یک اتّفاق ساده

  • پرینت
یک اتّفاق ساده -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 6 نفر
 
من دیگو مارادونا هستم
درباره «من دیگو مارادونا هستم» فیلمی از بهرام توکلی

یک و نیم ستاره. شاید بهترین فیلم جشنواره. که در بین خنثی‌بازی سینمای دولتیِ کاریکاتوردوست قدر نمی‌بیند. فیلمی که بین خوب و متوسط است؛ ولی متأسفانه نتواست خوب باشد؛ به خاطر یک‌چهارم آخرش که بیش از اندازه خیالی شد و فانتزی. با این حال فیلم روپاست، اجراهای داخلی خیلی خوب دارد. خانواده‌اش ایرانی است. ایرانی‌تر از «یه حبه قند» و «مادر» و «مهمانِ‌ مامان». دعوا و گفت‌وگوها و بگومگوها بین اعضای خانواده، آشنا و این‌جایی است. هم از دل‌سوزی و دوست داشتن آدم‌ها نسبت به یک‌دیگر خبر می‌دهد، و هم از وجود اختلاف‌هایی که خنده‌دار است. مگر اختلاف‌های بین ما خنده‌دار نیست در خانواده‌ها؟

طنز، مدیومی تنها برای خنده‌گیری از مخاطب و حقنه‌شده به فیلم نیست؛ بلکه در جهان فیلم معنی می‌دهد. قصه فیلم، خنده و لودگی نیست، ولی روایت‌های واقعی از خانواده‌ای است که کمیک است.

فیلم توانسته شخصیّت‌هایی بیافریند که برای مخاطب آشنا باشد. خواهر نگران، برادر عصبی، برادر کمی‌ خل، برادر بزرگ‌تر سیب‌زمینی و خنثی و دامادِ ساکت و بی‌تأثیر. تمام این‌ها در اجراها درآمده. روابط بین خانم‌ها در دکوپاژهای شلوغ هم به هنرمندی کارگردانی شده است. شاید هیچ وقت این قدر زن شلوغ در یک فیلم ایرانی در یک فضای محدود این قدر خوب درنیامده است.

بیش‌تر شخصیت‌ها به‌خوبی پرورده شده‌اند. آنی که تیپ است با بازی ویشکا آسایش، به‌درستی تیپ است؛ آنی هم که شخصیّت است مانند بابک، با بازی خوب سیّدی، به درستی شخصیت است. یکی دو نفر هم اضافه‌اند. پدر و نویسنده بیمار؛ صابر ابر. پدرِ فیلم یکی از نقاط ضعف فیلم است. یک پدر کنجنشسته که فیلم می‌بیند و چرندیات سق می‌زند. جای خوش‌بختی است که کارگردان این پدر را نماد هیچ چیز نگرفته و زیاد با او ور نرفته؛ با این که پدرش ایرانی نیست و از کانون درگیری‌های خانواده خارج است. نویسنده دیوانه هم اضافه است؛ بازی‌ ابر بد است، شخصیّتش بیش‌ از اندازه فانتزی است، قصّه‌اش و مارادونابازی‌هاش بدتر. آقاخانی‌اش خوب است و با گفت‌وگوهای خوب. جز صحنه‌ی دو نفره‌اش با ابر که بسیار بد است. مردی که ابله نیست، ولی خودش خودش را به آتش می‌کشد، در هیچ جای فیلم این قدر حواس‌پرت نیست و متأسفانه این سکانس، به فیلم ضربه زده.

پیش‌تر از این سکانس، نماهای یک چهارم آخر فیلم هم وضعیت خوبی ندارند. ناگهان فانتزی می‌شوند و از آفرینش یک خانواده‌ی کمیک و خوبِ‌ ایرانی در می‌رود و صحنه‌های فانتزی و فرضیه‌بافی‌ها و ناگهان اتّفاق‌ها و اجراهای بد. طنز آخرِ قصه، ناتوانی کاگردان است از داستانی که خوب و بی‌ادا داشت تعریفش می‌کرد. کارگردان گویی زیر میز زد و با خلاقیّتی نیمه‌متوسط چند سکانس فانتزی گرفت و پرونده‌ی فیلم را بست. فیلم می‌توانست بهترین فیلم خانوادگی سال‌های اخیر سینمای ایران باشد. هم با‌مسئله‌تر از فیلم ماقبل آخر افخمی بود، هم دقیق‌تر و تیزتر از مهمان مامان. پُزِ عصرِ یخبندانیِ تصویر هواییِ دروغ‌گو هم نداشت. خودش بود؛ ساده و صمیمی. از اتّفاقی ساده‌تر هم فیلم بسته شده بود؛ شکسته شدنِ شیشه‌ی خانه.

 

 

ارتباط با ما:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مطالب مرتبط:

تخدیر

موش‌کشی سرانجامی برای خودکشی

تظاهر و فریب

تلخی‌ بی‌پایان

قلاده‌های نقره‌ای

زندگی بدون حماسه

رقابت برای نمایش شجاعت

25 خرداد

جوزانی و حوالت ایران برگر

من مقصرم یا افخمی؟

یادبازی بی‌منطق با شب‌های روشن

طنز سست سیاسی

سایه‌ی سایه‌روشن

بحران هویت خانواده

قبل از پیش!

بحران هویت خانواده

گازهای گل‌خانه‌ای خطرناک‌ند آقای کارگردان

هجده، سیزده نمی‌شود.

.مِمِنتو بدتر است یا Inception؟

دوربین چرخنده، منطق لغزان