیت از شخصی خاص است که به سبب برتر‌ی‌هایش، در مقابل بقیه‌ی اشخاص قرار دارد. این تبعیت به‌سادگی تلقی اول محقق شدنی نیست و باید مجموع شرایط را در فهم سخن او ملاحظه کرد تا حقیقت سخن و مراد او درک شود. این‌ها نیز در کلام خود، یکسره به رهبری ارجاع می‌دهند و تفکر آن‌ها، منجر به نظامی عقلانی و سازوکاری منطقی ذیل سخن و نظر رهبری می‌شود که شکل ایدئولوژی به خود می‌گیرد. لذا ولایت‌پذیریشان، در بسط کلام رهبری تمام می‌شود و اگر به این نظر برسند که مثلاً فرهنگ قابل مهندسی نیست، ظاهر را نگه داشته و معنای خود را به آن می‌دهند. در حالی که در تلقی اول، اساساً چنین نظری، مجاز نیست.

تعارض میان «آزادی» و «ولایت» به معنایی بازمی‌گردد که این دو واژه در دنیای مدرن یافتـه‌اند. در دنیـای متجــدد، انسـان‌ها به‌مثابه سوژه‌اند؛ یعنی انسان منفردِ دارای قوه‌ی شناسنده که این شناخت او را بر آنچه اراده دارد قادر می‌سازد؛ یعنی عالمِ قادر

در این دو تلقی ولایت‌پذیری، تکرار و بسط قول و فعل «ولی»، و کاری آسان ا‌ست؛ چراکه ولایت‌پذیری، تطابق ظاهر است؛ و این، به یکسان کردن ظاهر سخن معنا می‌شود. در چنین نظری، ولایت نه برای افق‌گشایی، بلکه برای حفظ وضع موجود است؛ نه برای هدایت، بلکه برای انتظام امور است؛ نه برای سؤال داشتن، بلکه برای جواب داشتن است؛ نه برآمده از دین‌داری، بلکه برای حفظ مناسک است؛ نه برای رفتن و طی مسیر، بلکه برای خودِ مسیر و انجام مناسک است.

در این دو نگاه، گویی «ولی» مشروعیت خود را از ساحت قدس گرفته و از منبع مشروعیت‌بخش، منقطع و فارغ شده و به‌سان یک ابرسوژه‌ی مقدس تلقی می‌شود و دعوتش، نه به حقیقت بلکه به خود است؛ از این رو، ولایت‌پذیری با سرسپردگی یکی می‌شود. دین به ایدئولوژی فروکاسته می‌شود و نظام اسلامی نه حاصل نفوس زکیه بلکه نظامی با غلبه‌ی قدرت سیاسی مسلمانان می‌گردد و ولایت‌فقیه نیز به‌جای مقام عالی‌تر، مقام قوی‌تری است که باید تبعیت صوری از آن صورت گیرد.

در این دو تلقی، نه ولایت با تفکر جمع می‌گردد و نه تعبد با آزادی. در مردم‌سالاری دینی اینچنینی، این دموکراسی نیست که دینی شده بلکه این دین است که دموکراتیزه شده است. مقام رهبری مانند سایرین است و در عرصه‌هایی غیر از انتخابات، به‌مثابه رأی بیش‌تر است که به‌جای اکثریت نشسته و همه باید تابع او باشند. از آنجا که دینی بودن، فارغ از وضع تاریخی ملاحظه می‌شود، چنین وضعی برای دین رخ می‌دهد و صورت مدرن غلبه می‌یابد.

در تلقی سوم، شخص رهبر ملاک نیست، بلکه غایت و جهت و افق او ملاک است. رهبر، از حیث مقام و شأن رهبری مهم است؛ جایگاهی که ورای از صلاحیت‌های فردی بوده و به جایی دیگر اتصال دارد؛ و هر کس چنین اتصالی داشته باشد، به نسبتی، در رهبری شریک است. ولایت‌پذیر نیز همچون رهبر تعلق به آن سو دارد؛ تعلق به افق‌ها و آرمان‌های آن‌سویی؛ و در این افق، با او همسخن شده و به گفت‌وگو می‌نشیند. نه ولی‌فقیه معصوم است و علم لدنی دارد و نه فرد ولایت‌پذیر؛ اما مقام رهبری موهبتی است که در گفت‌وگوی رهبر با ولایت‌پذیران، به جامعه سرریز می‌شود. در این تلقی، نفسانیات رهبر ملاک نیست؛ بلکه ولایت‌پذیر از میان نفسانیات رهبری، به جان سخن نفوذ کرده و آن را دریافت می‌نماید. او را نه محل صدور، بلکه مجرا می‌داند؛ او، «ولی» جامعه است و اهمیت دارد. برای ولایت‌پذیر هم، نه دست‌یابی و برآوردن مراد شخصی ولی، بلکه اتصال ولی، که حاصل تلاش اوست، مهم است؛ لذا ولایت‌پذیر، یکسره نگران و در اندیشه است؛ کار او تفکر است و زود دل خوش نمی‌کند و کار او تمامی ندارد.

دین‌داری حقیقی در پرتو چنین نگاهی تحقق‌یافتنی است. دین‌داری، رهایی است؛ رهایی از خود و وضعیتی که در آن گرفتار شده‌ایم. ذکر، یکسره یادآور ماست به جایی بهتر و این، رفتنی است که مقصد ندارد و تلاشی است که پایان نمی‌گیرد. دین‌داری همین تلاش رهایی از هر مقام است. اما گاهی در تاریخ، رهایی ورای اختیار انسان است و چشم دل انسان، سوی دیدن جایی دیگر را ندارد که بخواهد اختیاری داشته باشد و انتخاب به رهایی یا ماندن کند. تاریخ کنونی نیز اینچنین است و تحقق عالمی است که چنان افق آن تنگ شده که اساساً امکان توجه به جایی دیگر را نمی‌دهد. مدرنیته عالم سیطره‌ی نفسانیات است و هر چیزی ذیل آن، این صورت را دارد. دین‌داری در دوران کنونی، بیش از هر جای دیگر، در تفکر تجلی دارد؛ چراکه تفکرست که می‌تواند سیطره‌ی عالم مدرن را شکسته و افق دیگری را گشوده و رهایی و آزادگی را مهیا ساخته و در نتیجه، امکان عالم و زندگی دینی را محقق سازد.

بدین‌سان عبد بودن و دینی بودن به وضعیت دنیای موجود و دین گره می‌خورد. تفکر، راه این عبد بودن را باز می‌کند و نه چگونه عبد بودن را. تفکرِ معطوف به حقیقت، خود، عبودیت و آزادگی است که به مناسک و عبادات معنا می‌دهد. اطاعت، تعهد به تفکر و آزادگی است و تفکر، اصل تولی است و تفکر هر کس به مرتبه‌ی عالی برسد، اهل اطاعت گشته است. اطاعت، پذیرش ناتوانی و محدودیت قدرت انسان است؛ پذیرش اینکه ما بنیان عالم نیستیم و فهم و قدرت، از جنس موهبت است و اطاعت، راه تحصیل این موهبت. بدین‌سان اطاعت، کاملاً فعالانه است و نه منفعلانه؛‌ اطاعت، انتظارِ «صدور امر» نیست بلکه یافتِ «آنچه می‌تواند باشد» است؛ اطاعت، جست‌وجوگری و پذیرش آنچه از حقیقت بر انسان گشوده می‌شود است.

بنابراین، حقیقت اطاعت و تبعیت، در تفکر، آزادگی و جست‌وجوگری رهایی، معنا و حقیقت است و نه در تقلید و تکرار صورت‌های متعین که ظاهر آن معناست. ولایت نیز تذکر به رهایی می‌دهد، دعوت به تفکر می‌کند و تلاش را زنده نگه می‌دارد و نه‌اینکه به مناسک جزئی و روزمره راضی گردد؛ ‌البته این مناسک، بستر تحقق آن تفکر است. از این رو، «ولی» رقیب و مقابل بقیه نیست و باید با متولی گفت‌وگو کند تا او را به مراتب عالی برکشد؛ گفت‌وگو یعنی تبادل آرا، تأمل بر آن آرا و تأمل بر آن تأمل؛ دیالکتیک رشد است و شرط اعتلا. نظر او، فصل‌الخطاب نیست بلکه طریق تداوم گفت‌وگوست؛ که در غیر این صورت، دیگر گفت‌وگو امکان نمی‌یابد. پس نظر او، طرح و شروع گفت‌وگوست نه ختم آن و اگر اجازه‌ی چون‌وچرا و تأمل در نظر او نباشد، نقض غرض غایت ولایت است.

از این رو در نظام اسلامی نباید یکسره ظاهر سخن رهبری را به رخ کشید؛ بلکه باید سخن خود را با گفت‌وگو با او و تفکر و تأمل در سخنان او گفت و مسئولیت آن را پذیرفت و در تلاش بود و اگر جز این باشد، چهره‌ای دگرگون از نظام اسلامی، نشان داده می‌شود که طرد از ولایت را در پی خواهد داشت. این نحوه‌ی ولایت‌پذیری، خود دعوت به ولایت است. اگر رهبری سخن از مهندسی فرهنگی گفت می‌توان نسبت به آن اظهار نظر کرد؛ چراکه رهبری دل‌بسته‌ی‌ مهندسی فرهنگی نیست؛ او دل‌بسته‌ی چیزیست که در ظاهرِ مهندسی فرهنگی جلوه کرده و اگر متولی نیز به همان توسل کند به ظاهری دیگر می‌رسد که در گفت‌وگو، صورت کامل‌تری می‌یابد. پذیرش رهبر، قبول نظریه‌پرداز نیست.

در این تبعیت، متولی در نسبت با جامعه‌ی دینی، خود مبتکر موضوعات و راه‌هایی است که اگر یافته‌های خود را با رهبر در میان گذارد و گفت‌وگویی پیرامون آن شکل گیرد، ساخت جامعه‌ی دینی را تسهیل می‌کند. نه‌اینکه یافته‌های هر کسی حجیت دارد و موظف به آن است؛ بلکه یافته‌ی او هم در تعلیق است. و همین تعلیق است که تعالی و عدم جمود را موجب می‌گردد. متولی مخیر به انتخاب نظر خود و نظر «ولی» نیست؛ بلکه نظر خود، به‌مثابه پله‌های نردبان است و نظر «ولی»، به‌مثابه استوانه‌های آن. «ولی» دعوت به مهیا کردن تعالی و تذکر می‌‌کند و نه صدور دستورالعمل. متولی نیز در دیالکتیکی که با رهبری دارد، خود را تکامل می‌بخشد. تفکر، سلوک و شرافت وجودی متولی است و تزکیه‌ی نفس و طهارت وجود اوست؛ لذا یافته‌های متولی در مسیر تفکر، هم فتح او و هم حجاب اوست. یافته‌ها، نتایجند و نه راه سلوک و طی طریق. متولی، متعهد به رفتن است و وارسته از نتایج؛ به همین سبب، نتایج در تعلیق هستند و متولی، روزی دل‌بسته‌ی آن‌ها می‌شود و روزی کنده از آن‌ها؛ و همین بستن و کندن است که راه را می‌سازد.

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی