جامع المقدّماتِ جلدِ آبی حاجی را اوّلین بار پشتِ بام خانهمان یافتم. گَردِ رویش را تکاندم و بازش کردم. انگار کن که پسربچهی بدخطی توی صفحهاش خطخطی کرده است. بزرگتر که شدم و اصطلاحنامهی طلّاب مهدی مسائلی را خواندم فهمیدم به این کتابها که دور تا دورش را نوشتهاند، کتاب فرمانی مینامند. کتاب، شکلِ فرمانِ هیدرولیکیست در دستت که باید بچرخانی تا تهاش برسی و بعدش بروی به صفحهی بعد.
سرمقالههای حاجی هیدرولیک است؛ مانند جامعالمقدمات. متنش را که میخوانی سرت گیج میرود. تا تهِ صفحه مشکلی نیست. میخوانی خط به خط و جلو میروی. ولی تهِ صفحه، «آنها»یی میبینی که ناتمام است. جملهای ناتمام. یادت میآید اطراف کتاب را برای زیبایی یا تمرین خط سیاه نکردهاند. شاید آن سیاهها، آن «آنها» را رازگشایی کند. کتاب را میچرخانی. از کنارهی گوشهی بالای صفحه ادامه مییابد. «آنها» میچسبد به «روزهای شهادت حضرت زهرا» و متن روان میشود. انگار با پیچِ فرمان، دستانداز ساندویچی را جا گذاشتهای. ولی خوشی زود گذر است. باز میمانی در «بهارِ» حاجی. بهارِ حاجی را چه کار باید کرد؟ زرنگ شدهای و تهِ صفحه حاشیهی مهمتر از متن را ادامه میدهی. گاهی نوشته را سر و ته میکنی، گاهی سرت را میچرخانی، گاهی هر دو را!
پایانش که میرسد و مطمئنّی که مربعِ پررنگِ آبیِ حاجی یعنی متن تمام شده، خوشحالی از این که در سال 93 باز هم از این متنها خواندهای. از این متنها که آخرین نمونهاش را در جامع المقدّمات چاپ سال 58 دیده بودی. و رحمت میفرستی به پدر کسانی که فهمیده بودند که طبیعت میسوزد تا تو چیزی بسازی و بیاموزی.
ولی تو هم نمیآموزی و نمیسازی و تنها طبیعت است که به یغما میرود. زیر لبت فحش میدهی به مینیمالنویسها و شعرنویسها و اینهایی که صفحهی سفید میفرستند به چاپخانه؛ به این بهانه که تویش نوشتهاند:
«تو
خواهی
آمد؛
پس
چرا
نیامدی؟»
و باقی صفحه سفیدِ سفید. کاش جای ارشاد بودی و میتوانستی پیش از چاپ، یک دور جامع المقدّمات خوانیِ هیدرولیک به خوردِ طرف بدهی تا بداند چرا نیامد محبوبش. اخیرا نمونهاش را در شعرهای کلاسیک دیدهام؛ جدا از ترانهها و سپیدها. این یک اتّفاق است. این اتّفاق این است که زمانی سفیدیهای نوشته را باید از میانِ انبوهِ سیاهیها پیدا میکردی. ولی زمانهای شده است که همهی صفحه سپید است و گاهی لابهلای این سپیدیها، سیاهی دیده میشود. این اتّفاق تأملبرانگیز است؛ درختِ بیگناه را میبُرند برای کتاب شدنِ صفحههای سفید؛ صفحههایی که چیزی تویش نوشته نشده است؛ حتّی چیزی.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط: