X

شعر؛ معمای وجود

شعر؛ معمای وجود -
امتياز: 3.7 از 5 - رای دهندگان: 3 نفر
 
شعر؛ معمای وجود
ملاحظاتی درباره شعر و شاعری

ادیبان و نقادان حق دارند كه شعر را تفسیر و نقد كنند، اما این پژوهش و نقد چیزی به شعر نمی‌افزاید، بلكه نقد و تفسیر فرع نفوذ و تأثیر شعر و احساس نیاز به آن است. به عبارت دیگر نقاد و ادیب چیز‌هایی درباره‌ی شعر می‌آموزند، اما شعر و شاعری وابسته به نقد و نقادی نیست.

مع‌هذا اهمیت فلسفه‌ی شعر را انكار نمی‌توان كرد، شاید همین‌ها هم كه می‌خوانید وجهی از فلسفه‌ی شعر باشد. به هر حال در اینجا چند عزل یا قطعه شعر را در نظر می‌آوریم و با توجه به اوصاف آن، اگر بتوانیم، معنی شعر را به آزمایش دریابیم.

معمولاً گمان می‌كنند كه آدمیان زبان را وضع كرده‌اند تا مقاصد خود را با آن بگویند. البته آدمیان مقاصد خود را با زبان می‌گویند، اما توجه كنیم كه مقصد داشتن آدمیان فرع زبان دانستن است. آدمی ابتدا زبان دارد و با این برخورداری است كه می‌تواند مقصد و مقصود داشته باشد. او زبان را برای رفع نیاز‌ها وضع نمی‌كند و چگونه آن را وضع كند؟ ‌در جواب می‌گویند با عقل و این البته درست است، ولی عقل با زبان است البته این عقل كه با زبان است نباید با عقلی اشتباه شود كه به قول سعدی كسانی به راه آن می‌روند كه ره به عالم دیوانگان ندانسته‌اند. نه اینكه شعر زبان عقل مشترك و همگانی باشد، وگرنه همه‌ی مردم سعدی بودند. اصلاً زبان شعر زبان مفاهیم نیست. ما معنی شعر را با مفاهیم و الفاظ آن درنمی‌یابیم. مطلع یكی از غزل‌های فخیم سعدی را بخوانیم:

دوش دور از روایت‌ای جان جانم از غم تاب داشت

ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت

شعر به هیچ كار نمی‌آید و بی‌سود است و چرا از آن توقع سود داشته باشیم، و مگر ما از جان توقع سود داریم؟ ما جانیم و اگر جام نباشد چه هستیم و از نان و آب چه فایده می‌‌توانیم ببریم؟ هرجا شعر نباشد جان نیست.

این شعر صرف‌نظر از فخامتش، اولاً یك پرده‌ی نقاشی است، ثانیاً با موسیقی یكی این شده است و بالاخره ثالثاً پر از استعاره و تشبیه و صنایع شعری است می‌توان شعری را هم انتخاب كرد كه ساده و بی‌تكلیف باشد. بیت‌ بالا را آوردم تا بگویم شعر را با معانی و مفاهیم الفاظ آن نمی‌فهمیم، بلكه معنی آن را به نحو بی‌واسطه در می‌یابیم. ما به ابر چشم و سیلاب ناشی از سودای دل‌كاری نداریم، بلكه كلّ بیت با مصرع را حس می‌كنیم و شاید اصلاً ملتفت ظرایف شعری و تشبیهات و تلمیحات آن نشویم كه این خود دلیلی بر آشنایی و مناسبت خاص‌ ما با شعر است. البته با این آشنایی و مناسبت نیاز به شعر را درنمی‌یابیم و به این جهت گاهی با اعتراض می‌پرسیم شعر به چه كار می‌آید؟

شعر به هیچ كار نمی‌آید و بی‌سود است و چرا از آن توقع سود داشته باشیم، و مگر ما از جان توقع سود داریم؟ ما جانیم و اگر جام نباشد چه هستیم و از نان و آب چه فایده می‌‌توانیم ببریم؟ هرجا شعر نباشد جان نیست، تاریخ یونان و ایران و تجدد و هر تاریخ دیگری با شعر بنیاد شده است اگر از بنیاد توقع سود و سودمندی داشته باشیم، مثل آن است كه بگوییم ریشه‌ی درخت باید میوه بدهد و چون میوه نمی‌دهد بی‌سود است از آثار و اوصاف شعر یكی هم شادی‌بخش بودن آن است.

مگویید كه بهترین شعرهای شاعران بزرگ شعر درد است. شعر درد هم چون ما را آزاد می‌كند، شادی‌بخش است:

ناصحم گفت بجز غم چه هنر دارد عشق

گفتم ای خواجه‌ی غافل چه هنر بهتر از این

این شادی‌بخش بودن، به خصوص در زمان ما منشأ یك سوء تفاهم بزرگ در خصوص شعر شده است، چنان‌كه رغبت به شعر را امر روان‌شناختی دانسته و سرودن شعر و خواندن و شنیدن آن را تفنن انگاشته‌اند. با شعر می‌توان تفنن كرد، اما شعر برای تفنن پدید نیامده و وسیله‌ی تفنن نیست؛ شعر هدف و غایت ندارد. ممكن است بگویند پس این همه مضامین اخلاقی و عرفانی و دینی كه در شعر می‌یابیم چیست؟ شعر مضمون دارد و چگونه زبان مضمون نداشته باشد؟ آدمی هم دین و اخلاق و معرفت دارد و سخن و زبانش سخن حكمت و معرفت است. شعر هم كه كمال سخن است، چگونه سخن معرفت نباشد؟

شاعران در شعرشان درس اخلاق و معرفت و عرفان و آزادگی داده‌اند، اما هرجا كه این درس‌ها صریح‌تر و آشكارتر است، جوهر و زیبایی شعر كمتر است. مسلماً هر شعری مضمونی دارد و شاید نتوان از شعر محض سخن گفت، مگر اینكه مراد از شعر محض شعری باشد كه در آن مضمون كاملاً منحل در زبان و صورت است منكر نمی‌توان شد كه ناصر‌خسرو و اقبال لاهوری شعر سیاسی و ترویجی گفته‌اند سنایی و عطار و مولوی هم آموزگاران درس معرفتند، اما آنها هرجا كه آگاهانه به القای این درس می‌پردازند، در شعرشان اندكی سستی پیدا می‌وشد و مگر مولانا خود نگفته است:

تو مپندار كه من شعر به خود می‌گویم

تا كه بیدارم و هوشیار یكی دم نزنم

شعر هرچه باشد، مضمونی دارد. مضمون را اصل گرفتن، ندانستن قدر شعر است. شعر صورت و مضمون دارد و بهترین شعر آن است كه مضمون آن منحل در صورت باشد.

مرادم از تمهید این مقدمه این است كه هرچند در شعر حافظ عرفان و اخلاق و شكایت از ریا و تزویر و حكایت زمانه‌ی شاعر آمده است، اما اینها ماده‌ی قوام شعر بوده است، نه جوهر زیبایی و عظمت آن اگر عنصر اصلی شعر همین مضامین بود، مقام شعر پایین‌تر از كتاب وعظ و درس اخلاق و عرفان قرار می‌گرفت. شعر هرچه باشد، مضمونی دارد. مضمون را اصل گرفتن، ندانستن قدر شعر است. شعر صورت و مضمون دارد و بهترین شعر آن است كه مضمون آن منحل در صورت باشد و شنونده و خواننده با شنیدن و خواندن شعر شاد شود، نه اینكه چیزی از فلسفه و تاریخ و ادب بیاموزد.

این آموزش با فهم است، اما برای آموختنشان لازم نیست به كتاب شعر مراجعه شود، بلكه باید كتاب فلسفه و تاریخ و ادب خواند. عظمت شعر حافظ بیش از این است كه آن تا حد یك بیانیه افشاگر زهد ریایی تنزل دهیم، هرچند كه همه می‌دانیم حافظ با زدهد ریایی چه كرده است:

ز خانقاه به میخانه می‌رود حافظ

مگر زمستی زهد ریا به هوش آمد

مگر اینكه بگوییم در زبان حافظ باطن زهد ریایی فاش می‌شود در این صورت شعر وسیله بیان چیزی نیست، بلكه چیزی در شعر آشكار شده است و البته اقتضای طبیعت شعر آشكارسازی است؛ آشكارسازی آنچه كه هست و از ما رو می‌گرداند، و چیزهایی كه بوده است و از میان رفته است اما در یاد شاعر هنوز وجود  دارد؛ اندیشه‌ای كه در شعر وجود دارد و عین شعر است و اگر از شعر جدا شود، چه بسا كه تاحد یك مطلب تكراری تنزل كند.

زبان هم غیر از شعر و بیرون از آن نیست. شاعر زبان را وسیله بیان مقاصاد و معانی مورد نظر خود نمی كند. زبان شاعر پیش از شعر وجود ندارد كه شاعر آن را وسیله بیان چیزی كند. می‌گویند كه شاعر در شعر خود الفاظی را می‌آورد كه صرفاً كم و بیش معنای آنها را می‌دانیم. شعر مجموعه آن الفاظ نیست، حتی شعر را تركیبی از الفاظ نباید دانست؛ الفاظ در شعر قدر و معنای دیگر پیدا می‌كنند:

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد

كه در چمن همه گلبانگ عاشقانه‌ی توست

شعر در اصل، زبان وصل و دیدار و شادی و سپس زبان هجران و فراق و اندوه است. اگر وصال و شادی نبود، جدایی و غم هجران هم معنی نداشت. زبان شعر زبان دوران طرب است:

مطرب از دفتر حافظ غزلی نغز بخوان

تا بگویم كه ز عهد طربم یاد آمد

حافظ در بعضی از اشعار خود اشاره‌ای به جوهر شعر و به شعر خود دارد و چنان‌كه گفتم، هرجا كه می‌خواهد چیزی درباره‌ی شعر بگوید، در شعرش سستی راه می‌یابد:

روان را با خرد در هم سرشتم

وز آن تخمی كه حاصل بود كشتم

فرح‌بخشی در این تركیب پیداست

كه نغز شعر و مغز جان اجزاست

شاعر نمی‌گذارد كه اسارت ما در زمان تقویمی دائم و ثابت شود و اگر از عهده‌ی این كار برمی‌آید، از آن رو است كه ذات آدمی اقتضای در هم شكستن دیوار زمان نجومی دارد و با شعر است كه این دیوار شكسته می‌شود.

اینجا اگر نگوییم مضمون بر زبان غلبه كرده است، لااقل مضمون جلوه‌ای آشكار دارد. من این مضمون را برای فهم نظر حافظ مغتنم می‌دانم، اما دوبیتی را كه خواندم در عداد شعرهای خوب حافظ نمی‌آورم. شاید شما هم با من موافق باشید كه ابیات و غزل‌هایی كه مضمون آن را به دشواری در می‌یابیم و شاید حتی در پی درك مضمونش نباشیم، بسی زیباتر است:

از دل تنگ گنهكار برآرم آهی

كاتش اندر گنه آدم و حوا فكنم

خورده‌ام تیر فلك باده بده تا سرمست

عقده در بند كمر تركش جوزا فكنم

الفاظی كه در شعر می‌بینید جایی در شعر یافته‌اند كه آن جای را در بیرون از شعر ندارند. الفاظ شعر نه معنی جزئی‌اند و نه مفهوم كلی، نه عامند، نه خاص. می‌گویند معانی شعری از جنس مخیلاتند، ولی این خیال چنان‌كه می‌پندارید امری میان حسّ و عقل نیست؛ این یك عالم دیگر است. وقتی می‌خوانیم:

كردار اهل صومعه‌ام كرد می‌پرست

این دود بین كه نامه من شد سیاه از او

كردار و صومعه و می و می‌پرست و دود و سیاه و نامه هیچ یك مصداق‌های مأنوس در خارج ندارد و بر اشیا و امور خاص كه ما بتوانیم آنها را بیابیم و به هم نشان دهیم دلالت نمی‌كند. اینها مفاهیم فاهمه هم نیستند، یعنی نمی‌توان در منطق و حتی در دستور زبان آنها را تحت عنوانی آورد. مع‌هذا پیوندی میان زبان شعر و زبان منطق و زبان عمومی وجود دارد.

كانت كوشیده است روشن سازد و نشان دهد كه چگونگی امر جزئی و كلی با هم جمع می‌شود، یعنی چگونه یك جزئی در مفهوم كلی قرار می‌گیرد. به نظر او قوه‌ی خیال به مدد زبان این مهم را انجام می‌دهد. آیا نمی‌توان فكر كرد كه این واسطه همان درك و دریافت زبان شعر است، چنان‌كه اگر شعر و زبان شاعر نبود، نه زبان علم وجود داشت و نه زبان عامه قوام می‌یافت؟

الفاظ در شعر نه كلی‌اند و نه جزئی، مفهوم هم نیستند و با اینكه با اشیا و جهان نسبت دارند، حتی حاكی از این اشیا نیستند. شعر حكایت هیچ‌جا و هیچ‌چیز و هیچ‌كس نیست، بلكه به عالم خیال و نه صرف قوه‌ی تخیل و به هر چیزی كه در آن هست تعلق دارد:

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد

دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

می‌گویند پس این همه كه حافظ از شاه شجاع و شاه منصور و شاه یحیی و احمد ایلخانی گفته و از فتنه و آشوب زمان خود شكوه كرده است، قصه و حكایت زمان او نبوده است؟ و این بیت را چگونه دریابیم؟

آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت

حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو

پرسش بجاست. شاعر حكایت زمان خود را باز می‌یابد و می‌گوید، اما هنر او این است كه می‌تواند در زبان خود به اصل و آغاز چیزها بازگردد و شاید ما را نیز لحظه‌ای به آنجا بازگرداند:

مطرب از دفتر حافظ غزلی نغز بخوان

تا بگریم كه ز عهد طربم یاد آمد

یا

شهر یاران بود و جای مهربانان این دیار

مهربانی كی سرآمد شهریاران را چه شد

حتی شاعر خبر هم كه می‌دهد خبرش آینده و گذشته را به هم می‌پیوندد:

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه

رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

بعضی از فیلسوفان معاصر با رجوع به نظر فروید در باب شعر گفته‌اند اگر تاریخ ما را به تسلیم می‌خواند، نیرویی در ما هست كه به تسلیم تن نمی‌دهد و دیوار قهر را می‌شكند. آدمی خطر می‌كند؛ او هوایی در سینه دارد كه نمی‌گذارد به عادت صرف و زندگی صرفاً عادی راضی شود. شعر قائمه‌ی جان و نشاط زندگی بشر است:

ما در درون سینه هوایی نهفته‌ایم

بر باد اگر رود سر ما زان هوا رود

این هوا به عهد قدیم تعلق دارد، یعنی به زمانی كه در آن وجود آدمی بنیاد شده است. شاعر نمی‌گذارد كه اسارت ما در زمان تقویمی دائم و ثابت شود و اگر از عهده‌ی این كار برمی‌آید، از آن رو است كه ذات آدمی اقتضای در هم شكستن دیوار زمان نجومی دارد و با شعر است كه این دیوار شكسته می‌شود. حافظ می‌داند كه بیرون شدن از دایره‌ی گردش ایام آسان نیست، ولی در آنجا ماندن هم جان آدمی را می‌كاهد و تباه می‌سازد:

چه كند كز پی دوران نرود چون پرگار

هركه در دایره‌ی گردش ایام افتاد

برتر دانستن مقام فلسفه یك نظر فلسفی است ما به درستی نمی‌دانیم كه شعر و فلسفه از كجا می‌آیند و اگر اینها را می‌دانستیم، دیگر به شعر و فلسفه چه نیاز داشتیم؟ شعر و فلسفه با فقر وجودی ما مناسبت دارد و مخصوصاً شعر گواه معمایی بودن وجود ماست.

زبان و شعر و تفكر از حیث ماهیت یكی نیستند، اما در شعر اگر تفكر را مضمون و زبان را صورت بدانیم، صورت را از مضمون جدا كرده‌ایم و این روا نیست. البته در شعر گاهی صورت و مضمون از تعادل بیرون می‌آیند و یكی بر دیگری غالب می‌شود. شعری كه صورتش بر مضمون یا مضمونش بر صورت غالب باشد اگر سست نباشد، شعر تمام نیست. در بیشتر اشعار شاعران بزرگ و من جمله فردوسی و سعدی و حافظ صورت و ماده (مضمون) چنان وحدت یافته‌اند كه نمی‌توانیم شعر را مجموعه‌ای از الفاظ بدانیم، زیرا الفاظ شعر چنان با هم درآمیخته‌اند كه دیگر هیچ كدام معنایی كه در زبان رسمی عمومی داشته‌اند، ندارند. الفاظ شعر مفاهیم كلی یا معانی جزئی نیستند، چنان‌كه مثلاً سعدی یا حافظ الفاظ پیش پا افتاده غیرشعری را در تركیبی وارد می‌كنند كه عین فصاحت می‌شود. وقتی می‌خوانیم و می‌شنویم:

به تن مقصرم از دولت ملازمتت

ولی خلاصه‌ی جان خاك آستانه‌ی توست

هیچ یك از الفاظ و تعبیر‌های این بیت شاعرانه نیست. اگر به یك شاعر بگویند تن و ملازمت و مقصر و خلاصه و خاك را در یك یا حتی در چند بیت بیاورد، خود را در تنگنا می‌یابد، اما این الفاظ در بیت حافظ چنان در كنار هم قرار گرفته‌اند و آهنگی دارند كه شنونده و خواننده الفاظ را در درون شعر و منحل در آن می‌یابد. اینجا تن و تقصیر و دولت و ملازمت دیگر معنایی كه در زبان عادی دارند و صفاتی كه در دستور زبان و منطق می‌توانند داشته باشند، ندارند.

می‌گویند اینها در میانه‌ی محسوس و معقول قرار دارند. اگر این بیان را بپذیریم باید ببینیم كه این میان كجاست. گفته شد كه الفاظ شعر نه كلی‌اند نه جزئی، پس چه هستند؟ به فرض اینكه اختلاف شخصی و جزیی را هم در نظر آوریم، معنای شعر مسلماً شخصی هم نیست، پس جایگاه این امر خیالی و مخیل كجاست؟ این معنی در زبان شعر و در متنی كه شعری است متحقق می‌شود. شعر همان زبان شعر است، به شرط اینكه این زبان تصنعی و ساختگی نباشد. شعر مضمون نو و بدیع دارد و چنان كه گفتیم این مضمون از صورت جدا نیست.

در نظر فیلسوفانی كه حافظ با آرا و اقوال آنان آشنا بود، عالم خیال فوق عالم حس و پایین عالم عقل قرار دارد. آیا شاعر به این عالم سفر می‌كند و صور خیالی آن عالم را كه جلوه‌ای در عالم محسوس پیدا می‌كند می‌بیند و گزارش می‌كند؟ اگر می‌توانستیم زبان را هم برحسب عوالم سه‌گانه تقسیم كنیم، شاید فهم ماهیت شعر آسان‌تر می‌شد، اما اگر زبان فلسفه را زبان عالم معقول بدانیم، این زبان نمی‌تواند مرتبه‌ای بالاتر از زبان شعر داشته باشد. زبان فلسفه زبانی محدود ومقید است.

ممكن است فیلسوف در مقام نظر زبان برهان و فلسفه را برترین مرتبه‌ی زبان بداند، چنان كه فیلسوفان ما دانسته‌اند، اما همین فیلسوفان اگر زبان شعر را با زبان فلسفه قیاس كنند گمان نمی‌رود كه این زبان را برتر بدانند. برتر دانستن مقام فلسفه یك نظر فلسفی است ما به درستی نمی‌دانیم كه شعر و فلسفه از كجا می‌آیند و اگر اینها را می‌دانستیم، دیگر به شعر و فلسفه چه نیاز داشتیم؟ شعر و فلسفه با فقر وجودی ما مناسبت دارد و مخصوصاً شعر گواه معمایی بودن وجود ماست.

* این مقاله خلاصه‌ای از مقاله‌ی «ملاحظاتی درباره شعر و شاعری» از کتاب «شعر و هم‌زبانی» اثر دکتر رضا داوری اردکانی است.

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی