X

ماجرای فکری هنری ایران

ماجرای فکری هنری ایران -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 2 نفر
 
نسبت هنر و تفکر در جریان‌های فکری معاصر ایران
بحثی تمهیدی در باب نسبت هنر و تفکر در جریان‌های فکری معاصر ایران
اشــــاره لفظ «هنر» به این‌صورت که همچون چتری باشد تا معماری، نقاشی، خطاطی، موسیقی، شعر، فیلم و ... را دربربگیرد، در گذشته‌ی ما وجود نداشته است. لذا در آنچه که از متفکران و فیلسوفان این دیار به ما رسیده است، حرف و سخنی که به‌صورت مجزا به هنر پرداخته باشد نداریم. از این روست که امروز وقتی مثلاً می‌خواهند هنر را از منظر حکمت متعالیه مورد واکاوی قرار دهند، سخنی از ملاصدرا که صراحتاً درباره‌ی هنر چیزی گفته باشد نمی‌یابند و سعی می‌کنند بر مبنای تشکیک وجود، بحث نفس و خیال و ... حرف‌هایی درباره‌ی هنر بزنند. شاید یکی از دلایلی که جریان‌های فکری ایران هم درباره‌ی هنر چندان حرفی برای گفتن ندارند همین باشد که در میراث ما که منبع الهام و ارتزاق بسیاری از جریان‌های فکری است، صراحتاً درباره‌ی هنر چیزی یافت نمی‌شود. اصلاً آیا ضرورتی دارد آنان که در ایران پیرامون موضوعات مختلف می‌اندیشند، درباره‌ی هنر هم بیندیشند؟! آیا اندیشیدن درباره‌ی هنر، کمکی به وضعیت هنر در ایران خواهد کرد؟ آیا نیندیشیدن به هنر قبل از آنکه باعث نگرانی درباره‌ی هنر باشد، باعث نگرانی درباره‌ی فکر نیست؛ یعنی نشان از بی‌توجهی و بی‌اعتنایی اهل فکر و اندیشه به هنر نیست؟ البته یادداشت ذیل در پاسخ به سؤالات فوق نیامده است، بلکه سعی کرده است دریابد که متناسب با هر جریان فکری احتمالاً چه موضعی نسبت به هنر باید اتخاذ شود. ابتدا سعی ما بر آن بود که سراغ صاحب‌نظران هر یک از این جریان‌ها برویم و جایگاه و معنای هنر و نسبتی که با اندیشه‌شان دارد را از زبان خودشان بشنویم که متأسفانه اقرار به فقر این مباحث می‌کردند. لذا سراغ یکی از دانشجویان دکتری فلسفه‌ی هنر رفتیم که مشغول رساله‌ی دکتری در همین موضوع است.

مقدمه

 

درباره‌ی هنر از منظر جریان‌های مختلف فکری معاصر ایران به دو شیوه می‌توان وارد شد؛ یک روش این است که ما به عمق هر یک از این جریان‌ها برویم و استنباط کنیم که هنر از منظر آن‌ها چه جایگاهی دارد، روش دوم این است که با توجه به تصریحاتی که هر یک از جریان‌ها داشته‌اند موضع آن‌ها را درباره‌ی هنر مورد بررسی قرار دهیم. قطعاً روش اول هم دشوارتر و هم مفیدتر و ضروری‌تر است ولی در این مقال با توجه به بضاعتی که هست فقط به روش دوم بسنده می‌کنیم.

جریان‌های فکری معاصر ایران را به روش‌های مختلفی دسته‌بندی کرده‌اند. در اینجا ما به نُه جریان اشاره می‌کنیم: جریان صدرایی که اگر بخواهیم متناسب با موضوع این بحث یعنی معنا و جایگاه هنر در تفکر صدرایی به دو فردی که بیش‌تر در این موضوع تأمل کرده‌اند اشاره کنیم می‌توانیم از آیت‌الله جوادی آملی و علامه جعفری نام ببریم. جریان بعدی جریان موسوم به فردیدی هستند که عمدتا یا شاگردان ایشان و یا افرادی هستند که به نوع نگاه و تفکر ایشان تعلق دارند. فرهنگستان علوم اسلامی قم و جریان سنت‌گرا هم از دیگر مواردی هستند که در اینجا می‌توانیم اشاره کنیم. البته یک جریان دیگر به نام فرهنگ اسلام هم هست که هنوز در این زمینه به جز دو مقاله چیزی منتشر نکرده است. جریان‌های معروف به روشنفکری نیز هستند که به دو گروه کلی روشنفکری دینی و روشنفکری سکولار قابل تقسیم است. روشنفکری دینی را نیز می‌توان در دو دسته شناسایی کرد، یک‌دسته شامل افرادی مثل آقای ملکیان و سروش می‌شود و دیگری شامل شریعتی و طرفدارانش. روشنفکری سکولار را هم می‌توان به دو جریان پوزیتیو و هگلی تقسیم کرد.

اگر بخواهیم به‌طور دقیق جایگاه و معنای هنر را از منظر هر یک از این جریان‌ها شناسایی کنیم باید نسبت‌های ذیل را در هر کدام استخراج کنیم:

1- نسبت هنر و دین

2- نسبت هنر و فلسفه

3- نسبت هنر و تاریخ

4- نسبت هنر و جامعه و سیاست

5- نسبت هنر و رسانه و تکنولوژی

با توجه به موضوع این یادداشت فقط روی مورد دوم متمرکز می‌شویم و سعی می‌کنیم که به‌صورت خیلی اجمالی –که قطعا ابهاماتی در پی خواهد داشت- نسبت هنر و فلسفه را در هر جریان فکری مورد اشاره قرار دهیم. در واقع سؤال اصلی این است که آیا هنر ابزار فلسفه است، آیا هنر ابزار عقل است؟ آیا ذوق زیبایی یا احساس زیبایی‌پرستی و حتی آفرینش هنری ابزاری برای عقل هستند؟ این پرسشی بود که ابتدا در یونان شکل گرفت و همان بحث در عالم اسلام استمرار پیدا کرد و بیشتر در عرفان اسلامی مورد بحث قرار گرفت تا رسید به جریان‌های معاصر ما که در ادامه خواهد آمد.

 

  علامه جعفری

ایشان قائل هستند که هنر ابزاری است در خدمت عقل. به اعتقاد ایشان یک حیات معقول وجود دارد که اگر بخواهد به وجود بیاید باید ابزارهای حیات محسوس هم کنترل شود. باید حیات زیبایی‌شناسانه‌ی محسوس هم توسط عقل کنترل شود، لذا عقل کنترل‌کننده‌ی احساسی است که منشأ آفرینش هنری می‌شود. آفرینش هنری زمانی درست است که تابع عقل باشد و حیات معقول انسانی باشد. حیات معقول یعنی آن حیاتی که مبتنی بر عقل کلی است. یکی از نتایج این نوع نگاه این است که مثلا ایشان می‌گفتند باید مراقب باشیم که در این آفرینش هنری فساد نباشد و به‌نوعی قائل به سانسور هم هستند.

از نظر آیت‌الله جوادی آملی، هنر مطابق با عرفان است، یعنی هنرمند، عارفی مؤمن است. بر این اساس وقتی هنرمند همان عارف باشد، هنر دیگر ابزار فلسفه نیست بلکه به‌نوعی ابزار عرفان است؛ انسانی که مؤمن و اهل کشف و شهود است وقتی می‌خواهد اثری بیافریند هنر را در اختیار می‌گیرد و عواطف و احساساتش را به جامعه منتقل می‌کند

  آیت‌الله جوادی آملی

ایشان هنوز این بحث‌هایشان را خیلی باز نکرده‌اند، ولی به محکمی علامه جعفری قائل به ابزار بودن هنر برای عقل نیستند. از نظر ایشان هنر مطابق با عرفان است، یعنی هنرمند، عارفی مؤمن است. لازم به ذکر است که ایشان این موضوع را خصوصاً در بحثی که راجع به شهید آوینی دارند آورده‌اند. بر این اساس وقتی هنرمند همان عارف باشد، هنر دیگر ابزار فلسفه نیست بلکه به‌نوعی ابزار عرفان است؛ انسانی که مؤمن و اهل کشف و شهود است وقتی می‌خواهد اثری بیافریند هنر را در اختیار می‌گیرد و عواطف و احساساتش را به جامعه منتقل می‌کند. هویت هنر اسلامی هم چیزی است که در دل مؤمن عارف تولید شده است و به زبان هنر بیان می‌شود. جالب است که از نظر ایشان فیلسوف هم عارف است، عارفی که با عقل به درک کلیات نائل می‌شود و برای بیان آن از زبان عقل استفاده می‌کند، اما در هنر درک کلیات اتفاق نمی‌افتد. در این نوع نگاه، چیزی به‌عنوان درک هنری وجود ندارد، بلکه همان درک مؤمن از عالم است. لذا می‌توان گفت که مطابق با این نحوه‌ی دید به هر صورت هنر، ماهیت ابزاری پیدا می‌کند.

 

  سنت‌گرا

این‌ها قائل به ابزاربودن هنر نیستند. به نظر اینان هنر با عرفان به‌شدت ارتباط دارد، عرفان هم امری است فراتاریخی، جاویدان و متعلق به همه‌ی گذشته. همه‌ی ادیان یک حقیقت مشترکی داشته‌اند لذا هنرشان هم یک حقیقت مشترک داشته و دارد؛ در نتیجه هنر، زبان عام بشر است و در هنر است که همه‌ی حقایق تحقق پیدا می‌کند و خودش را نشان می‌دهد. اگرچه به نظر این‌ها هنر با عرفان پیوند جدی دارد، اما آنچه موجب تمایزشان با کسانی می‌شود که قائل به هنر عرفانی هستند، اعتقادشان به عقلانیت فراتاریخی و خرد جاویدان است. از نظر سنت‌گرایان هنر حقیقی فقط هنر اسلامی است و بقیه‌ی هنرها هنر نیست. هویت اسلامی کاملاً به سنت برمی‌گردد، سنت هم یک امر ازلی شهودی حضوری است و به معنی عادات و آداب نیست و برمی‌گردد به حقیقتی که پیش از این در عالم اسلام تحقق پیدا کرده است. لازم به ذکر است که آقای نصر قائل هستند که هویت هنر اسلامی ما باید رجوع به سنت های گذشته‌مان باشد، در حالی که آقای جوادی قائل به این نیستند که آنچه ما آنجا داشته‌ایم صددرصد هنر اسلامی بوده است، چراکه آن موقع هم حاکمیت اسلام حقیقی نبوده است، حاکمیت با تصوف در سطح اجتماعی بوده است و دربار هم نقشی اساسی در آن داشته است، لذا آنچه هنر اسلامی آن زمان را شکل داده، تعامل دربار و تصوف بوده است.

 

  فردیدی

از نظر جریان فردیدی هنر تاریخی است. یعنی در هر دوره از ادوار تاریخی، یک هنر متناسب با آن دوره وجود دارد. لذا هنر انقلاب اسلامی هم هنری متعلق به انقلاب اسلامی و حقیقت آن می‌باشد. هنر اساطیری، هنر یونان، هنر مدرن و ... ، همه هنرهای خاص متناسب با معرفت آن دوره هستند. اما جریان صدرایی قائل به این ادواربندی نیست و جریان سنت‌گرا هم به‌علت جاودانه‌دیدن فضای هنر و معرفت خیلی نمی‌تواند قائل به تاریخی‌بودن باشد و کلاً هنر سنتی را هنر خیر، مقدس و دینی می‌داند.

خوب است در اینجا به نظر دکتر داوری هم اشاره کنیم؛ به نظر ایشان در کنار ادراک فلسفی، ما یک چیزی به‌عنوان ادراک هنری داریم. در درک فلسفی، ما با مفهوم‌سازی و انتزاع مواجه هستیم. البته این انتزاع به‌معنای مفهومی و حصولی‌اش نیست، چون ایشان مبنا و اصل تفکر را حضور می‌دانند که البته به تبع حصول حاصل می‌شود. لذا یک درک حضوری فلسفی داریم و یک درک حضوری هنری. در درک حضوری فلسفی و ادراک فلسفی، می‌گویند که ما جزئی را در کلی می‌بینیم، اما در ادراک هنری امر کلی را در امر جزئی شهود می‌کنیم و می‌بینیم. لذا در اینجا به هیچ وجه ابزاری‌بودن هنر و ابزاربودن ذوق و احساس در نسبت با عقل مطرح نیست، هنر بالإصاله یک معرفت است و معرفت هیچ‌وقت ابزار چیز دیگری قرار نمی‌گیرد. اگر قائل بشویم که هنر ابزار است، باید قائل بشویم که فلسفه نیز ابزار است، البته به نظر ایشان به همان اندازه که فلسفه ابزار است، هنر هم ابزار است، ولی از آن جهت که فلسفه و عقلانیت ابزار نیست هنر هم ابزار نیست. از نظر ایشان عقل امری است تاریخی که تحقق تاریخی دارد، هنر هم امری است تاریخی که وجه تاریخی پیدا می‌کند. لذا از این جهت با هر سه جریان قبل متفاوت هستند، هم از بابت تاریخی دیدن هنر و هم از بابت طرح بحث ادراک هنری.

آقای ملکیان به‌علت نگاه خاصی که در حکمت و فلسفه دارد، هنر را هم جزء همان حقایق اگزیستانس آدم می‌داند که انسان به‌صورت آزادانه به آن می‌پردازد و اگر به عمق نظرات ایشان توجه کنیم خواهیم دید که قائل به این است که تاریخ هنر در مقابل تاریخ دین قرار می‌گیرد. بر این اساس هنر در تمدن اسلامی نمی‌تواند معنادار باشد

  فرهنگستان علوم اسلامی قم

جریان فرهنگستان هنوز در این مورد تصریحی نداشته‌اند، اما آنچه که از دیگر بحث‌هایشان برمی‌آید این است که هنر نوعی معرفت است، ولی در نسبت با ولایت حق و ولایت باطل دو جور می‌شود: هنر شیطانی داریم و هنر رحمانی. به‌عبارتی هنری داریم که در ولایت حق معنادار می‌شود و هنری نیز داریم که در ولایت باطل می‌آید. یک هنر حق داریم و یک هنر باطل. این دو دائماً در سطح تاریخ در تعارض هستند و غلبه‌ی تاریخی با هنر حق است. به نظر می‌رسد که این‌ها نیز هنر را هم‌سطح معرفت و حکمت بگیرند و البته تمایزهایی با سایر دارند از جمله اینکه تاریخ و ولایت را بر اساس مبانی فلسفی خودشان به دو شق تقسیم می‌کنند و بینشان تعارض تاریخی و نوعی شکاف عمیق می‌بینند.

 

  شریعتی

از منظر دکتر شریعتی هنر برای هنر بی‌معناست. هنر باید کاملاً متعهد باشد. هنر ابزاری است که کاملاً در اختیار یک ایدئولوژی قرار می‌گیرد. ایدئولوژی از هنر استفاده می‌کند تا خود و مقامش را در تاریخ و جامعه تثبیت کند. لذا هنر همیشه باید انقلابی باشد. این جریان البته تعلق به انقلاب اسلامی دارد و حتی باعث رشد آن می‌شود و همچنین قائل به هنر انقلاب اسلامی در همان معنایی که گفته شد می‌باشد. از نظر اینان هنر باید ابزاری باشد در خدمت ایدئولوژی ضدغرب؛ البته غربی که این‌ها می‌گفتند بیشتر به‌معنای آمریکا و بلوک غرب است و نه غربِ به‌معنای فلسفی آن.

 

  ملکیان و سروش

سروش در جایی بحثی راجع به هنر اسلامی مطرح می‌کند که رویکرد کانتی دارد. مثلاً می‌گوید هنر متعلق است به قوه‌ی سوم انسان یعنی قوه‌ی حکم. لذا به‌نظر من سروش صورت‌بندی خاص و هویت خاصی در بحث از هنرش ندارد. آقای ملکیان هم بحثش این است که ما چیزی به نام هنر اسلامی نمی‌توانیم داشته باشیم و چنین چیزی اصلاً نمی‌تواند تحقق پیدا کند، چون اسلام قائل به هنر نیست. ایشان برای این ادعا از سوره‌ی شعرا استفاده می‌کند. آقای ملکیان به‌علت نگاه خاصی که در حکمت و فلسفه دارد، هنر را هم جزء همان حقایق اگزیستانس آدم می‌داند که انسان به‌صورت آزادانه به آن می‌پردازد و اگر به عمق نظرات ایشان توجه کنیم خواهیم دید که قائل به این است که تاریخ هنر در مقابل تاریخ دین قرار می‌گیرد. بر این اساس هنر در تمدن اسلامی نمی‌تواند معنادار باشد، چون سطح اسلام را منحصر در فقه می‌داند و فقه را هم منحصر می‌کند در برخی احکام اشتباه پیرامون هنر؛ در حالی که فقه ما احکام ایجابی بسیاری در باب هنر اسلامی دارد و اساساً فقه ما به‌نوعی هویت هنر را تعیین کرده است. به هر جای دین که رجوع کنیم به این راحتی نمی‌توانیم کلماتی مانند آنچه در فقه هست پیدا کنیم که هویت هنر اسلامی را معنادار کند.

 

  سکولارهای پوزیتیو

در تفکر پوزیتیو هنر کاملاً ابزاری است در خدمت عقل. البته این عقلانیت هم عقلانیتی است جدای از وحی. هنر در نسبت با این عقلانیت هویتی خاص می‌یابد. هنر بیشتر مدیریت احساس است.

 

  سکولارهای هگلی

 از این جریان اگر بخواهیم به افراد خاصی اشاره کنیم باید از سید جواد طباطبایی، محمدرضا نیکفر و بابک احمدی نام ببریم که متأسفانه در همه‌ی این‌ها بیشتر با فضای ترجمه‌ای مواجه هستیم. فقط داریوش شایگان است که با رویکرد خاصی که دارد هویت چهل‌تکه‌ای برای جامعه‌ی ایران در نظر می‌گیرد و به‌ تبع، هنر را هم در چنین فضایی معنا می‌کند. البته شاید قرار دادن شایگان در این دسته درست نباشد چراکه وی بیشتر هویت پست‌مدرن دارد تا هگلی.

قابل ذکر است که مباحث نظری هنر را خیلی نمی‌توان در مباحث اندیشمندان روشنفکر پیدا کرد و برای این بحث باید سراغ هنرمندان روشنفکر برویم. مثلا فیلم‌سازانی مثل آقای مخملباف یا آیدین آغداشلو در فضای نقاشی.

 

 

پی نوشت:  

1-  دانشجوی دکتری فلسفه‌ی هنر دانشگاه شاهد

 

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی